کوشمغان در شاهنامه؟

پس از مرگ زوطهماسب، افراسیاب از فرصت استفاده می‌کند و به ایران لشکر می‌کشد. سپس رستم با سپاهی گران به رویارویی او می‌شتابد و افراسیاب به سختی شکست می‌خورد و به دامغان می‌گریزد. در همینجا دو بیت زیر آمده است[1]:
برفتند تركان ز پيش مغان/ كشيدند لشكر سوي دامغان
وزآن‌جا به جيحون نهادند روي/ خليده‌دل
و با غم و گفت‌وگوي

استاد خالقی مطلق در شرح بیت یکم چنین نوشته بود: «مغان جمع مغ کنایه از ایرانیان است (← منوچهر 836). احتمال اینکه نام محل باشد، مثلاً دشت مغان، چندان زیاد نیست»[2]. نخست اینکه مغان کنایه از ایرانیان نه در شاهنامه دیده می شود و نه در متون دیگر. مغ، یعی روحانی زردشتی، پس به گروهی از ایرانیان اطلاق می شده که متولی دین زردشتی بودند و نه به همۀ ایرانیان و از بیت مورد استناد استاد خالقی سخت می توان چنین برداشتی کرد. مهراب کابلی زمانی که دریافت دخترش رودابه عاشق زال شده است، بدو می گوید:
گر از دشت قحطان سگ مارگیر / شود مغ ببایدش کشتن به تیر
استاد بیت را چنین معنی می کنند (1/266): «اگر از سرزمین تازیان یک سگ مارگیر آیین ایرانیان پذیرد و مغ گردد، باید او را به تیر کشت». به گمانم معنی اصلی بیت این است: اگر از اعراب حتی یک سگ مارگیر زردشتی شود باید به تیرش کشت. آنگاه از این معنی می توان به معنی مورد نظر استاد خالقی رسید. این بیت نمی خواهد بگوید که اگر عرب ایرانی شود، که نمی شود. در اینجا این پرسش اساسی روبه‌روی ما قرار می‌گیرد: در حالی که صدها بار در شاهنامه ایرانیان به کار رفته است، چرا باید فردوسی تنها در همین بیت به جای آن مغان را بیاورد و به کل ایرانیان تعمیم دهد؟ در مورد شاعر زبردست و نابغه‌ای چون فردوسی نمی‌توان تصوّر کرد که مغان را در محل قافیه آورده است تا با دامغان قافیه بسازد. در حالی که به سادگی می‌توانست دامغان را در مواضع دیگر بیت بگنجاند. پیشنهاد نگارنده با احتیاط تمام این است که شاید در این بیت مغان نام یک ناحیۀ جغرافیایی  و محل نبرد ایرانیان و تورانیان بوده است. در سه کیلومتری غرب سمنان محله‌ای است بسیار قدیمی به نام کوشمغان که از قضا درست در مسیر حرکت افراسیاب قرار داشته است. در شاهنامه مسیر حرکت افراسیاب چنین ترسیم شده است: از اسپیجاب به راه می‌افتد (1/330/48) و از جیحون عبور می کند (1/331/54) و به رود ری می رسد (1/337/139). سپس، رستم از زاولستان به راه‌ می‌افتد و همراه با سپاه ایران به افراسیاب می‌رسند. در همینجاست که رستم  تا آستانۀ دستگیری افراسیاب پیش می‌رود، ولی افراسیاب از چنگ رستم می‌گریزد و پس از همین ماجراست که بیت مورد نظر ما می‌آید. پس اگر این همسان‌انگاری درست باشد، نبرد ایرانیان و تورانیان در نزدیکی کوشمغان (= کوشک مغان (نزدیکی سمنان کنونی) رخ داده است. افراسیاب از کوشک مغان به دامغان می‌گریزد و از آنجا به جیحون، مرز ایران و توران  بازمی‌گردد. کوشمغان در کنار دو محلۀ  دیگر سمنان، زاوغان و کدیور قرار دارد و در حال حاضر بلوار حکیم‌الهی از میان آنها می‌گذرد. در کوشمغان – چنانکه در تصویر می‌بینید - قلعه‌ای بسیار قدیمی نیز باقی مانده است. در یکی از کتابهای مربوط به تاریخ و جغرافیای سمنان، پس از شرح محلّۀ کوشمغان، همین بیت فردوسی نیز آمده است[3]. بنابر این، نویسندۀ این کتاب در  همسان‌انگاری مغان شاهنامه در این بیت و کوشمغان سمنان بر بنده فضل تقدم دارد. شاید کسان دیگری هم این نکته را گوشزد کرده باشند. دو مانع بر سر راه این همسان‌انگاری وجود دارد: یکی اینکه از کوش‌مغان در کتاب‌های جغرافیایی قدیمی سخنی نیست؛ دیگر اینکه ما ‌نمی‌دانیم که آیا کوشمغان به مغان نیز نامبردار بوده است یا نه. در ری باستان، نام‌های بسیاری با کوشک ساخته شده که برخی از آنها عبارتند از: کوشک خلیفه در قصران، کوشک دشت، کوشک دهستان سیاه‌رود، کوشک شهریار، کوشک علی‌کامه، کوشک فشاپویه[4]. از آنجا که برخی از این نواحی چون کوشک شهریار و کوشک فشاپویه، به جزء دوم نیز نامبردار بوده‌ا‌ند، در مورد کوشک مغان نیز می‌توان همین احتمال را مطرح کرد.



[1] . فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرة‌المعارف بزگ اسلامی، 1386ش، ج1، ص349.
[2] . خالقی مطلق جلال، یادداشت‌های شاهنامه، یادداشت‌های شاهنامه، تهران، مرکز دایرة‌المعارف بزگ اسلامی، 1389ش، ج1، ص380-381.
[3] . بنی‌اسدی، علی، سیمای استان سمنان ، سمنان، استانداری سمنان، 1374ش، ج1، ص138-139. گویا کهن‌ترین گزارش دربارۀ کوشمغان در این منبع دیده می‌شود: اعتمادالسلطنه (صنیع‌الدّوله)، محمدحسن‌خان، مطلع الشّمس، تهران، چاپ سنگی، 1303ق، ج3، ص314؛ برای شرح دیگری از این محلّه، نک: مخلصی، محمدعلی، آثار تاریخی سمنان، بی‌جا، بی‌تا، ص65-66.
[4] . نک: کریمان، حسین، ری باستان، تهران، انجمن آثار ملی، 1345، ج2، ص518، 521، 523، 616-617.

0 نظر :: کوشمغان در شاهنامه؟