زریابِ باران کردار: زندگی و آثار استاد علّامه دکتر عباس زریاب خوئی

جهان را چو باران به بایستگی/ روان را چو دانش به شایستگی.

میز کار من در بخش تاریخ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی درست روبروی در ورودی بود. جوانی که تازه قلم به دست گرفته بود و مقاله می¬نوشت و ویرایش می¬کرد. سه¬شنبه ها ساعت 9 صبح همۀ ما منتظرش بودیم و نگاهمان به در بود تا استاد وارد شود. در باز می¬شد و استاد در حالی که آرام آرام قدم برمی¬داشت، بلند سلام می¬داد. سلام! چهرۀ پیرمرد چقدر دوست-داشتنی بود.با نگاهش و رفتارش ما را غرق در محبت می¬کرد. من و دکتر صادق سجادی و علی بهرامیان و گاهی که سیدعلی آل داود حضور داشت، بلافاصله از جا برمی¬خاستیم، به سویش می¬رفتیم و دور او حلقه می¬زدیم و او را تا زمانی که روی صندلی¬اش تکیه دهد، همراهی می¬کردیم. جایش پشت میز دکتر سجادی بود. ناب¬ترین و دل¬انگیزترین خاطرات من از کار در مرکز دایرة المعارف، سه¬شنبه هایی بود که در برابر سخنان دل¬نشین پیرمرد فرهیخته و خوش-مشرب سراپا گوش بودم. پس از گپی و گفتگویی، دکتر سجادی آخرین نمونۀ مقالات را در برابر استاد می¬گذاشت تا در مقام مدیر گروه تاریخ امضا کند. همیشه در حال امضا کردن می¬گفت: «خبر از هیچ ندارد احمد».


 پیرمرد راست می¬گفت؛ در آن سالها نه حوصله و نه وقت کافی داشت که همۀ مقاله¬ها را بخواند و پس از آن امضا کند. چند سالی دکتر سجادی به نیابت از استاد مقاله¬هایی را که من و بهرامیان ویرایش کرده بودیم می¬خواند و نظر می¬داد و بعداً هم خود ریاست گروه تاریخ را بر عهده گرفت. مداخل دشوار را که کمتر کسی می¬توانست تألیف کند، برای پیرمرد کنار می¬گذاشتیم.سپردن مقالات دشوار به استاد به بخش تاریخ محدود نمی¬شد،چند بخش دیگر هم همین کار را می¬کردند.سه¬شنبه¬ها اطاق ما پر می¬شد از همکاران. برخی پرسشی داشتند که البته جز زریاب هیچ کس دیگر نمی¬توانست پاسخ درخوری بدهد و هنگامی که می-گفت: «نَمی¬دانم»، اطمینان داشتیم که هیچ کس دیگر نیز نخواهد دانست. زمان رفتن استاد که فرا می¬رسید، من افتخار این را داشتم که او را تا اتومبیلش همراهی کنم. او هرچند اکراه داشت، ولی با سماجت هم که شده کیفش را از دستش می¬گرفتم و در این فاصله از فرصت استفاده می¬کردم و پرسشهای خود را با او درمیان می گذاشتم.
پیرمرد در یک لحظه ما را تنها گذاشت و رفت، بی¬آنکه زمان عزیمتش فرا رسیده باشد و چه دردناک است عزیمت کسی که همتا و جانشین ندارد. به¬تازگی مدخل زریاب خوئی را برای جلد سوم دانشنامۀ زبان و ادب فارسی(زیر نظر اسماعیل سعادت، فرهنگستان زبان و ادب فارسی)نوشتم که تحریر مفصل آن را امروز در پانزدهمین سالگرد عزیمت نابهنگام استاد منتشر می¬کنم. آنچه در دانشنامه چاپ خواهد شد، اندکی خلاصه شده است و فهرست مقاله¬های استاد را- که از پایگاه اینترنتی بنیاد دایرة المعارف اسلامی گرفته شده است- دربر ندارد.
استاد بیت زیر از شاهنامه را که گویی در در حق او سروده شده است، سخت دوست می¬داشت و همواره می¬خواند.
جهان را چو باران به بایستگی/ روان را چو دانش به شایستگی
روانش به مینو آرام باد، ایدون باد:

***************
زریاب خوئی، عباس((22تیر 1298ش-14بهمن 1373ش ، استاد، پژوهشگر، مترجم، مصحح و منتقد بزرگ ایرانی که در زمینه¬های گوناگون علوم انسانی از جمله تاریخ، فلسفه، کلام، ادبیات فارسی ، تألیفات و ترجمه¬های عالمانه¬ای از او به یادگار مانده است.

