دشوارترین بیت شاهنامه در داستان رستم و سهراب



 در پایان پیش‌درآمد داستان رستم و سهراب بیش از ده بیت در نسخه‌های مختلف هست که در تصحیح استاد خالقی مطلق همه به پانوشت منتقل شده‌اند. از آن میان یک بیت بسیار مهم است و در بیشتر نسخه‌های مبنای تصحیح استاد و سه نسخۀ مهم دیگر، یعنی سعدلو (فردوسی 1379ش، ص139)، حاشیۀ ظفرنامۀ حمدالله مستوفی (فردوسی 1377ش، ج1، ص222) و سن‌ژوزف (فردوسی 1389ش، ص122) آمده است و در اصلی بودن آن نمی‌توان تردید کرد. استاد خالقی مطلق نیز گویا این بیت را اصلی دانسته، ولی نوشته است که «به علت فسادی که در آن راه یافته، فعلاً از متن بیرون نهاده‌ایم»(خالقی مطلق 1393ش، ص124). اما پیش از او، از میان تصحیحات معروف شاهنامه، این بیت چاپ ژول مول به صورت زیر آمده است (فردوسی1369ش، ج2، ص37، ب9):
نخستین بدل مرگ بستایدی / دلیر و جوان خاک نپسایدی

عزیزالله جوینی این بیت را بر اساس نسخۀ فلورانس چنین تصحیح کرده است:
نخستین تن ار مرگ پَی سایدی / دلیر و جوان خاک نپسایدی
جوینی در یادداشت این بیت نوشته است: «هنگامی که من آن را بدین گونه برای شادروان دکتر احمد تفضّلی خواندم، گفت: دقیقاً همینطور است که می‌خوانید. اما معنی بیت: اگر نخستین تن از آدمیان مرگ را در زیر پا لگدمال می‌کرد و آن را نابود می‌ساخت، پس از آن، مردان دلیر و جوان، گور را لمس نمی‌کردند و همواره زنده می‌ماندند که قافیه‌ها نیز سائیدن و پسائیدن است» (جوینی 1380ش، ج3، ص303-304 و پانوشت 2). این خوانش به لحاظ معنایی با اندیشه‌های فردوسی همخوانی ندارد؛ زیرا فردوسی در جای جای شاهنامه مرگ را اجتناب‌ناپذیر می‌داند، چندانکه آدمی هیچ کاری در برابر آن نمی‌تواند انجام دهد[1]، ولی با این معنی، مفهوم انتزاعی و خیالی چیرگی بر مرگ و نجات همۀ آدمیانِ گذشته و حال و آینده آن هم به دست نخستین کسی که مرگ به سراغش آمده، حتی با دنیای شاعرانۀ حکیمی چون فردوسی چندان سازگاری ندارد. در چنین مواردی دنیای شاعرانۀ فردوسی برای خواننده چنان طبیعی و ملموس و دست یافتنی است که بلافاصله با آن ارتباط برقرار می‌کند؛ هم لذت هنری می‌برد و هم تحت تأثیر معنی بلند آن قرار می‌گیرد.
کزازی این بیت را به گونۀ دیگری تصحیح می‌کند، ولی معنایی که او به دست می‌دهد به معنی جوینی نزدیک است. به نظر کزّازی صورت اصلی بیت چنین بوده است (فردوسی 1381ش، ج2، ص113، ب2331):
نخستین تن ار مرگ بفسایدی / دلیر و جوان خاک نپسایدی (؟)
او بیت را چنین معنی می‌کند:
«بفسایدی از مصدر افسودن به معنی افسون کردن است معنای بیت چنین می‌تواند بود: اگر در آغاز کار، آن زمان که مرگ به سراغ آدمی می‌آید، او جوان و زیبا باشد و به تن خویش بتواند مرگ را افسون کند و آن را از خویشتن براند، هرگز دلیر و جوان خاک را نخواهد پسود و زندگی را بدرود نخواهد گفت» (کزازی 1381ش، ج2، ص555).
نویسش بفسایدی در هیچ یک از نسخه‌ها نیست (برای نویسش کامل نسخه‌ها، نک: پایین‌تر) و از این رو، نویسش مذکور را باید تصحیح قیاسی دانست. البته به لحاظ تصحیح متن، اگر این تصحیح قیاسی، ما را به سوی کشف صورت اصلی بیت یاری رساند، اشکالی ندارد، چون صورت خطی «بفساید» به صورت خطی موجود در نسخه‌ها بسیار نزدیک است. دیگر اینکه زمان مضارع مصدر افسودن یا افساییدن چند بار در متون کهن به کار رفته است[2] و از این رو این فعل را فردوسی می‌توانسته به کار برده باشد، اما افسون کردنِ مرگ و مقابله کردن با آن و تن در ندادنِ بدان، در حوزۀ تفکرات فردوسی جایی ندارد و حتی با بیت‌های دیگرِ پیش‌درآمد داستان رستم و سهراب که از «داد» بودن مرگ و چون و چرا نکردن دربارۀ مرگ سخن رفته است، همخوانی ندارد. گذشته از این، نگارنده متوجه نشده است که دلیر جوان و زیبا چگونه می‌تواند به تن خویش مرگ را افسون کند؟
پژمان فیروزبخش در وبگاه خود با عنوان حاصل اوقات[3]، با عرضۀ نویسش نسخه‌ها، تصحیح این بیت را به اقتراح گذاشته است. نخست در زیر همین نویسش‌ها بعلاوۀ نویسش دو نسخۀ دیگر  را  می‌آوریم[4] و سپس بحث خود را پی می‌گیریم:
ف: نخستین تن از مرگ ببسایذی/ دلیر و جوان خاک نبسایذی
