نارسیده ترنج



نارسیده ترنج: بیست مقاله و نقد دربارة شاهنامه و ادب حماسی ایران، سجّاد آیدنلو، اصفهان، انتشارات نقش مانا، 1386، 463 صفحه.
دکتر سجاد آیدنلو نامی آشنا در عرصة شاهنامه¬پژوهی است. طی سالهای اخیر مقالات و نقدهای عالمانه و پرشمار او در مجله¬های وزینی چون نامة فرهنگستان، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، نامة ایران باستان و آیینة میراث و جز آنها اعجاب خوانندگان و علاقه¬مندان به شاهنامه و میراث گرانقدر زبان و ادب فارسی را نسبت به این جوان شایسة آذری برانگیخته است(1). دربارة او گفتنی¬ها را دکتر جلال خالقی مطلق در مقدّمة همین کتاب گفته است. نثری شیوا و سخته و استوار، دقّتهای عالمانة در پژوهشهای شاهنامه¬شناسی و طرح فرضیه¬ها و نکات تازه در این زمینه از ویژگیهای مقالات و نقدهای دکتر آیدنلو است. او به ویژه در نقدهای خود به قدر وسواس منصف است و حرمت قلم را نیک پاس می¬دارد. در سالهای اخیر کمتر کتابی در زمینة شاهنامه-پژوهی به چاپ رسیده که دکتر آیدنلو نقدی روشنگر بر آن ننوشته باشد. او در دو شمارة مجلّة نامة ایران باستان (شماره¬های 6 و 11و12)نقدی مفصّل در حدود 60 صفحه بر دو بخش از یادداشتهای شاهنامه، به قلم دکتر خالقی مطلق نوشته و در همة موارد در شرح بیتها برداشتهای دیگری را مطرح کرده است و همین دکتر خالقی نه تنها از این نقدها نرنجید، که چنانکه گفتیم مقدّمه¬ای ستایش¬آمیز بر کتاب او نوشته و پژوهشهای او را تحسین کرده است. جوانان ما باید بیاموزد که چگونه نقد کنند و حرمت قلم را نگه دارند و پیران ما که نه تنها از نقدهای منصفانه نرنجند، به جوانان میدان دهند و مشّوق آنها باشند.
نویسنده نام مجموعه را که از بیتی ازآغاز داستان رستم و سهراب گرفته شده، با فروتنی نارسیده¬ترنج نامیده، ولی دکتر خالقی مطلق آن را بویاترنج که باز هم در بیت دیگری در شاهنامه به کار رفته، خوانده است. نگاهی می¬افکنیم به برخی مقاله¬ها و نقدهای کتاب که در فاصلة سالهای 1380-1385 نوشته شده¬اند.

