زنان را همین بس بود یک هنر



زنان را همین بس بود یک هنر / نشینند و زایند شیران نر
نویسندۀ این سطور این بیت زن‌ستیزانه را به‌رغم شهرت آن به نام فردوسی، نتوانست در هیچ‌یک از چاپ‌های معتبر و نامعتبر شاهنامه بیابد. این بیت بدون نام سرایندۀ آن در امثال و حکم دهخدا آمده است(دهخدا، 1386ش: ج2، ص920)، ولی در برخی کتاب‌هایی که پس از آن دربارۀ امثال و حکم نوشته شده، بیت مذکور به نام فردوسی درج شده است (مثلاً نک: ذوالفقاری، 1389ش، ج2، ص1133).
ادامه مطلب ...

عقد شرعی رستم با تهمینه در نیمه‌شب؟

در داستان رستم و سهراب، پس از آنکه تهمینه، دختر پادشاه سمنگان نیمه‌شب به خوابگاه رستم در‌می‌آید، و مِهر خود را به پهلوان ابراز می‌دارد (فردوسی، 1386: ج2، ص123-124):
چو رستم بدانسان پریچهره دید / ز هر دانشی نزد او بهره دید
وُدیگر که از رخش داد آگهی / ندید ایچ فرجام جز فرّهی
پس از این بیت، 8 نسخه[1] از پانزده نسخۀ مبنای تصحیح استاد جلال خالقی مطلق بیت‌های زیر را افزوده‌اند:
ادامه مطلب ...

کوشمغان در شاهنامه؟

پس از مرگ زوطهماسب، افراسیاب از فرصت استفاده می‌کند و به ایران لشکر می‌کشد. سپس رستم با سپاهی گران به رویارویی او می‌شتابد و افراسیاب به سختی شکست می‌خورد و به دامغان می‌گریزد. در همینجا دو بیت زیر آمده است[1]:
برفتند تركان ز پيش مغان/ كشيدند لشكر سوي دامغان
وزآن‌جا به جيحون نهادند روي/ خليده‌دل
و با غم و گفت‌وگوي
ادامه مطلب ...

تا ثریا می رود دیوار کج

در همین رشتۀ خودمان ادبیات، گاهی پژوهنده‌ای مشکلی را طرح می کند، ولی خود راه حل درستی برای آن به دست نمی‌دهد. سپس‌تر، پژوهندگان با نقد همان راه حل نادرست، به راه حلی درست می‌رسند. بنابر این، پژوهندۀ اول به رغم آنکه فرض او نقد شده، کاری کرده است کارستان. مهم این است که مشکل درست طرح شده باشد، اما برخی از همان آغاز خشت را کج می‌گذارند و همین خشت کج تا ثریا هم کج می‌رود. نمونه‌ای از آن را در زمینۀ شاهنامه‌پژوهی در نوشته ای از استاد علی رواقی دیدم و این نمونه را برای این می آورم که هشداری باشد به خودم و دوستان نازنینم که در پژوهش مراقب باشیم خشت اول را درست بگذاریم.
ادامه مطلب ...

دشوارترین بیت شاهنامه در داستان رستم و سهراب



 در پایان پیش‌درآمد داستان رستم و سهراب بیش از ده بیت در نسخه‌های مختلف هست که در تصحیح استاد خالقی مطلق همه به پانوشت منتقل شده‌اند. از آن میان یک بیت بسیار مهم است و در بیشتر نسخه‌های مبنای تصحیح استاد و سه نسخۀ مهم دیگر، یعنی سعدلو (فردوسی 1379ش، ص139)، حاشیۀ ظفرنامۀ حمدالله مستوفی (فردوسی 1377ش، ج1، ص222) و سن‌ژوزف (فردوسی 1389ش، ص122) آمده است و در اصلی بودن آن نمی‌توان تردید کرد. استاد خالقی مطلق نیز گویا این بیت را اصلی دانسته، ولی نوشته است که «به علت فسادی که در آن راه یافته، فعلاً از متن بیرون نهاده‌ایم»(خالقی مطلق 1393ش، ص124). اما پیش از او، از میان تصحیحات معروف شاهنامه، این بیت چاپ ژول مول به صورت زیر آمده است (فردوسی1369ش، ج2، ص37، ب9):
نخستین بدل مرگ بستایدی / دلیر و جوان خاک نپسایدی
ادامه مطلب ...

