سرگذشت یک شعر: چو ایران نباشد تن من مباد

خلاصه ای از جستار زیر در همایش بزرگداشت فردوسی در 24 اردیبهشت 1393 در دانشگاه فردوسی مشهد ارائه شده است.فایل این سخنرانی را نیز خواهم گذاشت. 

دو بیت زیر به نام فردوسی سخت معروف شده است و بسیاری آن را شنیده­ اند:
چو ایران نباشد تن من مباد/ بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم
سالها پیش برای نخستین بار ملک الشعرای بهار از راز این دو بیت پرده برداشت و نوشت که این دو بیت، به این صورت سرودۀ فردوسی نیست (بهار 1345، ص164-167). پس از او، برخی پژوهندگان دیگر نیز به این موضوع اشاره کردند، از جمله نگارنده چند سال پیش در یکی از نشستهای کتاب ماه ادبیات و فلسفه به نقل از بهار همین موضوع را پیش کشید که در مجلۀ مذکور به چاپ هم رسید(خطیبی 1382، ص64-67). در این جستار کوتاه که تقدیم می شود به استاد گرانقدر، جناب آقای دکتر محمدرضا راشد محصّل، سرِ آن دارم که تاریخچۀ این دو بیت را روشن سازم و در پایان نظر خود را دربارۀ ارزش شعری آن بیان کنم.

    به نوشتۀ بهار(همانجا) این دو بیت بعلاوۀ چهار بیت دیگر، نخستین بار در مجلۀ آینده (ج3، ش4، ص182) به مدیریت دکتر محمود افشار(نک: تصویر همین صفحه در پایان جستار) در آذرماه 1323 ش/ 1944م به چاپ می رسد و «در رادیو و جراید و مدارس آنها را می خوانند و یاد می‌دهند». توضیح بیشتر آنکه ، در این دوران که ایران هنوز در اشغال نیروهای متفقین (روسیه و بریتانیا) بود، در این شمارۀ آینده، در میان یک اقتراح که هدف آن «بیدار کردن حس ملی ایرانیان» بود، درون یک کادر، شش بیت زیر با عنوان «یا مرگ یا وطن؟» به نام فردوسی درج شد:
هنر نزد ایرانیان است و بس/ ندارند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدان شناس/ به گیتی ندارند در دل هراس
چو ایران نباشد تن من مباد/ بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مردن به نام/ به از زنده، دشمن بدو شادکام
اگر کشت خواهد همی روزگار/ چه نیکوتر از مرگ در کارزار
اما یک سال و اندی پیش از انتشار این شمارۀ آینده  از میان شش بیت بالا، دو بیت در سرلوحۀ نخستین شمارۀ روزنامۀ ایرانِ ما به مدیریت جهانگیر تفضلی در 22 خرداد 1322ش درج شده بود. در سمت راست سرلوحه، بیت «چو ایران نباشد تن من مباد...» و در سمت چپ آن: «اگر کشت خواهد ترا(به جای «همی» روزگار/ چه نیکوتر از مرگ در کارزار(نک: تصویر سرلوحه در پایان جستار). باری، شش بیت بالا به این صورتِ متوالی در هیچ شاهنامه­ای نیست. دو بیت اول به پادشاهی بهرام گور (فردوسی 1386، ج6، ص585) مربوط است و بیت آخر نیز در جای دیگر شاهنامه  البته با اختلافهایی -آمده است(همان، ج5، ص136). بیت پنجم هم باز به همین صورت در داستان رستم و سهراب(همان، ج2، ص165) دیده می شود. از میان این بیتها، بیتهای سوم و چهارم بسیار نامبردار و بحث انگیز شده و به همین سبب بر آنیم تا در بارۀ آنها بیشتر به بحث پردازیم:
چو ایران نباشد تن من مباد/ بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم
بیت دوم در داستان کاموس کشانی آمده است(همان، ج3، ص263)، منتها در مصراع دوم به جای کشور، گیتی ضبط شده که در آن بافت به همان معنی کشور است. هنگامی که رستم پس از پیروزی غرورآفرین بر کاموس کشانی و خاقان چین، نزدیک افراسیاب خرگاه برمی­افرازد، افراسیاب از رستم سخت می هراسد، ولی لشکر توران به او اندرز می دهد که درست است که رستم زورمند است، ولی تو با لشکر توران می توانی او را شکست دهی و سپس دو بیت زیر از زبان لشکر توران خطاب به افراسیاب نقل می شود:
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش   زن و کودکِ خرد و پیوند خویش،
همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که گیتی به دشمن دهیم
