چو فردا برآید بلند آفتاب: دربارۀ دو بیت معروفِ منسوب به فردوسی


در داستان کین سیاوخش، پس از آنکه رستم خبر کشته شدن سیاوخش را در نیمروز (سیستان) می‌شنود، از هوش می‌رود و پس از یک هفته سوگواری با سپاهی راهیِ دربار کیکاوس می‌شود و سوگند می‌خورد که کین شاهزادۀ جوان را بخواهد:
به دادار دارنده سوگند خورد / که هرگز تنم بی‌سِلیح نبرد،
نباشد، نه رخ را بشویم ز خاک / سَزد گر نباشم برین سوگ پاک
کُله ترگ و شمشیر جام منست / به بازو خمِ خام دام منست
ادامه مطلب ...

تهمینه یا تهمیمه؟

تهمینه/ تهمیمه دختر پادشاه سمنگان بود که نیمه شب به بالین مهمانِِ پدرش رستم آمد و خود را بر او عرضه کرد و از پیوند آنان سهراب زاده شد. نام تهمینه در دو بیت زیر از داستان رستم و سهراب آمده است:
یکی آنجا که خودش را به رستم معرفی می‌کند:
چنین داد پاسخ که تهمینه‌ام / تو گویی که از غم به دو نیمه‌ام[1]
و دیگری هنگام نامگذاری سهراب:
چو خندان شد و چهره شاداب کرد/ وَرا نام تهمینه سهراب کرد[2]
در همۀ چاپ‌های شاهنامه مانند چاپ استاد خالقی مطلق، همین صورت تهمینه دیده می‌شود، بجز در چاپ ژول موهل[3] که صورت تهمیمه آمده است. در فرهنگ شاهنامۀ فریتس وُلف[4] هم هردو صورت مدخل شده‌اند.
ادامه مطلب ...

شاهنامه دموکراسی را به تأخیر نینداخته است




 گفتگو با شمارۀ تازۀ مجلۀ فرهنگ امروز دربارۀ گفتگو در شاهنامه (شمارۀ 19، مهر 1396، ص36-40)
گفت‌وگو‌ها، در متون ادبی ما  چقدر اهمیت دارند. همیشه وقتی موضوع فرهنگ مطرح می‌شود می‌گوییم ما مردم اهل گفت‌وگویی نیستیم. ادبیات یکی از آینه‌های این فرهنگ و تمدن است. به همین دلیل برای ما جالب است که این موضوع را از زاویه ادبیات در معنای کلی بررسی کنیم و بعد هم اختصاصاً به سراغ «شاهنامه» که تخصص شماست برویم.
قبل از هرچیز باید دید که منشأ فرهنگ گفت‌وگو و رواداری که در غرب می‌بینیم، در کجاست. اگر آثار سقراط و افلاطون و ارسطو را مطالعه کنید کاملا متوجه می‌شوید که مخصوصاً افلاطون قرن‌ها قبل از میلاد، چگونه با شاگردانش مباحثه می‌کند و اجازه بروز خلاقیت ذهنی به دانشجویان و شاگردانش را می‌دهد. بعدها همین دوران طلایی یونان باستان در قرون وسطی مجال ظهور و بروز نمی‌یابد، ولی بعد از قرون وسطی در دوران رنسانس و نوزایی اندیشه‌های یونان باستان دوباره خودش را نشان داد و زمانی نمی‌گذرد که بر پایه همین رنسانس و اندیشه‌های یونان باستان، بزرگ‌ترین فیلسوفان و دانشمندان در غرب ظهور می‌کنند و در جامعه‌ آنها نیز پیشرفت‌های چشمگیری به وجود می‌آید و این پیشرفت‌ها همچنان نیز ادامه دارد.
ادامه مطلب ...