آیا فردوسی برای سرودن بیتی در تنور می‌رفت؟



عطار در مصیبت‌نامه در ستایش از شعر خود چنین می‌سراید (عطّار 1386ش، ص448-449):
آبِ هر معنی، چنانم روشن است/ کآنچه خواهم، جمله، در دستِ من است
می‌نباید شد بحمدالله به‌زور / همچو فردوسی ز بیتی در تنور
همچو نوح آبی به‌زور آید مرا   زآنکه طوفان از تنور آید مرا
از تنورم چون رسد طوفان به‌زور / هیچ حاجت نیست رفتن در تنور
همچو فردوسی فُقَع خواهم گشود / چون سنایی، بی‌طمع، خواهم گشود
ادامه مطلب ...

چند قطعه نوحه‌سرايی عاشورای حسينی در بيهق سده پنجم قمری

دوست عزیز و همکار قدیم ما دکتر حسن انصاری که 14 سالی هست در ولایت فغانس رحل اقامت افکنده، در وبگاه خود –که نشانی‌اش را در زیر می دهم – هقت قطعه نوحۀ عاشورایی را از متن عربی سفينة العلوم تأليف دانشمند معتزلی حنفی/ زيدي اواخر سده پنجم قمری نقل کرده است. به نوشتۀ او، در این کتاب، حاکم جشمي چند قطعه از اشعار فارسی را نقل کرده که از مضمون و از سبک آن پيداست که در مجالس حسينی در بيهق آن روزگار، موطن نويسنده کتاب نقل می شده و در اين محافل مصيبت خوانی زمزمه می شده است. دکتر انصاری کوشش بسیاری کرده تا صورت درست اشعار را به دست دهد، ولی چنانکه خودش نوشته مشکلات عدیده‌ای همچنان باقی مانده است. من بنده کوشیدم مطابق فهم خودم این قطعات را که مشتمل است بر 43 بیت، از نو تصحیح کنم و در واقع برخی جاها ناچار شدم متن را مثل مرمّت‌کاران آثار باستانی مرمّت کنم. جز یک بیت (بیت 35) که هرچه فسفر سوزاندم، بی‌نتیجه ماند (یکی مصراع نیز از همۀ نسخه‌ها افتاده است). این بیت را گذاشتم برای استادان و دانشجویان عزیز ادبیات که شاید بتوانند گره آن را بگشایند.
ادامه مطلب ...

وُرا، وِرا، وَرا



در شاهنامه و متون نظم و نثر فارسی صورت ورا فراوان به کار رفته است. اجزای این صورت  چیست و آن را چگونه باید تلفظ کرد؟ دربارۀ اجزای آن دو احتمال وجود دارد و دربارۀ تلفظ آن چهار احتمال. اجزای آن: یکی مخفف او+ را و دیگری مخفف وی+ را. تلفظ­ها عبارتند از وَرا(varāوِرا(verāوُرا(vorā) و اُرا(orā). این احتملات را به صورت زیر نیز می توان نشان داد:
ورا = او+ را وُرا(vorā) یا اُرا(orā)
ورا= وی+ را وَرا(varā) یا وِرا(verā)
ادامه مطلب ...

میازار موری یا مکش مورکی؟



در شاهنامه هنگامی که تور قصد کشتن ایرج را می کند، ایرج به برادر می گوید:
مكش موركي را كه روزي‌كش است/ كه او نيز جان دارد و جان خوش است
اما چنانکه می دانیم در بوستان سعدی این بیت به صورت زیر آمده و همین صورت نیز مشهور خاص و عام است
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
ادامه مطلب ...

