فردوسی ستیزی مدرن


سركار خانم آبشناسان

سلام.
شمارة جديد گوهران، ويژة عزيز ما سيمين به دستم رسيد. از لطف شما بي‌نهايت سپاسگزارم. شمارة پيشين گوهران ويژة شاملو را دريافت نكردم و از بدشانسي منِ عاشق شاملو، جلوي دانشگاه هرچه گشتم آن را نيافتم. از شما تقاضا دارم از دو جلد آن ويژه‌نامه نسخه‌اي را از سر لطف براي بنده بفرستيد. گمان مي‌كنم يك سال پيش مطلبي در پاسخ به مقالة آقاي قراگوزلو دربارة فردوسي نوشتم و با ايميل براي شما فرستادم، ولي ظاهراً آن را هرگز دريافت نكرديد. همان نوشته را همراه اين نامه براي شما مي‌فرستم، اميدوارم در جديدترين شمارة گوهران در هر جايي كه صلاح دانستيد، مثلاً در بخش نامه‌ها چاپ كنيد. مقاله‌ات را دربارة فردوسي و آن سخنراني جنجالي شاملو خواندم و لذّت بردم، نوشته‌ات منصفانه بود و هوشمندانه. بنده هم در نقدي بر كتاب «ضحاك» آقاي حصوري («باز هم ماجراي ضحاك ماردوش»، كتاب ماه، ويژة هنر و اسطوره، شمارة 25 و 26 ، مهر و آبان 1379، ص 56- 58) دربارة همين مسئله به تفصيل بحث كرده‌ام.
راستش زماني كه آن مقالة قراگوزلو را چاپ كردي لجم گرفت از اينكه مجله‌اي كه نام خود را از بيتي از شاهنامه گرفته و آن بيت را در پيشاني مجله درج كرده‌است، چگونه مي‌تواند مقاله‌اي توهين‌آميز نسبت به فردوسي را نيز به چاپ برساند. ولي پس از خواندن نوشته‌ات دربارة همان موضوع آرام گرفتم و بر شما آفرين‌ها گفتم كه آزادي قلم را سخت حرمت نهاديد، حتّي به بهاي چاپ مقاله‌اي در توهين به فردوسي بزرگ، آن هم بدون عرضة اسناد و شواهد كافي و معتبر؛ به ويژه اينكه نظرات مطرح‌شده در آن درست برخلاف نظر شما نيز بود. آفرين بر شما.
توفيق روزافزون شما را در انتشار گوهران خواستارم.
ايام به كام باد

