بدفهمی قدیمی از بدخویی دقیقی



به گفتۀ فردوسی در دیباچۀ شاهنامه، نخستین بار دقیقیِ جوان، سرایش شاهنامۀ ابومنصوری را آغاز کرد، ولی جوانیِ او را «خوی بد» یار بود و «بدان خوی بد جان شیرین بداد» و بدین سان، نامۀ خسروان ناگفته ماند. سپس بیت زیر را می‌آورد:
یکایک ازو بخت برگشته شد / به دست یکی بنده بر کشته شد[1]
منابع پس از شاهنامه، به‌ویژه بیشتر مقدمه‌های شاهنامه همین اشارۀ فردوسی را بدون تفسیر خاصی تکرار کرده‌اند[2]. اما یکی از همین مقدمه‌های قدیمی، معروف به مقدمۀ قدیم شاهنامه (دارالکتب قاهره، مورخ 741ق)، بیت‌ها را چنین تفسیر کرده است:
«دقیقی مردی بود که غلامان نیکوروی دوست داشتی. چون از شاهنامه یکچندی به نظم آورده بود، چنان اتفاق افتاد که غلامی ترک را در آن روزها خریده بود و با او بازی می‌کرد و آن غلام کاردی بر شکم دقیقی زد و او را هلاک گردانید و شاهنامه ناگفته ماند[3]». همین برداشت در مقدمه‌های جدیدتر شاهنامه و برخی تذکره‌ها نیز البته گاهی با آب و تاب و شاخ و برگ‌های بیشتر آمده است. برای نمونه بنگرید به این تخیّلات شاعرانه و بعضاً اروتیک هرندی اصفهانی در مقدمه‌ای از شاهنامه که خود در 1031ق گرد آورده و مدوّن کرده است: «... کنار و آغوش از بر و دوش آن خَلُّخ‌نسب چگل‌مشرب را پر از سمن و سنبل و لاله و گل می‌داشت تا آن زمان که عقل غایب و شهوت غالب گشت ... دقیقی بی‌خود در وی آویخت و غلام جلادت ‌ورزیده، دشنۀ چون غمزۀ خوبان خونریز و مانند خوی شاهان آتش‌انگیز، صافی‌تر از ضمیر سالکان شب‌زنده‌دار و روشن‌تر از خاطر شاعران نکته‌پرداز، از نیام غضب به قصد مکافات، چنان بر ناف صاحب بی‌باک خود زد که از پشتش فوارۀ خون گرم بر بساط نرم فروریخت[4]».
از میان پژوهندگان شاهنامه نخستین بار گویا ژول موهل، با استناد به یکی از مقدمه‌های شاهنامه و با اعتماد به روایت آن نوشت: « دقیقی به ضرب کارد غلام زرخریدش در مجلس عیشی از پای درآمد[5]». به نظر نولدکه نیز ممکن است روابط عشقی دقیقی با غلام خود راست باشد؛ «برای آنکه از شعری که اته آورده است (عوفی، چاپ براون، ص13، س1 و بعد) به طور یقین چنین استنباط می‌شود که این شاعر نیز گرفتار فساد اخلاقی بوده است که پیش از او در ایران رواج داشته و مخصوصاً در نزد اهل ذوق هوس شریفی به شمار می‌رفته است»[6]. شعر مورد نظر نولدکه در کتاب لباب‌الالباب عوفی[7] چنین است:
ای ابر بهمنی نه به چشم من اندری / دم زن زمانکی و برآسای کم گِری
این روز و شب گریستن زار بهر چیست / نی چون منی غریب و غم عشق بر سری
دردا جدا بماندم و در غم ز عشق یار / من زین تونگرم که مباد این تونگری
یاری گزیدم از همه خلقان پری‌نژاد / زآن شد ز پیش چشم من امروز چون پری
لشکر برفت و آن بت لشکرشکن برفت / هرگز مباد کس که دهد دل به لشکری
بیت مورد استناد نولدکه، بیت پایانی است که به نظر او، منظور شاعر از «بت لشکرشکن» و «لشکری» همان مذکّرِ زیباروی است. سید حسن تقی‌زاده نیز با اشاره به نظر نولدکه نوشت: «همچنین عشق غیرطبیعی و صفت مذموم که باعث قتل او شد، از بعضی اشعار دیگر دقیقی نیز مستفاد می شود که وی نیز مبتلای آن خوی قبیح و ننگین بوده است که از زمان قدیم در ایران معمول بوده و فردوسی نیز در ابیات سابق‌الذکر به این مطلب اشاره می‌کند[8]». محمد‌امین ریاحی[9] هم گویا با تأیید همین برداشت «خوی بد» در شعر فردوسی را «پردۀ شرم و آزرمی» می‌داند که شاعر روی «مضمون زشتی» را پوشانده است؛ اما جلال خالقی مطلق[10] و محمد دبیرسیاقی[11] فقط روایت فردوسی را بدون هیچ‌گونه شرح یا تفسیری گزارش کرده‌اند.
