شارستان یا شهر علم؟

در دیباچۀ شاهنامه در بخش «گفتار اندر ستایش پیغمبر» دو بیت معروف زیر آمده است:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی/ خداوند امر و خداوند نهی
که من شارستانم علیّم در است/ درست این سَخُن گفت پیغمبر است[1]
دو بیت بالا آشکارا اشاره دارد به این حدیث نبوی: انا مدینة العلم علیٌ بابها(من شهر علم هستم و علی در آن). در مصراع دوم نویسش «شارستانم» در دو نسخۀ فلورانس(مورخ 614ق) و نسخۀ دوم موزۀ بریتانیا(مورخ 891) آمده است، ولی در بقیۀ نسخه های 15 گانۀ مبنای ویرایش خالقی مطلق به جای آن، نویسش «شهر علمم». البته در نسخۀ دوم موزۀ بریتانیا بیت مذکور دو بار آمده است، یک بار با نویسش نخستین و بار دوم با نویسش دومین. دلایل استاد خالقی مطلق برای گزینش نویسش شارستانم بدین شرح است:
نویسش دیگر که من شهر علمم ... برگردان دقیق حدیث  انا مدینة العلم علیٌ بابها است، در حالی که متن ما واژۀ علم را ندارد. در شاهنامه واژۀ دانش بارها به کار رفته است، ولی واژۀ علم با آنکه به آسانی در وزن متقارب می خورد، حتی یک بار هم به کار نرفته است. البته شاعر می توانست بگوید: که من شهر دانش ... ، ولی چنین می نماید که اشکال دیگر بر سر واژۀ شهر است. با آنکه بر طبق فرهنگ ولف شهر در شاهنامه هم به معنی «سرزمین و کشور» به کار رفته است و هم به معنی «مدینه»، ولی با این حال در چندجا به وضوح سخن از مدینه است، شارستان آمده است و محتملاً شهر بیشتر در معنی «کشور، سرزمین، اقلیم» به کار رفته است. در هر حال چون در دستنویس پایۀ ما ، یعنی ف در اینجا شارستان آمده، و این نویسش را یک دستنویس دیگر، یعنی ل2 که با ف خویشاوندی ندارد، تأیید می کند، روش تصحیح انتقادی به هیچ روی اجازۀ رها کردن نویسش دشوارتر ف را نمی دهد.[2]
    در دو نسخۀ نویافتۀ شاهنامه، یکی سعدلو[3]، نویسش شهر علمم را دارد و نسخۀ تازه­یاب سن­ژوزف[4] نویسش نسخۀ فلورانس و نویسش مختار استاد خالقی مطلق را تأیید می کند. با این همه به نظر نگارنده نویسش شهر علمم اصلی است به دلایل زیر:
1. دلیل اصلی استاد خالقی مطلق برای گزینش نویسش مختار خود این است که نویسش شارستانم دشوارتر است. درست است که واژۀ شهر نسبت به شارستان، واژۀ آشناتری برای کاتبان بوده است، ولی  بنا بر فرهنگ وُلف[5](ذیل شارسان و شارستان) این واژه بیش از صد بار در شاهنامه به کار رفته است و در متون کهن نیز فراوان دیده می شود. بنابراین نویسش شارستان برای کاتبان ناآشنا نبوده که آن را به واژۀ ساده تر شهر تبدیل کنند. چنانچه فرض کنیم شارستان نویسش دشوارتری هم باشد، نکتۀ مهم این است که گزینش نویسش دشوار نباید با منطق درونی متن ناسازوار باشد و تعادل متن را به هم بزند. در اینجا منطق درونی متن به هیچ روی گزینش واژۀ شارستانم را برنمی تابد. زیرا با این گزینش، مصراع یکم معنی درستی نمی یابد. این معنی که «من شارستانم و علی در آن است»، یعنی چه؟ با این گزینش باید فرض کرد که شاعر از به نظم درآوردن یک حدیث ناتوان است که این معنی در مورد هر شاعری درست باشد، بی گمان در مورد فردوسی درست نیست. فرض دیگر این است که حدیث مذکور چنان معروف بوده است که از نظر شاعر آوردن واژۀ کلیدی آن ضرورت حتمی نداشته است و اشاره ای به حدیث کافی بوده که خواننده خود شارستانم شاعر را همان شارستان دانشم معنی کند. به نظر ما در این مورد، مصراع دوم همین بیت اهمیت اساسی دارد و به آن کمتر توجه شده است. شاعر می گوید: درست این سَخُن گفت پیغمبر است. آیا شاعر نمی خواهد بگوید که مصراع یکم دقیقاَ  و مو به مو ترجمۀ حدیث پیغمبر است؟! اگر شاعر از این مصراع چنین منظوری نداشته است، پس معنی مصراع چیست[6]؟ به نظر ما با گزینش نویسش شارستانم، مصراع دوم با برگردان بسیار ناقص حدیث در مصراع یکم به هیچ روی سازگار نیست.
2. دلیل دیگر استاد خالقی مطلق در رها کردن نویسش شهر علمم این است که « واژۀ علم با آنکه به آسانی در وزن متقارب می خورد، حتی یک بار هم به کار نرفته است.» درست است که واژۀ عربی علم در سراسر شاهنامه به کار نرفته و به جای آن واژۀ فارسی دانش به کار رفته، ولی شایسته است به این نکته توجّه شود که این معنی در مورد بخشهای از شاهنامه درست است که شاعر از روی متن شاهنامۀ ابومنصوری شعر می سراید نه در مورد این بخش از دیباچه که شاعر از مذهب خود سخن می گوید. فردوسی در جاهایی که به آیات و احادیث اشاره دارد، از واژه­ها و اصطلاحات عربی چون تنزیل، وحی، امر و نهی در بیتهای بالا و نیز حکیم، اهل بیت، نبی، وصی و جز آنها در بیتهای دیگر بهره برده است. بنابراین در این بیت نباید بر این اساس که از واژۀ علم استفاده شده، نویسش «شهرِ علمم»را فرونهاد. چنانچه بر مبنای این استدلال واژۀ علم در بیت مورد بحث اصلی نباشد، پس واژۀ عربی نبی نیز در بیت 101 نباید اصلی باشد، زیرا این واژه مانند علم فقط در دیباچه آمده و در سراسر شاهنامه همه جا، به جای آن پیغمبر یا پیغامبر یا پیمبر یا واژه های فارسی دیگر به کار رفته است(به جز چند موردی که واژۀ رسول به کار رفته است).
3. چنانچا استاد خالقی مطلق خود یادآور شده اند، طبق فرهنگ  وُلف، شارستان هم به معنی «سرزمین و کشور» به کار رفته است و هم به معنی «مدینه». بنابراین در این بیت گزینش نویسش شهر به معنی مدینه به هیچ روی اشکالی پدید نمی آورد.
    حاصل سخن آنکه نویسش شارستانم در این بیت پیش از آنکه نویسش دشوار باشد، دشوار نماست. شاید کاتبی در سلسله نسبِ سه نسخه ای که این نویسش را دارند، با توجه به بخشهای دیگر شاهنامه که همه جا به جای مدینه، شهر و شارستان به کار رفته است، ذوق­آزمایی کرده، شارستانم را به جای شهر علمم نشانده است.
  پس از فردوسی چند شاعر نامدار پاسی گوی دیگر نیز در اشعارشان شهر علم را به کار برده و آشکارا به حدیث مورد بحث پیامبر(ص) اشاره کرده اند. نمونه های زیر از پیکرۀ واژگان متون زبان فارسی، فراهم شده در گروه فرهنگ نویسیِ فرهنگستان زبان و ادب فارسی استخراج شده اند:
گر علم بايدت به درِ شهر علم شو/ تا بر دلت بتابد نور سعادتش[7]