ابوالفضل خطيبي




فردوسي‌ستيزي مدرن


در شمارة هفتم و هشتم مجلة «گوهران» (بهار و تابستان 84، جلد دوم، ص 348ـ359) مقاله‌اي از دكتر محمد قراگوزلو با عنوان اصلي «تابوي فردوسي در محاق نقد» و عنوان فرعي «طرح مباحثي نو در فردوسي پژوهي» به چاپ رسيده‌است.
عنوان مقاله هر خوانندة علاقه‌مند به فردوسي را به خواندن آن برمي‌انگيزد، ولي افسوس آن‌چه نصيب او مي‌شود «چيزي است كم‌تر از هيچ». چرا؟ خدمتتان عرض مي‌كنم. تابوشكني و ساختارشكني از همان آغاز در ساختار مقاله به چشم مي‌خورد «درآمد 0» (منظور صفر است!) كه جمله‌اي از آن نقل مي‌شود: «در جريان گذار و گذر جامعة مداربسته از چاه ظلماني سنت به راه عقلاني مدرنيته ماجراي شكستن تابلوي اين تابوها و بستن يابوي فسيل آنان در جاي‌گاهي بايسته و شايسته به مثابة چالشي است گريبان‌گير ما... نقد قطعه‌اي منسوب به آقاي ابوالقاسم فردوسي (نويسنده و به‌نظم‌كشندة اثر سفارشي موسوم به شاه‌نامه) در مسير همين جريان و با هدف مقدمه‌اي در راستاي تابوشكني شكل بسته‌است.» سپس «درآمد 1» در پي مي‌آيد: «... براي آن‌كه سخن خود را مستند كنيم اين مجال اندك را به تصحيح چند بيت پراكنده از فردوسي اختصاص مي‌دهيم.» سپس نويسندة مقاله دربارة بيت زير از شاهنامه:
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كردم بدين پارسي
به تفصيل به بحث مي‌پردازد و پيش‌ازآن مي‌نويسد: «... نيز شرح اين ادعاي بي بنياد خود حضرت فردوسي كه شاهنامه سبب‌ساز زنده ماندن زبان پارسي و مصونيت آن از گزند باد و باران بوده‌است هم بگذار تا روز دگر.»
دربارة بيت بالا مي‌نويسند:
I. اولاً برخلاف پندار فردوسي ايرانيان عجم به‌معناي گنگ نبوده‌اند.
II. ثانياً مگر ديگر زبان‌ها كه شاهنامه و فردوسي ندارند اكنون مرده‌اند؟
III. ثالثاً اوضاع و احوال كنوني زبان فارسي و ضربه‌اي كه از سوي دانشكده‌هاي فسيل‌پرور ادبيات و علوم انساني به اين زبان وارد مي‌شود، در كنار غلط‌هاي فاحشي كه همه‌روزه مثل سيل از سوي كارمندان ستون‌نويس روزنامه‌ها به متن زبان فارسي سرازير مي‌شود، در مجموع به وضع آشفته‌اي دامن زده‌است كه در نتيجه زبان فارسي را هرچه سريع‌تر به آستانة احتضار نزديك مي‌كنند و... در اين بلبشو فرهنگستان نقشي فراتر از تماشاچي بي‌طرف ايفا نمي‌كند.
ابوالفضل خطيبي خواري مي‌گويد: استاد عزيز! محض امتحان يك بار شاهنامه را باز كرده‌اي تا ببيني اين بيت در كجاي كتاب است؟ از چاپ‌هاي معروف مسكو و ژول‌مول كه بگذريم، چاپ بروخيم و دبيرسياقي و اميربهادر را ديده‌اي؟ عزيزم اين بيت در هيچ‌يك از اين چاپ‌ها در متن شاهنامه نيست. ابوالفضل خطيبي خواري مي‌پرسد: آيا لازمة نقد مدرن، تابلوشكني و بستن يابوي فسيل تابوها در جاي‌گاهي شايسته، اين است كه نخست بيتي جعلي را به شاعري بزرگ ببندي و بعد هرچه ناسزا هست نثار شاعر بي‌تقصير كني؟ همان استادان به‌قولِ شما «دانشكده‌هاي فسيل‌پرور ادبيات‌وعلوم انساني» و اصحاب «فرهنگستان» كه ايشان را تماشاچي بي‌طرف خوانده‌اي، هنگامي دربارة بيتي بحث مي‌كنند، دست كم ارجاع آن را فراموش نمي‌كنند. براي آگاهي حضرت عالي عرض كنم كه از ميان 15 نسخة مبناي تصحيح جديد جلال خالقي مطلق كه كهن‌ترين و معتبرترين نسخه‌هاي شاهنامه هستند، تنها 4 نسخه اين بيت را دارند و كهن‌ترين و معتبرترين نسخه‌ها (اقدم نسخه‌ها: لندن 675 ق و نيز استانبول 731 ق و قاهره 741 ق) آن را ندارند (شاهنامه، به كوشش جلال خالقي مطلق، دفتر هشتم، پادشاهي يزدگرد شهريار، پانوشت بيت 892. اين دفتر هم‌اكنون زير چاپ است).
دكتر محمد قراگوزلو نوشته‌است: «توجه داشته‌باشيم آثاري مانند شاهنامه كه مؤلف آن مدعي است زنده كردن (عجم زنده كردم...) زبان فارسي به لحاظ مصون‌سازي آن نسبت به تهاجم زبان و فرهنگ ادبي، اجتماعي اعراب و تركان، مديون اين منظومه است، تا قبل از صنعت چاپ از تيراژ چند نسخة خطي كه آن هم فقط در كتاب‌خانه‌هاي دربار موجود بوده، فراتر نرفته‌است و هيچ‌گاه در اختيار مردم عادي قرار نگرفته‌است.»
ابوالفضل خطيبي خواري مي‌گويد: اين نظر بنابه شواهد و دلايل مختلف از بن و بنيان غلط است و در اين‌جا تنها به ذكر دو شاهد زير بسنده مي‌كند:
1) محمدبن الرضابن محمد العلوي الطوسي، معروف به دفترخان عادلي مؤلف معجم شاهنامه (كهن‌ترين فرهنگ شاهنامه در قرن ششم هجري قمري) دربارة سبب تأليف كتاب مي‌نويسد:
