آیا روایت جشن سده در شاهنامه الحاقی است؟


تحریر دوم:
سده نام جشنی ملّی است که ایرانیان از دیرباز تا زمان سلجوقیان در شامگاه دهم بهمن ماه با برافروختن آتش و پایکوبی بر گرد آن برگزار می کردند و زردشتیان کرمان هنوز هم برگزار می کنند. دربارۀ پیشینۀ این جشن روایتهای گوناگونی نقل شده است. بنا بر روایتی هنگامی که فرزندان مشی و مشیانه به صد رسید جشنی ترتیب دادند و آن را سده نام نهادند (بیرونی، التفهیم، ص257) در شاهنامه که موضوع جستار حاضر است هوشنگ پیشدادی آن را بنیان نهاد. به گزارش حمدالله مستوفی (ص81) جمشید آن را بنا نهاد و روایتی در زین الاخبار گردیزی(ص525-536) پیشینۀ این جشن را به چیرگی فریدون بر ضحّاک می رساند.
به گزارش نویری(ص190) سده جشنی بود که ایرانیان پس از بیرون کردن افراسیاب از ایران در زمان زَو، پسر طهماسب برگزار کردند. بنا به روایت دیگری(بیرونی، آثار الباقیه، ص44؛ این روایت در چاپ زاخائو نیست) جشن سده به اردشیر بابکان یا مادر اردشیر بابکان (قزوینی، ص49) نیز منسوب است. (برای روایتهای گوناگون دربارۀ منشأ جشن سده، نک افشار شیرازی 1324، ص5 به بعد؛ مولایی 1388، ص626-630).
     در شاهنامه جز روایت مورد بحث، 16 بار دیگر از جشن سده نام رفته (فردوسی، 5/5، 509، 599؛ 6/ 165،188، 213، 383، 423، 536 213؛ 7/69، 549؛ 8/ 29، 165، 370، 443) که در بیشتر آنها با آتشکده و دو جشن  مهم دیگر یعنی نوروز و مهرگان همراه است و این نشان از آن دارد که این سه جشن در روزگار باستان اهمیّت فراوان داشته و با سنتهای دینی گره خورده بوده است. مثلاً هنگامی که اردشیر بابکان به اردشیر خرّه می­رسد، گفته شده است که:
 بكرد اندر آن كشور آتشكده/ بدو تازه شد مهرگان و سده(همو، 6/188)
قباد، پدر خسرو انوشبروان پس از چیرگی بر شهرهای مرزی روم:
نهاد اندر آن مرز آتشکده/ بزرگيِ نوروز و جشن سده (همو، 7/69)
     در شاهنامه در بخش پادشاهی هوشنگ در سبب پیدایش جشن سده، روایتی آمده که در هیچ یک از منابع دیگر نیست. دکتر جلال خالقی مطلق با ذکر پنج دلیل بر آن است که این روایت شاهنامه الحاقی است. ما نخست همین بیتها را که دلایل استاد بر الحاقی بودن آنها مبتنی بر ضبط آنهاست با چند بیت پس و پیش آن از مقالۀ ایشان نقل می­کنیم (دکتر خالقی در ویرایش این بخش از شاهنامه بیتهای مذکور را- که در پایین درون قلّاب نهاده شده است- از متن حذف کرده و به پانویس برده است):

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ/ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سرِ مایه کرد آهن آبگون/ کزان سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت، آهنگری پیشه کرد/ گراز و تبر، اره و تیشه کرد
چو این کرده شد، چارۀ آب ساخت/ ز دریا به هامونش اندر بتاخت
5 به جوی و به کشت آب را راه کرد/ به فرّ کَیی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدین برفزود/ پراگندن تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش/ بورزید و بشناخت سامان خویش
[از آن پس که این کارها شد بسیچ/ نبُد خودنیها جز از میوه هیچ]
[همه کار مردم نبودی به برگ/ که پوشیدنی­شان همی بود برگ]
10[پرستیدن ایزدی بود کیش/ نیا را همین بود آیین و کیش]
[چو مر تازیان راست محراب سنگ/ بدانگه بُدی آتش خوبرنگ]
[به سنگ اندر آتش بدو شد پدید/ کز او در جهان روشنی گسترید]
[یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد با چند کس همگروه]
[پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز]
15[دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تیره‌گون]
[نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ]
[به زور کیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی رست]
[برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست خرد]
[فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ]
20[نشد مار کشته ولیکن ز راز/ از آن طبع سنگ آتش آمد فراز]
[هر آن کس که بر سنگ آهن زدی/ از او روشنایی پدید آمدی]
[جهاندار پیش جهان آفرین/ نیایش همی کرد و خواند آفرین]
[که او را فروغی چنین هدیه داد/ همین آتش آنگاه قبله نهاد]
[بگفتا فروغی است این ایزدی/ پرستید باید اگر بخردی]
25[شب آمد برافروخت آتش چو کوه/ همان شاه در گرد او با گروه]
[یکی جشن کرد آن شب و باده خورد/ سده نام آن جشن فرخنده کرد]
[ز هوشنگ ماند این سده یادگار/ بسی باد چون او دگر شهریار]
[کز آباد کردن جهان شاد کرد/ جهانی به نیکی ازو یاد کرد]
 بدان ایزدی جاه و فرّ کیان/ ز نخچیر و گور و گوزن ژیان
30جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ به ورز آورید آنچه بد سودمند
بدیشان بورزید و زیشان چرید/ همی تاج را خویشتن پرورید
ز پویندگان هر چه مویش نکوست/ بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم/ چهارم سمورست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان/ بپوشید بالای گویندگان
35برنجید و گسترد و خورد و سپرد/ برفت و جز از نام نیکو نبرد