آیا گردآفرید خود کلاهخود از سر برمی‌دارد؟



پس از اسیر شدن هجیر در دز سپید به دست سهراب،  گردآفرید، دختر گَژدَهم بر اسب می‌نشیند و به جنگ سهراب می‌آید، ولی (فردوسی، 1393، ص 269، ب207-210):
بدآورد با او بسنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود
سپهبَد عِنان اَژدَها را سپُرد / به خَشم از هوا روشنایی ببرد
چُن آمد خروشان به تنگ اندرش / بخمّید و برداشت خُود از سرش
رها شد ز بندِ زره موی اوی/ دِرَفشان چو خورشید شد رویِ اوی
شاهنامه‌شناسان در خوانش و تفسیر بیت ماقبل آخر اختلاف کرده‌اند. نخست ضبط‌های مختلف واژۀ مورد بحث (بخمّید) را در در مصراع دوم ببینید
ادامه مطلب ...

سرقت ادبیِ سه منظومۀ پهلوانی در قرن دهم: فرامرزنامۀ کوچک، شبرنگ‌نامه و سام‌نامه


چکیده: تا کنون دربارۀ سرایندۀ سام‌نامه بحث‌های بسیاری بین پژوهندگان درگرفته است. برخی سرودن آن را به شاعر نامدار قرن هشتم، خواجوی کرمانی نسبت داده‌اند و برخی دیگر در این انتساب سخت تردید کرده‌اند. در این جستار این فرض مطرح شده است که در قرن دهم هجری شخصی هم‌نام خواجو به نام «خواجوی شاهنامه‌خوان کراتی» منظومۀ سام‌نامه را از روی همای و همایون خواجوی کرمانی و با اشعار دیگری دربارۀ سام- سرودۀ خود یا دیگران- مدوّن می‌کند. افزون بر این، همین شخص دو منظومۀ پهلوانی دیگر نیز به نام‌های فرامرزنامۀ کوچک و شبرنگ‌نامه که احتمالاً هردو در قرن ششم هجری سروده شده و در متن هیچ یک به سرایندۀ آنها تصریح نشده، به خود نسبت داده است.
ادامه مطلب ...

بیتی اروتیک منسوب به فردوسی

  بیت زیر که بر سر زبان‌هاست، به فردوسی هم منسوب است و حتی گفته اند تنها بیت اروتیک اوست :
میان دو پایش یکی حرف بود / سم آهوی مانده در برف بود
چرا «یکی حرف بود»؟ روزی با استاد نازنین احمد سمیعی گیلانی - که خدایش طول عمر دهاد- و دانشور دیگری سخن از این بیت منسوب به فردوسی بود. بنده گفتم استاد! امکان ندارد که این بیت سرودۀ فردوسی باشد، ولی نکتۀ جالب توجه این بود که استاد سمیعی با آن حضور ذهن اعجاب‌انگیز خود، «حرف» در این بیت را با «گفتگو» در بیتی از زنده یاد ملک‌الشعرای بهار ربط داد. من در اینترنت جستجو کردم و بیت بهار را یافتم در قطعه‌ای با عنوان «شوخ‌چشم پاریسی»:
ادامه مطلب ...

زیستن در شعر: در آستانۀ «در آستانه»




                                 
برآنم که طی حدود هفت قرن پس از حافظ، احمد شاملو بزرگترین شاعر ایران است. از همان ایام نوجوانی که شعرهای شاملو را می‌خواندم، بسیار لذت می‌بردم، بی‌آنکه در بسیاری موارد معنی آنها را دریابم. جالب‌تر اینکه، با شور و حرارت تمام برای دیگران هم می‌خواندم و بخت با من یار بود که یکی نپرسید، معنی آنها چیست. حتی یکی از قطعات زیبا و پرآوازۀ شاملو را که یکی از زیباترین قطعات در شعر معاصر فارسی نیز هست - تا سالها روزان و شبان زمزمه می‌کردم، بازهم بی‌آنکه معنی آن را بدانم (« و حسرتی» از دفتر مرثیه های خاک):
نه
ترديدي بر جاي بنمانده است
مگر قاطعيت وجود تو
 
                          كز سرانجام خويش
 
                                                  به ترديدم مي‌افكند،
كه تو آن جرعه آبي
   
                      كه غلامان
 
                                     به كبوتران مي‌نوشانند
از آن پيش‌تر
            
كه خنجر
                     
به گلوگاهِ‌شان نهند
ادامه مطلب ...

چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیست؟




دلم کپک زده، آه
که سطری بنویسم از تنگی دل،
همچون مهتاب‌زده‌یی از قبیله‌ی آرش بر چکاد صخره‌یی
زِه جان کشیده تا بن گوش
به رها کردن فریاد آخرین (شاملو)
به یاد آتش‌نشانان مظلوم . آرش، جان در تیر نهاد، برای مردم ایران و تن پاره‌پاره کرد و این آتش‌نشانان جان فدای مردم کردند و خود سوختند.




در اساطیر ایرانی، داستان آرش کمانگیر بسیار پرآوازه است و در اوستا و متون پهلوی و فارسی و عربی از تیرافکنی حماسی او سخن رفته است[1]. خلاصۀ معروف‌ترین روایت از داستان آرش چنین است[2]:
ادامه مطلب ...

گرایش مذهبی فردوسی: تعصّب یا تساهل؟



در یکصد سال گذشته، یکی از مسائل بحث‌انگیزِ شاهنامه‌شناسی، بحث دربارۀ مذهب فردوسی بوده است. از خودِ شاهنامه و منابع قدیم پیداست که فردوسی بر مذهب شیعه بوده و بر همین اساس نولدکه نوشت که فردوسی شیعی بود، ولی به هیچ یک از غُلاة شیعه تعلّق نداشت (نولدکه 1375ش، ص68). شیرانی بر اساس بیت‌هایی در ستایش خلفای راشدین در دیباچۀ شاهنامه، بر آن شد که شاعر بر مذهب تسنن یا شیعۀ زیدی بوده است (شیرانی 1362ش، ص161-219). محیط طباطبایی نیز مانند شیرانی فردوسی را بر مذهب شیعۀ زیدی دانست (محیط طباطبایی 1369ش، ص233-240). به نظر زریاب خوئی، فردوسی اسماعیلی مذهب بود (زریاب 1374ش، ص17-28) و سرانجام مهدوی دامغانی در جستار مفصلی با شواهد مختلف بر آن شد که شاعر مذهب شیعۀ دوازده امامی داشته است (مهدوی دامغانی 1372ش ص20-53). خالقی مطلق نیز نظر مهدوی دامغانی را تأیید کرد و بر اساس نظر هوشمندانۀ نولدکه (همان، ص79-80) که چهار بیت دیباچه را وصله‌شده میان بیت‌های اصلی و الحاقی دانسته بود، در تصحیح خود، هر چهار بیت را به پانوشت برد (برای این نظرات و نظرات دیگر دربارۀ مذهب فردوسی، نک: خالقی مطلق 1390ش، ص142-144).
ادامه مطلب ...

شاه‌گُردنامه؟


نزهت‌نامۀ علائی دانشنامه‌ای است از علوم مختلف، که نویسندۀ آن، شهمردان بن ابی‌الخیر در فاصلۀ سال‌های 490-495ق برای علاء‌الدّوله ابوکالیجار از پادشاهان آل کاکویۀ اصفهان نوشته است[1]. در این کتاب، بخش‌هایی از حماسۀ ملی ایران، به ویژه ماجراهای رستم و برخی دیگر از افراد خاندان او چون پسرش فرامرز درج شده که از شاهنامه گرفته نشده  و روایات آن با روایات شاهنامه متفاوت است. شهمردان برای روایات خود از سه منبع یاد می‌کند و از آنجا که شناخت این منابع برای بحث ما بسیار مهم است، نخست عین نوشتۀ شهمردان را در این باره می‌آوریم و سپس بحث خود را پی می‌گیریم:
ادامه مطلب ...