در نوشتۀ پیشین نوشتم که تردیدی نیست که
فردوسی بر مذهب شیعه بوده است. دوست بسیار عزیزم مسعود لقمان در بخش یادداشتها
نوشت که چگونه میتوان در شیعهمذهب بودن فردوسی «تردید»ی روا نداشت؟ برایش
اندکی توضیح دادم که امروزه غالب قریب به اتفاق شاهنامه شناسان بر همین عقیده اند.
مسعود عزیز قانع نشد و هرکسی حق دارد که قانع نشود. برایم نوشت که «شخصا تا زمانی
که دادههای مجابکنندهتری نگرم را جلب نکند با دیدگاه دکتر شروین وکیلی در اینباره
همگام هستم». بعد نشانی جستار وکیلی را برایم نوشت. با اینکه می دانستم نوشته های
ایشان از چه نوعی است به احترام دوستم رفتم و نوشتۀ مفصل ایشان را که در دو قسمت
بود خواندم.
نخست اینکه دوستان! ما یاد نگرفته ایم که حرفی را که می شود در سه
صفحه زد در سی صفحه نزنیم. اگر هم می زنیم دست کم اگر سخنی از دیگران نقل می کنیم،
ارجاعش را فراموش نکنیم . در سراسر این جستار حتی یک ارجاع دیده نمی شود. نوشتۀ
دکتر شروین وکیلی پر است از سخنان بی مأخذ. در جایی از نولدکه نقل کرده است که فردوسی
زردشتی است. هرچه به ذهن خود فشار آوردم که ممکن است نولدکه کجا چنین نظری داده
باشد، نتیجه ای نداد. گفتم حکماً منظور کتاب حماسۀ ملی ایران است که خود بارها
خوانده بودم. به هر روی رفتم و کل فصل مربوط به دین فردوسی را خواندم اصلاً چنین
سخنی نبود. سرتان رادرد نیاورم دوستان! به نظر بنده این نویسنده
اصول بدیهی شاهنامه شناسی را نمی داند. نظر ایشان این است که فردوسی نامسلمان بوده
است. نخست دلایلی می آورد در زردشتی بودن شاعر. یک دلیل او این است: «یزدان به تنهایی
بیش از هزار بار در شاهنامه تکرار شده است. جالب آن که نام الله که حضورش میتواند نمادی از مسلمان بودن شاعر باشد،
تنها یک بار در اواخر شاهنامه دیده میشود.» برادر عزیز فردوسی از روی یک متن شعر می سراید، متن منثور
شاهنامۀ ابومنصوری که این یکی ترجمۀ خدای نامۀ پهلوی است. چرا باید فردوسی در
سرگذشت شاهان و پهلوانان پیش از اسلام که مسلمان نبودند از واژۀ الله استفاده
کند؟! او متأثر از زبان فارسی منبع خود و
دورۀ خود و نثر فارسی ای است که در
تدوین حماسۀ ملی از آن استفاده شده است. مگر فردوسی متنی کلامی یا فقهی یا قرآنی
را به نظم در می آورد که از واژۀ الله استفاده کند؟! دلیل دیگر می خواهید؟
بخوانید: « فردوسی در جای جای شاهنامه به بزمهای پهلوانان حماسهاش اشاره کرده و در تمام موارد بر این
نکته که پهلوانان و موبدان به شرابخواری و میگساری مشغول بودهاند، تصریح دارد. این در تعارض آشکار
با آرای مسلمانانی است که خوردن شراب را گناه میدانند».
توجه بفرمایید دوستان: شراب خواری رستم= نامسلمانی فردوسی. حالا چه
برسد به می خواری خود فردوسی. جل الخاق! دلیل دیگر می خواهید، این یکی که محشر
است: «نوع کردار پهلوانان شاهنامهای، – به ویژه رستم- با مسلمانان هیچ شباهتی ندارد.» نیازی هست توضیح
بدهم مسعود جان؟ شباهت پهلوان دورۀ سکایی با مسلمانان؟ چه شود! بازهم دلیل هست:
«اخلاقی هم که شاهنامه تبلیغ میشود، با اخلاق اسلامی در تعارض است. در شاهنامه اشارهی چندانی به مناسک دینی دیده نمیشود، و مراسمی مانند نماز و روزه که به
هر صورت در ایران پیش از اسلام هم ریشه داشتهاند، به عمد نادیده انگاشته شدهاند. پهلوانان جز درخواست کمک از یزدان
کاری دیگر نمیکنند و از قربانی کردن جانوران، مراسم فشردن هوم، نماز گذاردن به رسم
مسلمانان، روزه گرفتن یا خواندن متون دینی –مانند قرآن- خبری نیست.» تصور کنید
که گودرز وسط جنگ با پیران ویسه اجازه بگیرد که نمازش قضا شده باید برود نمازش را
بخواند! یا اینکه وقتی پهلوانان ایرانی به دشمن حمله می کنند بگویند: الله اکبر!