اما مصراع یکم بیت اول(چو ایران نباشد...) بدین صورت در شاهنامه نیست، بلکه شکل دگرگون شدۀ بیتی است از داستان رستم و سهراب، و مصراع دوم آن ساختۀ شاعری خوش ذوق از روزگار ماست. در داستان رستم و سهراب، سهراب از هجیر  که به اسارتش گرفته بود  نشانی رستم را می پرسد و هجیر از بیم آنکه مبادا رستم به دست این جوان دلاور کشته شود، نشانی او را نمی دهد،  سپس اینگونه با خویشتن سخن می­گوید(همان، ج2، ص165-166):
چنين گفت موبد كه مردن به نام/ به از زنده دشمن بدو شادكام
اگر من شوم كشته بردست اوي/ نگردد سيه روزِ چون آبِ جوي
چو گودرز و هفتاد پور گزين/ همه پهلوانانِ باآفرين،
نباشد به ايران تن من مباد/ چنين دارم از موبد پاك ياد
كه چون بركنند از چمن بيخ سرو/ سزد گر گيا را نبويد تذرو
مراحل دگرگونی بیت سوم بدین صورت بوده است: در مصراع «نباشد به ایران، تن من مباد»، گویا نخست «به ایران» به «چو ایران» تغییر می یابد. منشأ این تغییر را نمی دانیم، ولی شاید   کاتب یا شاهنامه­خوانی خوش ذوق، با این تغییر کوچک مصراعی سخت مهیّج آفریده و  این مصراع را که  البته در صورت کهن خود نیز جالب و جذاب است  به مصراعی شکوهمند و مملو از شور میهن پرستانه تبدیل کرده است. این مصراع با این تغییر، یعنی «نباشد چو ایران تن من مباد» در نسخه های قدیمی نیست، حتی این صورت در هیچ یک از نسخه های 15 گانۀ مبنای ویرایش جلال خالقی مطلق دیده نمی شود.  قدیمی ترین چاپی از شاهنامه که این مصراع را به این صورت دارد، چاپ ترنر مَکَن(ماکان) در 1811م در هند است[1]. از آنجا که جلد یکم چاپ مَکَن(از آغاز شاهنامه تا پایان داستان رستم و سهراب) بر اساس چاپ ناقص لامسدن(1811م) فراهم شده، می توان نتیجه گرفت که احتمالاً در چاپ لامسدن(مبتنی بر نسخه هایی متأخر از شاهنامه) نیز این مصراع به همین صورت مضبوط بوده است. این ضبط از طریق چاپ مَکَن واردِ چاپ سنگی بمبئی در 1276ق، معروف به شاهنامۀ اولیا سمیع(نک: فردوسی 1380ش، ص106) شده و گویا از همین طریق یا از طریق چاپهای دیگر هند وارد چاپهای شاهنامه در ایران از جمله چاپ معروف به امیربهادر جنگ (فردوسی 1322-1326ق، ص102)، و بالطبع چاپ علی اکبر علمی (فردوسی 1326ش، ص 102) شده است. چنانکه ملا حظه می شود این مصراع با این تغییر کوچک از بیت پیش از خود که با هم موقوف المعانی­اند  گسسته و در نتیجه هردو بیت بی معنی از آب درآمده اند. برای خروج از این وضعیت و درست­گردانی بیتها، همان کاتب یا کاتب دیگری بین این دو بیت، بیتهای دیگری سروده و گنجانده است. در زیر، برای نشان دادن سیر این دگرگونی، کل این بخش را از چاپ بمبئی (همانجا) می آوریم (بیتهای برساخته، درون قلاب نهاده شده اند):
چو گودرز و هفتاد پور گزين/ همه پهلوانانِ باآفرين
[چو گیو جهانگیر لشکرشکن / که باشد به هر جا سر انجمن]
[چو بهرام و رهّام گردن فراز / چو شیدوش شیراوژن رزمساز]
[پس از مرگ من مهربانی کنند / ز دشمن به کین جان ستانی کنند]
نباشد چو ایران تن من مباد / چنین دارم از موبد پاک یاد
چو تن سرکشد از زمین بیخ سرو / سزد گر گیاه را نبوید تذرو
کسانی که با بیان و زبان فردوسی آشنا هستند، نیک می دانند که این سه بیتِ الحاقی، به ویژه بیت سوم هوار می زند که از فردوسی نیست. بنا بر این بیتها، هجیر با خود می گوید: اگر من با ندادن نشانی رستم به سهراب، به دست این پهلوان جوان کشته هم شوم باکی نیست، زیرا پس از مرگ من گودرز و هفتاد پسرش، و پهلوانانی چون گیو و بهرام و رُهّام و شیدوش، به من مهربانی   می کنند(!) و به کین خواهی من برمی خیزند. دو بیت پایانی جدا از بیتهای دیگر است و با هم موقوف المعانی­اند، بدین سان که مصراع یکم بیت ماقبل پایانی، یعنی «نباشد چو ایران تن من مباد»، استقلال دارد و «موبد پاک» در مصراع دوم همین بیت، گویندۀ عبارت حکیمانۀ موجود در بیت پایانی است. در چاپهای ژول موهل(فردوسی 1369ش ج2، ص69-70) و بروخیم( فردوسی 1314ش، ج2، ص484-485) که این یکی مبتنی بر چاپ  فُولِّرس، مَکَن و ژول موهل است، هم صورت کهن این بیتها دیده می شود و هم بیتهای الحاقی، و در نتیجۀ تلفیق این دو صورت، این بخش از داستان رستم و سهراب در این چاپها سخت به هم ریخته است[2].