نُه اندر نُه آمد سه اندر چهار



کفِ شاه محمود عالی‌تبار    نُه اندر نُه آمد سه اندر چهار
در شرح بیت‌های هجونامۀ منسوب به فردوسی در هجو سلطان محمود غزنوی رسیدم به بیت مشهور بالا که به رغم شهرت آن، پیشینه‌اش به 200 تا 300 سال نمی‌رسد.
ادامه مطلب ...

سخنی در باب مبالغۀ حماسی

مبالغه در ذات شعر حماسی است و در شاهنامه این مبالغه ها با جادوی کلام فردوسی، کمتر رنگ غیر واقعی خود را به رخ خواننده می کشد. برای نمونه هنگامی شاعر می گوید:
شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب
ادامه مطلب ...

یکی دخمه کردش ز سمّ ستور


سال گذشته جستاری نوشتم برای جشن نامۀ استاد ارجمند ما دکتر حسن انوری با عنوان «عسلی، غیار و یهودانه» که لابد در نمایشگاه عرضه می شود. به دنبال عکسی و مدارکی بودم دربارۀ زردشتیانی که در اواخر دورۀ قاجار وصلۀ ناهم رنگ بر روی لباس خود می دوختند تا از مسلمانان متمایز شوند. استاد نازنین ما دکتر علی اشرف صادقی کتابی برایم آورد به فرانسه از یکی از فرانسویان که شرح سفر خود را از ایران در همین دوره نوشته بود (مشخصات کتاب را ننوشتم و فراموش کردم شاید از لویی دوبو. اگر درست نوشته باشم). در بارۀ موضوع جستارم مطلبی نیافتم ولی طرح این مناره از شاخ حیوانات در اصفهان نظر هردوی ما را جلب کرد. آیا اصفهانی های عزیز اطلاعی از این مناره دارند؟ 

ادامه مطلب ...

کیش و دین


پیشتر نوشته بودم در جستاری (نامۀ فرهنگستان)که در شاهنامه عموماً کاربرد دین با کیش فرق می کند. مانند متون پهلوی دین به دین بهی یا همان دین زردشتی گفته می شد و کیش به دینهای غیر زردشتی. مثلاً کیش آهرمنی. در مورد نوشزاد پسر انوشیروان از زن مسیحی او فردوسی می گوید:

ادامه مطلب ...

سادۀ بسیار نقش

سادۀ بسیار نقش
چیست این سقف بلند سادۀ بسیار نقش/زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این بیت حافظ با ترکیب پارادکسیکال «سادۀ بسیار نقش» سالهاست که حافظ شناسان را به خود مشغول داشته است. سعیدی سیرجانی گفته بود حافظ شاید «ایستاده» گفته بود و بعد کاتبان آن را به «بلند ساده» تبدیل کرده اند. هاشم جاوید دنبال نظر سیرجانی را گرفت و گفت ساده مخفف ایستاده است با این شاهد از شاهنامه:
به بالا برآمد به دژ بنگرید/یکی ساده دژ آهنین باره دید

ادامه مطلب ...

بنیادهایی به نام فردوسی؟

امروز کمی عصبانی ام. چرا؟ عرض می کنم. به روز بزرگداشت فردوسی در 25 اردیبهشت نزدیک می شویم. این روزها در مرحلۀ حرف، همه از فردوسی و شاهنامه سخن می گویند. بله! شاهنامه شناسنامۀ ملی ماست و شاعر آن بزرگترین شاعر جهان و چنین و چنان. سه چهار سال پیش در سرمقالۀ نامۀ فرهنگستان به مناسبت هزارۀ شاهنامه از پنج بنیادی که به نام شاهنامه و فردوسی در سالهای گذشته فعال بودند، سخن گفتم. پرسش من این است:
ادامه مطلب ...

خواب اقاقیاها

می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را بمیرم
شاملو، «از این گونه مردن» از دفتر ابراهیم در آتش
هیچگاه دربارۀ سطراول شعر « می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم» فکر کرده اید. سخت غریب است، نه؟ دوست نازنینم دکتر علیایی، استاد ادبیات دانشگاه تهران بر آن است که شاملو در اینجا کهن گرایی کرده است.

