انکار عشق را چنانکه به سرسختی پا سفت کرده ای...



انکار عشق را چنانکه به سرسختی پا سفت کرده ای/

دشنه ای مگر به آستین نهان اندر کرده باشی/

که عاشق را اعتراف چنان به فریاد آمد/

که وجودش همه بانگی شد(شاملو)/




دیشب تلویزیون بی بی سیِ فارسی را نگاه می کردم. گفتگوی آقای کسری ناجی با دکترهما[یون]کاتوزیان استاد تاریخ به مناسبت انتشار کتاب ایشان در زمینۀ تاریخ ایران از آغاز تا امروز! گزارشگر در خلال بازدید از جاهای مختلف با آقای دکترهماکاتوزیان دربارۀ کتابش و تاریخ و فرهنگ ایران گفتگو می کرد، از جمله صحنه های جالب این بود که این دو را در کنار منشور کورش کبیر می دیدیم. کسری ناجی با اشاره به استوانۀ گلی که منشور کورش بر روی آن نوشته شده بود، از نویسنده و پژوهشگر ما پرسید: آیا کورش نخستین کسی بود که منشور حقوق بشر را نوشت؟ نویسندۀ ما پاسخ داد: من متن انگلیسی منشور را سطر به سطر خوانده ام. اصلاً عبارت حقوق بشر در آن دیده نمی شود و موضوعات آن هم دربارۀ حقوق بشر به مفهوم امروزی نیست(قریب به همین مضمون. به سبب ممنوعیت سایت بی بی سی در ایران نتوانستم عین سخنان ایشان را بیاورم). در زیر نخست ترجمۀ فارسی گزیده ای از منشور کورش را به قلم دوست پژوهشگرم آقای دکتر رضا مرادی غیاث آبادی از وبگاه او می آورم(http://www.ghiasabadi.com/manshur.html) و بعد چند نکته را یادآور می شوم:



منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …
آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دل‌های پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.

مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود كه دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم.




توجّه بفرمایید! نویسنده و پژوهشگر منصف ما چون لفظ حقوق بشر را در این منشور ندیده، زیر همه چیز زده است و اصلاً منکر این شده که مسایلی دربارۀ حقوق بشر در این کتیبه مطرح شده است. اما ناگفته پیداست که سطر به سطر این نوشته حقوق به حق انسانها را با بانگ بلند فریاد می زند، حقوقی که حتّی امروزه بسیاری از انسانها در این کره خاکی از آن محروم هستند: احترام به مذاهب اقوام مختلف؛ عدم تحمیل مذهب فرمانروای حاکم بر پیروان مذاهب دیگر در کشور؛ آزادی پیروان مذاهب مختلف در اجرای مناسکشان، بی آنکه از طرف فرمانروا و دستکاه دینی او آزار ببینند. آزار نرساندن به مغلوب شدگان(اصلاً سخن از اسارت گرفتن دشمن نیست)؛ تأکید بر صلح، نه جنگ؛ مخالفت با برده داری؛ تأکید بر همبستگی ملّتها به رغم گوناگونی نژاد و مذهب و جز آنها. جناب تاریخ دان منصف! مگر همۀ اینها در منشور حقوق بشر سازمان ملل نیست؟! در زمانه ای که فرمانروایان دیگر در کتیبه هایشان افتخار می کنند که چند هزار چشم از افراد ملل مغلوب را بیرون آورده یا چند هزار نفر را پوست کنده اند، این سخنان کورش دربارۀ حقوق انسانها اهمیتی ندارد؟ آیا کورش در 2545 سال پیش حکماً باید لفظ حقوق بشر را به کار می برد؟ آیا شما در کشورهای دیگر پژوهشگرانی را می شناسید که در انکار میراث گرانقدر مادی و معنوی خود، اینچنین پا سفت کرده باشند؟ کشورهای دیگر حتی فرمانروای خونخواری چون تیمور لنگ را نماد فرهنگ و هویت ملی خود می دانند و باکی هم ندارند که بزرگان فرهنگ ساز همسایه را مالِ خود کنند. ولی پژوهشگران ایرانی را ببینید که بی رحمانه تیشه به ریشۀ هویت ملی خویش می زنند. در آن سوی مرز، کارهای کورش بزرگ را چنین و به ناحق بی اهمیت جلوه می دهند و در مملکت خودمان هر روز سخن از تخریب میراث مادی و معنوی چندین هزار ساله می رود. همین امروز از رادیوی اتومبیلم شنیدم که برای گسترش محدودۀ حرم امام رضا(ع) چهار منزل عهد قاجار را که به ثبت ملی هم رسیده بود، تخریب کردند. آقای فریدون جنیدی شاهنامه ای عرضه کرده با یک سوم بیتها و می گوید بقیه را باید ریخت دور، افزودۀ پچین کنندگان است! آن یکی کتییبۀ داریوش را بدین سبب جعلی می داند که در نخستین سطر آن نوشته شده است:«ایمام/امام»! جلّ الخالق! آن یکی می گوید واژۀ «پارس» از پارس سگ گرفته شده است! یکی دیگر در پژوهش خود به این نتیجه رسیده است که شاهنامه را دو شاعر سرودند: یکی شاعر خوبِه که به دست عوامل حکومت کشته شده بود و دیگری شاعر بَدِه که مدّاح شاهان بوده و همومدایح محمود غزنوی را اضافه کرده است. روزگار غریبی است!