نخستین مقاله « تأملاتی دربارة منبع و شیوة کار فردوسی» نام دارد. اساساً موضوع مقاله از جمله مسائل بحث¬انگیز در میان پژوهشگران شاهنامه است. زیرا در این باره اسناد و شواهد قطعی اندک است. آنچه قطعی است این است که منبع شاعر شاهنامة منثور ابومنصوری بوده که در 346 تألیف شده است. ولی ما نمی¬دانیم پیش از نظم شاهنامه شاعر در شعر طبع¬آزمایی کرده است یا نه. نویسنده متمایل به این نظر است که شاعرِ «گشاده¬زبان»، پیش از آغاز نظم شاهنامة ابومنصوری شعر می¬سروده و از ین رو با استاریکف همصدا می¬شود که شعر تغزّلیی که در برخی منابع به فروسی منصوب است و با بیت « شبی در برت گر برآسودمی/ سر فخر بر آسمان سودمی»، به واقع سرودة فردوسی است. یکی دیگر از مطالب بحث¬انگیز، شیوة کار فردوسی در تدوین اول(370-384ه.ق) و دوم(384-400ه.ق) شاهنامه است. من با این نظر نویسنده موافقم که اشارات شاعر به سنّ خود در سالهایی که به تحریر دوم مشغول بوده است، بدین معنی نیست که آن بخشها و داستانها را در آن سالها سروده باشد، بلکه آن تاریخها فقط به همان بیتهایی مربوط می¬شود که او در تحریر دوم افزوده است. ولی اینکه شاعر در تحریر دوم شاهنامه دقیقاً چه کاری انجام داده ، بر ما پوشیده است. اختلافهای میان مقدّمة بازمانده از شاهنامة ابومنصوری که گفتیم منبع فردوسی بوده، با شاهنامه، شیوة کار نویسندة غرر اخبار که مانند فردوسی منبع او هم شاهنامة ابومنصوری بوده، بررسی کار دقیقی، امانت¬داری فردوسی از دیگر مسائل بحث¬انگیزی است که نویسنده دربارة آن به بحث و نقد نظرات مختلف پرداخته است.
مقالة دوم با عنوان«این بیت از فردوسی نیست»، در واقع تکملة روشنگری است بر مقالة نگارندة این سطور با عنوان «بیتهای زن¬ستیزانه در شاهنامه» در نشر دانش(ش105) که در آنجا همة بیتهای زن¬ستیزانه را بررسی کرده¬ام. دکتر آیدنلو با بررسی همه¬جانبه¬ای دربارة بیت معروف زن و اژدها هر دو در خاک به» و ارائة تاریخچة آن، بر سخیف و الحاقی بودن آن تأکید کرده است. ولی مردان زن¬ستیزی که عمری به این بیت استناد کرده¬اند، خوش¬تر دارند که این بیت همچنان از آنِ فردوسی بزرگ باشد و پژوهشهای امثال بنده و خالقی مطلق و آیدنلو تأثیری بر نظر آنان ندارد.
در مقالة بعدی با عنوان «ابیاتی محذوف یا گمشده از شاهنامه»، با استناد به بخشهایی از ترجمة عربی بنداری از شاهنامه نشان داده شده است که ابیات حاوی این بخشها در هیچ¬یک از نسخه¬ها و چاپهای شاهنامه باقی نماده است و آن ابیات را باید از دست رفته شمرد. این نظر کاملاً درست است و برخی بیتهای شاهنامه شاید در همان نخستین استنساخها برای همیشه از دست رفته باشند. به¬جز آنچه آیدنلو از ترجمة بنداری نقل کرده، نگارندة این سطور نیز در دفتر هفتم به مطالبی از این ترجمه برخوردم که ابیات مربوط به آنها در هیچ-یک از نسخه¬های شاهنامه نبود و به گمان من هم این بیتها حتماً در نسخة مبنای کار بنداری بوده بود. از آن جمله¬اند، پاسخِ پرسش بیتهای 4386 و 4422 از پادشاهی نوشین¬روان، در بخش پرسش و پاسخ میان بوزرجمهر و هرمزد، پسر نوشین¬روان( ← ترجمة بنداری، ج2، ص167، س18).
نوشتة بعدی «واژه¬ای فراموش شده در فرهنگها» نام دارد که در نخستین شمارة مجلّة فرهنگ¬نویسی به چاپ رسیده است. این واژه، یازگار است در این بیت: «سیه شد بسی یازگار از شمار/ نبشته نشد هم به فرجام کار»، که اشتقاق ومعنی آن دقیقًا دانسته نیست. همین نوشته بحثهایی را برانگیخت که یادداشتهایی را در بارة همین واژه از نگارندة این سطور و دکتر علی¬اشرف صادقی در همان شمارة مجلّة فرهنگ¬نویسی و یادداشت دکتر محمد¬راسخ مهند در شمارة آیندة همین مجلّه در پی داشت.