ادامه مطلب ...

نقد علمی یا نگاه ناصرالدّین‌شاهی؟



در شمارۀ تازۀ بخارا(شمارۀ 104)هم پاسخ بنده به نظر جناب ناصرالدین پروین دربارۀ دانشنامۀ مطبوعات چاپ شده است و هم پاسخ جناب پروین به پاسخ من. تا آنجا که ما می دانیم اگر قرار باشد پاسخِ پاسخ هم چاپ شود، آن را برای شمارۀ بعدی می گذارند. مانند پاسخ بنده که در شمارۀ بعد از نقد و نظر جناب منقد چاپ شد. چه اشکالی داشت همان شماره ای که تعریض و نقد جناب پروین چاپ می شد، علی دهباشی آن را برای من بنده هم می فرستاد و شب تا صبح مهلت می داد تا برای همان شماره پاسخ بنویسد. گمان کنم جناب پروین از رانتِ مقوله اندازی در هر شمارۀ بخارا استفاده کرده و  به خیال خود نان را در تنور داغ چسبانده و حق بندۀ بی ستون در بخارا را کف دستش گذاشته است. تمام سخن من در پاسخ در دو جمله خلاصه می شد: به جای تعریض به ویراستار، نقد علمی بنویسید آقا و به جای کلی گویی، با سند و مدرک و دلیل دانشنامۀ مطبوعات را نقد کنید. همین.
ادامه مطلب ...

بزشکِ هِزبر و پلنگان یا به رشکِ هِزبر بَلیکان؟


در داستان رستم و سهراب دو بیت هست که تا کنون بحث‌های بسیاری برانگیخته است. یکی آنجا که  رستم ردِّ رخش را می گیرد:
چو نزدیک شهر سَمَنگان رسید / خبر زو به شیر و پلنگان رسید (ج2، ص120، ب29)
دیگری آنجا که تهمینه در خوابگاه رستم، خود را چنین معرفی می کند:
یکی دخت شاه سَمَنگان منم / بزشک هِزبر و پلنگان منم (ج2، ص122، ب62)
دربارۀ بیت دوم تفسیرهایی که تا کنون داده شده اینهاست

1.      هزبرو پلنگان استعاره از پهلوانان و دلاوران است و تهمینه می گوید من با زیبایی خود مایۀ آرامش یلان و جنگجویان هستم و دیدار و جمال من برای آنها مانند طبیب است برای بیماران(مینوی 1352، و 1369، ص5، پانویس بیت70؛ یاحقی 1368، ص79؛ رستگار فسایی 1373، ص95، 96؛ کزازی 1381، ج2، ص564؛ برای این نظرات، نک: آیدنلو، همانجا).
ادامه مطلب ...

تو نیکی کن آنگه به جیحون فکن

بیت معروف زیر از سعدی بزرگ مثل سائر شده است
تو نیکی می کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز
دربارۀ منشأ این بیت همه به داستانی اشاره دارند در قابوس نامه که به راستی قصۀ بی نمکی است: متوکل عباسی غلام محبوب و خوش سیمایی به نام فتح داشت (در روایت قابوس نامه فرزندخواندۀ خلیفه!!) که هنگام شنا در دجله ناپدید می شود؛ تا اینکه پس از هفت روز او را در شکافهای کنار دجله می یابند.
فتح به خلیفه می گوید: من این هفت روز گرسنه نبودم، هر روز ده نان در طبقی از جلوی من رد می شود و من دو سه نانی از آن که بر رویش «محمد بن الحسین اسکاف» نوشته شده بود، بگرفتمی و بخوردمی. الاسکاف فرا خوانده می شود و او داستان را چنین تعریف می کند: هر روز نانهایی برای اطعام مساکین کنار می گذارم، ولی چند روزی کسی سراغ نانها نیامد. پس هر روز نانها را به دجله می ریختم تا ماهیان بی نصیب نمانند. شنوده بودم که نیکوئی کن و در آب انداز که روزی بردهد.
ادامه مطلب ...

