ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بهتازگی جنگ شعری از شخصی به نام علا مرندی که گفته شده همروزگار حافظ بوده و نزدیک به پنجاه غزل حافظ را در زمان حیاتش در این جنگ کتابت کرده، معرفی شده است. این غزلها در کتابی با مشخصات زیر، که به کوشش دکتر علی فردوسی، استاد و مدیر گروه تاریخ دانشگاه نتردام(در ایالت کالیفرنیا) به چاپ رسیده است، درج شدهاند:
غزلهای حافظ، نخستین نسخۀ یافت شده از زمان حیات شاعر ، گردآوری علا مرندی در 791-792هجری قمری، به کوشش علی فردوسی، تهران، نشر دیبایه، 214صفحه، 7500تومان.
در روز نهم بهمنماه سال جاری(1387) این کتاب در فرهنگسرای نیاوران با شرکت علاقهمندان حافظ رونمایی شد و در گزارشی که خبرگزاری فارس از این رویداد منتشر کرد، آمده است که استادان ایرج افشار دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر سلیم نیساری تاریخ این نسخه را تأیید کردهاند.
دکتر فردوسی در مقدمۀ مفصل خود(60صفحه) دربارۀ این نسخه مینویسد که این جنگ در کتابخانۀ بادلیان دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود و «از جمله شامل چهل و نه غزل و یک تک بیت از این شاعر بزرگ است. این غزلها همگی(شاید به استثنای پنج غزل) در هنگام حیات شاعر به ثبت رسیدهاند، و به این حساب از اهمیت ویژهای برخوردارند. ویژگی این جنگ تنها به این نیست که این نخستین مجموعه شعری است که از زمان حیات شاعر پیدا شده است. بلکه در این نیز هست که این شعرها در آخرین روزهای زندگانی حافظ به ثبت رسیدهاند.» در این جنگ نخست، شعرهایی از خودِ علا مرندی آمده و سپس برگزیدهای از شعرهای حافظ، جلال الدین عضد یزدی، رشید الدین وطواط، سیف باخرزی، مهستی، سلمان ساوجی، عمید الملک، کمال الدین اسماعیل، سعدی، همام، اوحدی، نزاری قهستانی، شاه شجاع، سلطان احمد جلایر درج شدهاست. شعرهای جلال عضد و حافظ در یک صفحه از برگ 10ب شروع میشود و با هم در 49ب به پایان میرسند؛ به طوری که هر صفحه به دو قسمت جدا شده، سمت راست اشعار عضد و سمت چپ اشعار حافظ نوشته شدهاست.
دربارۀ تاریخ این جنگ فردوسی دو قرینه به دست میدهد(ص17): یکی بیت زیر از علا مرندی:
در سنۀ اثنی و تسعین بود از هجر نبی در محرّم این محرّر شد به رسم روزگار
فردوسی مینویسد:« حذف صدگان از تاریخ در این روزگار رایج بود. با این تصریح، و بنا به شواهد دیگر در متن در صحت این تاریخ تردیدی جایز نیست.» سپس در پانوشت برای حذف صدگان شواهدی از ظفرنامۀ شامی و شیرازنامۀ معین الدین زرینکوب(درست: زرکوب)شیرازی به دست داده است. در این مورد میگوییم: نخست اینکه آقای فردوسی بهتر بود شواهد این معنی را از کتابهای ادبیات یا تذکرهها یا جنگها ارائه می دادند نه کتابهای تاریخی. دوم اینکه در ظفرنامۀ شامی که رویدادها به ترتیب تاریخی درج شده، در صفحات پیش از صفحهای که بدان ارجاع دادهاند، سال رویداد آمده و پس از آن، برای آنکه تکرار نشود، صدگان حذف شده است؛ بنگرید: « در سال هفتصد و شصت و یک از هجرت ....»(ص27)؛ «و در سال هفتصد و چهل و هفت که اسم پادشاهی بر دانشمندچه و بویان قولی بود»(ص14). همچنین در ص 10 ، شامی مینویسد که در سنۀ اربع و ثمانمایه(804) به دربار امیرتیمور پیوسته است. در مورد کتاب شیرازنامه (ص102)، درست در همان صفحه، یک سطر پیش از سطری که آقای فردوسی به افتادن صدگان از تاریخ استناد میکند، تاریخ کامل آمده است، بنگرید: «ملک جلالالدین مسعودشاه به تاریخ سنۀ ست و عشرین و سبعمائه(726) در محروسۀ شیراز به استقلال صاحب فرمان گشت، و در تاریخ ثلاثین(30[7])، ملک سعید غیاثالدین کیخسرو....» آقای فردوسی که رشتۀ تخصصی ایشان تاریخ همین دوره است، نیک میدانند که این شیوۀ ثبت تاریخ در بسیاری از کتابهای تاریخی، بهویژه دورۀ تیموری و صفوی معمول بوده است و نگارنده نمونهای سراغ ندارد که بدون ذکر کامل سنهای، صدگان آن را انداخته باشند.
آقای فردوسی در مورد شاهد دیگر برای تاریخ متن مینویسد:« از سرعنوانها پیداست غزلها و مفردات جلال پس از مرگ وی و غزلها و مفردات حافظ در زمان حیات او به ثبت رسیدهاند. علا در همۀ عنوانها از جلال با دعاهای خاص درگذشتگان یاد میکند در حالی که برای حافظ بقای عمر و ادامۀ فضل میطلبد. مثلاً در حق جلال مینویسد: وله روح الله تربته، وله نورالله روحه.... درمقابل در حق حافظ میگوید: وله دام توفیقه، وله طیب الله عیشه، وله دام افضاله.... پس تردیدی نمیتوان داشت که علا غزلهای حافظ را هنگامی که شاعر شیرازی هنوز از نعمت حیات برخوردار بوده در مجموعۀ خود وارد کرده است»(ص27)
از دیگر بخشهای مقدّمه بحث مفصّلی است دربارۀ هویت جلال عضد و احوال حافظ در هنگام ضبط غزلها و جایگاه این دفتر در میان نسخههای کهن دیوان حافظ. فردوسی در بخش آخر مینویسد:«... ضبط علا نه نسخهبرداری از هیچیک از سیزده نسخهای است که مبنای کار خانلری قرار گرفته اند، و نه نسخهبرداری از ترکیبی از آنها....روی دیگر سکّه آن است که هیچیک از نسخههای مورد استفادۀ خانلری نیز نسخهبرداری از نسخۀ علا نیست. درمجموع... ضبط علا در قریب به 335 مورد با روایت خانلری تفاوت دارد. اگر در نسخهبدلها به دنبال این تفاوتها بگردیم میتوانیم تخمینی از دوری و نزدیکی ضبط علا نسبت به ضبطهای مورد استفادۀ خانلری به دست آوریم. در کل در حدود هشتاد درصد از این تفاوتها میتوان ضبط یا ضبطهایی را یافت که با ضبط علا برابرند. اما شصت و سه مورد از این تفاوتها آنها هستند که در هیچیک از نسخههای موجود برابر آنها پیدا نمیشوند.»
دربارۀ آثاری چون دیوان حافظ هنگامی که نسخهای کهن از آن بهویژه از زمان حیات شاعر یافت میشود، از مهمترین پژوهشها ارزیابی ضبطهایی است که تا آن زمان در هیچ یک از نسخهها نبوده است. از این رو در این جستار ما پژوهش خود را -جز یکی دو مورد- به بررسی همین شصت و سه مورد که گفته شده در هیچیک از نسخهها نیست، محدود میکنیم و مسائل مربوط به قدمت نسخه به لحاظ خط و کاغذ و سرعنوانها و تجلید و جز آنها را به متخصصان این فنون واگذار میکنیم. بررسی ما به لحاظ زبان شعر حافظ و منطق درونی شعر اوست.
دکتر فردوسی در اواخر مقدّمۀ خود دربارۀ دو مورد از این 63 مورد به بحث میپردازد و قاعدتاً باید این دو مورد از بهترین موارد ضبطهای جدید این نسخه و گویای ارزش و اعتبار این نسخه باشد. بنابر این ما بحث خود را با همین دو نمونه آغاز میکنیم(همه جا بیتها را مطابق چاپ خانلری آورده و ضبط علا مرندی را داخل کمانک نهادهایم. اگر در چاپ خانلری نبود، بیتها مطابق است با ضبط نیساری در متن یا بخش«ابیات اضافه بر متن»):
1. (غزل8، ب1):
با مدّعی مگویید(بگویید) اسرار(احوال) عشق و مستی تا بیخبر بمیرد(نمیرد) در درد خودپرستی
فردوسی مینویسد:«ضبط منحصر به فرد علا از بیت بحثانگیز مطلع را نمیتوان به سود ضبطهای خانلری و نیساری رد کرد. منِ گویای غزل، در بیتی که علا ضبط کرده منی است بزرگوار که خواهان آن است که مدعی پیش از رخت بربستن از این جهان حدّاقل از احوال عشق و مستی آگاه شود و بیخبر و همچنان مبتلا به درد خودپرستی از جهان نرود. حافظ در این بیت در لحظۀ مرگ مدعیاش خیرخواه اوست!»(ص57)
میگوییم: نخست اینکه، منظور آقای فردوسی از «ضبط منحصر به فرد علا» قاعدتاً باید این باشد که دو ضبط «بگویید» و «نمیرد» فقط با کشف نسخۀ علا ظهور کرده و تا کنون در هیچ یک از نسخههای اشعار حافظ دیده نشده است. ولی به هیچروی چنین نیست. کافی است نگاهی بیفکنید به صفحۀ 1416 از دفتر دوم دگرسانیها در غزلهای حافظ، از دکتر سلیم نیساری تا ببینید که چهار نسخه ضبط «بگوئید»(در یک نسخه حرف یکم نقطه ندارد) را دارند و دو نسخه ضبط «نمیرد». دست کم در مورد ضبط «مگویید»، خودِ آقای فردوسی در پانوشت این بیت نوشتهاند: «ضبط علا برابر است با نسخۀ ط» دوم اینکه خواجه در چندین بیت احوال مدعی لافزن و حقّهباز و موضع خود را در قبال او برای ما روشن کرده است. بنگرید:
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست(غزل34، ب9)
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است(غزل34، ب10)
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت(غزل78، ب4)
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت(غزل93، ب4)
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند(غزل182،ب5)
با توجه به این بیتها و بیتهای مشابه که در آنها مرزبندی مشخص حافظ با جناح مدعی آشکارا دیده میشود، چگونه است که حافظ درست در همین بیت که ضبط علا ظهور میکند، آن مرزبندی خود را به هم بریزد و دلسوز مدعی لافزن شود. به هر حال این بیت با ضبط علا با بیتهای دیگر چندان سازگار نیست.