دکتر خالقی بیتهای 8-28 را به دلایل پنج­گانۀ زیر الحاقی تشخیص داده است:
1-               شاعر در هفت بیت نخستین این قطعه می­گوید که هوشنگ آهن را کشف کرد و ابزار کار را به وجود آورد، طرز آبیاری را نشان داد و  .... سپس، پس از آنکه 21 بیت در موضوع پیدایش آتش و جشن سده سخن می­گوید و در پایان به ستایش هوشنگ می­پردازد، باز دوباره برمی­گردد به دنبالۀ شرح کارهای هوشنگ ... که در واقع بیت بیست و نهم دنبالۀ بیت هفتم است و این 21 بیت را در میان آنها وصله کرده­اند.
2-               در بیتهای هشتم و نهم می­گوید پس از این کارها که هوشنگ کرد هنوز خوراک مردم از میوه بود و جامه­شان از برگ. در حالی که پیش از آن آمده است که مردم آهنگری و آبیاری و کشاورزی را هم فراگرفته بودند. همچنین در بیتهای یکم تا سوم گفته است که به کمک آتش، آهن را از سنگ جدا کرد و آهنگری را شناخت، ولی روایت پیدایش آتش تازه چند بیت پس از آن آمده است....
3-               از نگاه سبک سخن، این قطعه به شیوۀ سخن فردوسی نزدیک است. با این حال چند جا آثار سستی در آن نمایان است. مثلاً در مصرع یکم بیت 14 عبارت «چیزی دراز» سخنی سخت سست و کودکانه است. و یا در بیت 18 واژۀ «خرد» را به معنی «کوچک، ریز» در هر دو مصرع پساوند آورده و لفظ مصرع دوم آن هم سست است. همچنین «طبع سنگ» در بیت 20 نمی­تواند سخن فردوسی باشد. در مقابل بیتهای 11 و 23 به مضمون دو مصرع شاهنامه در جای دیگری در کتاب شباهت دارد که آتش بدان گاه محراب بود و همان قبله­شان برترین گوهرست.
4-               این روایت در دستنویس فلورانس 614، دستنویس لندن 675، دستنویس قاهره 741، دستنویس استانبول 903، دستنویس استانبول 891 نیست.
5-               نویسندگان قدیم که دربارۀ سده گزارش کرده­اند چون بیرونی در آثار الباقیه و در التفهیم و ...در وجه تسمیۀ سده، گزارش دیگری جز آنچه در این قطعه است دارند و زمان پیدایش آن را هم بر خلاف این روایت نه به زمان هوشنگ، بلکه به زمان مشی و مشیانه، گیومرث، فریدون، زو طهماسب و حتی اردشیر بابکان نسبت داده­اند. همچنین طبری و بلعمی و ثعالبی که دربارۀ هوشنگ به تفصیل سخن گفته­اند ... باز اشاره­ای به روایت سده و آن پنج بیت نخستین آن ندارند. همچنین در مجمل التواریخ که یک مأخذ مهم او شاهنامۀ فردوسی است و حتی در همین داستان هوشنگ یک بار از شاهنامه نام برده است، نیز اشاره­ای به روایت سده نیست.
   دکتر خالقی در پایان نتیجه می­گیرد که « بنابراین جای گمانی نمی­ماند که این روایت در شاهنامۀ فردوسی و مأخذ او نبوده، بلکه روایتی بوده منفرد و شفاهی که یک نفر آن را سروده و به کنارۀ دستنویسی از شاهنامه افزوده بوده و از آنجا به دست کاتبی درون متن شاهنامه شده و رواج یافته است».
      اما به گمان ما این بیتها در سرودۀ خود فردوسی است، به دلایل زیر:
1-    مهمترین دلایل استاد خالقی مطلق در الحاقی پنداشتن این بیت‌ها، یعنی موارد یکم و دوم، به یک عبارت قیدی مربوط می­شود که برخی کاتبان بر پایۀ ظاهر روال داستان آن را خودسرانه تغییر داده و به گمان خود ترتیب منطقی بیت‌ها را درست کرده­اند. در آغاز مصراع یکم بیت هشتم  در عبارت قیدی «از آن پس»، کافی است پس به پیش که در برخی نسخه­ها هست، تصحیح شود. در این صورت ما با یک داستان کوتاه در دلِ بیتهای مربوط به پادشاهی هوشنگ رو­به­رو هستیم که با بیتهای پیش از آنها کاملاً مرتبط است. از سوی دیگر، ترتیب بیتها در برخی نسخه­ها به هم ریخته است، ولی این به هم ریختگی به گونه­ای نیست که ترتیب منطقی آنها را نتوان بر اساس نسخه­ها آراست.
2-         شاعر در بیتهای 8-11 که با مصراع « از آن پیش کین کارها شد بسیج» آغاز می­شود، وضعیت جامعه­ای را توصیف می­کند که هنوز آهنگری و وسایلی چون گِراز و تبر و ارّه و تیشه شناخته نشده بود و کشت و زرع نمی­شد. پس از آن در بیتهای 10 و 11 اشاره دارد که در زمان نیای او، گیومرث و در زمان خود او پیش از کشف آتش کیش آنها پرستیدن ایزد بود، ولی با کشف آتش، ستایش این عنصر نیز معمول شد. اکنون که در بیت  11 و 12 سخن از آتش می­رود، از یک سو خواننده متوجّه می­شود که مطالب بیتهای 1-7 – که در مصراع دوم بیت یکم سخن از جدا کردن آهن از سنگ به وسیلۀ آتش می­رود- ادامۀ این بیت است و از سوی دیگر با آغاز بیت 13(یکی روز...) متوجّه می­شود که با داستانی مستقل در سبب کشف آتش و مناسبت و چگونگی برگزاری جشن سده(ب13-28) روبه‌روست. به­ویژه آنکه در برخی نسخه­ها عنوان مستقلِ «گفتار اندر نهادن جشن سده» نیز دیده می­شود. شاعر با هنرمندی بقیّۀ کارهای هوشنگ را که از بیت 29 آغاز می­شود به بیت پیش از آن، یعنی بیت پایانی این داستان مستقل(کز آباد کردن جهان...) و نیز کارهای پیشین هوشنگ که در بیت هفتم  به مناسبت شرح کشف آتش ناتمام رها کرده بود، پیوند می­زند. بنابر این روایت جشن سده در پادشاهی هوشنگ مانند برخی دیگر از داستانهای شاهنامنه یک میان­پرده(اپیزود) است و بدیهی است که با حذف این میان­پرده­ها، خللی در روال مطالب مربوط به پادشاهی­هایی که این میان­پرده­ها را در خود دارد، پدید نمی­آید. از این رو، در مورد  این میان­پرده­ها نمی­توان  این حکم را به کار گرفت که آنها را میان بیت‌های دیگر وصله کرده­اند.
2. در مورد این روایت و اصولاً روایت‌ها و بیت‌های دیگر شاهنامه نمی‌توان به این دلیل که در برخی نسخه­ها، ولو نسخه­های کهن و در این مورد نسخه­های فلورانس و لندن و سه نسخۀ دیگر نیامده است، الحاقی دانست. ما در برخی منابع کهن فارسی چون لغت فرس اسدی طوسی و راحة الصدور راوندی بیت‌های اصلی شاهنامه را می­بینیم که در هیچ یک از نسخه­های آن باقی نمانده و این امر حاکی از آن است که در همان قرن پنجم در کتابت‌های متوالی این کتاب، به سبب حجم زیاد آن، بیت‌ها و داستان‌هایی از آن حذف شده و به دست ما نرسیده است. از این رو، چه بسا بیت‌های اصلی شاهنامه تنها در برخی نسخه­های کم­اهمیت­تر باقی مانده باشد. حتّی نمونه‌ای وجود دارد که بیت‌هایی قطعاً اصلی که بدون آنها انسجام متن به هم می­ریزد، در هیچ یک از نسخه‌های مبنای ویرایش دکتر خالقی مطلق نیست. از آنجا که این نمونه برای بحث ما از اهمیّت به­سزای برخوردار است، به اختصار دربارۀ آن سخن می گوییم. در پادشاهی هرمَزد، پسر خسرو انوشیروان، در پایان مشاجرۀ لفظی بین بهرام چوبین سردار شورشی با پرموده که به اسارت او درآمده بود، دو بیت زیر آمده است(چاپ خالقی مطلق-خطیبی، ج7، ص571، ب1264-1265):
به جان و سرِ شاه ایران سپاه/ کز ایدر کنون بازگردی به راه
به پاسخ نیفزایی و بدخوی/ نگویی سخن نیز تا نشنوی...
 چنانکه از متن پیداست این دو بیت ادامۀ سخنان پرموده پسر ساوه­شاه است که پس از کشته شدن پدرش به اسارت بهرام چوبین درمی­آید ، ولی بنداری(ج2، ص189) سخنان مذکور در این دو بیت را به خُرّادِ بُرزین (از یاران بهرام چوبین) نسبت داده و گفته است که همو بهرام را به سرِ شاه ایران سوگند داده است که از پرموده درگذرد و به قیل و قال با او پایان دهد. در کهن­ترین نسخه ها پیش از بیت 1264 بی­گمان بیتی با این مضمون که این سخنان را خرّاد گفته وجود داشته است. ولی امروزه از این بیت در هیچ­یک از نسخه ها ­جز یکی و نیز در هیچ­یک از چاپهای قدیم و جدید شاهنامه نشانی نیست. این بیت که بی گمان اصلی است، تنها و تنها در نسخۀ نویافتۀ سعدلو(ص895، س2 از پایین) آمده و همین بیت بی­گمان در دستنویس مبنای ترجمۀ بنداری نیز بوده است(بنگرید به: خطیبی 1388، ص406):
    چو خُرّادِ بُرزین چُنان دید گفت     که با نامداران خرد باد جفت
 در مورد روایت سده از 13 نسخه، 9نسخه این روایت را دارند و در دو نسخه­ای که این روایت را ندارند(ل،ق)، در حاشیه افزوده شده است.
3-             در مورد این روایت ترجمۀ بنداری(ج1، ص17) از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. می­دانیم نسخۀ مبنای ترجمۀ بنداری از همۀ نسخه­های بازمانده از شاهنامه کهن­تر بوده است. بنابر این، این ترجمه در مورد اصالت روایت سده باید به عنوان نسخۀ اساس مورد توجّه قرار گیرد. خالقی مطلق در مورد ترجمۀ بنداری می­نویسد: « بنداری که در دستنویس اساس خود این روایت را داشته متوجّه این وضعیت (نظم نادرست بیتها) شده است و برای رفع این نقص پس از انداختن بیت‌های هشتم تا دوازدهم، بیت‌های دیگر را پس و پیش کرده است. ولی کاری که او در ترجمه توانسته انجام دهد ما با اصل نمی­توانیم بکنیم و این بیتها را به هرگونه­ای که پس و پیش کنیم نمی­توانیم نظم درستی به مطالب بدهیم»(همان، ص135-136). در این مورد و موارد مشابه که به ترتیب بیت‌های شاهنامه مربوط است ما نمی­دانیم که متن اساس بنداری چنین ترتیبی داشته است یا اینکه مترجم هنگام ترجمه و گاه تلخیص، ترتیب بیت‌ها را تغییر داده است. بنابر این برای دست یافتن به ترتیب درست بیت‌های شاهنامه ترجمۀ بنداری چندان کمکی نمی­کند. از آنجا که بنداری گاهی متن را تلخیص می کند، نبود بیت یا حتی داستانی در آن، به این معنی نیست که آن بیت یا داستان در نسخه­های شاهنامه الحاقی است، ولی چنانچه بیت یا داستانی در ترجمۀ بنداری وجود داشته باشد، به سادگی نمی­توان آنها را کنار گذاشت. مگر آنکه دلایل و شواهد قانع­کننده­ای برای الحاقی بودن آنها در دست داشته باشیم. خالقی مطلق متوجّه اهمیت ترجمۀ بنداری در مورد روایت سده شده، ولی او بدین دلیل که بر اساس بنداری نمی­توان به بیتهای شاهنامه نظم درستی داد، هم اهمیت ترجمۀ بنداری را نادیده گرفته است و هم بیت‌های اصلی روایت سده را کنار گذاشته است. به نظر نگارنده در این گونه موارد حتی اگر مصحح نتواند ترتیب درست بیت‌های شاهنامه را - که احتمال اصلی بودن آنها وجود داشته باشد-  مشخص کند، نباید آنها را از متن اصلی جدا سازد.
