با مدّعی مگویید یا بگویید ؟ نگاهی به پنجاه غزل حافظ از روزگار او

ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

به­تازگی جنگ شعری از شخصی به نام علا مرندی که گفته شده هم­روزگار حافظ بوده و نزدیک به پنجاه غزل حافظ را در زمان حیاتش در این جنگ کتابت کرده، معرفی شده است. این غزلها در کتابی با مشخصات زیر، که به کوشش دکتر علی فردوسی، استاد و مدیر گروه تاریخ دانشگاه نتردام(در ایالت کالیفرنیا) به چاپ رسیده است، درج شده­اند:
غزلهای حافظ، نخستین نسخۀ یافت شده از زمان حیات شاعر ، گردآوری علا مرندی در 791-792هجری قمری، به کوشش علی فردوسی، تهران، نشر دیبایه، 214صفحه، 7500تومان.
در روز نهم بهمن­ماه سال جاری(1387) این کتاب در فرهنگسرای نیاوران با شرکت علاقه­مندان حافظ رونمایی شد و در گزارشی که خبرگزاری فارس از این رویداد منتشر کرد، آمده است که استادان ایرج افشار دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر سلیم نیساری تاریخ این نسخه را تأیید کرده­اند.
دکتر فردوسی در مقدمۀ مفصل خود(60صفحه) دربارۀ این نسخه می­نویسد که این جنگ در کتابخانۀ بادلیان دانشگاه آکسفورد نگهداری می­شود و «از جمله شامل چهل و نه غزل و یک تک بیت از این شاعر بزرگ است. این غزلها همگی(شاید به استثنای پنج غزل) در هنگام حیات شاعر به ثبت رسیده­اند، و به این حساب از اهمیت ویژه­ای برخوردارند. ویژگی این جنگ تنها به این نیست که این نخستین مجموعه شعری است که از زمان حیات شاعر پیدا شده است. بلکه در این نیز هست که این شعرها در آخرین روزهای زندگانی حافظ به ثبت رسیده­اند.» در این جنگ نخست، شعرهایی از خودِ علا مرندی آمده و سپس برگزیده­ای از شعرهای حافظ، جلال الدین عضد یزدی، رشید الدین وطواط، سیف باخرزی، مهستی، سلمان ساوجی، عمید الملک، کمال الدین اسماعیل، سعدی، همام، اوحدی، نزاری قهستانی، شاه شجاع، سلطان احمد جلایر درج شده­است. شعرهای جلال عضد و حافظ در یک صفحه از برگ 10ب شروع می­شود و با هم در 49ب به پایان می­رسند؛ به طوری که هر صفحه به دو قسمت جدا شده، سمت راست اشعار عضد و سمت چپ اشعار حافظ نوشته شده­است.
دربارۀ تاریخ این جنگ فردوسی دو قرینه به دست می­دهد(ص17): یکی بیت زیر از علا مرندی:
در سنۀ اثنی و تسعین بود از هجر نبی در محرّم این محرّر شد به رسم روزگار
فردوسی می­نویسد:« حذف صدگان از تاریخ در این روزگار رایج بود. با این تصریح، و بنا به شواهد دیگر در متن در صحت این تاریخ تردیدی جایز نیست.» سپس در پانوشت برای حذف صدگان شواهدی از ظفرنامۀ شامی و شیرازنامۀ معین الدین زرین­کوب(درست: زرکوب)شیرازی به دست داده است. در این مورد می­گوییم: نخست اینکه آقای فردوسی بهتر بود شواهد این معنی را از کتابهای ادبیات یا تذکره­ها یا جنگها ارائه می­ دادند نه کتابهای تاریخی. دوم اینکه در ظفرنامۀ شامی که رویدادها به ترتیب تاریخی درج شده، در صفحات پیش از صفحه­ای که بدان ارجاع داده­اند، سال رویداد آمده و پس از آن، برای آنکه تکرار نشود، صدگان حذف شده است؛ بنگرید: « در سال هفتصد و شصت و یک از هجرت ....»(ص27)؛ «و در سال هفتصد و چهل و هفت که اسم پادشاهی بر دانشمندچه و بویان قولی بود»(ص14). همچنین در ص 10 ، شامی می­نویسد که در سنۀ اربع و ثمانمایه(804) به دربار امیرتیمور پیوسته است. در مورد کتاب شیرازنامه (ص102)، درست در همان صفحه، یک سطر پیش از سطری که آقای فردوسی به افتادن صدگان از تاریخ استناد می­کند، تاریخ کامل آمده است، بنگرید: «ملک جلال­الدین مسعودشاه به تاریخ سنۀ ست و عشرین و سبعمائه(726) در محروسۀ شیراز به استقلال صاحب فرمان گشت، و در تاریخ ثلاثین(30[7])، ملک سعید غیاث­الدین کیخسرو....»­ آقای فردوسی که رشتۀ تخصصی ایشان تاریخ همین دوره است، نیک می­دانند که این شیوۀ ثبت تاریخ در بسیاری از کتابهای تاریخی، به­ویژه دورۀ تیموری و صفوی معمول بوده است و نگارنده نمونه­ای سراغ ندارد که بدون ذکر کامل سنه­ای، صدگان آن را انداخته باشند.