2. (غزل8، ب6):
حافظ ندید (بدید) اوّل وین غم گرفت مهمل کز اوج سربلندی افتد به چاه(خاک) پستی
فردوسی مینویسد:«ضبط نیساری(ضبط متن) را میتوان اینگونه تعبیر کرد: حافظ در ابتدا درنیافت که از اوج سربلندی به چاه پستی خواهد افتاد و در نتیجه غم آن را جدی نگرفت. در روایت علا بهتر آن است که عبارت "بدید اول" را به صورت "به دیدِ اول"، به معنی اولین نگاه، خواند و به تعبیر زیر از بیت رسید: حافظ در نگاه اول این غم را که از اوج سربلندی به چاه پستی خواهد افتاد چندان جدی نگرفت.....منصفانه ضبط علا از نظر ساخت و نگر بر روایتهای خانلری و نیساری برتری دارد: هم زبان آن روانتر، سادهتر، و روزمرّهتر است و هم اندیشۀ آن طبیعیتر، طنزآلودتر و روادارتر است. تفاوت این غزل به ضبط علا، از هردو نظر ، با ضبطهای پس از آن به حدی است که احتمال نسخهبرداری آن از نسخههای موجود اندک است. اگر چنین مقایسههایی را نسبت به غزلهای دیگر نیز انجام دهیم، در اغلب موردها به همین نتیجه خواهیم رسید. هیچکس بجز حافظ، نمیتواند اینچنین از خود او حافظانهتر شعر بگوید یا شعر او را حافظانهتر دستکاری کند!»
میگوییم: این بیت به این صورت در چاپ خانلری نیست و در چاپ نیساری(ج2، ص1412) هم در بخش « ابیات اضافه بر متن» جای گرفته است. اما مصراع دوم در بیت زیر هم در متن خانلری(غزل 426، ب4) هست و هم در نیساری:
در آستان جانان از آسمان میندیش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
البته بعید است که حافظ در دو بیت یک مصراع را با اندک تغییری به کار برده باشد. پس این دو بیت و تصحیح آن بحثانگیز است و ما وارد این بحث نمیشویم و بحث خود را محدود میکنیم به ضبط علا و برداشت آقای فردوسی. به نظر نگارنده بیت مورد نظر با ضبط «بدید اول» اصلاً معنی درستی ندارد و در تناقض است با اندیشۀ حافظ در بیتهای دیگر از جمله « که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها». چگونه میشود تصوّر کرد که حافظ گفته باشد: از اول دیده بود که از اوج سربلندی به چاه پستی میافتد؟! در این صورت، بدان راه قدم نمیگذاشت. آقای فردوسی با قرائت «به دیدِ اول»، به جای «بدید اول» کوشیده است تا این مشکل را حل کند، ولی فراموش کرده است که باید «وین» را هم به «این» تصحیح قیاسی کند تا با معنیی که او از بیت به دست داده است جور دربیاید. از اینها گذشته آقای فردوسی باید دست کم یک شاهد از متون همعصر حافظ به دست میدادند که در آن «به دیدِ اوّل» در این معنی به کار رفته باشد. بنده در پیکرههای رایانهای و کتابها هرچه جستجو کردم کاربرد چنین ترکیبی را در متون قدیمی نیافتم. چنین مینماید که این ترکیب نباید چندان قدیمی باشد. گویا دیدِ اوّل، معادل امروزیِ «نظر اوّل» است که - چنانکه نگارنده جستجو کرده است- در متون قدیمی بیشتر در معنای اصلی خود و در متون معاصر هم در معنای اصلی و هم کنایی(دریافت و ارزیابی اولیه) به کار رفته است. فرهنگهای دیوان حافظ نشان میدهند که حافظ نزدیک به صد بار از واژۀ نظر استفاده کرده، ولی در سرتاسر دیوان او حتی در یک بیت هم به واژۀ «دید» به معنی نظر برخورد نمیکنیم. گویا خودِ آقای فردوسی نیز متوجّه جدید بودن این ترکیب شدهاند که آن را «سادهتر و روزمرّهتر» دانستهاند. عجیب است که حافظ شعرش را به سود زبان روزمرّۀ ما دستکاری کرده باشد! کاش آقای فردوسی میگفتند که حافظ شعرش را به زبان عصر خود روزمرّهتر کرده است یا به زبان عصر ما!
3. (غزل1، ب3):
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز(هرکسی خواست قدم در حرم عشق زدن)
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
ضبط علا در نسخۀ د در چاپ خانلری(ص313، پانوشت4) آمده است، ولی آقای فردوسی متوجّه نشدهاند که نسخۀ د، به جای «زدن»، ضبط درستتر «نهد» را دارد. قدم زدن به معنی قدم نهادن و قدم گذاردن نیست. با ضبط علا معنی بیت چنگی به دل نمیزند. باید تصوّر کرد که آن« هرکسی» در ذهن خود میخواهد در حریم عشق قدم بزند- نه بگذارد- و بعد دست غیب میآید و بر سینۀ او میزند. استواری و پرمایگی مصراع « مدعی خواست که آید به تماشاگه راز» کجا و این مصراع سست علا و نسخۀ دیگر کجا! به گمان من این علا اصلاً همه جا به نفع مدعی وارد عمل شده است. چنانکه دیدیم در آن بیت به سود او مگویید را به بگویید تبدیل میکند و بمیرد را به نمیرد و در اینجا مدعی را از ماجرا بیرون میکشد تا انگ نامحرمی به او نخورد. با ضبط علا منطق بیت آشفته شده است.
4. (غزل1،ب4):
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد(عین آتش شد و آتش به همه عالم زد)
قسمت دوم مصراع دوم در نسخۀ علا، یعنی «و آتش به همه عالم زد» عیناً در مصراع دوم از بیت مطلع در همین نسخه(عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد) تکرار شده است. گذشته از این، این غزل معروف از جمله غزلهای روایی است که توالی منطقی بیتهای آن آشکار است. در زیر چهار بیت اول این غزل را از چاپ خانلری و نسخۀ علا نقل میکنیم تا خواننده خود آنها را با یکدیگر بسنجد:
چاپ خانلری(غزل148):
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
نسخۀ علا:
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
هرکسی خواست قدم در حرم عشق زدن دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد و آتش به همه عالم زد
5. (غزل2،ب1 و47، ب5):
بر درِ میخانۀ عشق ای مَلَک تسبیح گوی(آهسته رو) کاندر آنجا طینت آدم مخمّر میکنند
این بیت هم به صورت مفرد آمده است(شمارۀ2) و هم از جمله بیتهای غزل 47 است. با خواندن ضبط علا، بیاختیار یاد این شعر سپهری افتادم: به سراغ من اگر میآیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من. آهسته راه رفتن فرشته چه تأثیری بر کار مخمّر کردن طینت آدم در ملکوت میتوانست بگذارد؟! مثلاً اگر فرشتگان تندتر یا محکمتر قدم برمیداشتند، در کار مخمّر کردن طینت آدم خللی وارد میشد؟! نکتۀ مهم این بیت این است که فرشته عشق نمیداند جز آنکه تسبیح خداوندی را بگوید که عشق را در ازل در نهاد بشر قرار داد و تسبیح گفتن فرشتگان اشاره دارد به آیهای از قرآن که بنا بر آن فرشتگان همواره تسبیح خداوند را میگویند. این بیت ارتباط تنگاتنگ با غزل معروفی دارد به مطلع: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند. تسبیح گفتن ملک در بیت زیر از حافظ نیز دیده میشود(چاپ خانلری،غزل295، ب2):
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
با ضبط علا( آهسته رو ) هم ارتباط بیت با آیۀ قرآنی گسسته شده و هم با بیتهای پرمغز دیگر حافظ در این باره.
6. (غزل4، ب5):
گوش(روی) بگشای که بلبل به فغان میگوید خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
ضبط «روی بگشای» در هیچیک از نسخهها جز نسخۀ علا نیست و نباید هم باشد. چه، گوش را برای شنیدن فغان بلبل میگشایند، نه روی را، که آن را هرچه گشاده کنند فغان بلبل را نمیشنود.
7. (غزل7،ب5):
خدا را چون دل ریشم قراری بست(یافت)با زلفت بفرما لعل نوشین را که حالش(جانش) با قرار آرد
معنی بیت با ضبط خانلری ترتیب منطقیتری دارد: دل ریش شاعر نخست با زلف معشوق عهد میبندد، سپس از او میخواهد با بوسهای دلش را آرامش بخشد. زیبایی و لطف سخن خواجه در این بیت این است که در دو مصراع، قرار را به دو معنی «عهد و پیمان» و «آرامش» به کار برده است، ولی با ضبط علا، قرار در دو مصراع به یک معنی است و از این رو لطف سخن خواجه از دست رفته است. با ضبط علا منطق بیت آشفته شده است. خواجه به دلدارش میگوید: چون دل ریش من با زلفت آرامش یافته، پس بوسهای بفرما تا جانش(جانِ دل؟) آرامش یابد!