«چون به جانب عراق افتادم، به شهر اصفهان رسيدم، در كوچه‌ها و مدرسه‌ها و بازارها مي‌گشتم تا به مدرسة تاج‌الدين رسيدم. چون دررفتم، جماعتي ديدم نشسته و در كتاب‌خانه باز نهاده و هركسي چيزي مي‌نوشت و چون آن جمعيت ديدم، پيش رفتم و سلام كردم و نشستم و گفتم: در اين خزانه شهنامة فردوسي هست؟ صاحب فرزانه گفت: هست. برخاست و مجلد اول از شهنامه به من داد. گفتم: چند مجلد است؟ گفت چهار جلد است... . چون آن را مي‌خواندم و در دل تأمل مي‌كردم، هر بيتي كه در او لفظ مشكل بود، از زبان دري و پهلوي، معني آن برخي در زير نوشته‌بود. با خود گفتم كه مثل اين نسخه كس نديده‌است و اين الفاظ را جمع بايد كرد كه بسيار خوانندگان هستند كه اين شعر مي‌خوانند و معني اين الفاظ نمي‌دانند... » (معجم شاهنامه، به كوشش حسين خديوجم، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ، 1353 ش، ص 1ـ2)
2) علامه محمد قزويني در نامه‌اي به حسين علاء دربارة اصول انتخاب نسخه‌هاي خطي شاهنامه براي تصحيح آن چنين مي‌نويسد:
«اصل سوم اين‌كه شاهنامه‌هاي صورت‌دار و با قطع و حجم بزرگ عموماً از حيث صحت و غيره ترجيح دارند بر شاهنامه‌هاي بي صورت يا با قطع و حجم كوچك. زيرا كه شاهنامه‌هاي قسم اول را عموماً براي سلاطين و شاهزادگان و بزرگان و اعيان دولت در هر عصري ترتيب مي‌داده‌اند و به همين لحاظ از همه حيثيات... نهايت دقت در ريزه‌كاري را در آن به عمل مي‌آورده‌اند، در صورتي كه شاهنامه‌هاي معمولي بي‌صورت كوچك‌حجم بدخط را براي فروش عمومي به اشخاص معمولي ترتيب مي‌داده‌اند» (نك: نصيري، محمدرضا، «مكاتباتي دربارة شيوة تصحيح شاهنامه» پيك نور، سال اول، شمارة اول، بهار 1382، ص 41)
شاهد يكم بالا گواه اين معني است كه در قرون ششم كه سلجوقيان ترك بر ايران سيطره داشتند، استنساخ و خواندن شاهنامه به هيچ روي محدود به دربارها نبوده، بلكه شاهنامه‌خواني در مدارس و بين تحصيل‌كردگان سخت رواج داشته‌است. گذشته از اين باقي ماندن بيش از هزار نسخة خطي از شاهنامه كه در كتاب‌خانه‌هاي مختلف كشورهاي جهان نگه‌داري مي‌شود، گواه آن است كه نه تنها درباريان، بلكه بسياري از خانواده‌هاي ايراني كه توان مالي داشتند، نسخه‌اي از شاهنامه براي خود فراهم مي‌كردند. گذشته از اينها شواهد فراواني هست حاكي از آن‌كه در هزار سال گذشته مردم عادي نيز ازطريق شاهنامه‌خوانان و نقالان با داستان‌هاي شاهنامه آشنا بوده‌اند (بنگريد به گزارش‌هاي مختلف در كتاب سرچشمه‌هاي فردوسي‌شناسي، از محمدامين رياحي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني، 1372؛ مردم و فردوسي، از سيد ابوالقاسم انجوي شيرازي، تهران، انتشارات علمي،1363) گمان مي‌كنم عرضة شواهد ديگر، توضيح واضحات است؛ زيرا نويسندة مقاله خود به اين نظر بي بنياد خود پاسخ داده‌است: «گيرم چنين آثاري در يك فرايند كلي به تحكيم مباني زبان فارسي ياري رسانده‌است» (ص 350)
از حق نگذريم نويسنده از صفحة 353 به بعد بحث‌هاي مفيدي دربارة الحاقي بودن بيت‌هاي معروفي چون:
چو ايران نباشد تن من مباد
بدين بوم و بر زنده يك تن مباد
و ماهيت بيت‌هايي چون:
هنر نزد ايرانيان است و بس
ندادند شير ژيان را به كس
پيش كشيده‌است. ولي چنان‌كه خود يادآورد شده، پيش‌تر همة اين مباحث را بزرگاني چون محمدتقي بهار و مجتبي مينوي مطرح كرده و ماهيت همة اين بيت‌ها را روشن ساخته‌بودند. استاد عزيز! تابوشكني و تابلوشكني و نقد مدرن اين است كه كشفيات ديگران را كشف كني؟ مثلاً كشف دوبارة قانون جاذبة زمين تابوشكني است؟
درپايان اين جستار، ابوالفضل خطيبي خواري چكيده‌اي از مطالب مقالة دكتر محمد قراگوزلو را دسته‌بندي مي‌كند تا خواننده بهتر با نقد مدرن و تابوشكني آشنا شود:
1 ـ عرضة شواهد جعلي بدون ذكر منبع
2 ـ متهم كردن شاعر محبوب ايرانيان به طرح ادعاهاي واهي براساس بيتي الحاقي
3 ـ ناسزاگويي به استادان زبان فارسي
4 ـ حاشيه‌پردازي‌هاي طولاني زائد و لفظ ‌پردازي‌ها و انشاءنويسي‌هاي ملال‌آور
5 ـ كشف كشفيات ديگران
استاد گرامي! راستي فراموش كردم، اين‌كه دربارة فردوسي نوشته‌ايد: «نويسنده و به‌نظم‌كشندة اثر سفارشي موسوم به شاهنامه» (ص 348)، چه كسي سرايش شاهنامه را به شاعر سفارش داده‌است؟ تا آن‌جا كه ابوالفضل خطيبي خواري مي‌داند، فردوسي نه به سفارش پادشاه يا اميري، كه به «راي» خود، سرايش شاهنامه را در زمان سامانيان آغاز كرد. (بنگريد به شاهنامه، به كوشش جلال خالقي مطلق، كاليفرنيا و نيويورك، بنياد ميراث ايران، 1366/1988، دفتر يكم، ديباچه، بيت‌هاي 108ـ160)



0 نظر :: فردوسی ستیزی مدرن