مهمترین منبع ما دربارۀ زندگانی او جستاری است به قلم خودِ او با عنوان «زندگانی من» که در آن فراز و نشیبهای زندگی خود را به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی در زادگاهش خوی و حوزۀ علمیۀ قم شرح داده است. افزون بر این، در این زندگی¬نامۀ خودنوشت، اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خوی و مجموعه عواملی که ذهن او را شکل داده¬اند، به دقت بررسی و تحلیل شده است. زریاب در خوی، شهری در آذربایجان غربی در خانواده¬ای نسبتاً مرفّه زاده شد، پدرش علی پیشه¬ور بود و به رسم آن زمان عباس را در پنج سالکی به آموزگار قرآن محل خود که بانویی بود به نام ملّاکبری سپرد و او به مدت دو سال خواندن قرآن را فرا گرفت. زریاب در هفت سالگی به دبستان که حدّ فاصل میان مکتبهای قدیم و مدارس جدید بود و کلاسهای آن در ججره¬های مسجد خان تشکیل می¬شد، فرستاد شد و سپس به دبیرستان(متوسطه) رفت، ولی پس از به پایان رساندن دورۀ اول متوسطه، از آنجا که در آن زمان دورۀ دوم دبیرستان در خوی وجود نداشت، و برای او امکان نداشت که رهسپار ارومیه یا تبریز گردد، از ادامۀ تحصیل محرم ماند. زریاب خود شرح می¬دهد که در دوران دبستان و دبیرستان سخت شیفتۀ خواندن کتاب و مجله بود و برخلاف همدوره¬های خود همۀ پولهای خود را صرف خرید کتاب و مجله می¬کرد. برخی از کتابهایی که در آن دوران بر ذهن و روح زریاب جوان تأثیر گذاشته بود، عبارتند از: مختارنامه، کلیه و دمنه، انوار سهیلی، الف و لیله و اسکندرنامه و جز آنها. همچنین ترجمه¬های ترکی کتابهای مربوط به ادبیات روسیه که از باکو به خوی می¬آمد و آثار عباس اقبال، سعید نفیسی و بدیع¬الزمان فروزانفر ونیز مجلّات کاوه، ایرانشهر و ارمغان و نوبهار را خوانده بود. زریاب پس از آنکه از ادامۀ تحصیل محروم ماند، شیفتگی به دانش¬اندوزی او را به دنبال تحصیل علوم قدیم کشاند و در همان خوی زبان عربی و علوم دینی را نزد برخی استادان و روحانیان خویی فرا گرفت. مثلاً کتابهای حاشیۀ ملّاعبدالله در منطق، معالم در اصول و کتاب مطوّل را نزد حاج شیخ عبدالحسین اعلمی و شرح جامی را در نحو نزد جاج میرزا حسن فقیه که هردو درس¬خواندۀ نجف بودند و اجارۀ اجتهاد داشتند، خواند. دیری نپایید که او زبان عربی را تا حدّ شرح جامی بر کافیه و مغنی ابن هشام و منطق را تا حدّ شرح شمسیه و اصول فقه را تا معالم و فقه را تا مباحثی چند از شرح لمعۀ شهید ثانی نزد این استادان آموخت. زریاب در 1316ش به توصیۀ یکی از طلّاب خویی به نام شیخ صادق فراحی، از طلّابِ حوزۀ علمیۀ قم برای تکمیل تحصیلات خود به حوزۀ علمیۀ قم رفت و نخست در مدرسۀ ناصریه، روبه روی مسجد جامع قم منزل گزید و پس از آن به مدرسۀ فیضیه رفت. نخستین استاد زریاب در قم همان شیخ صادق فراحی بود که نزد او بخشی از شرح لمعه را خواند. سپس رسایل و قسمتی از مکاسب را در محضر آقا سید محمد یزدی معروف به محقق داماد خواند. استاد دیگر او در اصول آقا شیخ محمدعلی کرمانی بود. کفایه را نزد آقاسید احمد خسروشاهی خواند. زریاب در فلسفه شاگرد امام خمینی(ره) بود و قسمتی از شرح منظومۀ ملّاهادی و مباحث نفس و امور عامّۀ اسفار را نزد ایشان فرا گرفت. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادان بزرگ آقاسید صدرالدین صدر و آقاسید محمدتقی خوانساری و آقاسید محمدحجّت کوه¬کمری بهره گرفت. زریاب افزون بر حضور در جلسات درس فقه و اصول و حکمت، به مطالعۀ کتابهای اجتماعی و فلسفی و روانشناسی و نیز کتابهای فقه و اصول اهل سنّت می¬پرداخت. همچنین برخی کتابهای پرآوازۀ اندیشمندان غربی را نیز از طریق ترجمه¬های عربی آنها خواند که از آن جمله¬اند: اصل الانواعِ داروین، جمهوریتِ افلاطون، الابطالِ کارلایل. او کتابهای درسی فرانسوی و کتابهای ریاضی را نیز مطالعه می¬کرد. زریاب مدتی نیز در تهران با شریعت سنگلجی مصاحبت داشت.
دورۀ دوم زندگانی زریاب که خود آن را «پرآشوب¬ترین و رنجبارترین ایّام حیات» خود نامیده است، از مرگ پدرش در 1322ش آغاز می¬شود. او پس از مرگ پدرش به خوی بازگشت و تکفّل مادر و برادران و خواهرانس را برعهده گرفت. او مدتی در زادگاه خود به تدریس در دبیرستان پرداخت، تا اینکه در 1324 که به سبب حضور روسها، حزب توده و حزب دموکرات،آشوب و فتنه خوی و آذربایجان را فراگرفته بود به تهران پناه برد و با معرّفی شریعت سنگلجی و پایمردی دکتر تقی تفضّلی در کتابخانۀ مجلس شورای ملّی استخدام شد. در همین زمان در دانشکدۀ معقول و منقول دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و درجۀ لیسانس گرفت. هنگامی که سید حسن تقی¬زاده به ریاست مجلس سنا انتخاب شد، از زریاب – که پیشتر در کتابخانۀ مجلس شورای ملی او را دیده و به فضل و دانش او پی برده بود-، خواست که نزد او بیاید تا کتابخانۀ مجلس سنا را راه¬اندازی کند. زریاب بدآنجا رفت و این کتابخانه به همت و پایمردی او پا گرفت.

در این زمان زریاب به گونۀ سنّتی نزد علمای دینی حوزه¬ها علم اندوخته بود و در دانشگاه تهران نیز که روش تدریس در آن اقتباس از غرب بود، به تحصیل پرداخته بود. اکنون لازم بود که با روش غربیان نیز در امر تحقیق آشنا گردد. از این رو بخت با او یار شد و در 1334ش(آغاز دورۀ سوم از زندگی او ) با معرّفی تقی¬زاده، بورس مطالعاتی اوقاف هومبولدت آلمان غربی که از مهمترین بنیادها علمی و فرهنگی آلمان غربی است، در اختیار او قرار گرفت و زریاب حدود پنج سال در ماینس و فرانکفورت و مونیخ به تحصیل و مطالعه در رشته¬های تاریخ، علوم و معارف اسلامی ، فلسفه و فرهنگ تطبیقی گذرانید و از محضر استادانی چون بابینگر ، بنزینگ ، هیلکمان ، هولزامر ، مارتین ،

راپ ، فن ریتلن ، رویمر ، شل ، و شپیتالر دانش اندوخت. زریاب رسالۀ دکتری خود را با عنوان گزارش دربارۀ جانشینان تیمور، برگرفته از تاریخ کبیر جعفری، تألیف ابن محمد الحسینی زیر نظر شل و رویمر در دانشگاه ماینس به رشتۀ تحریر درآورد.