دربارۀ مطالب بالا نکات زیر شایستۀ یادآوری است:
1.      چنانکه در آغاز این نوشته ملاحظه می شود، همۀ اطلاعات ما از شاهنامه دربارۀ کشته شدن دقیقی همین است: شاعر، خوی بد داشت و به سبب همین خوی بد به دست بنده‌ای کشته شد. سرچشمۀ همۀ روایت پرشاخ و برگِ منابع بعدی دربارۀ غلام‌بارگی دقیقی همین بیت‌های فردوسی است؛ و اگر جز این بود، روایتی مشابه این روایت در تذکره‌ها و منابع قدیمی چون چهارمقالۀ نظامی عروضی و لباب‌الالباب عوفی و جز آنها نقل می‌شد. پس، روایت مربوط به غلام‌بارگی دقیقی و کشته شدن شاعر در اثنای ملاعبه با غلام، برداشت و تخیّل نویسندگان آنهاست. چنانکه گفته شد، منبع تذکره‌ها و مقدمه‌های شاهنامه در این باره، مقدمۀ قدیم شاهنامه است که پر است از روایات نادرست یا افسانه‌آمیز دربارۀ زندگانی فردوسی، از جمله آغاز سرایش شاهنامه به دستور سلطان محمود، مناظرۀ فردوسی با شاعران دربار، ماجرای هجو سلطان از سوی شاعر و جز آنها. پس چگونه می‌توان از میان این همه روایات افسانه‌آمیز به روایت مربوط به غلامبارگی دقیقی، بی‌آنکه در منابع قدیم‌تر اشاره‌ای شده باشد، اعتماد کرد؟!
2.      «خوی بدِ» دقیقی در گزارش فردوسی به چه معنی است؟ چرا باید به معنای «غلام‌بارگی» باشد؟! نگارنده ترکیب «خوی بد» و نیز «بدخُوی» را در سراسر شاهنامه جستجو کرد و همۀ بیت‌های پرشمار آنها را خواند، ولی حتی در یک بیت به معنی غلام‌بارگی و یا معنایی نزدیک به آن برنخورد. این دو ترکیب، این معانی را داشتند: بدکرداری، بدخُلقی، بدرفتاری، بدجنسی، بدذاتی، تندی، تیزی، خشم ، گردن‌کشی و جز آنها. در یکجا، «بدخُوی» در مقابل «نیکُوی» (ج6، ص539)، و در جای دیگر، همراه با تیزی (ج7، ص477، ب148) به کار رفته است. همین دو ترکیب، در پیکرۀ عظیم رایانه‌ای گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان نیز جستجو و شواهد قدیمی خوانده شد که بازهم، معنی مورد نظر یافت نشد. در بسیاری از شواهد، این معشوقگان بودند که «خوی بد» را با «روی زیبا» با هم داشتند، نه عاشقان. شاید تصور شود فردوسی غلام‌بارگی دقیقی را به «خوی بد» تعبیر کرده است. به نظر من، اگر فردوسی می‌خواست غلام‌بارگی دقیقی را بیان کند، از اصطلاح «وارونه‌خوی» که یک بار آن را در مورد عمل جنسی نامعمول ضحاک به کار برده بود (ج1، ص57، ب38)، استفاده می‌کرد یا از اصطلاح دیگری بهره می‌برد که راهبر به مقصود باشد.