11 نظر :: انکار عشق را چنانکه به سرسختی پا سفت کرده ای...

  1. با سپاس از شما جناب خطیبی

    البته به آن لیستی که در انتها به درستی اشاره کردید باید یک نام دیگر را هم اضافه کنید و آن همانا احمد شاملو است. همان شاعر مورد علاقه ی شما که هر آن چه ناسزا بوده به فردوسی و کوروش و تاریخ و فرهنگ ایران گفته است.

    با سپاس

  2. دوست گرامی
    بنده هم از شما سپاسگزارم که مطلب را خواندید و پیام گذاشتید. به نظر من شاملو بزرگترین شاعر ایران پس از حافظ است و چنانکه در جستار «باز هم ضحاک ماردوش» نوشتم،با نظر او دربارهٔ فردوسی مخالفم. بنده آن سخنرانی جنجالی شاملو در برکلی و احیاناً چند گفتار پراکندهٔ دیگر را یک اشتباه در زندگی شاعر می دانم.دوست عزیز یک اشتباه.هر کسی در زنگی اشتباهاتی دارد.ولی انصاف نیست که شاملو را به خاطر این اشتباه در آن فهرست جای دهیم و خدمات عظیم او را به فرهنگ مملکت نادیده بگیریم.
    دوستدار خطیبی

  3. زیبا و پرمغز پاسخ دادید بخصوص که کتاب استاد غیاث ابادی را هم آورده بودید . این بی بی سی ها خیلی مکارند. گاهبگاهی از اینجور داستانها راه می اندازند و بعد می نشینند کنار و دعوا را تماشا میکنند!

  4. اقای کاتوزیان استاد اکسفورد نیست محقق دست چندم وگمنام انجاست.
    یک اکسفوردی

  5. کاش جناب کاتوزیان! خود پاسخ میداد که از آن گفته چه منظور داشته است.به فرموده ی استاد-خطیبی-در حالیکه چنگیز وتیمور برای بازماندگان انها؟ افتخار انگیز می شوند ما را چه شده است که چنین بی ترس ونگرانی همه چیزمان را انکار وخراب و..میکنیم.

  6. درود بر شما. آقای خطیبی، من هم با آنچه نوشته اید موافقم،هر چند فکر می کنم تخریب آقای کاتوزیان هم کار درستی نباشد. کورش بزرگ هست و نیاز به تایید من یا انکار دیگری ندارد. یک نکته ای به نظرم رسید، من نوشته های شما و دیگران را درباره شاهنامه فریدون جنیدی خواندم، با اینکه می دانم در آن شاهنامه اشکالات جدی وجود دارد، اما از شما می پرسم آیا هیچ نکته مثبتی در آن نیافتید؟ من فکر می کنم جنیدی در برخی موارد بوِیژه در ریشه شناسی کلمات به برخی دریافت ها رسیده که دیگران تاکنون به آن توجه نکرده بودند. فکر می کنم در کار شاهنامه خالفی هم اشکالاتی وجود دارد. به نظرم تا یافتن نسخه قدیمی تری از فردوسی، همه کارهایی که در این زمینه انجام می شود، فقط جنبه فرض دارد و خودتان هم می دانید برخی ابیات شاهنامه نه در خور فردوسی، که در خور ضعیف ترین شاعران هم نیست. به نظرم به جای تخریب، می توان به نقاط مثبت کارها نگاه کرد. با سپاس