زریاب در سال 1339 به ایران بازگشت و بار دیگر در کتابخانۀ مجلس سنا به کار مشغول شد. دو سال بعد در 1341، او به دعوتِ والتر برونو هنینگ ایران¬شناس معروف آلمانی الاصل، برای تدریس فارسی در دانشگاه برکلی(کالیفرنیا) به آمریکا رفت و تا سال 1343 در آن دانشگاه به تدریس پرداخت. هنینگ چنان شیفتۀ وسعت علم، حافظۀ کم¬نظیر، محضر گرم و خوش و تواضع عالمانۀ زریاب شده بود که در آن دانشگاه برای او سمت دانشیاری ایجاد کرد، ولی زریاب که شیفتۀ ایران فرهنگ آن بود بازگشت به وطن را بر اقامت در آمریکا و استادی دانشگاه پرآوازۀ برکلی ترجیح داد. او پس از بازگشت به ایران یک سال دیگر در کتابخانۀ مجلس سنا به کار پرداخت و پس از آن نخست به صورت پاره¬وقت در دانشگاه تهران استخدام شد(1345: آغاز دورۀ چهارم زندگانی او) و از سال 1348 به صورت تمام وقت استاد گروه تاریخ این دانشگاه شد. زریاب افزون بر رشتۀ تاریخ، در رشته¬های دیگری چون ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه و زبانشناسی نیز به تدریس می¬پرداخت و سخنرانی می¬کرد. بعلاوه با غلامحسین مصاحب نیز در تألیف دایرۀ المعارف فارسی همکاری نزدیک داشت. زریاب پس از انقلاب اسلامی در 1357ش کار در دانشگاه تهران را ناگزیر ترک کرد و مدتی به دور از مشاغل دولتی به تحقیق پرداخت. پس از آنکه سه بنیاد دایرۀ المعارف¬نویسی یکی پس از دیگری در تهران پا گرفت، از زریاب که هم در رشته¬های مختلف علوم اسلامی جامعیّت لازم را داشت و هم در کار دایرۀ المعارف¬نویسی تجربۀ خوبی کسب کرده بود، دعوت به همکاری شد(آغاز دورۀ نهایی زندگانی او). او نخست با بنیاد دایرۀ المعارف تشیع همکاری خود را آغاز کرد و سپس با بنیاد دایرۀ المعارف اسلامی و مرکز دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی به همکاری پرداخت و برای هر سه دایرۀ المعارف ، یعنی دایرۀ المعارف تشیع، دانشنامۀ جهان اسلام و دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی مقاله های عالمانه¬ای در حوزه¬های مختلف علوم اسلامی به¬ویژه تاریخ و فلسفه و کلام و فقه نوشت. زریاب در 14 بهمن 1374 بدرود حیات گفت و در قطعۀ نام¬آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد(برای جزئیات زندگانی او در وهلۀ نخست، نک: زریاب، «زندگانی من»، ص ؛ تجدید چاپ در: زریاب، بزم¬آوردی دیگر، ص413-452، همو، گفتگو،ص1-23؛ تفضّلی، «مختصری از زندگانی استاد دکتر عباس زریاب»، ص1-7؛ نیز نک: کیوانی، ص7-16؛ آل داود، ص957-959؛ اصفهانی، ص24-35، عظیمی، شمارۀ 804 و 808)
زریاب به لحاظ اخلاقی به¬راستی بردبار و متواضع و کم¬توقع و خوش¬محضر بود و این ویژگی¬های والای اخلاقی بعلاوۀ هوش سرشار و کم¬نظیر و و جامعیّت او در عین وسعت و عمق معلوماتش سبب می¬شد که هم در دانشگاه تهران و هم در بنیادهای دایرۀ المعارف نویسی، دانشجویان و پژوهشگران برای یافتن پاسخهای قانع¬کننده به پرسشهای علمی خود که کمتر استادی می¬توانست بدانها پاسخ گوید، به او مراجعه کنند و او بی¬هیچ منّتی اطلاعات ارزندۀ خود را در اختیار آنان قرار می¬داد. به درستی گفته¬اند که زریاب خود به¬تنهایی دایرۀ المعارف گویا و زنده بود(زرّین¬کوب، ص297؛ ریاحی، ص546-547 نیز جامعیّت زریاب را بی¬نظیر دانسته است، نیز نک: تقضّلی، همان، ص7؛ خرّمشاهی، ص520-521). زریاب از دیرزمان در چندین مجمع علمی بین¬المللی و ایرانی نیز عضویت داشت. از آن جمله عضویت در انجمن بین-المللی شرق¬شناسی(آلمان) و مجمع بین¬المللی کتیبه¬های ایرانی در خارج از کشور و عضویت در بنیاد فرهنگ ایران ، فرهنگستان تاریخ در داخل کشور(تفضّلی،، همان، ص7).

نوشته¬ها و گفتگوهای بازمانده از زریاب حاکی از آن است که او به ایران و فرهنگ ایرانی عشق می¬ورزید و در سراسر عمر خود کوشید تا این فرهنگ را تعالی بخشد. او در آذربایجان از جمله متفکرینی بود که بر ملّیت ایرانی مردم آذربایجان پای می¬فشرد و در برابر کسانی که بیگانگی با فارسها را تبلیغ می¬کردند و ساز جدایی می¬نواختند می¬ایستاد. و به خاطر همین ایستادگی چنان بر او سخت گرفتند و تهدیدش کردند که به¬ناچار از آذربایجان رخت بربست و به تهران آمد(زریاب، گفتگو، ص 21-23).یکی از نخستین نوشته¬های زریاب مطلبی بود با عنوان « نظامی گنجوی ترک نبوده است» که در روزنامۀ داریا، که حسن ارسنجانی آن را اداره می¬کرد، منتشر شد(افشار، ص808). همین شیفتگی زریاب به هویت ملّی ایرانی، او را به وادی شاهنامه¬پژوهی کشاند. هنگامی که بنیاد شاهنامه به منظور تصحیح و تحقیق متن شاهنامه به سرپرستی مجتبی مینوی تأسیس شد، زریاب که در نسخه¬شناسی تبحّر داشت(برای نمونه¬ای از تبحر او در نسخه¬شناسی شاهنامه می¬توان به عضویت او در جلسه¬ای سه¬نفره از نسخه¬شناسان برای تعیین تاریخ نسخۀ شاهنامۀ معروف به نسخۀ سعدلو اشاره کرد؛ نک: مجتبایی، ص پنج؛ نیز بنگرید به پژوهش او دربارۀ مذهب فردوسی بر اساس تصحیح بیتهایی از دیباچۀ شاهنامه: زریاب، «نگاهی تازه به مقدّمۀ شاهنامه»، ص17-28)، به عضویت در هیأت امنای بنیاد درآمد و از جمله استادانی بود که مقرر شد متنهای آماده شده از سوی پژوهشگران را بازخوانی و بررسی نهایی کنند(تفضّلی، «بنیاد شاهنامه»؛ برای بررسی تحلیلی کارنامۀ شاهنامه¬پژوهی زریاب، نک: آیدنلو، ص46-57). زریاب در یکی از گفتگوهای خود دربارۀ شاهنامه، که آن را بزرگترین منظومۀ حماسی جهان نامیده، گفته است: پیام شاهنامه پیام دفاع از حیثیّت و شرف ملّی است، فردوسی مدّاح شاهان ستمگر و بیدادگر نیست، بلکه پیام او دفاع از ملّیت و قومیت ایرانی است(زریاب، «گفتگو، 104-106).

زریاب در درجۀ نخست کتاب¬شناسی کم¬نظیر بود. او به¬ویژه از زمانی که در اوان جوانی در کتابخانۀ مجلس شورای ملی به کار پرداخت، کار اصلی او فهرست کردن کتابهای خطی و چاپی بود. از کارهای نخستین او در این زمینه، فهرست¬برداری از نسخه¬های خطی متعلّق به سید¬محمد صادق طباطبایی بود که بدین کتابخانه اهدا شده بود. بعدها نیز که درکتابخانۀ مجلس سنا مشغول به کار شد، از سوی تقی¬زاده مأموریت یافت تا از روی فهرست کتابهای ناشران معتبر غربی کتابهای اسلام¬شناسی و ایران¬شناسی را شناسایی و تهیه کند. مطالعۀ کتابهای خطی و چاپی و نیز آشنایی با پژوهشهای اروپاییان در زمینه¬های اسلام¬شناسی و ایران¬شناسی سبب شد تا زریاب به-زودی هم به کتاب¬شناس و نسخه¬شناسی متبحر و صاحب¬نظر بدل شود و هم به دانشمندی جامع-الاطراف. نخستین نوشته¬های تحقیقی زریاب نیز باز در نقد متون فارسی بود که از آن جمله می توان به نقدهای او بر کتابهای اسرار التوحید ، به تصحیح ذبح الله صفا، جامع الحکمتین به تصحیح محمد معین و مخارج الحروف به تصحیح پرویز ناتل خانلری اشاره کرد که حاوی نکته¬سنجی¬های عالمانه¬ای است(افشار،810-812؛ زرین¬کوب، 290-292).