آقای فردوسی در مورد شاهد دیگر برای تاریخ متن می­نویسد:« از سرعنوانها پیداست غزلها و مفردات جلال پس از مرگ وی و غزلها و مفردات حافظ در زمان حیات او به ثبت رسیده­اند. علا در همۀ عنوانها از جلال با دعاهای خاص درگذشتگان یاد می­کند در حالی که برای حافظ بقای عمر و ادامۀ فضل می­طلبد. مثلاً در حق جلال می­نویسد: وله روح الله تربته، وله نورالله روحه.... درمقابل در حق حافظ می­گوید: وله دام توفیقه، وله طیب الله عیشه، وله دام افضاله.... پس تردیدی نمی­توان داشت که علا غزلهای حافظ را هنگامی که شاعر شیرازی هنوز از نعمت حیات برخوردار بوده در مجموعۀ خود وارد کرده است»(ص27)
از دیگر بخشهای مقدّمه بحث مفصّلی است دربارۀ هویت جلال عضد و احوال حافظ در هنگام ضبط غزلها و جایگاه این دفتر در میان نسخه­های کهن دیوان حافظ. فردوسی در بخش آخر می­نویسد:«... ضبط علا نه نسخه­برداری از هیچ­یک از سیزده نسخه­ای است که مبنای کار خانلری قرار گرفته اند، و نه نسخه­برداری از ترکیبی از آنها....روی دیگر سکّه آن است که هیچ­یک از نسخه­های مورد استفادۀ خانلری نیز نسخه­برداری از نسخۀ علا نیست. درمجموع... ضبط علا در قریب به 335 مورد با روایت خانلری تفاوت دارد. اگر در نسخه­بدلها به دنبال این تفاوتها بگردیم می­توانیم تخمینی از دوری و نزدیکی ضبط علا نسبت به ضبطهای مورد استفادۀ خانلری به دست آوریم. در کل در حدود هشتاد درصد از این تفاوتها می­توان ضبط یا ضبطهایی را یافت که با ضبط علا برابرند. اما شصت و سه مورد از این تفاوتها آنها هستند که در هیچ­یک از نسخه­های موجود برابر آنها پیدا نمی­شوند.»
دربارۀ آثاری چون دیوان حافظ هنگامی که نسخه­ای کهن از آن به­ویژه از زمان حیات شاعر یافت می­شود، از مهمترین پژوهشها ارزیابی ضبطهایی است که تا آن زمان در هیچ یک از نسخه­ها نبوده است. از این رو در این جستار ما پژوهش خود را -جز یکی دو مورد- به بررسی همین شصت و سه مورد که گفته شده در هیچ­یک از نسخه­ها نیست، محدود می­کنیم و مسائل مربوط به قدمت نسخه به لحاظ خط و کاغذ و سرعنوانها و تجلید و جز آنها را به متخصصان این فنون واگذار می­کنیم. بررسی ما به لحاظ زبان شعر حافظ و منطق درونی شعر اوست.
دکتر فردوسی در اواخر مقدّمۀ خود دربارۀ دو مورد از این 63 مورد به بحث می­پردازد و قاعدتاً باید این دو مورد از بهترین موارد ضبطهای جدید این نسخه و گویای ارزش و اعتبار این نسخه باشد. بنابر این ما بحث خود را با همین دو نمونه آغاز می­کنیم(همه جا بیتها را مطابق چاپ خانلری آورده و ضبط علا مرندی را داخل کمانک نهاده­ایم. اگر در چاپ خانلری نبود، بیتها مطابق است با ضبط نیساری در متن یا بخش«ابیات اضافه بر متن»):
1. (غزل8، ب1):
با مدّعی مگویید(بگویید) اسرار(احوال) عشق و مستی تا بی­خبر بمیرد(نمیرد) در درد خودپرستی
فردوسی می­نویسد:«ضبط منحصر به فرد علا از بیت بحث­انگیز مطلع را نمی­توان به سود ضبطهای خانلری و نیساری رد کرد. منِ گویای غزل، در بیتی که علا ضبط کرده منی است بزرگوار که خواهان آن است که مدعی پیش از رخت بربستن از این جهان حدّاقل از احوال عشق و مستی آگاه شود و بی­خبر و همچنان مبتلا به درد خودپرستی از جهان نرود. حافظ در این بیت در لحظۀ مرگ مدعی­اش خیرخواه اوست!»(ص57)
می­گوییم: نخست اینکه، منظور آقای فردوسی از «ضبط منحصر به فرد علا» قاعدتاً باید این باشد که دو ضبط «بگویید» و «نمیرد» فقط با کشف نسخۀ علا ظهور کرده و تا کنون در هیچ یک از نسخه­های اشعار حافظ دیده نشده است. ولی به هیچ­روی چنین نیست. کافی است نگاهی بیفکنید به صفحۀ 1416 از دفتر دوم دگرسانیها در غزلهای حافظ، از دکتر سلیم نیساری تا ببینید که چهار نسخه ضبط «بگوئید»(در یک نسخه حرف یکم نقطه ندارد) را دارند و دو نسخه ضبط «نمیرد». دست کم در مورد ضبط «مگویید»، خودِ آقای فردوسی در پانوشت این بیت نوشته­اند: «ضبط علا برابر است با نسخۀ ط» دوم اینکه خواجه در چندین بیت احوال مدعی لاف­زن و حقّه­باز و موضع خود را در قبال او برای ما روشن کرده است. بنگرید:
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست(غزل34، ب9)
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است(غزل34، ب10)
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت(غزل78، ب4)
جور از حبیب خوش­تر کز مدعی رعایت(غزل93، ب4)
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند(غزل182،ب5)
با توجه به این بیتها و بیتهای مشابه که در آنها مرزبندی مشخص حافظ با جناح مدعی آشکارا دیده می­شود، چگونه است که حافظ درست در همین بیت که ضبط علا ظهور می­کند، آن مرزبندی خود را به هم بریزد و دلسوز مدعی لاف­زن شود. به هر حال این بیت با ضبط علا با بیتهای دیگر چندان سازگار نیست.