  7. دوست ناشناسم
    درود.سپاسگزارم از اینکه نوشته را خواندید و پیام گذاشتید.ولی با عرض پوزش باید بگویم با همه نظرات شماموافق نیستم . دربارهٔ شاهنامهٔ آقای جنیدی فرمودید: آیا هیچ نکته مثبتی در آن نیافتید؟ در پاسخ می گویم در مورد ویرایش شاهنامه که نزدیک به پنجاه هزاربیت دارد، طرح این پرسش چندان درست نیست.در مورد مقاله یا حتی یک کتاب نوشته شده می توان این پرسش را مطرح کرد و بدان پاسخ داد.ببینید! هر بیت شاهنامه سند هویت ملی ماست.وقتی ویرایش شاهنامه ای چاپ می شودکه با دلایل واهی دو سوم بیتهاالحاقی تشخیص داده می شود، چگونه می توان از چند نکته مثبت سخن گفت؟!بیش از سی هزار بیت به فنا رفته. این کتاب ارجمند مثله شده، آن وقت ما در باره چند نکته مثبت سخن بگوییم؟!گیریم آقای جنیدی در مورد ریشه شناسی چند واژه به قول شما به دریافت تازه ای رسیده باشد می توانست در یک مقاله یا حتی یک جلد کتاب آنها را مطرح کند.کما اینکه دیگران این کارها را فراوان انجام داده اند.
    بنده با این گفته شما نیز که «همه کارهایی که در این زمینه انجام می شود، فقط جنبه فرض دارد» موافق نیستم.آری همه شاهنامه ها اشکال دارند. شاهنامه خالقی هم بی اشکال نیست، ولی بحث بر سر تعدادی ابیات از شاهنامه است که مسایل آن هنوز حل نشده.اینگونه نیست که کل شاهنامه محل بحث باشد.دوست عزیز شما بفرمایید به کدام نقطه مثبت ویرایش آقای جنیدی نگاه کنم؟ به روی چشم.ولی اگر هم چند نکته جدید در این شاهنامه باشد که مطمئن نیستم باشد، در میان انبوه اشتباهات فاحش و غیر قابل گذشت گم شده است.خواهش می کنم چند صفحه از این شاهنامه را بخوانید و نظر خود را درباره دلایل آقای جنیدی برای الحاقی دانستن بیتها همینجا بنویسید.اطمینان دارم که حتی یک دانشجوی سال اول هم متوجه اشتباهات فاحش خواهد شد. چه برسد به جناب عالی.یا اینکه غیر از بنده که اصلا شاهنامه نشناسم، از یک شاهنامه شناس پرس و جو فرمایید. ببینید او چه می گوید.دوست گرامی ! در برابر کسی که دو سوم شاهنامه را تخریب کرده است و در مورد بفیه بیتها هم کار اساسی نکرده است چگونه باید برخورد کرد. اگر تبر به دست ناآگاهی بیاید و درخت کهنسال شما را از وسط شقه کند، با او چه می کنید؟
    دوستدار خطیبی

  8. دردو بر شما آقای خطیبی نازنین. از شما سپاسگزارم که وقت گداشتید و نوشته مرا خواندید. امیدوارم اظهار نظر یک دبیر ادبیات بازنشسته که فقط به صرف 50 سال همنشینی با شاهنامه و به امید کم کردن کینه ها و افزودن مهر دست به قلم برده را بی ادبی تلقی نکنید. می دانم شما از سر دلسوزی آن نقد ها را نوشتید. این کوچک ترین هم چون شما از ارادتمندان فردوسی بزرگم،چه شبها که در نهایت نا امیدی از او امید گرفتم و چه بسیار بامدادان که با خواندن در سفته هایش، روانم تازه شد. می دانم آقای جنیدی در بسیاری از افزوده خوانده هایش ، اشتباه کرده. اما اجازه بدهید به عنوان یک شاگرد فردوسی بگویم من هیچ چیزی را سیاه یا سفید کامل نمی بینم. این کارهایی که در زمینه شاهنامه انجام می شود، می توانند راهگشا باشند. می فرمایید چگونه؟ می گویم همین که بحث شاهنامه اینقدر جدی مطرح شده، خود می تواند یک پیشرفت باشد. نوه ام می گفت در دانشگاهشان از آن هنگام که شاهنامه دکتر خالقی و آقای جنیدی به بازار آمده، حتی آنها که پیشتر شاهنامه را چندان دوست نداشتند و به ادبیات غربی دلبسته بودند، اکنون به بحث درین مورد می پردازند. من فکر میکنم این نوشته ها راه را برای یافتن راستی خواهد گشود، هرچند تجربه ای نادرست باشند.در مورد عرضم در مورد فرضی بودن بیشتر گمان ها، نظرم به فاصله 200 ساله آخرین نسخه موجود و زمان آن بزرگوار است. خود می دانید در فاصله 200 ساله، آن هم در 1000 سال پیش، امکان تغییرات فراوان است و با احترام به استاد خالقی و دیگران، بنده با اینکه با وجود اشتباه قافیه یا معنی، باز هم از ظبط نسخه اقدم دفاع کنیم، موافق نیستم. شاید شما از دید علمی به بنده خرده بگیرید، ولی من نمی توانم بپذیرم که فردوسی که دستی گشاده در سخن داشته، در برخی ابیات اینگونه درمانده به نظر برسد. امیدوارم آنچه نوشته ام، به دید گستاخی دیده نشود. نوشته های شما و دیگر بزرگان ادب برای این کوچک ترین هماره راهگشا بوده و هست. با سپاس از شما.

  9. درود بر شما جناب خطیبی

    به گفته ی حافظ:
    فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
    تو اهل فضلي و دانش همين گناهت بس

    امیدوارم گویا باشد

  10. استاد عزیز، آقای خطیبی،
    وبگاه شما سرشار از مطالب آموزنده و خواندنی بود، خیلی خوبه که حضرت عالی با این همه مشغله باز هم مطالب تازه میگذارین و پاسخ مراجعان رو هم میدید، کامگار باشید.