جامعیّت علمی زریاب بعلاوۀ تخصص او در رشته¬های مختلف علوم اسلامی که از حوزۀ علمیه به یادگار داشت و نیز آشنایی با برخی علوم جدید چون فلسفه و تاریخ و همچنین تسلط به مهمترین زبانهای اروپایی چون انگلیسی، فرانسه و آلمانی (برای زبان¬دانی زریاب، بنگرید به خاطره¬ای از باستانی پاریزی، ص717) سبب شد تا او در نگارش مقالات دشوار دایرۀ المعارفها و دانشنامه ها که آشنایی نویسنده با علوم مختلف ضرورت داشت،کاملاً موفق باشد. به-ویژه آنکه زبان¬دانی زریاب به او این ویژگی ممتاز را بخشیده بود، که می¬توانست از جدیدترین پژوهشهای اروپاییان به زبانهای مختلف نیز استفاده کند. زریاب کار دانشنامه¬نویسی را حتی پیش از عزیمت به آلمان آغاز کرد. او در طرحی به سرپرستی تقی¬زاده که بنا بر آن قرار بود مقاله-های دایرۀ المعارف اسلام(چاپ لایدن) به فارسی ترجمه شود، شرکت کرد و مسئولیت تنظیم و تدوین مدخلهایی که به قلم استادانی چون سعید نفیسی و پرویز ناتل خانلری و محمد معین و عبدالحسین زرین¬کوب و خودِ او ترجمه شده بودند، برعهده گرفت(زرین¬کوب، 291-292؛ افشار 813-814)،. گرچه اجرای این طرح ادامه نیافت، ولی زریاب تجربۀ خود را در این فن، سالها بعد که غلامحسین مصاحب تألیف دایرۀ المعارف فارسی را آغاز کرد، با همکاری با او به کار گرفت. زریاب برخی از مهمترین مداخل این دایرۀ المعارف را در رشته¬های گوناگون به رشتۀ تحریر درآورد که از آن جمله¬اند: شیعه، شیخیه، عاقل و معقول، قضا و قدر، فرشته، قرآن ، کرامیه ، کرتیر، گنوستیسیزم، ماترالیسم دیالکتیک، مدینه، قریش و جز آنها. برخی از مقالات او در دایرۀ المعارف تشیّع عبارتند از: آبش خاتون، ابن ابی¬الحدید، ابن اسحاق، ابوذر غفّاری، ابوطالب، ، ابوموسی اشعری و دوازده امام شیعه .از میان مقالات او در دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی می¬توان به آذربایجان، اباقاخان، ابن تیمیه، ابلیس(در قرآن)، ابن راوندی، ابن فورک، ابن مقفع(عقاید و آثار)، ابوسعید گورکان اشاره کرد. برخی از مداخلی که او در دانشنامۀ جهان اسلام نوشته است، عبارتند از: باب، بابا افضل، بابک خرّمدین، بابل، بادوسپانیان، باقلانی، باکلیجار، باطرقانی، بایزید بسطامی، برهان. زریاب همچنین در دانشنامۀ ایرانیکا، دو مدخلِ بُکیر بن ماهان مروزی و چوپانیان(با همکاری چارلز مِلویل) را نوشته است.

رشتۀ دانشگاهی زریاب تاریخ بود و سالها در دانشگاه در این رشته به تدریس پرداخت و مقالات متعددی در این زمینه نوشت. زریاب چنانکه خود در یکی از مقالاتش بدان اشاره دارد،در تاریخ¬نگاری نظر ویژه¬ای داشت که گویا متأتّر از مکتب تاریخنگاری آکادمیک در آلمان، به¬ویژه نظرات فُن رانکه، مورخ معروف آلمانی بود. در نظر او تاریخ به خاطر خودِ تاریخ اهمیّت داشت و منافع و فواید حاصل از آن دیگر جنبۀ علمی نداشت و از نظرگاه علمی محض نمی¬توانست مورد عنایت مورّخ واقع شود. زریاب کوشید تا در کار تاریخ¬نگاری در حدّ نقد و بررسی روایات باقی بماند و به تفسیر و تحلیل اصل رویدادها کمتر بپردازد و احساسات و گرایشهای شخصی خود را در بررسی متن دخالت ندهد(نک: زرّین¬کوب، ص 298-299). این شیوۀ تاریخ¬نگاری زریاب را در غالب کتابها و مقالات تاریخی او چه در دانشنامه¬ها و چه در مجلّه¬ها و مجموعه¬ها به¬ویژه در کتاب او در تاریخ اسلام با عنوانِ سیرۀ رسول¬الله می¬توان دید. از همین رو از نظر زریاب از میان تواریخ دورۀ اسلامی تاریخ طبری که در آن روایات تاریخی با امانت نقل شده و در شیوۀ تاریخ¬نگاری از اوستا و خدای¬نامۀ دورۀ ساسانی تأثیر پذیرفته است، اهمیّت ویژه¬ای می¬یابد. اما به نظر زریاب از میان تواریخ ایرانی، تاریخ مسعودی ابوالفضل بیهقی، مورخ نامدار قرن پنجم هجری به سبب نگاه انتقادی او به رویدادها از تواریخ دیگر برجسته¬تر است. به نظر زریاب تاریخ بیهقی در عین اینکه تاریخ غزنویان است، تاریخ تمام ایران و تاریخ تمام مردم ایران و آیینه¬ای برای تاریخ سراسر ایران است. به نظر زریاب بیهقی نه حتی در بین مورخان ایرانی که در بین مورخان شرق نیز کم¬نظیر است(زریاب، «گفتگو»، ص126-128).

تخصص دیگر زریاب تصحیح متون فارسی و عربی است و یکی از مهمترین کارهای او در این زمینه، تصحیح و تحشیۀ کتاب معروف صیدنۀ ابوریحان بیرونی در داروشناسی است. از آنجا که در این کتاب لغات و اصطلاحات گوناگونی به زبانهای عربی و فارسی و یونانی و سریانی و خوارزمی و جز آنها وجود دارد و در طی نسخه¬برداری از آن، تحریفها و تصحیفات بسیاری در متن کتاب راه یافته، تهیۀ متنی منقّح از این کتاب، آرزوی بسیاری از ایران¬شناسان از جمله هنینگ و دیگر علاقه¬مندان این رشته بوده است. جامعیّت علمی و دقّت نظر زریاب سبب شد تا او به¬خوبی از عهدۀ تصحیح این متن دشوار برآید. همین جامعیّت زریاب و تخصص و تبحّر او در تصحیح متون، با تألیف کتاب آیینۀ جام در پیشبرد پژوهشهای حافظ¬شناسی نیز تأثیر به¬سزایی گذاشت. او که در ادبیات فارسی و عرب و علوم اسلامی آگاهی گسترده¬ای داشت، در این کتاب توانست ریشۀ بسیاری از مضامین شعری حافظ را در نظم و نثر عربی و فارسی بیابد و بدین طریق گره ناگشودۀ برخی بیتها را برای نخستین بار بگشاید. نویسنده در این کتاب که به صورت فرهنگ¬واره بر اساس اصلاحات دشوار و بحث¬انگیز دیوان حافظ تدوین شده، با دقّت و باریک¬بینی ویژۀ خود تصحیحات، تفسیرها و معانی تازه¬ای از اصطلاحاتی چون پیر گلرنگ، ثلالۀ غسّاله، جنگ هفتاد و دو ملّت، سرِ تازیانه، شکر در مجمر، طبیب راه¬نشین، عبوس زهد، ماجرا کم کن و بازآ و جز آنها به دست داده است. با این¬همه، زریاب در این کتاب گاهی از روش معهود خود در تصحیح متن که بنا بر آن متن مصحَّح بر اساس ضبطهای نسخه¬های معتبر کتاب استوار است، عدول می¬کند و به تصحیحات ذوقی دست می¬زند(برای نمونه، نک: آیینۀ جام، ص148-149) که برخی از همین تصحیحات و نیز برداشتهای ذوقی او، انتقادهایی را نیز بر این کتاب برانگیخت(نک: رواقی ص73-98؛ راستگو، ص363-368؛ حمیدیان، ص56-60)