4-               استاد خالقی مطلق خود اذعان دارد که «این قطعه به شیوۀ سخن فردوسی نزدیک است» و ما می­گوییم این قطعه سخن خود فردوسی است، زیرا هیچ دلیل و شاهد قطعی برای اینکه کل این قطعه را کس دیگری سروده باشد، دیده نمی­شود و سه شاهدی که خالقی برای نشان دادن آثار سستی در آن آورده، مقرون به صواب نیست. ممکن است در زبان فارسی امروز عبارت «چیزی دراز» آن هم در بافت‌های خاصّی سست و کودکانه باشد. ولی چگونه می­توان با اطمینان گفت که در زبان فارسی زمان فردوسی نیز این عبارت سست و کودکانه بوده است؟! به­ویژه آنکه این عبارت توصیف موجودی کاملاً ناشناخته در زمانه­ای است که بشر با انبوهی از موجودات ناشناخته رو­به­روست. پیکرۀ رایانه­ای واژگان متون فارسی، فراهم شده در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به ما می­گوید عبارت «چیزی دراز» چند بار در متون زبان فارسی به کار رفته است. به شاهد زیر بنگرید:
برآيد در اين درجه انواع ميوه‌ها و رياحين و چوب‌هاي بيد پراگنده و چيزي دراز و باريك و بي‌قوّت(تنکلوشا، 18).
5-               در مورد تکرار واژۀ خُرد به معنی کوچک در قافیۀ بیت 18 هم باید گفت که زنده یاد علّامه دهخدا در لغت­نامه متوجّه شده است که معنی خرد در مصراع یکم با معنی همین واژه در مصراع دوم متفاوت است. او برای معنی یکمِ خرد، یعنی «کوچک»  همین بیت (برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست خرد) را شاهد آورده و برای شاهدِ معنی سوم آن، «ریزۀ هرچیزی، ریزریز، تکه­تکه» نیز باز همین بیت آمده است که کاملاً مشخص است که معنی یکم را برای خرد در مصراع یکم و معنی سوم را برای همین واژه در مصراع دوم در نظر داشته است. بنابراین خرد در مصراع یکم صفت سنگ است و در مصراع دوم قید بشکستن.  به گمان نگارنده در مصراع دوم «خرد شکستن» به معنی ریزریز کردن یا شدن را می توانیم فعل مرکب انگاریم که هم در جای دیگر شاهنامه به کار رفته و هم چندین شاهد(بیش از 10 تا) از آن در متون کهن هست، بنگرید:
دوانش به‌پيشِ سراپرده برد/ سر و دست و پايش شکستند خُرد (فردوسی، ج7، ص513)
به رزم اندر آن را كه برداشت برد/ به كنده درافتاد و بشكست خُرد(ایرانشاه، ص472؛ نیز: 519)
دست آن را كه كرد باده‌پرست/ پاي بر سر نهاد و خُرد شكست(سنایی، ص437)
چون عصا شد آلتِ جنگ و نفير/ آن عصا را خُرد بشكن اي ضرير(مولوی، ج1، ص130)
جالب اینجاست که همۀ شواهد این فعل مرکب به قرنهای چهارم تا هفتم مربوط می­شود.
با این همه چنین قافیه‌پردازی در جای دیگر شاهنامه دیده نمی‌شود. بنابر این در قافیه‌پردازی این بیت باید تردید کرد. برخی کاتبان گویا برای درست گرداندن قافیه، در مصراع دوم  «خرد» را به «گُرد» که به هوشنگ بازمی­گردد، تغییر داده­اند. اما در مورد «طبع سنگ»،  دکتر خالقی گویا به سبب عربی بودن آن، بر آن است که «نمی­تواند سخن فردوسی باشد»، اما در این مورد هم ما هیچ دلیل قانع­کننده­ای نداریم که این ترکیب سرودۀ فردوسی نباشد، بلکه برعکس، شواهد مهمی در دست است که سرودۀ فردوسی است. زیرا بر پایۀ فرهنگ شاهنامۀ فریتس ولف، واژۀ طبع عمدتاً به معانی «سرشت، طبیعت و ذوق شاعرانه» 14 بار در شاهنامه به کار رفته است و حتی در ویرایش خود استاد خالقی به هر دو معنی بالا 9 بار به کار رفته است. گذشته از اینها نسخۀ سعدلو به جای واژۀ طبع، ضبط مهم زخم(به معنی ضربه) را دارد که برای کسانی که واژه­های عربی را در زبان فردوسی خوش نمی­دارند، جالب توجّه است. احتمالاً دکتر خالقی در ویرایش بخش آغازین شاهنامه تصوّر دقیقی از کاربرد واژه­های عربی از جمله این واژه در بخش‌های بعدی نداشته است. چنانکه در هنگام نگارش یادداشت‌های مربوط به این بیت‌ها خود متوجه شده‌اند که واژۀ «طبع» جزو واژه­های عربی شاهنامه است. دکتر خالقی در این یادداشت‌ها دربارۀ واژه­های عربی در داستان هوشنگ، برخی نکات را به مباحث پیشین خود افزوده یا آنها را اصلاح کرده، ولی همچنان روایت سده را الحاقی دانسته است. به گفتۀ او: «در 24 بیت پادشاهی هوشنگ تنها سه واژۀ عربی قاقم، رای، زمانه(که در عربی بودن هر سه آنها نیز جای سخن است)، ولی در 21 بیت این روایت(روایت سده) چهار واژۀ عربی محراب، طبع، هدیه، قبله به کار رفته اند». پس از آن، این نکته را یادآوری می کند که: «چهار واژۀ عربی این روایت که ما در بالا از آن یاد کردیم، در شمار واژه­های عربی شاهنامه­اند و بازهم در شاهنامه به کار رفته اند»(خالقی مطلق 1380، ص39). به هر روی، چنانکه دکتر خالقی خود یادآور شده است واژۀ طبع و سه واژۀ دیگر عربی در روایت سده در جاه­های دیگر شاهنامه به کار رفته‌اند و به هیچ روی نمی توان با استناد به آنها روایت جشن سده را الحاقی دانست.
6-                آخرین دلیل استاد خالقی برای الحاقی دانستن روایت سده این است که نویسندگان قدیم گزارشی از آن ندارند و در وجه تسمیۀ جشن سده گزارش دیگری دارند. در این مورد دو نکته شایستۀ ذکر است: یکی اینکه در یکی از نسخه های آثار الباقیۀ ابوریحان بیرونی دربارۀ جشن سده بخشی هست که در چاپ معروف زاخائو نیست، ولی به گمان نگارنده اصیل است. بیرونی در این بخش دربارۀ وجه تسمیۀ جشن سده روایتهای مختلفی آورده است(نک: بالاتر) که بنا بر یکی از آنها سده عید اوشهنج (هوشنگ) پیشداد است که هنگام تاجگزاری آن را برگزار کرد (برای این بخش، نک: تربیت 1320، ص751). بنابر این، این روایت که جشن سده به هوشنگ منسوب است، بسیار قدیمی است و جز شاهنامه منبع معتبر دیگری آن را تأیید کرده است. دیگر آنکه، اگر هم فرض کنیم این روایت فقط در شاهنامه آمده باشد، نمی توان آن را الحاقی دانست  و چنانچه به این دلیل بخواهیم داستانی از شاهنامه را الحاقی بدانیم، پس باید داستانهای رستم و سهراب، بیژن و منیژه و بسیاری از روایات و داستانهای ریز و درشت شاهنامه را که تنها در این کتاب ارجمند آمده، الحاقی انگاریم، حال آنکه یکی از ویژگی­های برجستۀ شاهنامه این است که روایات و داستان‌هایی در آن هست که در منابع دیگر دیده نمی­شود.
    استاد خالقی مطلق در یادداشت‌های مربوط به پادشاهی هوشنگ(خالقی مطلق 1380، ص40) نکتۀ دیگری نیز به مطالب پیشین خود دربارۀ دلایل الحاقی بودن جشن سده، افزوده است و آن اینکه: «دو سه بیت از این روایت به برخی از بیت‌های شاهنامه نزدیک­اند. مثلاً در شاهنامه در پادشاهی داراب (پنجم 517/24) آمده است: یکی آتش افروخت از تیغ کوه/ پرستندۀ آذر آمد گروه، که به بیت 18 (ب25 در بالا) روایت سده نزدیک است. و یا در داستان جنگ بزرگ کیخسرو آمده است( چهارم 312/2217): که آتش بدان­گاه محراب بود/ پرستنده را دیده پرآب بود، که به بیت 4(ب11 در بالا) روایت سده نزدیک است. و یا در پادشاهی خسروپرویز آمده است(چاپ مسکو 9/98/1486): همان قبله­شان برترین گوهر است/ که از آب و خاک و هوا برتر است، که به بیت 16(ب23 در بالا) روایت سده نزدیک است. به هر روی ، به گمان نگارنده روایت جشن سده یک روایت اصیل است، ولی از فردوسی نیست». استاد خالقی نکتۀ بالا و آن نکته‌ای را که پیشتر دربارۀ واژه­های عربی روایت سده نقل کردیم، پس از شواهد و استدلالهای خود دربارۀ الحاقی بودن روایت سده و به دنبال این جمله آورده است: «با این همه ضروری است که به این نکته اشاره شود». بنا بر این به نظر می‌رسد که این دو نکته در مقابل استدلالهای او مبنی بر الحاقی بودن روایت سده قرار دارد و به واقع هم چنین است. نزدیکی بیت‌های بالا به بیت‌های اصلی شاهنامه نشان از آن دارد که هر دو بخش را یکی و آن هم فردوسی سروده است. نکتۀ دیگری که دکتر خالقی در همانجا یادآوری می‌کند، این است که پیش از او مهدی قریب (قریب 1375، ص170-186) نیز این روایت را افزودۀ دیگران یا افزودۀ خودِ فردوسی گمان برده‌اند.
    حاصل سخن آنکه، به گمان نگارنده، از آنجا که روایت سده در اکثریت نسخه­های شاهنامه(9 نسخه از 13 تا) و نیز در ترجمۀ عربی بنداری و نیز در دو نسخۀ نویافته، یعنی نسخۀ سعدلو و حاشیۀ ظفرنامۀ حمدالله مستوفی(ج1، ص13) آمده، به احتمال فراوان اصلی است. به­ویژه آنکه زبان شعری  این قطعه با بخش‌های دیگر شاهنامه تفاوت محسوسی ندارد و چنانکه دیدیم شواهدِ – به نظر نگارنده – روشنی هست که نشان می دهد این داستان اصلی است و چنانکه ترجمۀ عربی بنداری نشان می دهد، در کهن‌ترین نسخه­های این کتاب ارجمند بوده است. افزون بر بنداری و نسخه‌های موجود شاهنامه، بیت زیر در دیوان مجد همگر(ص386)، شاعر قرن هفتم هجری قمری نیز نشان می­دهد که این داستان در نسخه های قدیمی بوده است:
سخن ز شاعر طوس آشكار گشت ار نه/ نه معني سده ماند و نه صورت ماني
شاعر می­گوید اگر فردوسی نبود ما از «معنی سده» آگاهی نداشتیم و «معنی سده» چیزی نیست جز آنچه شاعر در پادشاهی هوشنگ در سبب پیدایش این جشن سروده است
با این‌همه، به گمان ما در این قطعه، دو بیت زیر (دقیق‌تر: مصراع یکم بیت یکم و مصراع دوم بیت دوم) به لحاظ شعری به پای بیت‌های استوار فردوسی در جاهای دیگر نمی‌رسند
 پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه‌رنگ و تیره‌تن و تیزتاز (ب14)
برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست خرد (ب18)
در مورد این دو بیت، مانند مواضع دیگر شاهنامه، تصرف کاتبان را به هیچ روی نباید نادیده گرفت. وانگهی، به خاطر نااستواری دو مصراع و قافیۀ مشکوک یک بیت شایسته نیست روایتی اصیل را از شاهنامه بیرون کنیم. به گمان ما، بیت یکم را می‌توان به همین صورت در متن پذیرفت و در پایان مصراع دوم بیت دوم می توان با گذاشتن نشان (؟)، تردید خود را نشان داد. در نهایت اینکه، اگر سخت‌گیر باشیم می‌توانیم کل بیت‌های این روایت را در متن شاهنامه درون قلاب تردید بگذاریم، نه آنکه از متن شاهنامه بیرون کنیم.
 برای ارائۀ تصویری دقیق­تر از موضوع این جستار، کل بخش پادشاهی هوشنگ که روایت جشن سده را نیز در بر دارد، نقل می­گردد. در برخی مواضع گاهی ضبط مختار ما اندکی با آنچه در ویرایش استاد خالقی مطلق آمده است، تفاوت دارد