8. (غزل11،ب2):
ما را به منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه(شیخ) در ولایت ما هیچ کاره نیست
در این بیت ضبط علا(شیخ)بر ضبط نسخههای دیگر(شحنه) برتری ندارد. ضبط شحنه مناسبتر نیز هست. زیرا خواجۀ مست از شحنه که مسئول بگیر و ببند است، باید بیشتر بترسد تا شیخ.
9. (غزل14، ب1):
به عهد (فصل) گل شدم از توبۀ شراب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
آشنایان به شعر خواجه نیک میدانند که در لایههای تو در توی غزلهای او واژهها به لحاظ لفظ و معنی و از منظرهای مختلف چونان حلقههای زنجیر به یکدیگر مربوط و پیوستهاند. شاید در این بیت در یک لایۀ معنایی عهد به پیمانی اشاره دارد که خواجه با گل یا شراب در موسم بهار بسته، ولی ناخواسته با توبه از آن عهد عدول کرده است. با توجّه به این معنی عهد مناسبتر مینماید و یا دست کم ضبط فصل بر آن برتری ندارد.
10. (غزل14، ب6):
رواست نرگس مست ار فکند(به باغ نرگس از آن رو فکند) سر در پیش
که شد ز شیوۀ آن چشم پرعتاب خجل
ضبط خانلری آشکارا بر ضبط علا برتری دارد. در نسخۀ علا «به باغ» اضافی مینماید و شاعر نیازی به استفاده از آن نداشته است. به جای آن، در چاپ خانلری، صفت مست برای نرگس آمده که در اینجا کاملاً مناسب است و شیوۀ چشم پرعتاب معشوق را دوچندان زیباتر و عاشقکشتر کرده، تا آنجا که نرگس مست نیز چارهای جز سرافکندگی نداشته است.
11. (غزل14، ب7):
حجاب ظلمت از آن بست(جست) آب خضر که گشت ز طبع حافظ و این(حافظ و وز) شعر همچو آب خجل
در مصراع دوم ضبط علا(داخل کمانک) در هیچ یک از نسخهها نیست و نباید هم باشد، زیرا اشتباه است(دو واو عطف پشت سرِ هم آمده است) و باید آن را خطای نگارشی کاتب محسوب کرد.
12. (غزل17، ب2):
افشای راز خلوت ما خواست کرد شمع شکر خدا که سرّ دلش در زبان(دهان)گرفت.
قافیۀ دهان در بیت دیگری از همین غزل آمده که در نسخۀ علا نیست. بعلاوه، میان زبان و شعلۀ شمع ارتباطی هست که با استعمال دهان به معنای زبان از بین میرود. سرّ دل هم گره در زبان میافکند نه دهان.
13. (غزل19، ب5):
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طرّۀ هندوی(سلسلۀ موی)تو بود
در این بیت هم مانند بیت پیشین و شمارۀ 4، قافیه تکرار شده است. ضبط« سلسلۀ موی» در نسخۀ علا در بیت اول نیز در محل قافیه آمده است.
14. (غزل26، ب8):
می ده(خور) که شیخ(شیح) و حافظ و مفتیّ و محتسب(مستقی) چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
ضبط «خور» در برخی نسخهها هست ولی ضبطهای «شیح» و «مستقی» را آقای فردوسی از روی امانتداری در متن گذاشتهاند. اولی قطعاً همان شیخِ نسخههای دیگر است و دومی تحریف محتسب – در نسخههای دیگر - است و گویا بر اثر ترکیب مفتی و محتسب به این روز افتاده است. مستقی به چه معناست؟
15. (غزل27، ب4):
ضبط خانلری: سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
ضبط علا: سرود مجلس دوران جام جم این بود که جام نوش که دوران جم نخواهد ماند
ضبط علا در مصراع یکم در هیچیک از نسخهها نیست و این ضبط نه تنها برتر از ضبط خانلری نیست، که تکرار واژۀ دوران، با یک معنی واحد در دو مصراع در نسخۀ علا، بیت را از فصاحت انداخته است(توجّه بفرمایید به ترکیبِ: «مجلس دوران جام جم!»).
16. (غزل34، ب3):
ضبط خانلری: قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
ضبط علا: قصر عشرتگه و ایوان به ملوک ارزانی ما فقیریم و گدا دیر مغان ما را بس
در مورد این ضبط علا همین را بگویم که این بیت بیشباهت به سرودۀ شاعری بسیار مبتدی نیست!
17. (غزل35، ب4):
درویش را نباشد نزل سرای(نزلی برای)سلطان ماییم و کهنه دلقی(نیمدلقی) کآتش در آن توان زد
اینکه درویش نزلی برای سلطان نداشته باشد، کاملاً بدیهی است و نیازی نبوده است که شاعر آن را بر زبان بیاورد. ولی شاعر در این بیت بر بینیازی و عزّت نفس درویش تأکید دارد که بهرغم آنکه محتاج است، بر درِ سرای سلطان نمیگردد. در مورد ضبط منحصر به فرد علا در بیت دوم، یعنی نیمدلق، ما هرچه در متون زبان فارسی از آغاز تا امروز جستجو کردیم اثری از آن نیافتیم. در مورد پوشاک، نیمتنه و نیمآستین و نیمدار و نیمداشت به کار رفته است. گویا هرکس که این واژه را ساخته، «نیمِ» نیمدار و نیمداشت به معنی کهنه ولی قابل استفاده و دست دوم را در ذهن خود داشته است. دار و داشت در این دو ترکیب به معنی کهنه و فرسوده است و نیمدار و نیمداشت، یعنی نیم کهنه شده، نه نیم سالم مانده. بنابراین از نیم، معنی فرسوده برنمیآید که آن را با دلق ترکیب کنیم. نیمدلق به معنی دلق کهنه ولی قابل استفاده؟!
18. (غزل39، ب2):
به نوک خامه رقم کردهای سلام مرا که کارخانۀ(کارنامۀ)دوران مباد بیرقمت(بیقلمت)
در این بیت با ضبط خانلری باز هم کاربرد صنعت ایهام بین رقم کردن به معنی نوشتن در مصراع یکم و رقم به معنی اثر و نشانه در بیت دوم – که در هر دو معنی در چندین بیت دیگر نیز آمده است – دیده میشود که در نسخۀ علا از دست رفته است. همچنین «قلمت» در محلّ قافیه، تکرار قافیۀ مطلع غزل، درست در بیت پیش از این بیت است که البته با صنعت ردّ القافیه میتوان آن را توجیه کرد، اما در این غزل، بیت دیگری نیز با قافیۀ قلمت هست که در نسخۀ علا نیست. در نسخۀ علا این بیت به راستی «روانتر و سادهتر و روزمرّهتر» شده است!
19. (غزل39، ب5):
مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق(معنی) که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
ضبط خانلری برتر از ضبط علا است یا دست کم ضبط علا برتری ندارد. شاعر در بیت دوم پس از «که» بیانی، توفیق ممدوح خود را که همانا عزیز و محترم داشتن او از سوی دولت سرمد(بخت جاوید) باشد، بیان میکند و از او میخواهد به شکرانۀ این توفیق او را خوار نگرداند.
20. (غزل46، ب5):
لطیفهایست نهانی که عشق ازان (از او) خیزد که نام آن نه لب لعل (آن لب لعلی) و خطّ زنگاریست
در مصراع دوم، آقای فردوسی در پانوشت5 نوشتهاند: در چاپ خانلری به جای «لب لعلی» (در نسخۀ علا)، «لب لعل» است، ولی چنانکه ملاحظه میفرمایید، در چاپ خانلری ضبط «نه لب لعل» آمده است. توجّه بفرمایید، طبق ضبط علا، حافظ میگوید: نام آن لطیفۀ نهانی که عشق از آن برمیخیزد، لب لعلی و خط زنگاری است. یعنی ما باور کنیم که خواجه در بیت بعدی عکس این معنی را بگوید و اصلاً تشخیص نداده که لب و خط معشوق نهان نیست و پیداست؟! به گمانم علا ما را دست انداخته است! خواجه میگوید: نام آن جاذبۀ اسرارآمیز معشوق که منشأ عشق است، لب لعل و خط زنگاری او نیست. خواجه در بیت بعدی نیز این معنی را بیشتر توضیح میدهد:
جمال شخص نه چشم است و روی و عارض و خط هزار نکته در این کار و بار دلداریست
21. (غزل48، ب4):
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر(یاور)آید
بوی زلف معشوق بهتر است خواجه را هدایت و رهبری کند تا یاوری!
22. (غزل48، ب5):
گفتم خوشا هوایی کز باغ حسن(کوی عشق) خیزد گفتا خنک(خوشا) نسیمی کز کوی(بوی) دلبر آید
چنانکه ملاحظه میشود در نسخۀ علا، «خوشا» در دو مصراع بیت تکرار شده است. گذشته از این، بوی از دلبر میآید و نسیم از کوی دلبر نه نسیم از بوی دلبر.
در زیر بقیّۀ ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا، بدون هیچ توضیحی آمده و خواننده خود میتواند آنها را با ضبطهای چاپ خانلری بسنجد(بیتها مطابق چاپ خانلری است و ضبطهای نسخۀ علا داخل کمانک درج شدهاند):
22. (غزل4، ب2):
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز دلق آلودۀ صوفی به می ناب(صاف)بشوی
23. (غزل6، ب5):
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار(زینهار)عرضه ده بر جانان پیام ما
24. (غزل6، ب7):
حافظ ز دیده دانۀ اشکی همی فشان باشد(بادا)که مرغ وصل کند میل دام ما
25. (غزل8، ب4):
در گوشۀ سلامت مستور چون توان بود تا نرگس تو با ما گوید رموز(هنوز)مستی
26. (غزل11، ب1):
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند(بگذارند)چاره نیست
27. (غزل21، ب7):
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی شد که بازآید و جاوید(بازآید بیچاره) گرفتار بماند
28. (غزل23، ب2):
در این خرقه بسی(هزار)آلودگی هست خوشا(که خوش) وقت قبای میفروشان
29. (غزل24، ب4):
این یک دو دم که وعدۀ (دولت) دیدار ممکن است دریاب کار ما(فرصت شمار هان) که نه پیداست کار عمر
در مصراع یکم، ضبط «دولت» در نسخۀ علا – که آقای فردوسی بدان اشاره نکردهاند – در نسخههای دیگر هست
30. (غزل33، ب5):
جنگ(بحث) هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه(یکسو نه) چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
31. (غزل36، ب1):
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای(بنگریم صاف) می لعلفام را
32. (غزل37، ب5):
این قصّۀ عجب شنو از(ای) بخت واژگون ما را بکشت یار(دوست) به انفاس عیسوی
33. (غزل37، ب6):
چشمت به عشوه(غمزه) خانۀ مردم خراب(سیاه)کرد مخموریت(مستوریت)مباد که خوش مست میروی
فقط ضبط «مستوریت» در هیچیک از نسخههای دیگر نیست.