پاسخی به تعریضی



در شمارۀ تازۀ بخارا (ش103، ص111-113)، جناب دکتر ناصرالدین پروین در مجموعه مقولات چندگانۀ خود، گانه ای نیز به دانشنامۀ مطبوعات و تعریض به من بنده اختصاص داده اند. حضرت استاد پس از شکوه از دانشنامه های ناتمام و کوچک نبودن کار دانشنامۀ مطبوعات کشوری چون ایران، می فرمایند: «حالا- شگفت آنکه از میان شاهنامه پژوهان-کسانی دست بالا زده اند که این کار عظیم را انجام دهند. اما جلد اول دانشنامۀ مطبوعات ایران نشان می دهد کاری یکدست و جامع ارائه نشده است: نه از نظر گزینش مدخلها و نه از نگاه تدوین آنها. با این وصف، کاریست که می توان در حال حاضر بدان دل خوش کرد و امیدوار بود جلدهای آینده بهتر از جلد نخست باشد».
ادامه مطلب ...

آیا روایت جشن سده در شاهنامه الحاقی است؟


تحریر دوم:
سده نام جشنی ملّی است که ایرانیان از دیرباز تا زمان سلجوقیان در شامگاه دهم بهمن ماه با برافروختن آتش و پایکوبی بر گرد آن برگزار می کردند و زردشتیان کرمان هنوز هم برگزار می کنند. دربارۀ پیشینۀ این جشن روایتهای گوناگونی نقل شده است. بنا بر روایتی هنگامی که فرزندان مشی و مشیانه به صد رسید جشنی ترتیب دادند و آن را سده نام نهادند (بیرونی، التفهیم، ص257) در شاهنامه که موضوع جستار حاضر است هوشنگ پیشدادی آن را بنیان نهاد. به گزارش حمدالله مستوفی (ص81) جمشید آن را بنا نهاد و روایتی در زین الاخبار گردیزی(ص525-536) پیشینۀ این جشن را به چیرگی فریدون بر ضحّاک می رساند.
ادامه مطلب ...

آیا ایرانیان در تصحیح انتقادی متون پیشرو بودند؟

بارها شنیده و خوانده ام آن هم از استادان بزرگ که ایرانیان 500 سال پیش از اروپاییان به تصحیح انتقادی متون پرداختند و پشتوانۀ این نظر همانا گفتۀ حمدالله مستوفی مورخ و شاعر نامدار قرن هشتم هجری است در آغاز ظفرنامه که 50 نسخۀ شاهنامه را مقابله کرده است. ظفرنامه سرودۀ خود مستوفی است در متن کتاب، شامل رویدادهای ایران از جایی که شاهنامه به پایان می رسد تا زمان خودش و کل شاهنامه در حاشیه. نخست عین سرودۀ حمدالله را بخوانید. بعد از تعریف و تمجید از شاهنامه می گوید:
ادامه مطلب ...

تفسیر شاهنامه در دایرۀ تنگ حوصلۀ ما

مجلۀ نگاه نو را می خواندم، رسیدم به مقالۀ دکتر محمد دهقانی دربارۀ فردوسی. بنده به هیچ روی مخالف برداشتهای مختلف از شاهنامه بر اساس نظریه های ادبی نوین نیستم. پیشتر هم نوشتم شاهنامه را نباید متنی مقدس انگاشت، ولی ولی! نمی توان با خواندن چند تا داستان شاهنامه بی آنکه دربارۀ پیشینۀ داستانها در متون دورۀ میانه و اوستا و حتی میراث مشترک هند و ایرانی دست به نظریه پردازی زد. در آغاز مقاله می گوید: باور فردوسی به دو منبع شناخت متعارض که یکی برگرفته از سنت اسلامی و دیگری حاصل فرهنگ ایران باستان است، او را به تعبیر روانشناسان دچار ناهماهنگی شناختی (cognitive dissonance) کرده است.
ادامه مطلب ...