      نگارنده صورت «چو ایران نباشد تن من مباد» را در هیچ یک از چاپهای شاهنامه ندیده است؛ بنابر این، تغییر صورت «نباشد چو ایران تن من مباد» به «چو ایران نباشد تن من مباد»، کارِ همان سرایندۀ ناشناسی است که بیتهای بالا را تنظیم کرده است. پس، سرایندۀ ناشناس ما، با این تغییر کوچک، مصراعی ملی  میهنی از شاهنامه را برای منظور خود تدارک می بیند، سپس، به جای مصراع دوم در شاهنامه، مصراعی را  متناسب با مصراع یکم، خود می سراید و سپس، بیتی کاملاً مناسب با این بیت را از جای دیگر شاهنامه برمی گزیند و به دنبال آن قرار می دهد:
چو ایران نباشد تن من مباد/ بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم
بنابر این، درون مایۀ اصلی این دو بیت که به راستی سخت استوار است و سرشار است از شور میهن دوستانه و احساسات وطن پرستانه، تراوشات ذهنی خودِ فردوسی است. از این دو بیت، تنها یک مصراع را سرایندۀ ناشناس سروده و آن هم  چنانکه آشکارا پیداست  ملهم از سرودۀ فردوسی است. این دو بیت از طریق روزنامۀ ایران ما و مجلۀ آینده که زیرِ تأثیر مدیرِ ایران­دوست آن، دکتر محمود افشار، گرایشهای مّلی گرایی داشته است، به سرعت رواج می یابد و در آن مقطع حساس از تاریخ معاصر ایران که هنوز ایرن در اشغال قوای متفقین بود، به نام فردوسی بر سر زبانها می افتد.
   این مصراع سرودۀ کیست و چه کسی این دو بیت  ونیز چهار بیت دیگر - را بدین صورت سامان داده است؟ دقیقاً نمی دانیم. فقط می دانیم سرایندۀ آن بسیار خوش ذوق و شیفتۀ شاهنامه بوده و مراد او،  تهییج مردم بر ضد قوای بیگانه بوده است. پس باید در میان شخصیتهای آن دوران به دنبال شخصیتی با این ویژگی ها باشیم: عاشق شاهنامه و آشنایی بسیار خوب با شاهنامه، چنانکه با حضور ذهن قوی توانسته باشد بیتهایی با مضامین مشترک وطن دوستی و جان­فشانی در راه او را از جاهای مختلف برای مقصودی واحد کنار هم بگذارد؛ سخت ملی گرا و شیفتۀ یکپارچگی ایران؛ و سرانجام شاعری خوش ذوق و توانا، چنانکه مصراع سرودۀ او در جوار بیتهای شاهنامه بدینسان خوش نشیند.