34. (غزل40، ب6):
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس(به طرف میکده خواهیم معتکف گشتن)
که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن
36. (غزل47، ب3):
بندۀ پیر خراباتم که درویشان او گنج را از بینیازی(بیبهایی)خاک بر سر میکنند
بررسی ما از ضبطهای منحصر به فرد علا به پایان رسید و چنانکه ملاحظه میفرمایید، مجموع این ضبطها به هیچ روی 63 مورد، آنگونه که آقای فردوسی در مقدمه و مصاحبهها ادعا کرده نیست. ایشان نوشتهاند: « شصت و سه مورد از این تفاوتها ، آنها هستند که در هیچیک از نسخههای موجود برابر آنها پیدانمیشوند.» این 63 مورد ضبطهای نسخۀ علاست که در چاپ خانلری نیستند نه در «هیچیک از نسخههای موجود.» یعنی حدود نیمی از ضبطهایی که آقای فردوسی در پانوشت در بخش ملاحظات آوردهاند که «ضبط علا در هیچیک از نسخههای خانلری نیست»، در دفتر دگرسانیهای نیساری دیده میشوند. در مورد ضبط بگویید و نمیرد، به جای مگویید و بمیرد که آقای فردوسی ادعا کرده ضبط منحصر به فرد علاست و مقارن رونمایی این نسخه بحثهای زیادی در مورد آن به راه افتاد، در قسمت شمارۀ1 نشان دادیم که هردو در نیساری هست. بنابراین چنانکه در بالا ملاحظه میفرمایید، ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا، 41 مورد در 31 بیت است که اگر دو ضبطِ قطعاً غلط، یعنی شیح و مستقی(شمارۀ 36) را از این مجموعه کنار بگذاریم به عدد 39 میرسیم.
در زیر چند نمونۀ دیگر از ضبطهای نسخۀ علا را که در چاپ خانلری نیست، ولی در دفتر دگرسانیهای نیساری هست، میآوریم، هم برای نشان دادن نادرستی ادعای آقای فردوسی و هم برای اینکه خواننده خود ضبطهای دیگر علا را با چاپ خانلری مقایسه کند(باز هم بیتها مطابق چاپ خانلری است و ضبطهای نسخۀ علا داخل کمانک آمدهاند. در پایان بیت، ارجاع نیساری در متن یا در بخش ابیات اضافه بر متن یا در نسخهبدلها درج شده است):
1. (غزل3، ب4):
پنج روزی که در این مرحله مهلت(منزل) داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست(نیساری،1/313)
2. (غزل7، ب6):
در این باغ ار خدا خواهد دگر(در این)پیرانهسر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد(نیساری،1/416)
3. (غزل9، ب6):
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی (ملک و حور دل و جان) به نثار افشانند(نیساری،1/171)
4. (غزل10، ب4، در پانوشت کتابِ فردوسی دو جا به اشتباه ب5 آمده است):
بعد از اینم چه غم از تیر کجانداز حسود(چه غم از تیر کجانداز حسود است مرا)
چو(که)به محبوب کمانابروی خود پیوستم(نیساری،2/1033)
5. (غزل26، ب7):
فیالجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر(هیچ) کاین کارخانهایست که تغییر میکنند(نیساری،1/177)
6. (غزل34، ب7):
حافظ از مشرب قسمت گله بیانصافی است طبع چون آب و غزلهای(سخنهای)روان ما را بس(نیساری2/915)
7. (غزل44، ب7):
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست(سپردهاند) روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم(نیساری،2/1162)
در اینجا بار دیگر نظر خوانندۀ گرامی را به 39 مورد از ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا جلب میکنم. از هر نظر که بنگریم، در میان آنها، آیا حتی یک ضبط وجود دارد که برتری محسوسی به ضبطهای نسخههای دیگر داشته باشد؟ آیا این ضبطها به پیشبرد حافظپژوهی و حل مشکلات شعر حافظ هیچ کمکی میکنند؟ به نظر نگارنده نه. گیریم این نسخه بهواقع در زمان حافظ و در آخرین روزهای حیات او نوشته شده باشد و به گفتۀ آقای فردوسی شاید خود حافظ شعرش را دستکاری کرده باشد، پرسش اینجاست که پس چرا با این دستکاریها، ذوق سلیم و بیمانندِ شاعرِ شاعران – که در این نکته هیچکس تردید ندارد – سخت نزول یافته و از اوج سربلندی به خاک پستی افتاده است؟اگر این دستکاریها کار خودِ حافظ باشد، چگونه میتوان باور کرد که شاعری یگانهای چون او اینگونه فجیع به کشتن خویش برخیزد؟! بنده نظر استاد ایرج افشار را که قدمت این نسخه را تأیید کردهاند، میپذیرم و این تحلیل آقای فردوسی را نیز که سرعنوانها از زنده بودن شاعر در زمان کتابت نسخه نشان دارد، میتوان پذیرفت، ولی شواهد دیگری که برای قدمت این نسخه عرضه کردهاند، قطعی نیست. گذشته از این، در این نسخه مواردی هست که به هر حال بحثانگیز مینماید، از آن جملهاند:
1. حذف صدگان از تاریخی که علا در بیتی آورده است. این قاعده هیچگاه معمول نبوده و باید آن را در زمرۀ استثناء ها محسوب کرد.
2. آقای فردوسی از سرعنوانهای برخی از غزلها چون «وله سلّمه الله» و «طاب وقته» چنین نتیجه میگیرد: «.....میتوان چنین پنداشت که حافظ در اوج سربلندی و محبوبیت دچار بیماری مهلکی شده است که همۀ دوستانش، شاید همۀ شهر، را نگران نگه میداشته است. در این روزها است که علا سرگرم استنساخ غزلهای شاعر است. بنابراین هر بار که علا یکی از عنوانهای خود را وارد میکند ناگزیر آنچه را در دل دارد به شکل دعائی بر بالای هر غزل میافزاید؛ برای شاعر سلامتی میطلبد، و توفیق و بقا، و چون احتمالاً با او آشنایی دارد، ملاقاتی خوشتر ...» این برداشتها که مبتنی بر تخیّل است تا شواهد متقن، برای نگارش یک سناریو یا فیلمنامه دربارۀ رابطۀ علا با حافظ مناسبتر است .
3. هچیک از ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا اختصاصاً ضبطهای اصیلِ بازمانده از زبان عصر حافظ نیست که امروزه ما بر اساس آن قدمت و اصالت نسخه را دریابیم.
4. در نسخۀ علا هیچ بیتی از دیوان حافظ دیده نمیشود که در نسخههای دیگر نباشد.
5. در مقایسه با چاپ خانلری، در نسخۀ علا از 49 غزل، تنها 9 غزل(شمارههای 1،5،19،22،23،28،30،42،44) کاملاند و 40 غزل دیگر از یک تا شش بیت کم دارند. مثلاً غزل معروف با مطلع «ناظر روی تو صاحبنظری نیست که نیست»(شمارۀ16) شش بیت و غزل بعدی با مطلع «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت» چهار بیت کم دارند. در نسخۀ علا حتی یک غزل هم دیده نمیشود که دست کم یک بیت اضافه بر چاپ خانلری داشته باشد.
بهتر است از این گفتۀ آقای فردوسی که اهمیت ویژۀ غزلهای علا را در این دانسته که «این شعرها در آخرین روزهای زندگانی حافظ به ثبت رسیدهاند»، این نتیجۀ به راستی خطرناک را نگیریم که همۀ بیتهای اضافه بر نسخۀ علا، احیاناً سرودۀ حافظ نیستند. به نظر نگارنده علا بر خلاف کاتبان دیوان حافظ، احتمالاً برخی از غزلها را از حافظۀ خود نوشته و از این رو در هنگام ثبت آنها در جنگ خود، همۀ بیتهای آنها را در خاطر نداشته و غزلها را ناقص و ابیات آنها را پس و پیش نوشته است. بعلاوه، هنگام کتابت برخی غزلها، واژهها یا قسمتهایی از بیتها را فراموش کرده بوده و چون خود شاعر بوده، آن واژهها را از ذهن خود به جای متن اصلی گذاشته است. بنابراین، شایسته است به ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا نیز از همین منظر نگریسته شود. نگارنده بارها سی بیتِ نسخۀ علا را که ضبطهای منحصر به فرد دارند، خواندهام. احساس میکنم این غزلها مانند دریای زلالی است که اینجا و آنجا لکّههای کوچک سیاه نفتی(ضبطهای منحصر به فرد علا) به چشم میخورند. یا دستگاهی را با قطعات اصلی در نظر میآورم که چند تا از قطعههای آن را که نه از نظر شکل و نه از نظر هماهنگی با قطعههای دیگر، تناسب دارد، عوض کردهاند و در نتیجۀ آن، این قطعهها کمی لق میزنند.