آثار علمی زریاب در زمینۀ ترجمه نیز بی¬نظیر است. ویژگی¬های منحصر به فرد زریاب سبب شد که او به ترجمۀ شاهکار تئودور نولدکه، یعنی کتاب ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان توفیق نائل آید. در این کتاب ما به انبوه منقولات منابع متددی به زبانهای قدیم از جمله زبانهای باستانی ایران و سریانی و یونانی و جز آنها و نیز به زبانهای جدید برمی¬خوریم که مترجم بدون آشنایی با آنها نمی¬توانست ترجمۀ دقیقی از کتاب به دست دهد. ترجمۀ این کتاب تأثیر به¬سزایی در پیشبرد مطالعات مربوط به تاریخ ساسانیان در کشور داشت. تاریخ فلسفه و لذّات فلسفه هر دو نوشتۀ ویل دورانت و کتاب دریای جانِ هلموت ریتر از دیگر آثار ترجمه¬ای زریاب است. نثر فارسی زریاب در ترجمه سخته و ساده و روان است. شاید بتوان نثر او را در ترجمۀ کتاب نولدکه، از ترجمۀ دو اثر ویل¬دورانت و دریای جان، از این نظر متمایز دانست که در اولی مانند مقالات تحقیقی، نثر آن، علمی و روان و استوار است و در دومی، متناسب با موضوع ترجمه، جذّابیت و زیبایی نیز بدان اضافه شده است. زریاب الفاظ و معانی غامض فلسفی را چنان با نثری زیبا و مفهوم و نغز و دلکش که با ظرائف ادبی درآمیخته بود، به فارسی برگردانده است که خوانندۀ فارسی¬زبان گاهی احساس می¬کند که گویی با یک نوشتۀ فارسی و نه یک ترجمۀ فارسی سر و کار دارد. زریاب که در نظم شعر نیز قریحۀ خوشی داشت، گاهی قطعات منظوم در متن اساس خود را به نظم فارسی درمی¬آورد و از همی رو ترجمه¬های او از دو کتاب ویل¬دورانت سخت طرفدار یافته و تا کنون بارها به چاپ رسیده است(نک: زرّین¬کوب، 293-295).

دربارۀ دکتر عباس زریاب خوئی یک جشن¬نامه (با عنوان یکی قطره باران، به کوشش احمد تفضّلی، تهران،1370) و دو یادنامه منتشر شده است(یکی به کوشش مجدالدین کیوانی در مجلّۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلّم، 1374 و دیگری یکی از شماره¬های مجلّۀ تحقیقات اسلامی، س10، ش1و2، 1374)
آثا
الف) کتابها(تألیف و تصحیح)

. Zaryab, Abbas, Der Bericht über Nachfolger Timurs aus dem Tảriḫ-I Kabīr des Ğảfarī ibn Mohammad al-Husainī, Mainz 1960.
اطلس تاریخی ایران، زیر نظر سید حسین نصر، احمد مستوفی و عباس زریاب، تهران 1350ش.

تاریخ ساسانیان، تهران، انتشارات دانشگاه آزاد، 1354ش(این کتاب در بزم¬آوردی دیگر، ص23-112 تجدید چاپ شده است).

آئینۀ جام، شرح مشکلات دیوان حافظ، تهران، انتشارات علمی، 1368ش.

بزم‌آورد، شصت مقاله دربارۀ تاریخ، فرهنگ و فلسفه، تهران، انتشارات علمی، 1368ش.

سیرۀ رسول‌اللّه (ص)، بخش اول: از آغاز تا هجرت، تهران، انتشارات سروش، 1370ش(کتاب برگزیدۀ سال).

کتاب الصیدنه فی الطب، نوشتۀ ابوریحان بیرونی، تصحیح و تحشیه و مقدمه عباس زریاب، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370ش.

روضةالصفا، نوشتۀ محمد بن خاوندشاه بلخی، تهذیب و تلخیص دکتر عباس زریاب، 2 مجلد، تهران، انتشارات علمی، 1373ش.

اطلس تاریخ اسلام، حسین مونس، ترجمۀ فارسی به قلم گروه مترجمان زیر نظر آذرتاش آذرنوش،بازخوانی و ویرایش: عباس زریاب، تهران، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح ، 1385

گفت و گو با دکتر عبّاس زریاب خوئی(تاریخ، نظریۀ تاریخ، تاریخ¬نگاری)، به کوشش غلامحسین میرزاصالح، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1381.

بزم¬آوردی دیگر: برگزیدۀ مقالات دکتر عباس زریاب در مجلّه¬ها و مجموعه¬ها، به کوشش سیدصادق سجّادی، تهران، مرکز دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی، 1386.

شط شیرین پرشوکت: منتخبی از آثار استاد عباس زریاب خوئی، به کوشش میلاد عظیمی، تهران، مروارید، 1387.

ب) كتابها(ترجمه¬)

تاريخ فلسفه، ويل دورانت [انگليسي]، تهران، 1335 ش، چاپ دوازدهم، تهران انتشارات علمي و فرهنگي، تهران (1374) ش.

لذات فلسفه، ويل دورانت [انگليسي]، تهران ،1344، چاپ نهم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374 ش.

تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان، تئودور نولدكه [آلماني]، تهران، انجمن آثار ملي، 1358ش.

درياي جان، هلموت ريتر [ترجمه از آلماني]، با همكاري مهرآفاق بايبردي، تهران، انتشارات بين المللي الهدي، 1374ش، ج 1.

ظهور تاريخ بنيادي، فريدريش ماينكه [آلماني]. (این ترجمه در فهرست آثار دکتر زریاب آمده، ولی از آن اطلاعی در دست نیست).