سن‌ژوزف (ژ): نخستی دل ار مرگ نستاوذی/ دلیر و جوان خاک نپساوذی
شاهنامۀ کوچک اول (ش): نخستین دل از مرگ ئئسائدی (بی‌نقطه)/ دلیر و جوان مرگ را شایدی
شاهنامۀ کوچک دوم (ش2): نخستین دل از مرگ بستائدی (حرف پنجم بی‌نقطه)/ دلیر و جوان خاک نبساودی
سفینۀ تبریز: نخستین دل از مرگ ئستایدی (حرف اول بی‌نقطه)/ دلیر و جوان خاک نئساودی (حرف دوم بی‌نقطه)
س: اگر مرگ کس را ننوئاردی (حرف چهارم بی‌نقطه)/ ز پیر و جوان خاک ئسبارذی (حرف اول بی‌نقطه)
لن: اگر مرگ کس را نیوبارذی/ ز پیر و جوان خاک بسپاردی
ق۲: اگر مرگ را کس بتوباردی/ ز پیر و جوان خاک بسباردی
لی: نخستین دل از مرگ بستایدی/ دلیر و جوان خاک را شایدی
پ: اگر مرگ کس را بتوباردی/ ز پیر و جوان خاک ئسپاردی (حرف اول بی‌نقطه)
و: پحستی دل ار مرگ نستایدی/ دلیر و جوان مرگ ئپسایدی (حرف اول بی‌نقطه)
آ: اگر مرگ کس را نیازاردی/ ز پیر و جوان خاک نسپاردی
ل۲: نخستین دل از مرگ بستاندی/ دلیر و جوان خاک را شایدی
ب: اگر مرگ کس را نیوباردی/ ز پیر و جوان خاک نسپاردی
ل۳: اگر مرگ کس را نیوباردی/ ز پیر و جوان خاک بسپاردی
لن۲: اگر مرگ کس را نیوباردی/ ز پیر و جوان خاک بسپاردی
س۲: اگر مرگ کس را نیوباردی/ ز پیر و جوان خاک بسپاردی
سعدلو: اگر مرگ کس را بنوباردی/ ز پیر و جوان خاک نسباردی
اختیارات شاهنامه: اگر خود دل از مرگ نستابدی / دلیر و جوان خاک نپسایدی
حاشیۀ ظفرنامه (ظ): نخستین دل از مرگ بستاندی / .............................(جای مصراع دوم خالی است)
فیروزبخش این نویسش‌ها را به دو دستۀ کلی زیر تقسیم می‌کند:
1. نخستین (نخستی، اگر خود) دل (تن) ار (از) مرگ نستاودی (بستایدی، نستایدی، بستاندی، ببسایدی، ئئسائدی، نستاندی)/ دلیر و جوان خاک نپساودی (را شایدی، نبسایدی، مرگ ئپسایدی) (ژ، سفینۀ تبریز، ش۲، لی، و، ل۲، ف، ش، ظ، اختیارات شاهنامه)
۲. اگر مرگ کس را نیوباردی (ننوئاردی، بتوباردی، بنوباردی، نیازاردی)/ ز پیر و جوان خاک بسپاردی (نسپاردی) (س، لن، ق۲، پ، آ، ب، ل۳، لن۲، س۲، سعدلو).
پس از آن، پیشنهاد خود را در تصحیح و معنی بیت مزبور بدین شرح به دست می‌دهد[5]:
نخستین دل ار مرگ نپساودی/ دلیر و جوان خاک نپساودی
بدین گمان که فردوسی «پساویدن» را در دو معنی متفاوت «دریافتن، رسیدن، دست یافتن بر» و «لمس کردن» با هم قافیه کرده است. مفهوم کلی بیت هم به نظرم این است که اگر مرگ دل (یا تن) آدمی را درنیابد، یعنی اگر آدمی نمیرد، دلیران و جوانان جایی برای زیستن بر زمین ندارند(همانجا).
فیروزبخش سپس‌تر خود با تذکر وحید عیدگاه متوجه شد که معنی پیشنهادی پساویدن در مصراع یکم، گسترش معنایی همین واژه است در مصراع دوم، و از این رو قافیۀ بیت اشکال دارد؛ گذشته از این، در معنی عرضه شده، واژۀ «نخستین» جایی ندارد؛ سوم اینکه در مصراع یکم، این سخن که «مرگ دل آدمی را درنیابد»، سخن استواری نیست و در اینجا البته نویسش «تن» به جای «دل» بهتر می‌بود، ولی این نویسش از پشتیبانی کافی نسخه‌ها برخوردار نیست.
پیشنهاد دیگر را سعید لیان در همان وبگاه، بدین شرح عرضه کرده است:
نَخَستي دل ار مرگ نستاودي/ دلير و جوان خاك نپساودي
معني مصراع اول: دل [كسي] خسته نمي‌شد اگر مرگ شتاب نمي‌آورد (اگر مرگ سراغ كسي نمي‌آمد).
معني مصراع دوم [و اگر انسان] دلير و جوان خاك را لمس نمي‌كرد (يا شايد: اگر خاك انسان دلير و جوان را لمس نمي‌كرد).
لمس كردن خاك بايد به معني مردن باشد (پایان نقل قول).
این پیشنهاد البته بهتر از پیشنهاد پیشین است، ولی این نیز مشکلات خاصّ خود را دارد. فیروزبخش دربارۀ مصدر «ستاویدن» نوشته است: «ظاهراً گونه‌ای از  شتافتن»، اما شاهدی برای آن به دست نداده است. بنابر این، تا زمانی که شاهد معتبری برای کاررفتِ این مصدر یافت نشود، نمی‌توان به وجود آن در بیت مورد بحث اطمینان یافت؛ دیگر اینکه، بعید است که فردوسی در جاهای دیگر، دربارۀ مرگ، «شتاب آوردن» (شواهد را لیان به دست داده است) و در اینجا یک واژۀ نادر و نامأنوس را به کار برده باشد. چنین می‌نماید که گزینش «ستاویدن» در این معنی بیشتر کهن‌سازی متن است تا یافتن نویسش دشوارتر. معنی بیت نیز دلچسب نیست، زیرا  با این تصحیح، شاعر نکتۀ بسیار بدیهی را مطرح می‌کند و از این رو، سخن حکیمانه‌ای در این بیت دیده نمی‌شود.