تهران، بهمن ماه 1387
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بهتازگی جنگ شعری از شخصی به نام علا مرندی که گفته شده همروزگار حافظ بوده و نزدیک به پنجاه غزل حافظ را در زمان حیاتش در این جنگ کتابت کرده، معرفی شده است. این غزلها در کتابی با مشخصات زیر، که به کوشش دکتر علی فردوسی، استاد و مدیر گروه تاریخ دانشگاه نتردام(در ایالت کالیفرنیا) به چاپ رسیده است، درج شدهاند:
غزلهای حافظ، نخستین نسخۀ یافت شده از زمان حیات شاعر ، گردآوری علا مرندی در 791-792هجری قمری، به کوشش علی فردوسی، تهران، نشر دیبایه، 214صفحه، 7500تومان.
در روز نهم بهمنماه سال جاری(1387) این کتاب در فرهنگسرای نیاوران با شرکت علاقهمندان حافظ رونمایی شد و در گزارشی که خبرگزاری فارس از این رویداد منتشر کرد، آمده است که استادان ایرج افشار دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر سلیم نیساری تاریخ این نسخه را تأیید کردهاند.
دکتر فردوسی در مقدمۀ مفصل خود(60صفحه) دربارۀ این نسخه مینویسد که این جنگ در کتابخانۀ بادلیان دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود و «از جمله شامل چهل و نه غزل و یک تک بیت از این شاعر بزرگ است. این غزلها همگی(شاید به استثنای پنج غزل) در هنگام حیات شاعر به ثبت رسیدهاند، و به این حساب از اهمیت ویژهای برخوردارند. ویژگی این جنگ تنها به این نیست که این نخستین مجموعه شعری است که از زمان حیات شاعر پیدا شده است. بلکه در این نیز هست که این شعرها در آخرین روزهای زندگانی حافظ به ثبت رسیدهاند.» در این جنگ نخست، شعرهایی از خودِ علا مرندی آمده و سپس برگزیدهای از شعرهای حافظ، جلال الدین عضد یزدی، رشید الدین وطواط، سیف باخرزی، مهستی، سلمان ساوجی، عمید الملک، کمال الدین اسماعیل، سعدی، همام، اوحدی، نزاری قهستانی، شاه شجاع، سلطان احمد جلایر درج شدهاست. شعرهای جلال عضد و حافظ در یک صفحه از برگ 10ب شروع میشود و با هم در 49ب به پایان میرسند؛ به طوری که هر صفحه به دو قسمت جدا شده، سمت راست اشعار عضد و سمت چپ اشعار حافظ نوشته شدهاست.
دربارۀ تاریخ این جنگ فردوسی دو قرینه به دست میدهد(ص17): یکی بیت زیر از علا مرندی:
در سنۀ اثنی و تسعین بود از هجر نبی در محرّم این محرّر شد به رسم روزگار
فردوسی مینویسد:« حذف صدگان از تاریخ در این روزگار رایج بود. با این تصریح، و بنا به شواهد دیگر در متن در صحت این تاریخ تردیدی جایز نیست.» سپس در پانوشت برای حذف صدگان شواهدی از ظفرنامۀ شامی و شیرازنامۀ معین الدین زرینکوب(درست: زرکوب)شیرازی به دست داده است. در این مورد میگوییم: نخست اینکه آقای فردوسی بهتر بود شواهد این معنی را از کتابهای ادبیات یا تذکرهها یا جنگها ارائه می دادند نه کتابهای تاریخی. دوم اینکه در ظفرنامۀ شامی که رویدادها به ترتیب تاریخی درج شده، در صفحات پیش از صفحهای که بدان ارجاع دادهاند، سال رویداد آمده و پس از آن، برای آنکه تکرار نشود، صدگان حذف شده است؛ بنگرید: « در سال هفتصد و شصت و یک از هجرت ....»(ص27)؛ «و در سال هفتصد و چهل و هفت که اسم پادشاهی بر دانشمندچه و بویان قولی بود»(ص14). همچنین در ص 10 ، شامی مینویسد که در سنۀ اربع و ثمانمایه(804) به دربار امیرتیمور پیوسته است. در مورد کتاب شیرازنامه (ص102)، درست در همان صفحه، یک سطر پیش از سطری که آقای فردوسی به افتادن صدگان از تاریخ استناد میکند، تاریخ کامل آمده است، بنگرید: «ملک جلالالدین مسعودشاه به تاریخ سنۀ ست و عشرین و سبعمائه(726) در محروسۀ شیراز به استقلال صاحب فرمان گشت، و در تاریخ ثلاثین(30[7])، ملک سعید غیاثالدین کیخسرو....» آقای فردوسی که رشتۀ تخصصی ایشان تاریخ همین دوره است، نیک میدانند که این شیوۀ ثبت تاریخ در بسیاری از کتابهای تاریخی، بهویژه دورۀ تیموری و صفوی معمول بوده است و نگارنده نمونهای سراغ ندارد که بدون ذکر کامل سنهای، صدگان آن را انداخته باشند.
آقای فردوسی در مورد شاهد دیگر برای تاریخ متن مینویسد:« از سرعنوانها پیداست غزلها و مفردات جلال پس از مرگ وی و غزلها و مفردات حافظ در زمان حیات او به ثبت رسیدهاند. علا در همۀ عنوانها از جلال با دعاهای خاص درگذشتگان یاد میکند در حالی که برای حافظ بقای عمر و ادامۀ فضل میطلبد. مثلاً در حق جلال مینویسد: وله روح الله تربته، وله نورالله روحه.... درمقابل در حق حافظ میگوید: وله دام توفیقه، وله طیب الله عیشه، وله دام افضاله.... پس تردیدی نمیتوان داشت که علا غزلهای حافظ را هنگامی که شاعر شیرازی هنوز از نعمت حیات برخوردار بوده در مجموعۀ خود وارد کرده است»(ص27)
از دیگر بخشهای مقدّمه بحث مفصّلی است دربارۀ هویت جلال عضد و احوال حافظ در هنگام ضبط غزلها و جایگاه این دفتر در میان نسخههای کهن دیوان حافظ. فردوسی در بخش آخر مینویسد:«... ضبط علا نه نسخهبرداری از هیچیک از سیزده نسخهای است که مبنای کار خانلری قرار گرفته اند، و نه نسخهبرداری از ترکیبی از آنها....روی دیگر سکّه آن است که هیچیک از نسخههای مورد استفادۀ خانلری نیز نسخهبرداری از نسخۀ علا نیست. درمجموع... ضبط علا در قریب به 335 مورد با روایت خانلری تفاوت دارد. اگر در نسخهبدلها به دنبال این تفاوتها بگردیم میتوانیم تخمینی از دوری و نزدیکی ضبط علا نسبت به ضبطهای مورد استفادۀ خانلری به دست آوریم. در کل در حدود هشتاد درصد از این تفاوتها میتوان ضبط یا ضبطهایی را یافت که با ضبط علا برابرند. اما شصت و سه مورد از این تفاوتها آنها هستند که در هیچیک از نسخههای موجود برابر آنها پیدا نمیشوند.»
دربارۀ آثاری چون دیوان حافظ هنگامی که نسخهای کهن از آن بهویژه از زمان حیات شاعر یافت میشود، از مهمترین پژوهشها ارزیابی ضبطهایی است که تا آن زمان در هیچ یک از نسخهها نبوده است. از این رو در این جستار ما پژوهش خود را -جز یکی دو مورد- به بررسی همین شصت و سه مورد که گفته شده در هیچیک از نسخهها نیست، محدود میکنیم و مسائل مربوط به قدمت نسخه به لحاظ خط و کاغذ و سرعنوانها و تجلید و جز آنها را به متخصصان این فنون واگذار میکنیم. بررسی ما به لحاظ زبان شعر حافظ و منطق درونی شعر اوست.
دکتر فردوسی در اواخر مقدّمۀ خود دربارۀ دو مورد از این 63 مورد به بحث میپردازد و قاعدتاً باید این دو مورد از بهترین موارد ضبطهای جدید این نسخه و گویای ارزش و اعتبار این نسخه باشد. بنابر این ما بحث خود را با همین دو نمونه آغاز میکنیم(همه جا بیتها را مطابق چاپ خانلری آورده و ضبط علا مرندی را داخل کمانک نهادهایم. اگر در چاپ خانلری نبود، بیتها مطابق است با ضبط نیساری در متن یا بخش«ابیات اضافه بر متن»):
1. (غزل8، ب1):
با مدّعی مگویید(بگویید) اسرار(احوال) عشق و مستی تا بیخبر بمیرد(نمیرد) در درد خودپرستی
فردوسی مینویسد:«ضبط منحصر به فرد علا از بیت بحثانگیز مطلع را نمیتوان به سود ضبطهای خانلری و نیساری رد کرد. منِ گویای غزل، در بیتی که علا ضبط کرده منی است بزرگوار که خواهان آن است که مدعی پیش از رخت بربستن از این جهان حدّاقل از احوال عشق و مستی آگاه شود و بیخبر و همچنان مبتلا به درد خودپرستی از جهان نرود. حافظ در این بیت در لحظۀ مرگ مدعیاش خیرخواه اوست!»(ص57)
میگوییم: نخست اینکه، منظور آقای فردوسی از «ضبط منحصر به فرد علا» قاعدتاً باید این باشد که دو ضبط «بگویید» و «نمیرد» فقط با کشف نسخۀ علا ظهور کرده و تا کنون در هیچ یک از نسخههای اشعار حافظ دیده نشده است. ولی به هیچروی چنین نیست. کافی است نگاهی بیفکنید به صفحۀ 1416 از دفتر دوم دگرسانیها در غزلهای حافظ، از دکتر سلیم نیساری تا ببینید که چهار نسخه ضبط «بگوئید»(در یک نسخه حرف یکم نقطه ندارد) را دارند و دو نسخه ضبط «نمیرد». دست کم در مورد ضبط «مگویید»، خودِ آقای فردوسی در پانوشت این بیت نوشتهاند: «ضبط علا برابر است با نسخۀ ط» دوم اینکه خواجه در چندین بیت احوال مدعی لافزن و حقّهباز و موضع خود را در قبال او برای ما روشن کرده است. بنگرید:
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست(غزل34، ب9)
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است(غزل34، ب10)
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت(غزل78، ب4)
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت(غزل93، ب4)
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند(غزل182،ب5)
با توجه به این بیتها و بیتهای مشابه که در آنها مرزبندی مشخص حافظ با جناح مدعی آشکارا دیده میشود، چگونه است که حافظ درست در همین بیت که ضبط علا ظهور میکند، آن مرزبندی خود را به هم بریزد و دلسوز مدعی لافزن شود. به هر حال این بیت با ضبط علا با بیتهای دیگر چندان سازگار نیست.