            پادشاهی هوشنگ چهل سال بود

جهاندار هوشنگ با رای و داد/ به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل/ پر از هوش مغز و پر از داد دل
چو بنشست بر جایگاهِ مِهی/ چنین گفت بر تختِ شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا/ جهاندارِ پیروز و فرمانروا
5 به فرمانِ یزدانِ پیروزگر/ به داد و دَهِش تنگ بستش کمر
وُ زآن پس جهان یکسر آباد کرد/ همه روی گیتی پر از داد کرد
نخُستین یکی گوهر آمد به چنگ/ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سرِ مایه کرد آهنِ آبگون/ کزآن سنگِ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد/ گِراز و تبر ارّه و تیشه کرد
10 چو این کرده شد چارۀ آب ساخت/ ز دریا به هامونش اندر بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد/ به فرّ کَیی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدین برفزود/ پراگند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش/ بورزید و بشناخت سامان خویش

ازآن پیش کین کارها شد بسیچ/ نبُد خوردنی­ها جز از میوه هیچ
15 همه کار مردم نبودی به برگ/ که پوشیدنی­شان همی بود برگ
پرستیدن ایزدی بود کیش/ نیا را همین بود آیین پیش
چو مر تازیان راست محراب سنگ/ بدآنگه بُدی آتش خوبرنگ
به سنگ اندر آتش بدو شد پدید/ کزو در جهان روشنی گسترید

                 گفتار اندر نهادن جشن سده

یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد با چند کس هم­گروه
20 پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه­رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
دوچشم از برِ سر چو دو چشمه خون/ ز دودِ دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگِ باهوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زورِ کَیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی رَست
برآمد به سنگ گَران سنگِ خُرد/ همان و همین سنگ بشکست خُرد
25 فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دلِ سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز/ ازین طبعِ سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیشِ جهان‌آفرین/ نیایش همی‌کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد/ همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی­ست این ایزدی/ پرستید باید اگر بخردی
30 شب آمد برافروخت آتش چو کوه/ همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خَورد/ «سده» نام آن جشنِ فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار/ بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد/ جهانی به نیکی ازو یاد کرد

بدآن ایزدی جاه و فرّ کَیان/ ز نخچیرِ گور و گوزن ژیان
35 جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ به وَرز آورید آنچ بُد سودمند
بدیشان بوَرزید و زیشان چرید/ همی تاج را خویشتن پرورید
ز پویندگان هر چه مویش نکوست/ بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجابِ نرم/ چهارم سمورست، کش موی گرم
برین­گونه از چرمِ پویندگان/ بپوشید بالای گویندگان
40 برنجید و گسترد و خَورد و سپُرد/ برفت و جز از نامِ نیکی نبُرد
بسی رنج بُرد اندرآن روزگار/ به افسون و اندیشۀ بی‌شمار
چو پیش آمدش روزگارِ بِهی/ ازو مُردَری ماند گاهِ مِهی
زمانه ندادش زمانی درنگ/ شد آن رنجِ هوشنگِ با هوش و سنگ
نپیوست خواهد جهان با تو مهر/ نه نیز آشکارا نمایدت چهر

منابع
افشار شیرازی، احمد، پورداود، ابراهیم و دیگران، جشن سده، نشریۀ انجمن ایران­شناسی(شمارۀ 3)، تهران، 1324.
ایرانشاه(ایرانشان) بن ابی­الخیر، بهمن­نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1370.
بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیه عن القرون الخالیه، به کوشش زاخائو، لایپزیک، 1923.
بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، به کوشش جلال‌الدّین همایی، تهران، 1316.
تنکلوشا، عبدالجبّار خجندی، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، میراث مکتوب، 1384.
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، امیرکبیر، 1339.
خالقی مطلق، جلال 1372، گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران نشر مرکز.
خالقي مطلق ، جلال 1380 /2001، يادداشت­هاي شاهنامه(جلدیکم)، بنیاد میراث ایران، نيويورك؛ تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1388.
خطیبی، ابوالفضل 1386، «یادداشتهای دفتر هفتم شاهنامه»، در خالقي مطلق ، جلال 1388/2011، يادداشت­هاي شاهنامه ،نيويورك ،بنياد ميراث ايران(بخش سوم و چهارم)، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1388.
دهخدا، علی­اکبر، لغت­نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورة جدید، 1377.
 سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم، ديوان، به‌كوشش محمّدتقي مدرّس رضوي، تهران، كتابخانه ابن‌سينا، 1341.
فردوسی، ابوالقاسم، الشّاهنامه، ترجمۀ كهن فتح بن علي بنداري، به كوشش عبدالوهاب عزّام، قاهره ،دارالكتب المصريه،1351ق/1932م.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامۀ فردوسی همراه با خمسۀ نظامی، با مقدمۀ فتح الله مجتبائی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1379.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، حاشیة ظفرنامة حمدالله مستوفی، چاپ عکسی از روی نسخة مورخ 807 هجری در کتابخانة بریتانیا،  زیر نظر: نصرالله پورجوادی و نصرت­الله رستگار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377، وین،1999.
فردوسی،ابولقاسم ، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی )، نیویورک، بنیاد میراث ایران، 1366-1386/1981-2007؛ ، تهران،مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386؛
قریب، مهدی، «اسطورۀ آتش»، شاهنامه­شناسی، جلدیکم: مجموعۀ گفتارهای نخستین مجمع علمی بحث دربارۀ شاهنامه در استان هرمزگان (23 تا 27 آبان 1356)، تهران، 1357، ص170-186.
گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1347.
مجد همگر شیرازی، دیوان، به کوشش احمد کرمی، تهران، انتشارات ما، 1375.
مولایی، چنگیز، «سده»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، زیر نظر اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1388.
 مولوي، جلال‌الدّين محمّد، مثنوي معنوي، به‌كوشش رينولد. ا. نيكلسون، تهران، اميركبير، 1363.
 ناصرخسرو قبادیانی، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1353
نویری، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، 1342 ه.ق.
Wolff, Fritz 1965 :Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim.