نگارنده نیز مانند فیروزبخش گمان می کند که چه بسا نویسش اصلی در نسخه‌های گروه یکم باشد، ولی چنانکه دیدیم بر اساس این نسخه‌ها، نه می‌توان تصحیح مناسبی  عرضه کرد و نه معنی مناسبی از بیت بیرون کشید. ولی به نظر نگارنده، نویسش گروه دوم نسخه‌ها را نباید یکسره نو شده و تغییر یافته قلمداد کرد، به‌ویژه آنکه مصدر «اوباردن»، به معنی بلعیدن، نویسشی است دشوار، و شاید به دست کاتبان وارد متن نشده باشد. بنابر این، بر اساس این نسخه‌ها، تصحیح و معنی زیر برای این بیت پیشنهاد می‌شود:
اگر مرگ کس را نیوباردی / ز پیر و جوان خاک بسپاردی
این صورت با اختلاف‌هایی در ده نسخه (س، لن، ق۲، پ، آ، ب، ل۳، لن۲، س۲، سعدلو) آمده است. سپاردن، گونه‌ای است از سپُردن به معنی لگدمال کردن و نابود کردن که این یکی بارها در شاهنامه به کار رفته است. معنی: اگر مرگ آدمی را نمی‌بلعید (به سراغ آدمی نمی‌آمد)، زمین چنان از آدمیان پیر و جوان پر می‌شد که خاکِ زمین را لگدمال و نابود می‌کردند (زمین را کن‌فیکون می‌کردند). البته معنی پیشنهادی مصراع دوم نزدیک است به معنی همین مصراع در تصحیح پیشنهادی فیروزبخش. به گمانم یکی از اشکالات این تصحیح  این باشد که در شاهنامه، نه «سپاردن» بلکه «سپُردن» در این معنی به کار رفته است. وگرنه، با این تصحیح بیت به خوبی معنی دارد و با اشارۀ تلویحی به ناگریزی مرگ، مفهوم بیت، هم با اندیشۀ فردوسی همخوانی دارد و هم نکتۀ حکیمانه‌ای در آن نهفته است. در جستجو برای یافتن معنای مورد نظر برای «سپاردن» در پیکرۀ گروه فرهنگ‌نویسی، به شاهد زیر برخوردم (مولوی 1355ش، ج4، ص32) که معنی آن نزدیک است به معنی همین فعل در بیت فردوسی:
منم آن شمع که در آتش خود/ هرچه پروانه بُوَد بسپارم
منابع
انوری، حسن، 1381، فرهنگ بزرگ سخن، زیر نظر حسن انوری، تهران، سخن.
جويني ، عزيزالله 1375: تصحیح و شرح شاهنامه، دستنویس موزۀ فلورانس، ، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
خالقی مطلق، جلال 1393ش، داستان رستم و سهراب، به کوشش محمدافشین وفائی و پژمان فیروزبخش، تهران، سخن.
دهخدا، علی­اکبر 1377ش، لغت­نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورة جدید.
                 فردوسی، ابولقاسم 1369، شاهنامه ، به کوشش ژول موهل، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی.
فردوسی، ابولقاسم 1377ش، شاهنامه، حاشیة ظفرنامة حمدالله مستوفی، چاپ عکسی از روی نسخة مورخ 807 هجری در کتابخانة بریتانیا، زیر نظر: نصرالله پورجوادی و نصرت­الله رستگار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377ش، وین،1999.
فردوسی، ابوالقاسم 1379ش، شاهنامۀ فردوسی همراه با خمسۀ نظامی، با مقدمۀ فتح‌الله مجتبائی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
فردوسی، ابوالقاسم 1381ش، شاهنامه/نامۀ باستان، به کوشش میرجلال‌الدین کزازی، تهران، سمت.
فردوسی، ابوالقاسم 1386ش، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی )، بنیاد میراث ایران، نیویورک، 1366-1386ش/1981-2007م؛ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران.
فردوسی، ابولقاسم 1389، شاهنامه، نسخه­برگردان از روی نسخۀ کتابت اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری قمری (کتابخانۀ شرقی، وابسته به دانشگاه سن­ژوزف بیروت، شمارۀ NC 43)، به کوشش ایرج افشار، محمود امیدسالار، نادر مطلبی کاشانی، با مقدمۀ جلال خالقی مطلق)، انتشارات طلایه، تهران، 1389.
کزّازی، میرجلال­الدین 1381، نامۀ باستان: ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، تهران، انتشارات سمت، ج2.
مسعود سعد سلمان 1364ش، دیوان، به کوشش مهدی نوریان، اصفهان، انتشارات کمال.
مولوی، جلال‌الدّین محمد 1355ش، کلّیات شمس یا دیوان کبیر، به کوشش بدیع‌الزّمان فروزانفر، تهران.
http://haseleowghat.blogfa.com/post/37