در جای دیگر فردوسی را با شاعرانی چون رودکی و شهید بلخی و فرخی مقایسه می کند و
می نویسد: «دلالتهای مربوط به دین اسلام در آثار شاعران آن دوران بسامدی بسیار بسیار
بیشتر از فردوسی داشته است». نویسندۀ محترم! نوع ادبی حماسه با قصیده فرق دارد.
موضوع آنها هم متفاوتند. اصلاً چه ربطی دارند(از قیاسش...). نویسنده بعد از کلی
دلایل در زردشتی بودن فردوسی، دلایلی هم می آورد در نازردشتی بودن او. فکر می کنید
شواهد او بیتهای مقدمه است که از حضرت محمد(ص) سخن می گوید یا از اصطلاحاتی چون
«وصی» که شاهدی است بر شیعه بودن او یا از ارادت شاعر به حضرت علی(ع)؟ نه ، یکی
این است که «بخشِ زایش و رسالت زرتشت را خود نسروده و به جای روایت کردنِ آن از هزار
بیتِ دقیقی بهره برده است». دلیل دیگر را هم بخوانید: « فردوسی اگر به راستی زرتشتی
میبوده، میبایست با بسامدی بیشتر به عناصر شاخص دین زرتشتی اشاره کند. هرچند او
به اوستا و دین بهی بسیار اشاره کرده، اما شیوهی بیانش به شکلی است که باورِ پایدارش
را به آن نتیجه نمیدهد. فردوسی در سراسر شاهنامه به واژگان مهمی مانند اهورا، مزدا، هرمز
(به معنای نام خدا، و نه شاهی ساسانی)، مزدیسنا، یسنا، یشت، نسک و امشاسپند هیچ اشارهای نکرده است. واژهی کشتی همواره در ترکیبِ کشتی گرفتن،
و نه به عنوان نشانهی دینی زرتشیان، به کار گرفته شده و هیچ ارجاعی به کلیدواژگان دینی
زرتشتی، از جمله دعاهای مشهور و مهمِ ایشان در شاهنامه به چشم نمیخورد، و این در حالی است که دست بر قضا
برخی از آنها (مثل اشم وهو) از نظر آوایی و وزنی با وزن شاهنامه همخوانی بسیار دارند.»
مسعودجان اگر اجازه می دهی دیگر ادامه ندهم. این حرفها حتی ارزش نقد را هم ندارد.
دست کم مرا حواله می دادی به مقاله ای یا کتابی که دست کم نویسنده نه الفبای شاهنامه شناسی، که الفبای یک پژوهش
علمی را بداند. صادقانه عرض کنم، نظرات دکتر شروین وکیلی چیزی است شبیه نظرات شگفت
انگیز فریدون جنیدی که می دانم با آن مخالفی.
برای پاسخ دکتر شروین وکیلی به این یادداشت، بنگرید به صفحۀ فیسبوک
نگارنده
سلام و عرض ادب
وسپاس از مطالب عالمانه و مدققانه شما
نکته ای در الفاضل مبرد(از علمای سده سوم) یافتم که تقدیم میکنم.
ایشان کاویان را «کابیان» ثبت کرده:
• «الدرفس؛ اسمُ لواءٍ للعجمِ حَملُوه يومَ القادسيّةَ لرستم يُقالُ له بالعَجَميِّةِ "درفش كابيان" » (الفاضل مبرد ؛ ص81).
أبو عباس محمد بن يزيد المبرد، الفاضل، مبرد - قاهرة، چاپ: سوم، م 2000 / ق1421.
سهيل ياري گل ىره
۴/۰۲/۱۳۹۳ ۱۱:۰۴ بعدازظهر