عجب داستانی دارد این کنج

نخستین بیت داستان رستم و سهراب را که یادتان هست:
اگر تندبادی برآید ز کنج/ به خاک افکند نارسیده ترنج
می گویند شاعر باید در اینجا به جای کنج، کنجی به کار می برد و به سبب همین ضعف تآلیف  تا کنون بش از ده مقاله دربارۀ ضبط کنج نوشته شده است. آخرین مقاله نوشتۀ استاد عزیزمان دکتر فتح الله مجتبایی است در نامۀ فرهنگستان(ش48)که اساساً می گویند هیچ ارتباطی بین کنج و تندباد نمی توان قائل شد و از این رو کنج را گََنج می خوانند و تُرُنج را تُرَنج  و بر اساس این بیت سعدی که «فرشته ای که وکیل است بر خزائن باد»، و گزارشهایی از منابع پهلوی و آثار دیگری چون اسرار اخنوخ و روایات اسلامی که از خزائن باد و ابر و باران و موکلان هریک از آنها سخن رفته است، معتقدند که مراد از گنج در این بیت همان گنجینه و خزانه است نزد خداوند که ابرها را در خود دارد. همینطور وقتی نظامی می گوید:

دگر روز کان روی شسته ترنج/ چو روحانیان سربرآرد ز کنج
بازهم کنج را گَنج می خوانند و معنی بیت اینکه خورشید از خزانه ای که خاص اوست سربرمی آورد
بنده در شمارۀ بعدی همین مجله در همین باره مقاله ای نوشتم و با شواهد متعددی از متون نظم و نثر نشان دادم که در زمان فردوسی و ادبیات کهن ما کنج به جای کنجی به کار می رفته است. همچنین نوشتم که در در صورتی در این بیت ضبط گنج درست می بود که در متون فارسی گنج باد به فراوانی به کار می رفت تا شاعر در اینجا مضاف را از مضاف الیه جدا کند و بگوید تندباد از گنج(گنجینه، خزانه) برآمد، در صورتی که حتی یک شاهد هم از گنج باد در متون فارسی نداریم. استدلال دیگر بنده این بود که اسدی در لغت فرس(قرن پنجم) و علوی طوسی در معجم شاهنامه(قرن ششم) این بیت را کنج به معنی گوشه و بیغوله خوانده اند و از آنجا که این دو نزدیک به عصر فردوسی می زیستند نسبت به ما شاید درک درست تری از زبان شاهنامه داشته اند. استاد مجتبائی در شمارۀ جدید نامۀ فرهنگستان باز در نوشتۀ مفصلی(15 صفحه) به تک تک انتقادات بنده پاسخ گفتند که بیشترین حجم نوشتۀ ایشان دربارۀ این است که در همۀ شواهد عرضه شده کنج را یا به معنی سردابه و زیر زمین گرفته اند یا اینکه قرینه ای یافته اند که مضاف الیه کنج حذف شده است و سرانجام اینکه کنج مانند واژه هایی چون شمال و یمین و فوق کنار دائم الاضافه یا لازمة الاضافه است و در بیت مورد بحث هیچ قرینه ای وجود ندارد که تصور کنیم مضاف الیه کنج حذف شده باشد. به نظر بنده در ادبیات اگر حقیقتی وجود داشته باشد، شایسته است که در نتیجۀ تضارب آرا و  انتقادهای صریح به دست آید، ولی با اینکه استاد مجتبایی پیش از چاپ نقد مرا خوانده بودند و اجازۀ چاپ فرموده بودند، احساس می کنم، از نقد بنده کمی رنجیده اند. البته مهم نیست که استاد بنده را سطحی نگر و شتاب زده خوانده اند:
 در بند آن نه ایم که دشنام یا دعاست/ یادش بخیر آنکه زما یاد می کند
بخشی از نوشتۀ ایشان را در زیر می آورم، اگر اشتباه می کنم، مرا از اشتباه بیرون آورید:
«چنانکه این بیت
برون آید از کنج عیار دین/جهان را ز عدلش بگردد عیار
که از قوامی رازی نقل کرده اند، ناظر به خروج و ظهور منجی آخر الزمان است از سردابه ای که جایگاه و عبادت اوست، همچون خورشیدی که از افق طلوع کند. تصور خروج و ظهور منجی آخرالزمان از گوشه یا کنج به همان اندازه غریب است که وزیدن باد از گوشه یا کنج(بدون مضاف الیه یا قرینۀ دیگر). در حبیب السیر در این باره آمده است که به اعتقاد امامیه، آن حضرت در سردابۀ سُرَّ من رأی[= سامرّه] مختفی گشته و چون مشیت حضرت احدیت به خروج او تعلق گیرد ظهور خواهد فرمود. گرچه، در این گونه موضوعات، اندک آشنایی با داده های تاریخی لازم است، لیکن در این مورد، نیازی به تاریخ دانستن نیست؛ هر بچّه مسلمان امامی مذهب این را شنیده است و می داند.»

استاد سمعیعی که خدایش عمر زیاد دهاد،  دیگر هیچ نوشته یا حتی نامه ای در بارۀ این موضوع در نامۀ فرهنگستان چاپ نمی کنند و «کنج­بس» فرمودند.

يک نظر :: عجب داستانی دارد این کنج

  1. با تشکر. دکتر امیدسالار هم در مقاله ای در جستارها...اشاره کرده اند که این کلمه کنج-به فتحه- است. در تایید حرف شما این که در برخی لهجه های شیراز و بوشهر کنج یا کنگ-هردوبه فتحه- به معنای گوشه دست یا زاویه دست یا همان آرنج است. در استان بوشهر بندر کنگان هم به روایتی شهری است که در زاویه دریا و خشکی قرار دارد. نمیدانم آیا این اطلاعات کمکی به موضوع کردند.