2. (غزل8، ب6):
حافظ ندید (بدید) اوّل وین غم گرفت مهمل کز اوج سربلندی افتد به چاه(خاک) پستی
فردوسی مینویسد:«ضبط نیساری(ضبط متن) را میتوان اینگونه تعبیر کرد: حافظ در ابتدا درنیافت که از اوج سربلندی به چاه پستی خواهد افتاد و در نتیجه غم آن را جدی نگرفت. در روایت علا بهتر آن است که عبارت "بدید اول" را به صورت "به دیدِ اول"، به معنی اولین نگاه، خواند و به تعبیر زیر از بیت رسید: حافظ در نگاه اول این غم را که از اوج سربلندی به چاه پستی خواهد افتاد چندان جدی نگرفت.....منصفانه ضبط علا از نظر ساخت و نگر بر روایتهای خانلری و نیساری برتری دارد: هم زبان آن روانتر، سادهتر، و روزمرّهتر است و هم اندیشۀ آن طبیعیتر، طنزآلودتر و روادارتر است. تفاوت این غزل به ضبط علا، از هردو نظر ، با ضبطهای پس از آن به حدی است که احتمال نسخهبرداری آن از نسخههای موجود اندک است. اگر چنین مقایسههایی را نسبت به غزلهای دیگر نیز انجام دهیم، در اغلب موردها به همین نتیجه خواهیم رسید. هیچکس بجز حافظ، نمیتواند اینچنین از خود او حافظانهتر شعر بگوید یا شعر او را حافظانهتر دستکاری کند!»
میگوییم: این بیت به این صورت در چاپ خانلری نیست و در چاپ نیساری(ج2، ص1412) هم در بخش « ابیات اضافه بر متن» جای گرفته است. اما مصراع دوم در بیت زیر هم در متن خانلری(غزل 426، ب4) هست و هم در نیساری:
در آستان جانان از آسمان میندیش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
البته بعید است که حافظ در دو بیت یک مصراع را با اندک تغییری به کار برده باشد. پس این دو بیت و تصحیح آن بحثانگیز است و ما وارد این بحث نمیشویم و بحث خود را محدود میکنیم به ضبط علا و برداشت آقای فردوسی. به نظر نگارنده بیت مورد نظر با ضبط «بدید اول» اصلاً معنی درستی ندارد و در تناقض است با اندیشۀ حافظ در بیتهای دیگر از جمله « که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها». چگونه میشود تصوّر کرد که حافظ گفته باشد: از اول دیده بود که از اوج سربلندی به چاه پستی میافتد؟! در این صورت، بدان راه قدم نمیگذاشت. آقای فردوسی با قرائت «به دیدِ اول»، به جای «بدید اول» کوشیده است تا این مشکل را حل کند، ولی فراموش کرده است که باید «وین» را هم به «این» تصحیح قیاسی کند تا با معنیی که او از بیت به دست داده است جور دربیاید. از اینها گذشته آقای فردوسی باید دست کم یک شاهد از متون همعصر حافظ به دست میدادند که در آن «به دیدِ اوّل» در این معنی به کار رفته باشد. بنده در پیکرههای رایانهای و کتابها هرچه جستجو کردم کاربرد چنین ترکیبی را در متون قدیمی نیافتم. چنین مینماید که این ترکیب نباید چندان قدیمی باشد. گویا دیدِ اوّل، معادل امروزیِ «نظر اوّل» است که - چنانکه نگارنده جستجو کرده است- در متون قدیمی بیشتر در معنای اصلی خود و در متون معاصر هم در معنای اصلی و هم کنایی(دریافت و ارزیابی اولیه) به کار رفته است. فرهنگهای دیوان حافظ نشان میدهند که حافظ نزدیک به صد بار از واژۀ نظر استفاده کرده، ولی در سرتاسر دیوان او حتی در یک بیت هم به واژۀ «دید» به معنی نظر برخورد نمیکنیم. گویا خودِ آقای فردوسی نیز متوجّه جدید بودن این ترکیب شدهاند که آن را «سادهتر و روزمرّهتر» دانستهاند. عجیب است که حافظ شعرش را به سود زبان روزمرّۀ ما دستکاری کرده باشد! کاش آقای فردوسی میگفتند که حافظ شعرش را به زبان عصر خود روزمرّهتر کرده است یا به زبان عصر ما!
3. (غزل1، ب3):
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز(هرکسی خواست قدم در حرم عشق زدن)
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
ضبط علا در نسخۀ د در چاپ خانلری(ص313، پانوشت4) آمده است، ولی آقای فردوسی متوجّه نشدهاند که نسخۀ د، به جای «زدن»، ضبط درستتر «نهد» را دارد. قدم زدن به معنی قدم نهادن و قدم گذاردن نیست. با ضبط علا معنی بیت چنگی به دل نمیزند. باید تصوّر کرد که آن« هرکسی» در ذهن خود میخواهد در حریم عشق قدم بزند- نه بگذارد- و بعد دست غیب میآید و بر سینۀ او میزند. استواری و پرمایگی مصراع « مدعی خواست که آید به تماشاگه راز» کجا و این مصراع سست علا و نسخۀ دیگر کجا! به گمان من این علا اصلاً همه جا به نفع مدعی وارد عمل شده است. چنانکه دیدیم در آن بیت به سود او مگویید را به بگویید تبدیل میکند و بمیرد را به نمیرد و در اینجا مدعی را از ماجرا بیرون میکشد تا انگ نامحرمی به او نخورد. با ضبط علا منطق بیت آشفته شده است.
4. (غزل1،ب4):
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد(عین آتش شد و آتش به همه عالم زد)
قسمت دوم مصراع دوم در نسخۀ علا، یعنی «و آتش به همه عالم زد» عیناً در مصراع دوم از بیت مطلع در همین نسخه(عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد) تکرار شده است. گذشته از این، این غزل معروف از جمله غزلهای روایی است که توالی منطقی بیتهای آن آشکار است. در زیر چهار بیت اول این غزل را از چاپ خانلری و نسخۀ علا نقل میکنیم تا خواننده خود آنها را با یکدیگر بسنجد:
چاپ خانلری(غزل148):
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
نسخۀ علا:
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
هرکسی خواست قدم در حرم عشق زدن دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد و آتش به همه عالم زد
5. (غزل2،ب1 و47، ب5):
بر درِ میخانۀ عشق ای مَلَک تسبیح گوی(آهسته رو) کاندر آنجا طینت آدم مخمّر میکنند
این بیت هم به صورت مفرد آمده است(شمارۀ2) و هم از جمله بیتهای غزل 47 است. با خواندن ضبط علا، بیاختیار یاد این شعر سپهری افتادم: به سراغ من اگر میآیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من. آهسته راه رفتن فرشته چه تأثیری بر کار مخمّر کردن طینت آدم در ملکوت میتوانست بگذارد؟! مثلاً اگر فرشتگان تندتر یا محکمتر قدم برمیداشتند، در کار مخمّر کردن طینت آدم خللی وارد میشد؟! نکتۀ مهم این بیت این است که فرشته عشق نمیداند جز آنکه تسبیح خداوندی را بگوید که عشق را در ازل در نهاد بشر قرار داد و تسبیح گفتن فرشتگان اشاره دارد به آیهای از قرآن که بنا بر آن فرشتگان همواره تسبیح خداوند را میگویند. این بیت ارتباط تنگاتنگ با غزل معروفی دارد به مطلع: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند. تسبیح گفتن ملک در بیت زیر از حافظ نیز دیده میشود(چاپ خانلری،غزل295، ب2):
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
با ضبط علا( آهسته رو ) هم ارتباط بیت با آیۀ قرآنی گسسته شده و هم با بیتهای پرمغز دیگر حافظ در این باره.
6. (غزل4، ب5):
گوش(روی) بگشای که بلبل به فغان میگوید خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
ضبط «روی بگشای» در هیچیک از نسخهها جز نسخۀ علا نیست و نباید هم باشد. چه، گوش را برای شنیدن فغان بلبل میگشایند، نه روی را، که آن را هرچه گشاده کنند فغان بلبل را نمیشنود.
7. (غزل7،ب5):
خدا را چون دل ریشم قراری بست(یافت)با زلفت بفرما لعل نوشین را که حالش(جانش) با قرار آرد
معنی بیت با ضبط خانلری ترتیب منطقیتری دارد: دل ریش شاعر نخست با زلف معشوق عهد میبندد، سپس از او میخواهد با بوسهای دلش را آرامش بخشد. زیبایی و لطف سخن خواجه در این بیت این است که در دو مصراع، قرار را به دو معنی «عهد و پیمان» و «آرامش» به کار برده است، ولی با ضبط علا، قرار در دو مصراع به یک معنی است و از این رو لطف سخن خواجه از دست رفته است. با ضبط علا منطق بیت آشفته شده است. خواجه به دلدارش میگوید: چون دل ریش من با زلفت آرامش یافته، پس بوسهای بفرما تا جانش(جانِ دل؟) آرامش یابد!