از دیگر مباحث مورد علاقة دکتر آیدنلو تاریخچة ارتباط شهرهای بزرگ ایران با شاهنامة فردوسی است. او در مقالة «نخستین سند ادبی ارتباط آذربایجان و شاهنامه»، به¬درستی بر این نکته تأکید دارد که تلمیحات فراوان شاهنامه¬ای در دیوان قطران تبریزی، حاکی از آن است که این شاعر شاهنامة فردوسی را خوانده است، نه آنکه این تلمیحات را از منابع دیگری جز اثر فردوسی برگرفته باشد. آیدنلو بر اساس شواهد و قرائنی نشان داده است که آشنایی قطران با شاهنامه به پیش از سال 420ه.ق می¬رسیده است. این امر نکتة مهمی را آشکار می¬سازد و آن اینکه شاهنامه اندکی پس از اتمام آن و یا حتی چنانکه خود شاعر در پایان شاهکار خود گوشزد کرده است، پیش از آنکه سرایش آن پایان یابد، چون کاغذ زر دست به دست می¬گشته و خوانده می-شده است، چندانکه پیش از 420ه.ق نسخه¬ای از آن به آذربایجان و به دست قطران رسیده بوده است. نویسنده در مقالة دیگر با عنوان «شاهنامه در سفینة تبریز»، نشان داده است که از دو یا سه دهه پس از اتمام تحریر دوم شاهنامه به بعد، حماسة ملی ایران در تبریز و به¬طور کلی آذربایجان نفوذ داشته و کتاب محبوب مردم آن دیار بوده است. از جمله شواهد و مدارک آشنایی و علاقة مردم آذربایجان به شاهنامه، به¬جز دیوان قطران، عبارتند از: کتاب فرائد السلوک از شمس سُجاسی(609ه.ق) که پر است از شواهد شاهنامه، سفینة تبریز(721-723ه.ق)، حاوی منتخباتی از شاهنامه از داستان رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و اکوان دیو و منظومه¬هایی به تقلید از شاهنامه از زجاجی تبریزی و احمد تبریزی که در قرنهای هفتم و هشتم هجری در آن دیار سرودند. نویسنده در این مقاله به بررسی منتخبات شاهنامه در سفینة تبریز که پس از دو نسخة فلورانس(614ه.ق) و موزة بریتانیا(679ه.ق) از همة نسخه¬های موجود شاهنامه کهن¬تر است، پرداخته و به¬ویژه ضبط¬های منحصر به فرد آن را ارزیابی و تجزیه تحلیل کرده است.
در باب موضوع تاریخچة ارتباط شهرهای بزرگ ایران با شاهنامه، دو مقالة دیگر در این مجموعه آمده است: یکی «اصفهان و شاهنامه» و دیگری «معجم شاهنامه و نکته¬هایی در شاهنامه¬شناسی» که در هردو مقاله نشان داده شده است که اصفهان هم در زمینة تدوین فرهنگ ویژة شاهنامه پیشرو بوده است(معجم شاهنامه از ابن دفترخوان) و هم در زمینة ترجمة شاهنامه(ترجمة عربی بنداری).
از دیگر موضوعات مورد علاقة دکتر آیدنلو تلمیحات شاهنامه¬ای در دیوانها و منظومه¬های شاعران بزرگ ایرانی است که در این باره به¬جز مقالة پیش¬گفته در بارة قطران تبریزی، دو مقالة دیگر در این مجموعه آمده است: یکی «تندّم فردوسی¬وار(فردوسی و شاهنامه در مرزبان¬نامه)» و دیگری «نکته¬هایی دربارة تلمیحات شاهنامه¬ای خاقانی». در مقاله¬ای دیگر با عنوان «نادرترین تلمیحات حماسی- اساطیری در شعر پارسی»، به بیتهای جالبی از منظومة غازان¬نامه، سرودة نور الدّین شمس الدّین محمد اژدری متخلّص به نوری(سروده شده در فاصلة سالهای 758-763ه.ق)، از جمله بیت زیر توجّه کرده است:
چو غازان شد آشیل خاتون¬پرست یکی ماه کم بیش آنجا نشست
« در این بیت ترکیب آشیل خاتون¬پرست ناظر است بر ماجرای آشیل، پهلوان نامدار یونانی و بریزئیس(Briseis) کنیزک او، در مجموعة ایلیاد هومر»(ص305). نویسنده در ادامة مقاله به¬درستی بر این نکته تأکید دارد که این بیت از نادرترین تلمیحات حماسی- اساطیری در شعر پارسی است و در بارة چگونگی آشنایی سرایندة غازان¬نامه با داستان ایلیاد، که در ادب پارسی سابقه نداشته است، احتمالاتی را طرح می¬کند.
مقالات دیگر این مجموعه عبارتند از: «بن¬مایة اساطیری روییدن گیاه از انسان و بازتاب آن در شاهنامه و ادب پارسی»؛ «مقدّمة شاهنامة نسخة بریتانیا»( متن این مقدّمه بر اساس نسخه¬برگردان یا چاپ عکسی یا فاکسیمیلة این نسخه که به¬ تازگی منتشر شده، تصحیح شده است.نگارندة این سطور نیز در شمارة 32 نامة فرهنگستان آن را معرّفی کرده است)؛ «همانندیابی دو تمثیل مثنوی در ادب حماسی»؛ «خویشکاری مشترک نی در بندهشن و مقدّمة مثنوی» و چهار مقالة نقد در بارة آثاری که به تقلید از شاهنامه سروده شده¬اند: «از میراث ادبی ایران»( دربارة کوش¬نامه)، «بررسی فرامرزنامه»، «مهین¬دخت، بانوگشسپ سوار»( دربارة بانوگشسپ¬نامه) و «رمانس همای¬نامه». این مجموعه با چند یادداشت دربارة مقالات پایان می¬یابد.