چون همي‌داني كه شهر علم را حيدر در است/ خوب نبْوَد جز كه حيدر مير و مهتر داشتن[8]
چو اصل اهل‌ِبيت افتاد حيدر/ بلي بايست شهر علم را در[9]
چو شهر علم دين پيغمبر آمد/ اگر بابي‌ست آن را حيدر آمد[10]
هم كوه حِلمش را كمر، هم چرخ خلقش را قمر/ هم شاخ شرعش را ثمر، هم شهر علمش را دري[11]
شواهدی هم هست که در آنها شارستان آمده و به حدیث مذکور اشاره شده است، ولی همه جا واژۀ کلیدی علم فراموش نشده است. بنگرید:
سيّد اهلِ‌سخن تو اين‌زمان چون سيّدي/ علم و حكمت شد چو شارستان و تو چون حيدري[12]
بود شارستان علم مصطفي را در علي/ تو ز دولت ديده بر ديوار شارستان كني[13]





[1] . فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386، ج1، ص10، ب95-96.

[2] . یادداشتهای شاهنامه، نیویورک، بنیاد میراث ایران، جلد یکم، بخش یکم، 1380،  ص19-20). به تازگی دکتر سجّاد آیدنلو در شرح این بیت به سبب دشوار بودن واژۀ «شارستان»، نظر دکتر خالقی مطلق را تأیید کرده است؛ بنگرید به: دفتر خسروان، برگزیدۀ شاهنامۀ فردوسی، با مقدمه، و توضیحات، تهران، سخن، ص684. به علاقه مندان شاهنامه و فردوسی توصیه می کنم که این اثر ارزشمند را بخوانند.
[3] . شاهنامه، همراه با خمسۀ نظامی ،چاپ عکسی از روی نسخۀ معروف به سعدلو محفوظ در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، با مقدمۀ فتح الله مجتبائی، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ،1379، ص488a، س 38 از پایین.
[4] . فردوسی، شاهنامه، نسخه ­برگردان از روی نسخۀ کتابت اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری قمری (کتابخانۀ شرقی، وابسته به دانشگاه سن­ژوزف بیروت، شمارۀ NC 43)، به کوشش ایرج افشار، محمود امیدسالار، نادر مطلبی کاشانی، با مقدمۀ جلال خالقی مطلق)، انتشارات طلایه، تهران، 1389، ص7، س4 از پایین.
[5] . Wolf, F., Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim, 1965.

[6] .
دربارۀ خوانش واژۀ «درست» و معنی آن در این بیت دو نظر دیگر نیز هست: یکی نظر دکتر شفیعی کدکنی که آن را «دَر است» می­خواند و «دَر» را به معنی روایت، حدیث و خبر می­گیرد که در منظومۀ علی نامه نیز آمده است؛ بنگرید به: شفیعی کدکنی، محمدرضا، «حماسه ای شیعی از قرن پنجم»، مجلّۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، س33، ش3 و 4(پیاپی: 130 و 131)، پاییز و زمستان 1379، ص470. خوانش دیگر اینکه آن را «دُر است» بخوانیم، یعنی این گفته مانند گوهر است؛ بنگرید به جوینی، عزیز الله، شرح شاهنامه از دستنویس موزۀ فلورانس، تهران، دانشگاه تهران، 1375، ص 13. اما نگارنده همچنان این واژه را «دُرُست» می خواند

[7] . ناصرخسرو قبادیانی، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1353
[8] . سنائی غزنوی، ابوالمجد مجدود بن آدم، دیوان، به کوشش مدرّس رضوی، تهران، ابن سینا، 1341، ص468.
[9] . خسرونامه، منسوب به عطّار نیشابوری، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1339، ص23.
[10] . همانجا
[11] . اوحدی مراغی، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، امیرکبیر، 1340، ص37.
[12] . ناصرخسرو، همان، ص22.
. امیرمعزّی، دیوان، به کوشش عباس اقبال، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1318، ص640.[13]

ادامه مطلب ...