ج) مقالات

دکتر زریاب در مجموع حدود 90 مقاله و نقد کتاب (84 مقاله تألیف و 6 مقاله ترجمه) به فارسی در مجله¬ها و مجموعه¬¬ها ؛ 2 مقاله به زبانهای خارجی( یکی به آلمانی و یکی به انگلیسی) در مجله¬های خارجی ؛ 3 مقاله در دانشنامۀ ایران و اسلام ؛ 79 مقاله در دایرۀ المعارف فارسی مصاحب؛ 19 مقاله در دایرۀ المعارف تشیع ؛ 45 مقاله(34 مقاله تألیف و 11 مقاله ترجمه از انگلیسی و فرانسه) در دانشنامۀ جهان اسلام ؛ 18 مقاله در دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی و 2 مقاله در دانشنامۀ ایرانیکا(به انگلیسی) نوشته و منتشر کرده است(برای فهرست کاملی از مقاله¬های دکتر زریاب، نک: رضازاده لنگرودی، ص9-13؛ کیوانی، ص16-26). از میان مقاله¬های او 60 مقاله(عمدتاً مقاله¬های دانشنامه¬ای) در کتاب بزم¬آورد و 23 مقالۀ غیر دانشنامه¬ای و چند مصاحبه و برخی مطالب گوناگون در کتاب بزم¬آوردی دیگر و برخی از آثار دیگر او در کتاب شط شیرین پرشوکت به چاپ رسیده است.
الف) مقالات در مجلّه¬¬ها و مجموعه¬ها:

- «صاحب بن عباد در نظر يك مخالف»، يغما، سال 1، ش 3 (خرداد 1327 ش)، ص 120-124.

- «كتابخانه مجلس شوراي ملي»، دانش، سال 1، ش 1 (فروردين 1328 ش)، ص 25-27؛ ش 2، ص 92-93، ش 3، ص 132-135.
- «قصيده اي از ابن سينا»، يغما، سال 3، ش 4 (تير 1329 ش)، ص 182-186.

- «يك مناظره درباره احكام نجومي»، مهر، سال 8، ش 6 (شهريور 1331 ش)، ص 345-347.

- «اسرار التوحيد في مقامات ابن سعيد»، فرهنگ ايران زمين، سال 1، 1322 ش، ص 287-290.

- «در استماع گمان»، مهر، سال 9، ش 3 (تير 1332 ش)، ص 126-128.

- «كتاب جامع الحكمتين»، سخن، سال 4، ش 8 (تير 1332 ش)، ص 671-674.

- «رساله در حقيقت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات»، سخن، سال 4، ش 1 (مهر 1332 ش)، ص 833-835.

- «مخارج الحروف»، سخن، سال 5، ش (تير 1333 ش)، ص 480-481.

- «تاريخ ادبيات در ايران»، سخن، سال 5، ش 7 (مرداد 1333 ش)، ص 566-567.

- «تاريخ مذاهب اسلام يا ترجمه الفرق بين الفرق»، سخن، سال 5، ش 8 (شهريور 1333 ش)، ص 647-648.

- «داستان كشته شدن مجدالدين بغدادي»، يغما، سال 7، ش 12 (اسفند 1333 ش)، ص 544-548.

- «كتاب تاريخ افرنج از جامع التواريخ»، سخن، سال 6، ش 1 (اسفند 1333 ش)، ص 89-99.

- «مثنوي تحفة العراقين»، سخن، سال 6، ش 4 (خرداد 1334 ش)، ص 368-370.

- «مقدمه تحفة الخواطر و زبدة النواطر يا تحفة العراقين»، سخن، سال 6، ش 5 (تير 1334 ش)، ص 464-466.

- «قنديه»، سخن، سال 6، ش 8 (مهر 1334 ش)، ص 750-751.

- «ديوان عبدالواسع جبلي» ، سخن، سال 11، ش 5 (شهريور 1337 ش)، ص 608-609.

- «كتاب السموم و دفع مضارها»، راهنماي كتاب، سال 1، ش 4 (زمستان 1337 ش)، ص 466-470.

- «اخلاق محتشمي»، سخن، سال 11، ش 7 (آبان 1339 ش)، ص 852-853.

- «ديوان شاه اسماعيل خطائي»، راهنماي كتاب، سال 3، ش 5 (دي 1339 ش)، ص 668-669.

- «رساله سه اصل»، راهنماي كتاب، سال 4، ش 10 (دي 1340 ش)، ص 935-936.

- «غرر الحكم و دررالكلم»، راهنماي كتاب، سال 5، ش 1 (فروردين 1341 ش)، ص 59-61.

- «انتقال علوم يوناني به علم اسلامي»، راهنماي كتاب، سال 7، ش 2 (زمستان 1343 ش)، ص 359-360.

- «تفسير قرآن پاك»، يغما، سال 19، ش 2 (ارديبهشت 1345 ش)، ص 57-63.

- «اهميت دوره ساسانيان در تاريخ ايران، و اهميت منابع يوناني و سرياني براي اين دوره»، مجموعه سخنرانيها، ص 81-90.

- «تقي زاده آن چنانكه من شناختم»، يادنامه تقي زاده، چاپ حبيب يغمائي، تهران 1349، ص 157-177.

- «تاريخ نگاري بيهقي»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني مشهد، ش 7 (زمستان 1350)، 760-771.

- «چند پاسخ درباره تاريخ ايران»، فرهنگ و زندگي، ويژه فرهنگ ايران، ش 5، (شهريور 1350)، ص 110-118.

- «سه نكته درباره رشيدالدين فضل الله»، مجموعه خطابه هاي تحقيقي، تهران 1350، ص 123-135.

- «مورخان ايران در دوره اسلامي»، تاريخ تحول علوم در ايران، تهران 1350، ص 170-185.

- «فردوسي و طبري»، ارمغاني براي زرين كوب، تهران، انتشارات اداره كل فرهنگ و هنر لرستان، 1355 ش، ص 1-9. همين مقاله مجدداً در يغما سال 30، ش 2، (ارديبهشت 135 ش)، ص 65-74 و سيمرغ، ش 4، (اسفند 1355 ش)، ص 103-114، به چاپ رسيده است.

- «سوگند نامه جهان پهلوان»، آينده، سال 9، ش 8 و 9 (آبان – آذر 1362 ش)، ص 613-617.

- «ديو مسلمان نشود/ديو سليمان نشود»، آينده، سال 10، ش 10 و 11 (دي – بهمن 1363 ش)، ص 651-654.

- «فتوحات همايون»، نوشته سياقي نظام، با مقدمه عباس زرياب خوئي، بررسيهاي تاريخي، سال 8، ش 1 و 2 (1352)، ص 207، 278.

- «درباره تاريخ و تحقيقات»، تلاش، ش 5 (شهريور 1354)، ص 20-24.

- «گفتگو با استاد تاريخ»، مصاحبه توسط عاصمي، كاوه، 13 (1354)، ش 5، ص 18-22.

- «نامه هاي موجود از اميركبير»، اميركبير و دارالفنون، تهران (1354)، ص 164-178.

- «درباره كتاب»، كتاب و كتابخانه، تهران (1355)، ص 147-154.

- «درباره مجتبي مينوي»، سخن، سال 25، (1355)، ص 898-903.