تحریر اول
سده نام جشنی ملّی است که ایرانیان از دیرباز تا زمان سلجوقیان در شامگاه دهم بهمن ماه با برافروختن آتش و پایکوبی بر گرد آن برگزار می کردند و زردشتیان کرمان هنوز هم برگزار می کنند. دربارۀ پیشینۀ این جشن روایتهای گوناگونی نقل شده است. بنا بر روایتی هنگامی که فرزندان مشی و مشیانه به صد رسید جشنی ترتیب دادند و آن را سده نام نهادند(بیرونی، التفهیم، ص257) در شاهنامه که موضوع جستار حاضر است هوشنگ پیشدادی آن را بنیان نهاد. به گزارش حمدالله مستوفی(ص81) جمشید آن را بنا نهاد و روایتی در زین الاخبار گردیزی(ص525-536) پیشینۀ این جشن را به چیرگی فریدون بر ضحّاک می رساند.
به گزارش نویری(ص190) سده جشنی بود که ایرانیان پس از بیرون کردن افراسیاب از ایران در زمان زَو، پسر طهماسب برگزار کردند. بنا به روایت دیگری(بیرونی، آثار الباقیه، ص44؛ این روایت در چاپ زاخائو نیست) جشن سده به اردشیر بابکان یا مادر اردشیر بابکان(قزوینی، ص49) نیز منسوب است. (برای روایتهای گوناگون دربارۀ منشأ جشن سده، نک افشار شیرازی 1324، ص5 به بعد؛ مولایی 1388، ص626-630).
     در شاهنامه جز روایت مورد بحث، 16 بار دیگر از جشن سده نام رفته (فردوسی، 5/5، 509، 599؛ 6/ 165،188، 213، 383، 423، 536 213؛ 7/69، 549؛ 8/ 29، 165، 370، 443) که در بیشتر آنها با آتشکده و دو جشن  مهم دیگر یعنی نوروز و مهرگان همراه است و این نشان از آن دارد که این سه جشن در روزگار باستان اهمیّت فراوان داشته و با سنتهای دینی گره خورده بوده است. مثلاً هنگامی که اردشیر بابکان به اردشیر خرّه می­رسد، گفته شده است که:
 بكرد اندر آن كشور آتشكده/ بدو تازه شد مهرگان و سده(همو، 6/188)
قباد، پدر خسرو انوشبروان پس از چیرگی بر شهرهای مرزی روم:
نهاد اندر آن مرز آتشکده/ بزرگيِ نوروز و جشن سده
     در شاهنامه در بخش پادشاهی هوشنگ در سبب پیدایش جشن سده، روایتی آمده که در هیچ یک از منابع دیگر نیست. دکتر جلال خالقی مطلق با ذکر پنج دلیل بر آن است که این روایت شاهنامه الحاقی است. ما نخست همین بیتها را که دلایل استاد بر الحاقی بودن آنها مبتنی بر ضبط آنهاست با چند بیت پس و پیش آن از مقالۀ ایشان نقل می­کنیم(دکتر خالقی در ویرایش این بخش از شاهنامه بیتهای مذکور را- که در پایین درون قلّاب نهاده شده است- از متن حذف کرده و به پانویس برده است):

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ/ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سرِ مایه کرد آهن آبگون/ کزان سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت، آهنگری پیشه کرد/ گراز و تبر، اره و تیشه کرد
چو این کرده شد، چارۀ آب ساخت/ ز دریا به هامونش اندر بتاخت
5 به جوی و به کشت آب را راه کرد/ به فرّ کَیی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدین برفزود/ پراگندن تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش/ بورزید و بشناخت سامان خویش
[از آن پس که این کارها شد بسیچ/ نبُد خودنیها جز از میوه هیچ]
[همه کار مردم نبودی به برگ/ که پوشیدنی­شان همی بود برگ]
10[پرستیدن ایزدی بود کیش/ نیا را همین بود آیین و کیش]
[چو مر تازیان راست محراب سنگ/ بدانگه بُدی آتش خوبرنگ]
[به سنگ اندر آتش بدو شد پدید/ کز او در جهان روشنی گسترید]
[یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد با چند کس همگروه]
[پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز]
15[دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تیره‌گون]
[نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ]
[به زور کیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی رست]
[برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست خرد]
[فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ]
20[نشد مار کشته ولیکن ز راز/ از آن طبع سنگ آتش آمد فراز]
[هر آن کس که بر سنگ آهن زدی/ از او روشنایی پدید آمدی]
[جهاندار پیش جهان آفرین/ نیایش همی کرد و خواند آفرین]
[که او را فروغی چنین هدیه داد/ همین آتش آنگاه قبله نهاد]
[بگفتا فروغی است این ایزدی/ پرستید باید اگر بخردی]
25[شب آمد برافروخت آتش چو کوه/ همان شاه در گرد او با گروه]
[یکی جشن کرد آن شب و باده خورد/ سده نام آن جشن فرخنده کرد]
[ز هوشنگ ماند این سده یادگار/ بسی باد چون او دگر شهریار]
[کز آباد کردن جهان شاد کرد/ جهانی به نیکی ازو یاد کرد]
 بدان ایزدی جاه و فرّ کیان/ ز نخچیر و گور و گوزن ژیان
30جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ به ورز آورید آنچه بد سودمند
بدیشان بورزید و زیشان چرید/ همی تاج را خویشتن پرورید
ز پویندگان هر چه مویش نکوست/ بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم/ چهارم سمورست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان/ بپوشید بالای گویندگان
35برنجید و گسترد و خورد و سپرد/ برفت و جز از نام نیکو نبرد