بانو گردآفرید (نقال هنرمند شاهنامه) در صفحۀ خود در فیسبوک از فرد ناشناسی نقل کرده اند که سرایندۀ بیت «چو ایران نباشد...» ابراهیم پورداود بوده است، ولی دکتر جلیل دوستخواه در نامه ای رایانه ای برای گردآفرید - که نظر او را جویا شده بود - این دیدگاه را مردود دانستند. به نظر بنده نیز ساختن این دو بیت نمی تواند کار پورداود باشد، زیرا، هرچند در ایران دوستیِ زنده یاد پورداوود تردید نیست، ولی او هیچگاه به شاعری نامبردار نبوده است. اما انتشار چکیده‌ای از همین جستار در صفحۀ فیسبوک نگارنده، سبب شد تا چند گام به شناسایی سرایندۀ این بیت نزدیک‌تر شویم. آقای منوچهر برومند از دوستان بنده در فیسبوک در یادداشتی ذیل همین چکیده -البته نخست بدون سند و مدرکی - نوشتند که تنظیم این دو بیت به این صورت، کار حبیب الله نوبخت بوده است. نگارنده از ایشان خواهش کرد که اگر سند و مدرکی در این باره در اختیار دارند، بفرستند. ایشان از سر لطف یادداشت زیر را برای نگارنده ارسال کردند:
«اما دربارۀ شاعرِ چو ایران نباشد تن من مباد، اين مطلب  را از پدرم شادروان عليرضا برومند شنيده ام كه از قول مرحوم دبير فرزان نقل مى كردند. فرزان از دوستان وهمكاران و رفقاى حجره وگرمابه وگلستان نوبخت بوده و با دبير اعظم بهرامى نيز در دفتر وزارت جنگ دوران  سردار سپهى رضا شاه همكارى داشته است.  سالها بعد در پاريس، شادروان دكتر على اصغر حريرى تبريزى نيز در مورد اين بيت به مناسبتى همين مطلب را عنوان كرد. چندى پس از اين واقعه، روزى حين گفتگو با مرحوم مهندس ناصح ناطق كه او هم ناسيوناليستى دو آتيشه بود  و با نوبخت و حريرى دوستى داشت، اين نكته را در ميان گذاشتم،  که او نيز به نقل از نوبخت، مطلب را تأييد كرد».
حبیب الله نوبخت شیرازی، نویسنده، روزنامه نگار و شاعر معاصر (1273-1352ش) در دوران جنگ جهانی دوم، نمایندۀ مجلس بود و نطقهای پرشور او بر ضد متفقین در مجلس معروف است. او حامی آلمانها بود و به همین جرم در 1322ش به زندان متفقین افتاد و تا 1324ش در زندان بماند. او شاهنامه ای سروده است در صدهزار بیت با عنوان شاهنامۀ نوبخت یا پهلوی نامه، مشتمل بر روبدادهای ایران از پایان شاهنامۀ فردوسی، یعنی حملۀ اعراب تا دورۀ رضاشاه که بخش اول آن در 1307ش از سوی کتابخانۀ مجلس به چاپ رسیده است. گذشته از این، دیوان اشعاری هم از نوبخت باقی مانده است(نک: اثرآفرینان، ج 6، ذیل نوبخت). با توجه به این شرح حال مختصر از نوبخت، ویژگی هایی که پیشتر، دربارۀ سرایندۀ این بیت گفته شد، یعنی شاهنامه دوستی، شاعری و خوش ذوقی، ملی گرایی پرشور، می تواند در وی جمع باشد. بنابر این تا یافت شدن شواهد قطعی دربارۀ سرایندۀ این دو بیت، به نظر نگارنده، با توجه به شواهدی که آقای برومند عرضه کردند و نیز شرح احوال حبیب الله نوبخت، می توان احتمال داد که سرایندۀ بیت، «چو ایران نباشد...» و تنظیم­کنندۀ هر شش بیتِ چاپ شده در مجلۀ آینده همین شخص بوده است.