[1] . يكي زود سازد، يكي ديرتر/ سرانجام بر مرگ باشد گذر (ج2، ص195)
   مگر مرگ كز مرگ خود چاره نيست/ وزو بتّر از بخت، پتياره نيست (ج3، ص4)
ز مردن مرا و تو را چاره نيست/ درنگي‌تر از مرگ پتياره نيست (ج3، ص85)
[2] . برای نمونه: چون بیفسایدم چو مار، غمی / بر دل من چو مار بگمارد (مسعود سعد سلمان، ص149)؛ برای شواهد دیگر، نک: دهخدا 1377ش؛ انوری 1381ش، هردو ذیل افساییدن).
[3] . http://haseleowghat.blogfa.com/post/37
[4] . ما نویسش دو نسخۀ حاشیۀ ظفرنامه و اختیارات شاهنامه را به این مجموعه افزوده‌ایم.
[5] . البته نوشته است که: بدون هیچ اطمینان خاطری این بیت را تصحیح کرده است.

يک نظر :: دشوارترین بیت شاهنامه در داستان رستم و سهراب

  1. در مورد بیت مورد بحث دوستان را ارجاع میدهم به مقاله " سفینه ی تبریز و چند پیشنهادِ تازه در ویرایش شاهنامه" نوشته سیاوش جعفری استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور،درج شده در فصلنامه كهن نامه ادب پارسي سال ششم، شماره 2، تابستان 1394 قابل دسترسی در صفحه زیر:
    http://classicallit.ihcs.ac.ir/article_1987_28099d4f3cbfe6a3795f47ff34bd51f7.pdf

    که در آنجا پیشنهاد جناب جعفری که مشابه متن سن‌ژوزف است بدین صورت میباشد :

    نخستي دل، ار مرگ نشتاودی
    دلير و جوان خاك نپساودی