دکتر خالقی بیتهای 8-28 را به دلایل پنج­گانۀ زیر الحاقی تشخیص داده است:
1-               شاعر در هفت بیت نخستین این قطعه می­گوید که هوشنگ آهن را کشف کرد و ابزار کار را به وجود آورد، طرز آبیاری را نشان داد و  .... سپس، پس از آنکه 21 بیت در موضوع پیدایش آتش و جشن سده سخن می­گوید و در پایان به ستایش هوشنگ می­پردازد، باز دوباره برمی­گردد به دنبالۀ شرح کارهای هوشنگ ... که در واقع بیت بیست و نهم دنبالۀ بیت هفتم است و این 21 بیت را در میان آنها وصله کرده­اند.
2-               در بیتهای هشتم و نهم می­گوید پس از این کارها که هوشنگ کرد هنوز خوراک مردم از میوه بود و جامه­شان از برگ. در حالی که پیش از آن آمده است که مردم آهنگری و آبیاری و کشاورزی را هم فراگرفته بودند. همچنین در بیتهای یکم تا سوم گفته است که به کمک آتش، آهن را از سنگ جدا کرد و آهنگری را شناخت، ولی روایت پیدایش آتش تازه چند بیت پس از آن آمده است....
3-               از نگاه سبک سخن، این قطعه به شیوۀ سخن فردوسی نزدیک است. با این حال چند جا آثار سستی در آن نمایان است. مثلاً در مصرع یکم بیت 14 عبارت «چیزی دراز» سخنی سخت سست و کودکانه است. و یا در بیت 18 واژۀ «خرد» را به معنی «کوچک، ریز» در هر دو مصرع پساوند آورده و لفظ مصرع دوم آن هم سست است. همچنین «طبع سنگ» در بیت 20 نمی­تواند سخن فردوسی باشد. در مقابل بیتهای 11 و 23 به مضمون دو مصرع شاهنامه در جای دیگری در کتاب شباهت دارد که آتش بدان گاه محراب بود و همان قبله­شان برترین گوهرست.
4-               این روایت در دستنویس فلورانس 614، دستنویس لندن 675، دستنویس قاهره 741، دستنویس استانبول 903، دستنویس استانبول 891 نیست.
5-               نویسندگان قدیم که دربارۀ سده گزارش کرده­اند چون بیرونی در آثار الباقیه و در التفهیم و ...در وجه تسمیۀ سده، گزارش دیگری جز آنچه در این قطعه است دارند و زمان پیدایش آن را هم بر خلاف این روایت نه به زمان هوشنگ، بلکه به زمان مشی و مشیانه، گیومرث، فریدون، زو طهماسب و حتی اردشیر بابکان نسبت داده­اند. همچنین طبری و بلعمی و ثعالبی که دربارۀ هوشنگ به تفصیل سخن گفته­اند ... باز اشاره­ای به روایت سده و آن پنج بیت نخستین آن ندارند. همچنین در مجمل التواریخ که یک مأخذ مهم او شاهنامۀ فردوسی است و حتی در همین داستان هوشنگ یک بار از شاهنامه نام برده است، نیز اشاره­ای به روایت سده نیست.
   دکتر خالقی در پایان نتیجه می­گیرد که « بنابراین جای گمانی نمی­ماند که این روایت در شاهنامۀ فردوسی و مأخذ او نبوده، بلکه روایتی بوده منفرد و شفاهی که یک نفر آن را سروده و به کنارۀ دستنویسی از شاهنامه افزوده بوده و از آنجا به دست کاتبی درون متن شاهنامه شده و رواج یافته است».
      اما به گمان ما همۀ این بیتها اصیل و سرودۀ فردوسی است، به دلایل زیر:
1-    مهمترین دلایل استاد خالقی مطلق در الحاقی پنداشتن این بیتها، یعنی موارد یکم و دوم، به یک عبارت قیدی مربوط می­شود که برخی کاتبان بر پایۀ ظاهر روال داستان آن را خودسرانه تغییر داده و به گمان خود ترتیب منطقی بیتها را درست کرده­اند. در آغاز مصراع یکم بیت هشتم  در عبارت قیدی «از آن پس»، کافی است پس به پیش که در برخی نسخه­ها هست، تصحیح شود. در این صورت ما با یک داستان کوتاه در دلِ بیتهای مربوط به پادشاهی هوشنگ رو­به­رو هستیم که با بیتهای پیش از آنها کاملاً مرتبط است. از سوی دیگر، ترتیب بیتها در برخی نسخه­ها به هم ریخته است، ولی این به هم ریختگی به گونه­ای نیست که ترتیب منطقی آنها را نتوان بر اساس نسخه­ها آراست.
2-         شاعر در بیتهای 8-11 که با مصراع « از آن پیش کین کارها شد بسیج» آغاز می­شود، وضعیت جامعه­ای را توصیف می­کند که هنوز آهنگری و وسایلی چون گِراز و تبر و ارّه و تیشه شناخته نشده بود و کشت و زرع نمی­شد. پس از آن در بیتهای 10 و 11 اشاره دارد که در زمان نیای او، گیومرث و در زمان خود او پیش از کشف آتش کیش آنها پرستیدن ایزد بود، ولی با کشف آتش، ستایش این عنصر نیز معمول شد. اکنون که در بیت  11 و 12 سخن از آتش می­رود، از یک سو خواننده متوجّه می­شود که مطالب بیتهای 1-7 – که در مصراع دوم بیت یکم سخن از جدا کردن آهن از سنگ به وسیلۀ آتش می­رود- ادامۀ این بیت است و از سوی دیگر با آغاز بیت 13(یکی روز...) متوجّه می­شود که با داستانی مستقل در سبب کشف آتش و مناسبت و چگونگی برگزاری جشن سده(ب13-28) روبروست. به­ویژه آنکه در برخی نسخه­ها عنوان مستقلِ «گفتار اندر نهادن جشن سده» نیز دیده می­شود. شاعر با هنرمندی بقیّۀ کارهای هوشنگ را که از بیت 29 آغاز می­شود به بیت پیش از آن، یعنی بیت پایانی این داستان مستقل(کز آباد کردن جهان...) و نیز کارهای پیشین هوشنگ که در بیت هفتم  به مناسبت شرح کشف آتش ناتمام رها کرده بود، پیوند می­زند. بنابر این روایت جشن سده در پادشاهی هوشنگ مانند برخی دیگر از داستانهای شاهنامنه یک میان­پرده(اپیزود) است و بدیهی است که با حذف این میان­پرده­ها، خللی در روال مطالب مربوط به پادشاهی­هایی که این میان­پرده­ها را در خود دارد، پدید نمی­آید. از این رو، در مورد  این میان­پرده­ها نمی­توان  این حکم را به کار گرفت که آنها را میان بیتهای دیگر وصله کرده­اند.
2. در مورد این روایت و اصولاً روایتها و بیتهای دیگر شاهنامه نمی توان به این دلیل که در برخی نسخه­ها، ولو نسخه­های کهن و در این مورد نسخه­های فلورانس و لندن و سه نسخۀ دیگر نیامده است، الحاقی دانست. ما در برخی منابع کهن فارسی چون لغت فرس اسدی طوسی و راحة الصدور راوندی بیتهای اصلی شاهنامه را می­بینیم که در هیچ یک از نسخه­های آن باقی نمانده و این امر حاکی از آن است که در همان قرن پنجم در کتابتهای متوالی این کتاب به سبب حجم زیاد آن بیتها و داستانهایی از آن حذف شده و به دست ما نرسیده است. از این رو، چه بسا بیتهای اصلی شاهنامه تنها در برخی نسخه­های کم­اهمیت­تر باقی مانده باشد. حتّی نمونه ای وجود دارد که بیتهایی قطعاً اصلی که بدون آنها انسجام متن به هم می­ریزد، در هیچ یک از نسخه های مبنای ویرایش دکتر خالقی مطلق نیست. از آنجا که این نمونه برای بحث ما از اهمیّت به­سزای برخوردار است، به اختصار دربارۀ آن سخن می گوییم. در پادشاهی هرمَزد، پسر خسرو انوشیروان، در پایان مشاجرۀ لفظی بین بهرام چوبین سردار شورشی با پرموده که به اسارت او درآمده بود، دو بیت زیر آمده است(چاپ خالقی مطلق-خطیبی، ج7، ص571، ب1264-1265):
به جان و سرِ شاه ایران سپاه/ کز ایدر کنون بازگردی به راه
به پاسخ نیفزایی و بدخوی/ نگویی سخن نیز تا نشنوی...
 چنانکه از متن پیداست این دو بیت ادامۀ سخنان پرموده پسر ساوه­شاه است که پس از کشته شدن پدرش به اسارت بهرام چوبین درمی­آید ، ولی بنداری(ج2، ص189) سخنان مذکور در این دو بیت را به خُرّادِ بُرزین(از یاران بهرام چوبین) نسبت داده و گفته است که همو بهرام را به سرِ شاه ایران سوگند داده است که از پرموده درگذرد و به قیل و قال با او پایان دهد. در کهن­ترین نسخه ها پیش از بیت 1264 بی­گمان بیتی با این مضمون که این سخنان را خرّاد گفته وجود داشته است. ولی امروزه از این بیت در هیچ­یک از نسخه ها ­جز یکی و نیز در هیچ­یک از چاپهای قدیم و جدید شاهنامه نشانی نیست. این بیت که بی گمان اصلی است،تنها و تنها در نسخۀ نویافتۀ سعدلو(ص895، س2 از پایین) آمده و همین بیت بی­گمان در دستنویس مبنای ترجمۀ بنداری نیز بوده است(بنگرید به: خطیبی 1388، ص406):
    چو خُرّادِ بُرزین چُنان دید گفت     که با نامداران خرد باد جفت
 در مورد روایت سده از 13 نسخه، 9نسخه این روایت را دارند و در دو نسخه­ای که این روایت را ندارند(ل،ق)، در حاشیه افزوده شده است.
3-             در مورد این روایت ترجمۀ بنداری(ج1، ص17) از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. می­دانیم نسخۀ مبنای ترجمۀ بنداری از همۀ نسخه­های بازمانده از شاهنامه کهن­تر بوده است. بنابر این، این ترجمه در مورد اصالت روایت سده باید به عنوان نسخۀ اساس مورد توجّه قرار گیرد. خالقی مطلق در مورد ترجمۀ بنداری می­نویسد: « بنداری که در دستنویس اساس خود این روایت را داشته متوجّه این وضعیت(نظم نادرست بیتها) شده است و برای رفع این نقص پس از انداختن بیتهای هشتم تا دوازدهم، بیتهای دیگر را پس و پیش کرده است. ولی کاری که او در ترجمه توانسته انجام دهد ما با اصل نمی­توانیم بکنیم و این بیتها را به هرگونه­ای که پس و پیش کنیم نمی­توانیم نظم درستی به مطالب بدهیم»(همان، ص135-136). در این مورد و موارد مشابه که به ترتیب بیتهای شاهنامه مربوط است ما نمی­دانیم که متن اساس بنداری چنین ترتیبی داشته است یا اینکه مترجم هنگام ترجمه و گاه تلخیص ترتیب بیتها را تغییر داده است. بنابر این برای دست یافتن به ترتیب درست بیتهای شاهنامه ترجمۀ بنداری چندان کمکی نمی­کند. از آنجا که بنداری گاهی متن را تلخیص می کند، نبود بیت یا حتی داستانی در آن، به این معنی نیست که آن بیت یا داستان در نسخه­های شاهنامه الحاقی است، ولی چنانچه بیت یا داستانی در ترجمۀ بنداری وجود داشته باشد، به سادگی نمی­توان آنها را کنار گذاشت. مگر آنکه دلایل و شواهد قانع­کننده­ای برای الحاقی بودن آنها در دست داشته باشیم. خالقی مطلق متوجّه اهمیت ترجمۀ بنداری در مورد روایت سده شده، ولی او بدین دلیل که بر اساس بنداری نمی­توان به بیتهای شاهنامه نظم درستی داد، هم اهمیت ترجمۀ بنداری را نادیده گرفته است و هم بیتهای اصلی روایت سده را کنار گذاشته است. به نظر نگارنده در این گونه موارد حتی اگر مصحح نتواند ترتیب درست بیتهای شاهنامه را - که احتمال اصلی بودن آنها وجود داشته باشد-  مشخص کند، نباید آنها را از متن اصلی جدا سازد.