8. (غزل11،ب2):
ما را به منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه(شیخ) در ولایت ما هیچ کاره نیست
در این بیت ضبط علا(شیخ)بر ضبط نسخههای دیگر(شحنه) برتری ندارد. ضبط شحنه مناسبتر نیز هست. زیرا خواجۀ مست از شحنه که مسئول بگیر و ببند است، باید بیشتر بترسد تا شیخ.
9. (غزل14، ب1):
به عهد (فصل) گل شدم از توبۀ شراب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
آشنایان به شعر خواجه نیک میدانند که در لایههای تو در توی غزلهای او واژهها به لحاظ لفظ و معنی و از منظرهای مختلف چونان حلقههای زنجیر به یکدیگر مربوط و پیوستهاند. شاید در این بیت در یک لایۀ معنایی عهد به پیمانی اشاره دارد که خواجه با گل یا شراب در موسم بهار بسته، ولی ناخواسته با توبه از آن عهد عدول کرده است. با توجّه به این معنی عهد مناسبتر مینماید و یا دست کم ضبط فصل بر آن برتری ندارد.
10. (غزل14، ب6):
رواست نرگس مست ار فکند(به باغ نرگس از آن رو فکند) سر در پیش
که شد ز شیوۀ آن چشم پرعتاب خجل
ضبط خانلری آشکارا بر ضبط علا برتری دارد. در نسخۀ علا «به باغ» اضافی مینماید و شاعر نیازی به استفاده از آن نداشته است. به جای آن، در چاپ خانلری، صفت مست برای نرگس آمده که در اینجا کاملاً مناسب است و شیوۀ چشم پرعتاب معشوق را دوچندان زیباتر و عاشقکشتر کرده، تا آنجا که نرگس مست نیز چارهای جز سرافکندگی نداشته است.
11. (غزل14، ب7):
حجاب ظلمت از آن بست(جست) آب خضر که گشت ز طبع حافظ و این(حافظ و وز) شعر همچو آب خجل
در مصراع دوم ضبط علا(داخل کمانک) در هیچ یک از نسخهها نیست و نباید هم باشد، زیرا اشتباه است(دو واو عطف پشت سرِ هم آمده است) و باید آن را خطای نگارشی کاتب محسوب کرد.
12. (غزل17، ب2):
افشای راز خلوت ما خواست کرد شمع شکر خدا که سرّ دلش در زبان(دهان)گرفت.
قافیۀ دهان در بیت دیگری از همین غزل آمده که در نسخۀ علا نیست. بعلاوه، میان زبان و شعلۀ شمع ارتباطی هست که با استعمال دهان به معنای زبان از بین میرود. سرّ دل هم گره در زبان میافکند نه دهان.
13. (غزل19، ب5):
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طرّۀ هندوی(سلسلۀ موی)تو بود
در این بیت هم مانند بیت پیشین و شمارۀ 4، قافیه تکرار شده است. ضبط« سلسلۀ موی» در نسخۀ علا در بیت اول نیز در محل قافیه آمده است.
14. (غزل26، ب8):
می ده(خور) که شیخ(شیح) و حافظ و مفتیّ و محتسب(مستقی) چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
ضبط «خور» در برخی نسخهها هست ولی ضبطهای «شیح» و «مستقی» را آقای فردوسی از روی امانتداری در متن گذاشتهاند. اولی قطعاً همان شیخِ نسخههای دیگر است و دومی تحریف محتسب – در نسخههای دیگر - است و گویا بر اثر ترکیب مفتی و محتسب به این روز افتاده است. مستقی به چه معناست؟
15. (غزل27، ب4):
ضبط خانلری: سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
ضبط علا: سرود مجلس دوران جام جم این بود که جام نوش که دوران جم نخواهد ماند
ضبط علا در مصراع یکم در هیچیک از نسخهها نیست و این ضبط نه تنها برتر از ضبط خانلری نیست، که تکرار واژۀ دوران، با یک معنی واحد در دو مصراع در نسخۀ علا، بیت را از فصاحت انداخته است(توجّه بفرمایید به ترکیبِ: «مجلس دوران جام جم!»).
16. (غزل34، ب3):
ضبط خانلری: قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
ضبط علا: قصر عشرتگه و ایوان به ملوک ارزانی ما فقیریم و گدا دیر مغان ما را بس
در مورد این ضبط علا همین را بگویم که این بیت بیشباهت به سرودۀ شاعری بسیار مبتدی نیست!
17. (غزل35، ب4):
درویش را نباشد نزل سرای(نزلی برای)سلطان ماییم و کهنه دلقی(نیمدلقی) کآتش در آن توان زد
اینکه درویش نزلی برای سلطان نداشته باشد، کاملاً بدیهی است و نیازی نبوده است که شاعر آن را بر زبان بیاورد. ولی شاعر در این بیت بر بینیازی و عزّت نفس درویش تأکید دارد که بهرغم آنکه محتاج است، بر درِ سرای سلطان نمیگردد. در مورد ضبط منحصر به فرد علا در بیت دوم، یعنی نیمدلق، ما هرچه در متون زبان فارسی از آغاز تا امروز جستجو کردیم اثری از آن نیافتیم. در مورد پوشاک، نیمتنه و نیمآستین و نیمدار و نیمداشت به کار رفته است. گویا هرکس که این واژه را ساخته، «نیمِ» نیمدار و نیمداشت به معنی کهنه ولی قابل استفاده و دست دوم را در ذهن خود داشته است. دار و داشت در این دو ترکیب به معنی کهنه و فرسوده است و نیمدار و نیمداشت، یعنی نیم کهنه شده، نه نیم سالم مانده. بنابراین از نیم، معنی فرسوده برنمیآید که آن را با دلق ترکیب کنیم. نیمدلق به معنی دلق کهنه ولی قابل استفاده؟!
18. (غزل39، ب2):
به نوک خامه رقم کردهای سلام مرا که کارخانۀ(کارنامۀ)دوران مباد بیرقمت(بیقلمت)
در این بیت با ضبط خانلری باز هم کاربرد صنعت ایهام بین رقم کردن به معنی نوشتن در مصراع یکم و رقم به معنی اثر و نشانه در بیت دوم – که در هر دو معنی در چندین بیت دیگر نیز آمده است – دیده میشود که در نسخۀ علا از دست رفته است. همچنین «قلمت» در محلّ قافیه، تکرار قافیۀ مطلع غزل، درست در بیت پیش از این بیت است که البته با صنعت ردّ القافیه میتوان آن را توجیه کرد، اما در این غزل، بیت دیگری نیز با قافیۀ قلمت هست که در نسخۀ علا نیست. در نسخۀ علا این بیت به راستی «روانتر و سادهتر و روزمرّهتر» شده است!
19. (غزل39، ب5):
مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق(معنی) که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
ضبط خانلری برتر از ضبط علا است یا دست کم ضبط علا برتری ندارد. شاعر در بیت دوم پس از «که» بیانی، توفیق ممدوح خود را که همانا عزیز و محترم داشتن او از سوی دولت سرمد(بخت جاوید) باشد، بیان میکند و از او میخواهد به شکرانۀ این توفیق او را خوار نگرداند.
20. (غزل46، ب5):
لطیفهایست نهانی که عشق ازان (از او) خیزد که نام آن نه لب لعل (آن لب لعلی) و خطّ زنگاریست
در مصراع دوم، آقای فردوسی در پانوشت5 نوشتهاند: در چاپ خانلری به جای «لب لعلی» (در نسخۀ علا)، «لب لعل» است، ولی چنانکه ملاحظه میفرمایید، در چاپ خانلری ضبط «نه لب لعل» آمده است. توجّه بفرمایید، طبق ضبط علا، حافظ میگوید: نام آن لطیفۀ نهانی که عشق از آن برمیخیزد، لب لعلی و خط زنگاری است. یعنی ما باور کنیم که خواجه در بیت بعدی عکس این معنی را بگوید و اصلاً تشخیص نداده که لب و خط معشوق نهان نیست و پیداست؟! به گمانم علا ما را دست انداخته است! خواجه میگوید: نام آن جاذبۀ اسرارآمیز معشوق که منشأ عشق است، لب لعل و خط زنگاری او نیست. خواجه در بیت بعدی نیز این معنی را بیشتر توضیح میدهد:
جمال شخص نه چشم است و روی و عارض و خط هزار نکته در این کار و بار دلداریست
21. (غزل48، ب4):
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر(یاور)آید
بوی زلف معشوق بهتر است خواجه را هدایت و رهبری کند تا یاوری!
22. (غزل48، ب5):
گفتم خوشا هوایی کز باغ حسن(کوی عشق) خیزد گفتا خنک(خوشا) نسیمی کز کوی(بوی) دلبر آید
چنانکه ملاحظه میشود در نسخۀ علا، «خوشا» در دو مصراع بیت تکرار شده است. گذشته از این، بوی از دلبر میآید و نسیم از کوی دلبر نه نسیم از بوی دلبر.
در زیر بقیّۀ ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا، بدون هیچ توضیحی آمده و خواننده خود میتواند آنها را با ضبطهای چاپ خانلری بسنجد(بیتها مطابق چاپ خانلری است و ضبطهای نسخۀ علا داخل کمانک درج شدهاند):
22. (غزل4، ب2):
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز دلق آلودۀ صوفی به می ناب(صاف)بشوی
23. (غزل6، ب5):
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار(زینهار)عرضه ده بر جانان پیام ما
24. (غزل6، ب7):
حافظ ز دیده دانۀ اشکی همی فشان باشد(بادا)که مرغ وصل کند میل دام ما
25. (غزل8، ب4):
در گوشۀ سلامت مستور چون توان بود تا نرگس تو با ما گوید رموز(هنوز)مستی
26. (غزل11، ب1):
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند(بگذارند)چاره نیست
27. (غزل21، ب7):
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی شد که بازآید و جاوید(بازآید بیچاره) گرفتار بماند
28. (غزل23، ب2):
در این خرقه بسی(هزار)آلودگی هست خوشا(که خوش) وقت قبای میفروشان
29. (غزل24، ب4):
این یک دو دم که وعدۀ (دولت) دیدار ممکن است دریاب کار ما(فرصت شمار هان) که نه پیداست کار عمر
در مصراع یکم، ضبط «دولت» در نسخۀ علا – که آقای فردوسی بدان اشاره نکردهاند – در نسخههای دیگر هست
30. (غزل33، ب5):
جنگ(بحث) هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه(یکسو نه) چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
31. (غزل36، ب1):
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای(بنگریم صاف) می لعلفام را
32. (غزل37، ب5):
این قصّۀ عجب شنو از(ای) بخت واژگون ما را بکشت یار(دوست) به انفاس عیسوی
33. (غزل37، ب6):
چشمت به عشوه(غمزه) خانۀ مردم خراب(سیاه)کرد مخموریت(مستوریت)مباد که خوش مست میروی
فقط ضبط «مستوریت» در هیچیک از نسخههای دیگر نیست.