- «مجتبي مينوي»، راهنماي كتاب، سال 20، ش 1 و 2 (فروردين – ارديبهشت 1356)، ص 118-119.

- «نام يكي از هفت خاندان بزرگ دوره پارتي و ساساني»، مجله تاريخ، ج 1، ش 2 (بهار 1356)، ص 1-6.

- «افسانه فتح الحضر در منابع عربي و شاهنامه»، يغما، سال 30، (1356)، ص 642-653.

- «جامعيت مينوي»، پانزده گفتار درباره مجتبي مينوي، تهران (1356)، ص 55-61.

- «درباره محمدابراهيم باستاني پاريزي»، راهنماي كتاب، سال 20، (1356)، ص 933-937.

- «گفتگو با محمدتقي دانش پژوه»، راهنماي كتاب، سال 21، (1357)، ص 224-281.

- «غرالي و ابن تيميه»، معارف، سال 1، ش 3 (آذر – اسفند 1363 ش)، ص 57-79.

- «ملاحظاتي درباره سلسله بادوسپانيان طبرستان»، تحقيقات اسلامي، سال 1، ش 2 و سال 2، ش 1 (1365-1366 ش) ص 79-88.

- «سازمان اداري ايران در زمان حكومت ايلخانان»، باستان شناسي و تاريخ، سال 1، ش 2 (بهار – تابستان 1366 ش)، ص 42-49؛ سال 2، ش 2 (پاييز – زمستان 1366 ش)، ص 29-39.

- «بداء در كلام اسلامي و ملاحظاتي تازه در حل آن»، تحقيقات اسلامي، سال 2، ش 2 (1366 ش)، ص 18-30.

- «سخني درباره منشأت قائم مقام»، نامواره دكتر محمود افشار، چاپ ايرج افشار و كريم اصفهانيان، تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1366، ج 3، ص 1431-1455.

- «پارادوكس هاي نظام»، تحقيقات اسلامي، سال 3، ش 1 و 2 (1367)، ص 1-12.

- «لعبت بازي، بازي خيال، شب بازي»، كتاب سخن، چاپ صفدر تقي زاده، تهران، انتشارات علمي، (1368)، ص 7-14.

- «نكاتي درباره مقنع»، هفتاد مقاله، ارمغان فرهنگي به دكتر غلامحسين صديقي، چاپ يحيي مهدوي و ايرج افشار، تهران، انتشارات اساطير، (1369)، ج 1، ص 81-92.

- «مصاحبه با مجله دريچه گفتگو»، دريچه گفتگو، ش 4، (آذر 1370)، ص 24-26.

- «گفتگو با دنياي سخن»، دنياي سخن، ش 46 (دي 1370)، ص 26-32.

- «نگاهي تازه به مقدمه شاهنامه»، ايران نامه، سال 10، ش 1 (زمستان 1370)، ص 14-23.

- «در سوگ اميد»، باغ بي برگي، يادنامه مهدي اخوان ثالث (م.اميد)، چاپ مرتضي كاخي، تهران (1370)، ص 266-270.

- «برهان» تحقيقات اسلامي، سال 7، ش 1 (1371)، ص 5-21.

- «زمينه هاي تاريخي و اجتماعي بعثت»، همشهري، سال اول، ش 31، (دي 1371).

- «مرد دو هزار و پانصد ساله»، كتاب سخن، چاپ صفدر تقي زاده، تهران، انتشارات علمي، (1371)، ص 7-12.

- «مصالح ايران كه به ميدان مي آمد شعوبيه محض جلوه مي كرد»، دنياي سخن، ش 5، (1371)، ص 12-13.

- «مقدمه بر ديوان آقاسي»، ديوان آقاسي، (تبريز 1371)، ص 5-8.

- «پاسخ، نظرخواهي درباره فرهنگ گذشته و نيازهاي امروز»، هستي، (بهار 1372)، ص 58-59.

- «پرچمدار فرهنگ ملي ايران درگذشت»، دنياي سخن، ش 57، (آبان 1372)، ص 58-59.

- «احوال از نظر شيخ مفيد»، مقالات فارسي كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، قم 1313، ص 209-216.

- «تاريخ نگاري در ايران»، تاريخ و فرهنگ معاصر، سال 3، ش 3 و 4 (پاييز و زمستان 1373)، ص 50-61.

- «دبيرستان»، نامه شهيدي (جشن نامه استاد دكتر جعفر شهيدي)، چاپ علي اصغر محمدخاني، تهران، طرح نو، (1374)، ص 345-340.

ب) مقالات در دايره المعارفها:

1. دايره المعارف فارسي (جلد دوم):
- «شكاكيت»، «شلاير ماخر، فريدريش»، « ارنست دانيل»، «شيخيه»، «شيعه»، «صُبّه»، «صدور كثرت از وحدت»، «عاقل و معقول»، «عالم»، «عرب»، «عقل»، «فارابي»، «فخر رازي»، «فرشته»، فضيلت»، «فقه»، «فلسفه»، «فلوطين»، «فيثاغورس»، «فيشته»، «قادسيه»، «قانون»، «قانونشناسي»، «قرآن»، «قرامطه»، «قرباني»، «قريش»، «قضا و قدر»، «قياس»، «قيامت»، «كانت، ايمانوئل»، «كراميت»، «كرتير»، «كردها»، «كلام»، «گاهشماري»، «گنوستيسيم»، «لاادريه»، «لابشرط»، «لاضرر و لاضرار»، «لاك»، « لامتري»، «لايپ نيتز»، «لحيان»، «لعان»، «لنين»، «لوتسه»، «لوكرتيوس»، «ليله القدر»، «مابعدالطبيعه»، «ماترياليسم ديالكتيك»، «مارب»، «ماكسيم گوركي»، «مالبرانش»، «مانويت»، «ماني»، «مبادي يقيني برهان»، «مثل»، «مجرد»، «محمد(ص)»، «مدرنيسم»، «مدينه»، «مذهب»، «مرابطون»، «مزدك»، «مشائي»، «معاويه»، «معتزله»، «مغول»، «مفهوم»، «مقنع»، «مقولات»، «مكه»، «ملاصدرا»، «موسي»، «موسي بن ميمون»، «مهرپرستي»، «نظام»، «نفس زكيه»، «نوافلاطوني»، «نوكانتي»، «نيچه»، «وحدت وجود»، «هگل»، «هيدگر».
2. دانشنامه ايران و اسلام:

«آذربایجان (تكمله)»، «آغاجي»، «آغاجي، ابوالحسن».
3. ايرانيكا:

- “Bukayr B. Maham Marvazi”, Encyclopaedia Iranica, vol. IV, London 1990, p.332.