پرسش دیگری که ذهن را به خو.د مشغول می کند، این است که دو بیت «چو ایران نباشد...» و «اگر کشت خواهد...» که هر دو در زمرۀ همان شش بیت مذکور است، چگونه پیش از شمارۀ یادشدۀ آینده، از سرلوحۀ ایران ما سر درآورده‌اند. پاسخ قطعی به این پرسش دشوار است، ولی می توان این احتمال را در نظر گرفت که این بیتها، به‌ویژه بیت «چو ایران نباشد...»، پیش از درج آنها در ایران ما و آینده به صورت محدودتر خاصّه در محافل ملی‌گراها و ژرمانوفیل‌ها رواج داشته و جهانگیر تفضّلی که او نیز یک ژرمانوفیل[3] بود و در خاطرات خود می‌نویسد از کودکی به شاهنامه علاقه مند بوده و مادرش به جای لالایی برایش شاهنامه می خوانده(تفضلی 1376، ص203)، این بیتها را از همین محافل شنیده و دو بیت مذکور را در سرلوحۀ ایران ما درج کرده است

     از دو زاویه می توان به این دو بیت نگریست: یکی از زاویۀ یک پژوهشگر شاهنامه که مراحل شکل‌گیری این دو بیت را بر اساس شعر فردوسی توضیح می دهد و سخن فردوسی را از سخن دیگران بازمی شناساند. زاویه دیگر این است که به این محصول جدید صرف نظر از اینکه چگونه شکل گرفته، به عنوان یک اثر هنری نگاه شود و در معرض ارزیابی قرار گیرد. به نظر نگارنده، این دو بیت صرف نظر از اینکه در شعر فردوسی دست برده شده و از دو جای مختلف شاهنامه کنار هم قرار گرفته، به لحاظ صورت و محتوا بسیار خوش­ساخت، سخته و استوار و آفرینشی نو است و حس مهرورزی به وطن و جانفشانی در راه او را نیک القا می کند و به همین سبب چنان در ذهن و ضمیر ایرانیان جا خوش کرده است که تا ایران و ایرانی هست، هیچگاه از یادها نمی رود و از همین رو، گذشته از فردوسی، باید به سرایندۀ خوش‌ذوقی که این دو بیت را بدین­سان کنار یکدیگر سامان داده است، آفرین­ها گفت[4].  امروزه زمان آن گذشته است که کاتبی با دست بردن در شاهنامه، برای همیشه آن را چنان دگرگون سازد که نتوان سخن اصلی شاعر را بازشناخت. شاهنامه با تمام ویژگی های خود در یک سو و آثار هنری ملهم از شاهنامه در سوی دیگر. شاهنامه را نباید کتابی مقدس انگاشت، چنانکه هر بازآفرینی و نوآفرینی بر اساس آن را به دیدۀ تصحیف و تحریف نگریست، تعصب و شیفتگی به شناسنامۀ ملی ایرانیان نباید چشمان ما را به روی زیبایی های آثار هنری ملهم از شاهنامه ببندد. شاید برخی بگویند آثار ملهم از شاهنامه مانند برخی آثار بهرام بیضایی مهر فردوسی بر پیشانی ندارند، ولی دو بیت مذکور به نام فردوسی معروف شده اند. در پاسخ می گویم: اگر به لحاظ کمّی هم نگاه کنیم بیش از هفتاد درصد از این دوبیت تراوش ذهنی خود فردوسی است و منبع الهام سراینده در سی درصد باقی‌مانده، چه در حوزۀ واژگان و چه در حوزۀ روح و روان اثر، بازهم شاهنامه بوده؛ بنابر این، اگر نسبت دادن این دو بیت به فردوسی ناروا باشد، نسبت ندادن آن به شاعر نارواتر است.
     حاصل سخن اینکه درون­مایۀ این دو بیت به همین صورت از ذهن فردوسی ترواش کرده است و اگر کسی از من بپرسد این دو بیت سرودۀ فردوسی هست یا نه؟ پاسخ می دهم سرودۀ فردوسی هست، با تغییراتی، و هیچگاه نخواهم گفت سرودۀ فردوسی نیست.
     در همان شمارۀ مجلۀ آینده، مدیر داخلی آن ایرج افشار معرفی شده است و افسوس که استاد دیگر در میان ما نیست تا از او بپرسیم، آیا به یاد می آورد که این شش بیت را چه کسی برای چاپ در اختیار مجله قرار داده است.
منابع
اثرآفرینان، زیر نظر محمدرضا نصیری، تهران انجمن آثار و مفاخر فرهنگی،  1384ش.
ایران ما (روزنامه)، به مدیریت جهانگیر تفضلی، س1، ش1، 22خرداد 1322ش.
آینده، جلد سوم ، شمارۀ 4، آذرماه 1323ش/1944م
بهار، محمدتقی (ملک الشّعرا) 1345ش، فردوسی نامه ، به کوشش محمد گلبن، تهران، مرکز نشر سپهر.
تفضلی، جهانگیر 1376، خاطرات، به کوشش یعقوب توکلی، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.
خطیبی، ابوالفضل 1382ش، «تصحيحات و متن‌هاي انتقادي شاهنامه»، كتاب ماه، ادبيات و فلسفه، س7، ش5، اسفند.