3.      نگارنده همۀ اشعار بازمانده از دقیقی را برای یافتن اشاره‌هایی به غلام‌بارگی او از نظر گذراند که بازهم جز همان بیت مورد اشارۀ نولدکه (هرگز مباد کس که دهد دل به لشکری) چیزی نیافت. در این مورد هم، به نظر نگارنده، تصویرپردازی، تخیّل و احساسات شاعرانۀ هیچ شاعری را نباید لزوماً با واقعیات زندگانی او تطبیق داد و یا حتی برای تفسیر روایت دیگری که بازهم به زندگانی واقعی او اشاره دارد، سود جست. چه بسا همۀ این تصویرها، فقط در ذهن شاعر شکل گرفته باشد و هیچ ارتباطی با واقعیت‌های زندگانی شاعر نداشته باشد.
4.      شعر فردوسی تصریح ندارد که کشندۀ دقیقی بندۀ خود شاعر است، فقط گفته شده است: «به دست یکی بنده‌بر کشته شد». شاید این فرد، بندۀ شخص دیگری بوده باشد و شاید هم بندۀ خودِ دقیقی؛ در هر صورت، فردوسی به ما می گوید: دقیقی، جوانی بدخو (بدرفتار، زودخشم، خشن و جزآنها) بود و بندۀ او هم تابِ بدخویی شاعر را نیاورد و او را کشت.
حاصل سخن آنکه، روایت مربوط به غلام‌بارگی دقیقی، تفسیر مقدمه‌نویسان شاهنامه، بر اساس گزارش فردوسی است و تا زمانی که روایتی مستقل از مقدمه‌ها، آن را تأیید نکند، نباید بخشی از واقعیت‌های زندگانی شاعر به شمار آید. در گذشته بسیاری افراد غلام داشتند که این غلامان به آنان خدمت می‌کردند. برخی از این افراد غلام‌باره بودند و برخی دیگر نه، و در مورد دقیقی، سکوت پژوهنده بهتر از پذیرفتن تفسیرهای بی‌پایه است.






[1] . فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی )، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386ش، ج1، ص13، ب130-134.
[2] . مثلاً نک: مقدمۀ شاهنامۀ بایسنقری (تألیف: 829ق)، در ریاحی، محمدامین، سرچشمه‌های فردوسی شناسی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1369ش، ص370، 376.
[3] . برای این مقدمه، نک: ریاحی، همان، ص193.
[4] . هرندی اصفهانی، حمزة بن محمدخان، دیباچۀ پنجم شاهنامه، کوشش محمدجعفر یاحقی و سیدمحسن حسینی وردنجانی، تهران، سخن، 1395ش، ص53-54.
[5] . موهل، ژول، دیباچۀ شاهنامه، ترجمۀ جهانگیر افکاری، تهران، سازمان کتاب‌های جیبی، 1345ش ، ص19.
[6] . نولدکه، تئودور، حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، با مقدمۀ سعید نفیسی، تهران، مرکز نشر سپهر، 1357ش، ص47.
[7] . عوفی، محمد، لباب‌الالباب، از روی چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، کتابخانه ابن‌سینا ـ کتابخانه حاج علی علمی، 1335ش، ج2، ص 12-13.
[8] . تقی‌زاده، سیدحسن، «مشاهیر شعرای ایران»، کاوه، دورۀ جدید، ش4-5، اول رمضان 1338ق/21مه 1920م، ص16؛ فردوسی و شاهنامۀ او، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، 1349ش، ص35.
[9] . ریاحی، همان، ص26؛
[10] . خالقی مطلق، جلال، «دقیقی»، فردوسی و شاهنامه­سرایی (گزیده­ای از مقالات دانشنامۀ زبان و ادب فارسی)، به مناسبت همایش بین المللی هزارۀ شاهنامۀ فردوسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت،  تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1390ش، ص117؛ دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (ج4)، زیر نظر اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1391ش.
[11] . دبیرسیاقی، محمد، «دقیقی»، دانشنامۀ جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، 1391ش.

0 نظر :: بدفهمی قدیمی از بدخویی دقیقی