4-               استاد خالقی مطلق خود اذعان دارد که «این قطعه به شیوۀ سخن فردوسی نزدیک است» و ما می­گوییم این قطعه سخن خود فردوسی است، زیرا هیچ دلیل و شاهد قطعی برای اینکه این قطعه را کس دیگری سروده باشد، دیده نمی­شود و سه شاهدی که خالقی برای نشان دادن آثار سستی در آن آورده، مقرون به صواب نیست. ممکن است در زبان فارسی امروز عبارت «چیزی دراز» آن هم در بافتهای خاصّی سست و کودکانه باشد. ولی چگونه می­توان با اطمینان گفت که در زبان فارسی زمان فردوسی نیز این عبارت سست و کودکانه بوده است؟! به­ویژه آنکه این عبارت توصیف موجودی کاملاً ناشناخته در زمانه­ای است که بشر با انبوهی از موجودات ناشناخته رو­به­روست. پیکرۀ رایانه­ای واژگان متون فارسی، فراهم شده در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به ما می­گوید عبارت «چیزی دراز» چند بار در متون زبان فارسی به کار رفته است. به شاهد زیر بنگرید:
برآيد در اين درجه انواع ميوه‌ها و رياحين و چوب‌هاي بيد پراگنده و چيزي دراز و باريك و بي‌قوّت(تنکلوشا، 18).
5-               در مورد تکرار واژۀ خُرد به معنی کوچک در قافیۀ بیت 18 هم باید گفت که تکرار واژۀ «خرد» نه عیب قافیه است و نه اینکه به بلاغت شعر آسیب وارد ساخته است؛ زنده یاد علّامه دهخدا در لغت­نامه به درستی متوجّه شده است که معنی خرد در مصراع یکم با معنی همین واژه در مصراع دوم متفاوت است. او برای معنی یکمِ خرد، یعنی «کوچک»  همین بیت(برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست خرد) را شاهد آورده و برای شاهدِ معنی سوم آن، «ریزۀ هرچیزی، ریزریز، تکه­تکه» نیز باز همین بیت آمده است که کاملاً مشخص است که معنی یکم را برای خرد در مصراع یکم و معنی سوم را برای همین واژه در مصراع دوم در نظر داشته است. بنابراین خرد در مصراع یکم صفت سنگ است و در مصراع دوم قید بشکستن.  به گمان نگارنده در مصراع دوم «خرد شکستن» به معنی ریزریز کردن یا شدن را می توانیم فعل مرکب انگاریم که هم در جای دیگر شاهنامه به کار رفته و هم چندین شاهد(بیش از 10 تا) از آن در متون کهن هست، بنگرید:
دوانش به‌پيشِ سراپرده برد/ سر و دست و پايش شکستند خُرد (فردوسی، ج7، ص513)
به رزم اندر آن را كه برداشت برد/ به كنده درافتاد و بشكست خُرد(ایرانشاه، ص472؛ نیز: 519)
دست آن را كه كرد باده‌پرست/ پاي بر سر نهاد و خُرد شكست(سنایی، ص437)
چون عصا شد آلتِ جنگ و نفير/ آن عصا را خُرد بشكن اي ضرير(مولوی، ج1، ص130)
جالب اینجاست که همۀ شواهد این فعل مرکب به قرنهای چهارم تا ششم مربوط می­شود.
برخی کاتبان گویا به تصور اینکه قافیۀ بیت اشکال دارد، در مصراع دوم  «خرد» را به «گُرد» که به هوشنگ بازمی­گردد، تغییر داده­اند.. اما در مورد «طبع سنگ»،  دکتر خالقی گویا به سبب عربی بودن آن، بر آن است که «نمی­تواند سخن فردوسی باشد»، اما در این مورد هم ما هیچ دلیل قانع­کننده­ای نداریم که این ترکیب سرودۀ فردوسی نباشد، بلکه برعکس، شواهد مهمی در دست است که سرودۀ فردوسی است. زیرا بر پایۀ فرهنگ شاهنامۀ فریتس ولف، واژۀ طبع عمدتاً به معانی «سرشت، طبیعت و ذوق شاعرانه» 14 بار در شاهنامه به کار رفته است و حتی در ویرایش خود استاد خالقی به هر دو معنی بالا 9 بار به کار رفته است. گذشته از اینها نسخۀ سعدلو به جای واژۀ طبع، ضبط مهم زخم(به معنی ضربه) را دارد که برای کسانی که واژه­های عربی را در زبان فردوسی خوش نمی­دارند، جالب توجّه است. احتمالاً دکتر خالقی در ویرایش بخش آغازین شاهنامه تصوّر دقیقی از کاربرد واژه­های عربی از جمله این واژه در بخشهای بعدی نداشته است. چنانکه در هنگام نگارش یادداشتهای مربوط به این بیتها خود متوجه شده اند که واژۀ «طبع» جزو واژه­های عربی شاهنامه است. دکتر خالقی در این یادداشتها دربارۀ واژه­های عربی در داستان هوشنگ، برخی نکات را به مباحث پیشین خود افزوده یا آنها را اصلاح کرده است، ولی همچنان روایت سده را الحاقی دانسته است. به گفتۀ او: «در 24 بیت پادشاهی هوشنگ تنها سه واژۀ عربی قاقم، رای، زمانه(که در عربی بودن هر سه آنها نیز جای سخن است)، ولی در 21 بیت این روایت(روایت سده) چهار واژۀ عربی محراب، طبع، هدیه، قبله به کار رفته اند». پس از آن، این نکته را یادآوری می کند که: «چهار واژۀ عربی این روایت که ما در بالا از آن یاد کردیم، در شمار واژه­های عربی شاهنامه­اند و بازهم در شاهنامه به کار رفته اند»(خالقی مطلق 1380، ص39). به هر روی، چنانکه دکتر خالقی خود یادآور شده است واژۀ طبع و سه واژۀ دیگر عربی در روایت سده در جاه­های دیگر شاهنامه به کار رفته اند و به هیچ روی نمی توان با استناد به آنها روایت جشن سده را الحاقی دانست.
6-                آخرین دلیل استاد خالقی برای الحاقی دانستن روایت سده این است که نویسندگان قدیم گزارشی از آن ندارند و در وجه تسمیۀ جشن سده گزارش دیگری دارند. در این مورد دو نکته شایستۀ ذکر است: یکی اینکه در یکی از نسخه های آثار الباقیۀ ابوریحان بیرونی دربارۀ جشن سده بخشی هست که در چاپ معروف زاخائو نیست، ولی به گمان نگارنده اصیل است. بیرونی در این بخش دربارۀ وجه تسمیۀ جشن سده روایتهای مختلفی آورده است(نک: بالاتر) که بنا بر یکی از آنها سده عید اوشهنج(هوشنگ) پیشداد است که هنگام تاجگزاری آن را برگزار کرد(برای این بخش، نک: تربیت 1320، ص751). بنابر این، این روایت که جشن سده به هوشنگ منسوب است، بسیار قدیمی است و جز شاهنامه منبع معتبر دیگری آن را تأیید کرده است. دیگر آنکه، اگر هم فرض کنیم این روایت فقط در شاهنامه آمده باشد، نمی توان آن را الحاقی دانست  و چنانچه به این دلیل بخواهیم داستانی از شاهنامه را الحاقی بدانیم، پس باید داستانهای رستم و سهراب، بیژن و منیژه و بسیاری از روایات و داستانهای ریز و درشت شاهنامه را که تنها در این کتاب ارجمند آمده، الحاقی انگاریم، حال آنکه یکی از ویژگی­های برجستۀ شاهنامه این است که روایات و داستانهایی در آن هست که در منابع دیگر دیده نمی­شود.
    استاد خالقی مطلق در یادداشتهای مربوط به پادشاهی هوشنگ(خالقی مطلق 1380، ص40) نکتۀ دیگری نیز به مطالب پیشین خود دربارۀ دلایل الحاقی بودن جشن سده، افزوده است و آن اینکه: «دو سه بیت از این روایت به برخی از بیتهای شاهنامه نزدیک­اند. مثلاً در شاهنامه در پادشاهی داراب(پنجم 517/24) آمده است: یکی آتش افروخت از تیغ کوه/ پرستندۀ آذر آمد گروه، که به بیت 18 (ب25 در بالا)روایت سده نزدیک است. و یا در داستان جنگ بزرگ کیخسرو آمده است(چهارم 312/2217): که آتش بدان­گاه محراب بود/ پرستنده را دیده پرآب بود، که به بیت 4(ب11 در بالا) روایت سده نزدیک است. و یا در پادشاهی خسروپرویز آمده است(چاپ مسکو 9/98/1486): همان قبله­شان برترین گوهر است/ که از آب و خاک و هوا برتر است، که به بیت 16(ب23 در بالا) روایت سده نزدیک است. به هر روی ، به گمان نگارنده روایت جشن سده یک روایت اصیل است، ولی از فردوسی نیست». استاد خالقی نکتۀ بالا و آن نکته ای را که پیشتر دربارۀ واژه­های عربی روایت سده در بالا نقل کردیم، پس از شواهد و استدلالهای خود دربارۀ الحاقی بودن روایت سده و به دنبال این جمله آورده است: «با این همه ضروری است که به این نکته اشاره شود». بنا بر این به نظر می رسد که این دو نکته در مقابل استدلالهای او مبنی بر الحاقی بودن روایت سده قرار دارد و به واقع هم چنین است. نزدیکی بیتهای بالا به بیتهای اصلی شاهنامه نشان از آن دارد که هر دو بخش را یکی و آن هم فردوسی سروده است. کدام کاتب نابغه ای را می توان سراغ گرفت که قطعه ای را این چنین هنرمندانه بسراید که برخی بیتهای آن با بیتهای فردوسی در جاهای مختلف شاهنامه سخت نزدیک باشد؟ نکتۀ دیگری که دکتر خالقی در همانجا یادآوری می کند، این است که پیش از او مهدی قریب(ص170-186) نیز این روایت را افزودۀ دیگران یا افزودۀ خودِ فردوسی گمان برده اند.
    حاصل سخن آنکه به گمان نگارنده از آنجا که روایت سده در اکثریت نسخه­های شاهنامه(9 نسخه از 13 تا) و نیز در ترجمۀ عربی بنداری و نیز در دو نسخۀ نویافته، یعنی نسخۀ سعدلو و حاشیۀ ظفرنامۀ حمدالله مستوفی(ج1، ص13) آمده، قطعاً اصلی است. به­ویژه آنکه زبان شعری  این قطعه با بخشهای دیگر شاهنامه تفاوت محسوسی ندارد و نه تنها هیچ دلیل و شاهد قانع­کننده­ای برای الحاقی بودن هیچ یک از بیتهای آن در دست نداریم، که چنانکه دیدیم شواهدِ –به نظر نگارنده – روشنی هست که نشان می دهد این داستان اصلی است و چنانکه ترجمۀ عربی بنداری نشان می دهد، در کهن ترین نسخه­های این کتاب ارجمند بوده است. افزون بر بنداری و نسخه های موجود شاهنامه، بیت زیر در دیوان مجد همگر(ص386)، شاعر قرن هفتم هجری قمری نیز نشان می­دهد که این داستان در نسخه های قدیمی بوده است:
سخن ز شاعر طوس آشكار گشت ار نه/ نه معني سده ماند و نه صورت ماني
شاعر می­گوید اگر فردوسی نبود ما از «معنی سده» آگاهی نداشتیم و «معنی سده» چیزی نیست جز آنچه شاعر در پادشاهی هوشنگ در سبب پیدایش این جشن سروده است
      برای ارائۀ تصویری دقیق­تر از موضوع این جستار، کل بخش پادشاهی هوشنگ که روایت جشن سده را نیز در بر دارد نقل می­گردد. در برخی مواضع گاهی ضبط مختار ما اندکی با آنچه در ویرایش استاد خالقی مطلق آمده است، تفاوت دارد