فردوسی، ابوالقاسم 1322-1326ق، شاهنامه، چاپ سنگی به دستور امیربهادر جنگ، با مقدمۀ ادیب الممالک فراهانی، به خط عمادالکتاب.
فردوسی ابوالقاسم 1314ش، شاهنامه، از روی چاپ فُولّرس، پس از مقابله با نسخ دیگر، به کوشش مجتبی مینوی، عباس اقبال، سعید نفیسی و سلیمان حییم، کتابخانه و چاپخانۀ بروخیم.
فردوسی، ابوالقاسم 1326ش، به همت وسرمايه كتابفروشي و چاپخانه علي‌اكبر علمي،‌ تهران.
فردوسی، ابوالقاسم 1380ش، شاهنامه،  چاپ عکسیِ (نسخه برگردانِ) چاپ بمبئی 1267ق، همراه با یادداشتهای ملک الشعرای بهار در حواشی آن، به کوشش علی میرانصاری، تهران، انتشارات اشتاد.
فردوسی ابوالقاسم 1386ش، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی ) ، بنیاد میراث ایران، نیویورک، 1366-1386/1981-2007؛ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1386.





[1][1] . نگارنده چاپ مَکَن را در اختیار ندارد، بلکه این مطلب را از نوشتۀ ملک الشعرای بهار(همان، ص166) نقل کرده است.
[2] . چاپ بروخیم:
اگر من شوم کشته بر دست اوی / نگردد سیه­روز و خون آب جوی
چو من هست گودرز را سالخورد / دگر پور هفتاد و شش شیرمرد
چو گیو جهانگیر لشکرشکن / که باشد به هر جا سر انجمن
چو بهرام و رهّام گردن فراز / چو شیدوش شیراوژن رزمساز
پس از مرگ من مهربانی کنند / ز دشمن به کین جان ستانی کنند
چو گودرز و هفتاد پور گزين/ همه پهلوانانِ باآفرين
نباشد(مول: بماند!) به ايران تن من مباد/ چنين دارم از موبد پاك ياد
چو تن سرکشد از زمین بيخ سرو/ سزد گر گيا را نبويد تذرو
[3] . جهانگیر تفضلی در خاطرات خود می نویسد، در اوایل شهریور 1322ش به اسارت نیروهای متفقین درآمد و  مانند حبیب‌الله نوبخت  مدتی (حدود 9 ماه) در زندان انگلیسها و روسها به‌سر برد(تفضلی 1376، ص49-50)
[4] . ملک الشعرای بهار(همان، ص166) در بارۀ بیت «چو ایران نباشد...» می نویسد: «از یک قطعۀ سه بیتی یک مصراع مصحف و مغلوط را برداشته و مصراعی بی ربط بر آن افزوده اند، راستی معلوم نیست مصراع نامربوط: در این بوم و بر زنده یک تن مباد، از کجا پیدا شده و چه کسی این مصرع را بر این قطعه الحاق نموده و قطعۀ فردوسی را خراب کرده است؟». بهار در زیرنویس همین مطلب، بدین­سان تعجب می کند که این شعر در تهران سخت رواج یافته است: «عجب این است که طوری این شعر در تهران شایع شده است که در قائمۀ مجسمۀ فردوسی هم نقاری گردیده و در هر زبانی روان است! آری، ایرانیان این دو بیت را به همین صورت دوست داشته و دارند و همین موضوع نشان می دهد که هنر اگر هنر واقعی باشد بر ذهن و زبان و دل مخاطب چنان جا خوش می کند که حتی اگر شاعر و ادیب برجسته ای چون بهار هم آن را بی ربط و نامربوط بداند،  نادلنشین نخواهد شد.





3 نظر :: سرگذشت یک شعر: چو ایران نباشد تن من مباد

  1. روان استادانی همانند مرحوم محمود افشار شاد و ننگ بر آنانی که با اندیشه های چپ و ناراست خود غوطه ورند و فقط نام خویش در بدنامی دیگران می جویند

  2. پیش از آقای خطیبی هم این مسئله در کتاب «حماسه داد» اثر فرج الله میزانی (ف.م.جوانشیر) که قبل از انقلاب منتشر شده، مفصل مطرح شده است. بهتر بود آقای خطیبی به کار قبل از خود هم ارجاع میداد که حق پژوهشگر قبلی ضایع نشود.

  3. ممنون از به اشتراک گذاشتن تحقیق ارزشمندتان. اگر کل تاریخ نگاری دوران پهلوی ها یکبار مرور شود مفید فایده خواهد بود