- “Chobanids”, (with chales Melville), Encyclopaedia Iranica, vol. V, Costa Mesa 1992, pp. 496-502.
4. دايرة المعارف بزرگ اسلامي:

- «آذربايجان»، «آرپاخان»، «آسفي»، «آق سنقربرسقي»، «آقوش اشرفي»، «آقوش افرم»، «آياس پاشا»، «آيواز»، «اباقاخان»، «ابراهيم بن سيار نظام»، «ابليس (در قرآن)»، «ابن تيميه»، «ابن حجر»، « ابن راوندي »، «ابن فورك»، «ابن مقفع»، «ابوسعيد گورگان»، «احمديليان».
5. دايرة المعارف تشيع:
- «آبش خاتون»، «ابراهيم بن عبدالله المحض»، «ابن ابي الحديد»، «ابن اسحاق»، «ابوالاسود د‍ؤلي»، «ابوذر غفاري»، «ابوطالب بن عبدالمطلب»، «ابوموسي اشعري»، «احمدبن حنبل»، «امام علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين»، «امام حسن مجتبي (ع)»، «امام حسين (ع)»، «امام محمد باقر (ع)»، «امام صادق (ع)»، «امام رضا (ع)»، «امام جواد (ع)»، «امام هادي (ع)»، «امام حسن عسكري (ع)»، «امام زمان (عج)».

6. دانشنامه جهان اسلام:
- «باب»، «باباافضل»، «بابافرج تبريزي»، «بابك خرمدين»، «بابل»، «بابلسر»، «بادوسپانيان»، «باران از نظر دانشمندان اسلام»، «باروسما»، «باروسي»، «بازبدي»، «باطرقاني»، «باعربايا»، «باعيناثا»، «باغنوي»، «باقلاني»، «باكاليجار»، «باكوئي، ابوعبدالله محمد»، «بالكان [ترجمه از انگليسي]»، «بانت سعاد»، «باندرمه [ترجمه از انگليسي]»، «بانويه، ابوجعفر»، «بايزيد بسطامي»، «بجكم [ترجمه از انگليسي]»، «بدعيّه»، «برائت (2) [ترجمه از انگليسي]»، «بركوكيه»، «برهان [ترجمه از فرانسه]»، «برهان»، «برهان تناهي ابعاد»، بزيغيه (بزيعيه)»، «بِسْني» [ترجمه از انگليسي]»، «بشربن معتمر»، «بقليه يا نقْليّه»، «بقيه الله»، «بكرْيّه»، «بكيربن ماهان»، «بلو [ترجمه از انگليسي]»، «بوسفر، تنگه [ترجمه از انگليسي]»، «بيات [ترجمه از انگليسي]»، «بيانيه»، «بيهسيّه»، «حضالت [ترجمه از انگليسي]»، «سِكِسِك ابزه [ترجمه از انگليسي]»
ج) مقالات ترجمه:

- «خوارزم قديم يك مملكت افسانه اي»، [انگليسي]، يغما، سال 8، ش 12 (اسفند 1334 ش)، ص 537-541.

- «نسخه خطي فارسي بلخي اصطخري»، نوشته هانس فون مژيك، راهنماي كتاب، سال 8، (زمستان 1344 ش)، ص 5-7.

- «كتيبه اورارتو به خط ميخي در ماكو»، نوشته گ.ر.ماير، راهنماي كتاب، سال 8، (زمستان 1344 ش)، ص 69-71.

- «فريتزولف»، هانس شدر، [آلماني]، يغما، سال 28، (1354)، ص 129-135.

- «ايرانيان و عربها»، تئودور نولدكه، [آلماني]، آينده، سال 7، (1360)، ص 911-913.

- «ديوانگان در آثار عطار»، هلموت ريتر، [آلماني]، معارف، سال 4، ش 2 (مرداد- آبان 1366)، ص 129-150.
د. مقالات به زبانهاي خارجي

- “Ein Wiederaufgefundnes Werk Abu Hayyan al-Tanhidis”, A Lpccust’s Leg, London 1962, pp. 246-250.

- “Struggle of Religious sects in the

Ilkhanid Court

”, La Persianel Medioevo, Roma, Accademia Nazionale dei Lincei, 1971, p.p 465-466.
منابع
آل داود، علی، «زریاب خوئی»، دایرۀ المعارف کتابداری و اطّلاع¬رسانی، به کوشش عباس حرّی، تهران ، 1381؛

آیدنلو، سجّاد، «زریاب خوئی در قلمرو شاهنامه¬پژوهی»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش61، آذر 1381؛

اصفهانی، عبدالله، «عباس زریاب خوئی نیم قرن نسخه¬شناسی، تألیف و تحقیق»،آیینۀ پژوهش،س16، ش6، اسفند 1384(پیاپی: 96)؛

افشار، ایرج، «دکتر عبّاس زریاب خوئی»، نادره¬کاران(سوکنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی)، تهران، ؛

باستانی پاریزی، محمد¬ابراهیم، نون جو و دوغ گو، تهران، 1367؛

تفضّلی، احمد، «بنیاد شاهنامۀ فردوسی»، دانشنامۀ جهان اسلام(ج4)، تهران، 1377؛

تفضّلی، احمد، «مختصری از زندگانی استاد دکتر عباس زریاب»، یکی قطره باران، به کوشش ، احمد تفضّلی، تهران،1370؛

حمیدیان، سعید، «شمّه¬ای از شرح شوق»، نشر دانش، س10، ش4، خرداد و تیر 1369؛

خرّمشاهی، بهاء¬الدین، «خورشید را به گل اندوده¬ایم»، کلک، ش58-59، دی و بهمن 1373؛

راستگو، محمد، «گلکشتی در آینۀ جام»، آینۀ پژوهش، س1، ش4، آذر و دی 1369؛

رضازاده لنگرودی، رضا، «فهرست آثار منتشر شده و آمادۀ انتشار استاد دکتر عباس زریاب خوئی»(نک: تفضّلی، یکی قطره باران)؛

رواقی، علی، «شب تاریک و بیم موج و...»، کلک، ش20 و 21 ، آبان و آذر 1370؛

ریاحی، محمدامین، «مردی رفت که نظیرش هرگز نخواهد آمد»، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، 1379؛

زریاب خوئی، «زندگانی من»، تحقیقات اسلامی(یادنامۀ دکتر عباس زریاب خوئی)، س10، ش1و2، 1374؛

زریاب خوئی، «نگاهی تازه به مقدّمۀ شاهنامه،، تن پهلوان و روان خردمند، به کوشش شاهرخ مسکوب، تهران، 1374؛

زرّین¬کوب، عبدالحسین، «خامشی دریا»، حکایت همچنان باقی...، تهران، 1376؛

عظیمی، میلاد، «نگاهى به كارنامه دكتر عباس زرياب خويى: دولت پير مغان باد كه باقي سهل است ...»، روزنامۀ شرق، ش84 و 88؛

کیوانی، مجدالدین، «مرگی و صد هزار مصیبت»، مجلّۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلّم(به یاد استاد دکتر عباس زریاب خوئی)، دورۀ جدید، س2، ش6 و 7 و 8، بهار 1374؛









يک نظر :: زریابِ باران کردار: زندگی و آثار استاد علّامه دکتر عباس زریاب خوئی

  1. درود بر استاد خطیبی

    یاد علامه ی بی نظیر عباس زریاب خویی گرامی و پاینده باد. به قول حافظ:

    نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
    خدای عزوجل جمله را بیامرزاد

    و سپاس از شما که یادشان را زنده نگه می دارید.

    شهربراز