            پادشاهی هوشنگ چهل سال بود

جهاندار هوشنگ با رای و داد/ به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل/ پر از هوش مغز و پر از داد دل
چو بنشست بر جایگاهِ مِهی/ چنین گفت بر تختِ شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا/ جهاندارِ پیروز و فرمانروا
5 به فرمانِ یزدانِ پیروزگر/ به داد و دَهِش تنگ بستش کمر
وُ زآن پس جهان یکسر آباد کرد/ همه روی گیتی پر از داد کرد
نخُستین یکی گوهر آمد به چنگ/ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سرِ مایه کرد آهنِ آبگون/ کزآن سنگِ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد/ گِراز و تبر ارّه و تیشه کرد
10 چو این کرده شد چارۀ آب ساخت/ ز دریای‌ها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد/ به فرّ کَیی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدین برفزود/ پراگند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش/ بورزید و بشناخت سامان خویش

ازآن پیش کین کارها شد بسیچ/ نبُد خودنی­ها جز از میوه هیچ
15 همه کار مردم نبودی به برگ/ که پوشیدنی­شان همی بود برگ
پرستیدن ایزدی بود کیش/ نیا را همین بود آیین پیش
چو مر تازیان راست محراب سنگ/ بدآنگه بُدی آتش خوبرنگ
به سنگ اندر آتش بدو شد پدید/ کزو در جهان روشنی گسترید

                 گفتار اندر نهادن جشن سده

یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد با چند کس هم­گروه
20 پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه­رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
دوچشم از برِ سر چو دو چشمه خون/ ز دودِ دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگِ باهوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زورِ کَیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی جَست
برآمد به سنگ گَران سنگِ خُرد/ همان و همین سنگ بشکست خُرد
25 فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دلِ سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز/ ازین طبعِ سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیشِ جهان آفرین/ نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد/ همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی­ست این ایزدی/ پرستید باید اگر بخردی
30 شب آمد برافروخت آتش چو کوه/ همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خَورد/ «سده» نام آن جشنِ فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار/ بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد/ جهانی به نیکی ازو یاد کرد

بدآن ایزدی جاه و فرّ کَیان/ ز نخچیرِ گور و گوزن ژیان
35 جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ به وَرز آورید آنچ بُد سودمند
بدیشان بوَرزید و زیشان چرید/ همی تاج را خویشتن پرورید
ز پویندگان هر چه مویش نکوست/ بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجابِ نرم/ چهارم سمورست، کش موی گرم
برین­گونه از چرمِ پویندگان/ بپوشید بالای گویندگان
40 برنجید و گسترد و خَورد و سپُرد/ برفت و جز از نامِ نیکی نبُرد
بسی رنج بُرد اندرآن روزگار/ به افسون و اندیشۀ بی‌شمار
چو پیش آمدش روزگارِ بِهی/ ازو مردری ماند گاهِ مِهی
زمانه ندادش زمانی درنگ/ شد آن رنجِ هوشنگِ با هوش و سنگ
نپیوست خواهد جهان با تو مهر/ نه نیز آشکارا نمایدت چهر

منابع
افشار شیرازی، احمد، پورداود، ابراهیم و دیگران(گردآورنده)، جشن سده، نشریۀ انجمن ایران­شناسی(شمارۀ 3)، تهران، 1324
ایرانشاه(ایرانشان) بن ابی­الخیر، بهمن­نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1370.
بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیه عن القرون الخالیه، به کوشش زاخائو، لایپزیک، 1923.
بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، به کوشش جلال الدّین همایی، تهران، 1316.
تنکلوشا، عبدالجبّار خجندی، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، میراث مکتوب، 1384.
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، امیرکبیر، 1339.
خالقی مطلق، جلال 1372، گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران نشر مرکز.
خالقي مطلق ، جلال 1380 /2001، يادداشت­هاي شاهنامه(جلدیکم)، بنیاد میراث ایران، نيويورك؛ تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1388.
خطیبی، ابوالفضل 1386، «یادداشتهای دفتر هفتم شاهنامه»، در خالقي مطلق ، جلال 1388/2011، يادداشت­هاي شاهنامه ،نيويورك ،بنياد ميراث ايران(بخش سوم و چهارم)، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1388.
دهخدا، علی­اکبر، لغت­نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورة جدید، 1377.
 سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدودبن آدم، ديوان، به‌كوشش محمّدتقي مدرّس رضوي، تهران، كتابخانه ابن‌سينا، 1341.
فردوسی، ابوالقاسم، الشّاهنامه، ترجمۀ كهن فتح بن علي بنداري، به كوشش عبدالوهاب عزّام،قاهره ،دارالكتب المصريه،1351ق/1932م.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامۀ فردوسی همراه با خمسۀ نظامی، با مقدمۀ فتح الله مجتبائی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1379.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، حاشیة ظفرنامة حمدالله مستوفی، چاپ عکسی از روی نسخة مورخ 807 هجری در کتابخانة بریتانیا،  زیر نظر: نصرالله پورجوادی و نصرت­الله رستگار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377، وین،1999.
فردوسی،ابولقاسم ، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی )،نیویورک، بنیاد میراث ایران، 1366-1386/1981-2007؛ ، تهران،مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386؛
قریب، مهدی، «اسطورۀ آتش»، شاهنامه­شناسی، جلدیکم: مجموعۀ گفتارهای نخستین مجمع علمی بحث دربارۀ شاهنامه در استان هرمزگان (23 تا 27 آبان 1356)، تهران، 1357، ص170-186.
گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1347.
مجد همگر شیرازی، دیوان، به کوشش احمد کرمی، تهران، انتشارات ما، 1375.
مولایی، چنگیز، «سده»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، زیر نظر اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1388.
 مولوي، جلال‌الدّين محمّد، مثنوي معنوي، به‌كوشش رينولد. ا. نيكلسون، تهران، اميركبير، 1363.
 ناصرخسرو قبادیانی، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1353
نویری، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، 1342 ه.ق.
Wolff, Fritz 1965 :Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim.
تصویر: جشن سده در کرمان. بهمن 1393

يک نظر :: آیا روایت جشن سده در شاهنامه الحاقی است؟

  1. دوست ارجمندم، جناب خطیبی درود.
    سخنان سنجشگرانه‌تان خردمندانه است. برای من نیز همواره چم‌ورزی‌های استاد خالقی در این‌باره چندان استوار نمی‌نمود. شادمانم که در این‌باره روشنگری کردید.
    با مهر.