در داستان رستم و سهراب دو بیت هست که تا کنون بحثهای بسیاری برانگیخته است. یکی آنجا که رستم ردِّ رخش را می گیرد:
چو نزدیک شهر سَمَنگان رسید / خبر زو به شیر و پلنگان رسید (ج2،
ص120، ب29)
دیگری آنجا که تهمینه در خوابگاه رستم، خود را چنین معرفی می کند:
یکی دخت شاه سَمَنگان منم / بزشک هِزبر و پلنگان منم (ج2، ص122، ب62)
دربارۀ بیت دوم تفسیرهایی که تا کنون داده شده اینهاست
1. هزبرو پلنگان استعاره از پهلوانان و دلاوران است و
تهمینه می گوید من با زیبایی خود مایۀ آرامش یلان و جنگجویان هستم و دیدار و جمال
من برای آنها مانند طبیب است برای بیماران(مینوی 1352، و 1369، ص5، پانویس بیت70؛ یاحقی
1368، ص79؛ رستگار فسایی 1373، ص95، 96؛ کزازی 1381، ج2، ص564؛ برای این نظرات،
نک: آیدنلو، همانجا).