در پایان شایسته است دو نکتة انتقادی را مطرح کنم: یکی اینکه جای¬چاپ و مشخصّات منابعی که نخستین بار مقالات این مجموعه در آنها به چاپ رسیده، در هیچ جای این مجموعه به چشم نمی¬خورد. در حالی که شایسته بود در همان زیرنویس صفحة آغازین مقاله¬ها، مطابق روش معمولی که در این گونه مجموعه¬ها به کار گرفته می¬شود، مشخّصات منابع دقیقاً درج می¬شد. دیگر آنکه نگارندة این سطور با روش ارجاع¬دهی نویسنده در بیشتر مقالات این مجموعه موافق نیست. روش نویسنده بدین¬سان است که در متن مقاله داخل کمانک نخست یک عدد که شمارة منابع است، آمده و سپس شمارة جلد و صفحة آن منبع. مشخصّات کامل منابع به ترتیب شماره و حروف الفبا در پایان مقاله درج شده است. در این روش خواننده از ارجاع داخل متن هیچ چیزی دستگیرش نمی¬شود و هر بار باید به مراجع پایانی مراجعه کند تا ببیند منبع مورد استناد چیست. شایسته است در مقالات پژوهشی از روش معمولی که امروزه در خارج و داخل کشور جا افتاده است، استفاده شود؛ در این روش در متن مقاله نخست نام مؤلف منبع می¬آید و سپس تاریخ چاپ منبع و بعد شمارة جلد و صفحه و در منابع پایانی، نام مؤلفان و تاریخ چاپ اثرشان به ترتیب حروف الفبا درج می¬شود. در این روشِ کارآمد خواننده با نگاهی به داخل کمانک در متن مقاله بلافاصله با نام ارائه¬کنندة آن نظرِ خاص و زمان ارائة آن نظر، بی¬آنکه به منابع پایانی مراجعه کند، آشنا می¬شود و نیازی نیست هربار به منابع پایانی مراجعه کند.
مقالات این مجموعه بی¬گمان گامهای استواری است در پیشبرد پژوهشهای شاهنامه¬شناختی و حماسة ملّی ایران و از این رو مطالعة این مجموعه به همة کسانی که در این¬گونه پژوهشها به دنبال نکات تازه و سودمندی هستند، به¬ویژه استادان و دانشجویان توصیه می¬شود.
 ______________________________________________________-
(1) این مجموعه، دومین مجموعه مقالات نویسنده است. نخستین مجموعه مقالات او با مشخّصات زیر پیشتر به چاپ رسیده است:

از اسطوره تا حماسه: هفت گفتار در شاهنامه¬پژوهی، با مقدّمة دکتر محمد¬امین ریاحی، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، دفتر نشر آثار دانشجویان ایران، 1386. برای معرفی این کتاب ← هدایتی، زهره، «تازه¬های ایران¬شناسی»، نامة ایران باستان، س6،ش1و2، 1385(پیاپی:11و12)، ص86-88.
ابوالفضل خطیبی







يک نظر :: نارسیده ترنج

  1. سلام،
    خیلی خوشحال شدم از دیدن این همه کتاب که چاپ و متشر شده.
    اهل ایکاش گفتن نیستم ولی دوست داشتم که زودتر از اینها می دانستم.

    شاد و خوش باشی.