34. (غزل40، ب6):
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس(به طرف میکده خواهیم معتکف گشتن)
که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن
36. (غزل47، ب3):
بندۀ پیر خراباتم که درویشان او گنج را از بینیازی(بیبهایی)خاک بر سر میکنند
بررسی ما از ضبطهای منحصر به فرد علا به پایان رسید و چنانکه ملاحظه میفرمایید، مجموع این ضبطها به هیچ روی 63 مورد، آنگونه که آقای فردوسی در مقدمه و مصاحبهها ادعا کرده نیست. ایشان نوشتهاند: « شصت و سه مورد از این تفاوتها ، آنها هستند که در هیچیک از نسخههای موجود برابر آنها پیدانمیشوند.» این 63 مورد ضبطهای نسخۀ علاست که در چاپ خانلری نیستند نه در «هیچیک از نسخههای موجود.» یعنی حدود نیمی از ضبطهایی که آقای فردوسی در پانوشت در بخش ملاحظات آوردهاند که «ضبط علا در هیچیک از نسخههای خانلری نیست»، در دفتر دگرسانیهای نیساری دیده میشوند. در مورد ضبط بگویید و نمیرد، به جای مگویید و بمیرد که آقای فردوسی ادعا کرده ضبط منحصر به فرد علاست و مقارن رونمایی این نسخه بحثهای زیادی در مورد آن به راه افتاد، در قسمت شمارۀ1 نشان دادیم که هردو در نیساری هست. بنابراین چنانکه در بالا ملاحظه میفرمایید، ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا، 41 مورد در 31 بیت است که اگر دو ضبطِ قطعاً غلط، یعنی شیح و مستقی(شمارۀ 36) را از این مجموعه کنار بگذاریم به عدد 39 میرسیم.
در زیر چند نمونۀ دیگر از ضبطهای نسخۀ علا را که در چاپ خانلری نیست، ولی در دفتر دگرسانیهای نیساری هست، میآوریم، هم برای نشان دادن نادرستی ادعای آقای فردوسی و هم برای اینکه خواننده خود ضبطهای دیگر علا را با چاپ خانلری مقایسه کند(باز هم بیتها مطابق چاپ خانلری است و ضبطهای نسخۀ علا داخل کمانک آمدهاند. در پایان بیت، ارجاع نیساری در متن یا در بخش ابیات اضافه بر متن یا در نسخهبدلها درج شده است):
1. (غزل3، ب4):
پنج روزی که در این مرحله مهلت(منزل) داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست(نیساری،1/313)
2. (غزل7، ب6):
در این باغ ار خدا خواهد دگر(در این)پیرانهسر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد(نیساری،1/416)
3. (غزل9، ب6):
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی (ملک و حور دل و جان) به نثار افشانند(نیساری،1/171)
4. (غزل10، ب4، در پانوشت کتابِ فردوسی دو جا به اشتباه ب5 آمده است):
بعد از اینم چه غم از تیر کجانداز حسود(چه غم از تیر کجانداز حسود است مرا)
چو(که)به محبوب کمانابروی خود پیوستم(نیساری،2/1033)
5. (غزل26، ب7):
فیالجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر(هیچ) کاین کارخانهایست که تغییر میکنند(نیساری،1/177)
6. (غزل34، ب7):
حافظ از مشرب قسمت گله بیانصافی است طبع چون آب و غزلهای(سخنهای)روان ما را بس(نیساری2/915)
7. (غزل44، ب7):
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست(سپردهاند) روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم(نیساری،2/1162)
در اینجا بار دیگر نظر خوانندۀ گرامی را به 39 مورد از ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا جلب میکنم. از هر نظر که بنگریم، در میان آنها، آیا حتی یک ضبط وجود دارد که برتری محسوسی به ضبطهای نسخههای دیگر داشته باشد؟ آیا این ضبطها به پیشبرد حافظپژوهی و حل مشکلات شعر حافظ هیچ کمکی میکنند؟ به نظر نگارنده نه. گیریم این نسخه بهواقع در زمان حافظ و در آخرین روزهای حیات او نوشته شده باشد و به گفتۀ آقای فردوسی شاید خود حافظ شعرش را دستکاری کرده باشد، پرسش اینجاست که پس چرا با این دستکاریها، ذوق سلیم و بیمانندِ شاعرِ شاعران – که در این نکته هیچکس تردید ندارد – سخت نزول یافته و از اوج سربلندی به خاک پستی افتاده است؟اگر این دستکاریها کار خودِ حافظ باشد، چگونه میتوان باور کرد که شاعری یگانهای چون او اینگونه فجیع به کشتن خویش برخیزد؟! بنده نظر استاد ایرج افشار را که قدمت این نسخه را تأیید کردهاند، میپذیرم و این تحلیل آقای فردوسی را نیز که سرعنوانها از زنده بودن شاعر در زمان کتابت نسخه نشان دارد، میتوان پذیرفت، ولی شواهد دیگری که برای قدمت این نسخه عرضه کردهاند، قطعی نیست. گذشته از این، در این نسخه مواردی هست که به هر حال بحثانگیز مینماید، از آن جملهاند:
1. حذف صدگان از تاریخی که علا در بیتی آورده است. این قاعده هیچگاه معمول نبوده و باید آن را در زمرۀ استثناء ها محسوب کرد.
2. آقای فردوسی از سرعنوانهای برخی از غزلها چون «وله سلّمه الله» و «طاب وقته» چنین نتیجه میگیرد: «.....میتوان چنین پنداشت که حافظ در اوج سربلندی و محبوبیت دچار بیماری مهلکی شده است که همۀ دوستانش، شاید همۀ شهر، را نگران نگه میداشته است. در این روزها است که علا سرگرم استنساخ غزلهای شاعر است. بنابراین هر بار که علا یکی از عنوانهای خود را وارد میکند ناگزیر آنچه را در دل دارد به شکل دعائی بر بالای هر غزل میافزاید؛ برای شاعر سلامتی میطلبد، و توفیق و بقا، و چون احتمالاً با او آشنایی دارد، ملاقاتی خوشتر ...» این برداشتها که مبتنی بر تخیّل است تا شواهد متقن، برای نگارش یک سناریو یا فیلمنامه دربارۀ رابطۀ علا با حافظ مناسبتر است .
3. هچیک از ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا اختصاصاً ضبطهای اصیلِ بازمانده از زبان عصر حافظ نیست که امروزه ما بر اساس آن قدمت و اصالت نسخه را دریابیم.
4. در نسخۀ علا هیچ بیتی از دیوان حافظ دیده نمیشود که در نسخههای دیگر نباشد.
5. در مقایسه با چاپ خانلری، در نسخۀ علا از 49 غزل، تنها 9 غزل(شمارههای 1،5،19،22،23،28،30،42،44) کاملاند و 40 غزل دیگر از یک تا شش بیت کم دارند. مثلاً غزل معروف با مطلع «ناظر روی تو صاحبنظری نیست که نیست»(شمارۀ16) شش بیت و غزل بعدی با مطلع «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت» چهار بیت کم دارند. در نسخۀ علا حتی یک غزل هم دیده نمیشود که دست کم یک بیت اضافه بر چاپ خانلری داشته باشد.
بهتر است از این گفتۀ آقای فردوسی که اهمیت ویژۀ غزلهای علا را در این دانسته که «این شعرها در آخرین روزهای زندگانی حافظ به ثبت رسیدهاند»، این نتیجۀ به راستی خطرناک را نگیریم که همۀ بیتهای اضافه بر نسخۀ علا، احیاناً سرودۀ حافظ نیستند. به نظر نگارنده علا بر خلاف کاتبان دیوان حافظ، احتمالاً برخی از غزلها را از حافظۀ خود نوشته و از این رو در هنگام ثبت آنها در جنگ خود، همۀ بیتهای آنها را در خاطر نداشته و غزلها را ناقص و ابیات آنها را پس و پیش نوشته است. بعلاوه، هنگام کتابت برخی غزلها، واژهها یا قسمتهایی از بیتها را فراموش کرده بوده و چون خود شاعر بوده، آن واژهها را از ذهن خود به جای متن اصلی گذاشته است. بنابراین، شایسته است به ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا نیز از همین منظر نگریسته شود. نگارنده بارها سی بیتِ نسخۀ علا را که ضبطهای منحصر به فرد دارند، خواندهام. احساس میکنم این غزلها مانند دریای زلالی است که اینجا و آنجا لکّههای کوچک سیاه نفتی(ضبطهای منحصر به فرد علا) به چشم میخورند. یا دستگاهی را با قطعات اصلی در نظر میآورم که چند تا از قطعههای آن را که نه از نظر شکل و نه از نظر هماهنگی با قطعههای دیگر، تناسب دارد، عوض کردهاند و در نتیجۀ آن، این قطعهها کمی لق میزنند.
تهران، بهمن ماه 1387
0 نظر :: با مدّعی مگویید یا بگویید ؟ نگاهی به پنجاه غزل حافظ از روزگار او
ارسال یک نظر