2. (غزل8، ب6):
حافظ ندید (بدید) اوّل وین غم گرفت مهمل کز اوج سربلندی افتد به چاه(خاک) پستی
فردوسی می­نویسد:«ضبط نیساری(ضبط متن) را می­توان اینگونه تعبیر کرد: حافظ در ابتدا درنیافت که از اوج سربلندی به چاه پستی خواهد افتاد و در نتیجه غم آن را جدی نگرفت. در روایت علا بهتر آن است که عبارت "بدید اول" را به صورت "به دیدِ اول"، به معنی اولین نگاه، خواند و به تعبیر زیر از بیت رسید: حافظ در نگاه اول این غم را که از اوج سربلندی به چاه پستی خواهد افتاد چندان جدی نگرفت.....منصفانه ضبط علا از نظر ساخت و نگر بر روایتهای خانلری و نیساری برتری دارد: هم زبان آن روان­تر، ساده­تر، و روزمرّه­تر است و هم اندیشۀ آن طبیعی­تر، طنزآلودتر و روادارتر است. تفاوت این غزل به ضبط علا، از هردو نظر ، با ضبطهای پس از آن به حدی است که احتمال نسخه­برداری آن از نسخه­های موجود اندک است. اگر چنین مقایسه­هایی را نسبت به غزلهای دیگر نیز انجام دهیم، در اغلب موردها به همین نتیجه خواهیم رسید. هیچکس بجز حافظ، نمی­تواند این­چنین از خود او حافظانه­تر شعر بگوید یا شعر او را حافظانه­تر دستکاری کند!»
می­گوییم: این بیت به این صورت در چاپ خانلری نیست و در چاپ نیساری(ج2، ص1412) هم در بخش « ابیات اضافه بر متن» جای گرفته است. اما مصراع دوم در بیت زیر هم در متن خانلری(غزل 426، ب4) هست و هم در نیساری:
در آستان جانان از آسمان میندیش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
البته بعید است که حافظ در دو بیت یک مصراع را با اندک تغییری به کار برده باشد. پس این دو بیت و تصحیح آن بحث­انگیز است و ما وارد این بحث نمی­شویم و بحث خود را محدود می­کنیم به ضبط علا و برداشت آقای فردوسی. به نظر نگارنده بیت مورد نظر با ضبط «بدید اول» اصلاً معنی درستی ندارد و در تناقض است با اندیشۀ حافظ در بیتهای دیگر از جمله « که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها». چگونه می­شود تصوّر کرد که حافظ گفته باشد: از اول دیده بود که از اوج سربلندی به چاه پستی می­افتد؟! در این صورت، بدان راه قدم نمی­گذاشت. آقای فردوسی با قرائت «به دیدِ اول»، به جای «بدید اول» کوشیده است تا این مشکل را حل کند، ولی فراموش کرده است که باید «وین» را هم به «این» تصحیح قیاسی کند تا با معنیی که او از بیت به دست داده است جور دربیاید. از اینها گذشته آقای فردوسی باید دست کم یک شاهد از متون هم­عصر حافظ به دست می­دادند که در آن «به دیدِ اوّل» در این معنی به کار رفته باشد. بنده در پیکره­های رایانه­ای و کتابها هرچه جستجو کردم کاربرد چنین ترکیبی را در متون قدیمی نیافتم. چنین می­نماید که این ترکیب نباید چندان قدیمی باشد. گویا دیدِ اوّل، معادل امروزیِ «نظر اوّل» است که - چنانکه نگارنده جستجو کرده است- در متون قدیمی بیشتر در معنای اصلی خود و در متون معاصر هم در معنای اصلی و هم کنایی(دریافت و ارزیابی اولیه) به کار رفته است. فرهنگهای دیوان حافظ نشان می­دهند که حافظ نزدیک به صد بار از واژۀ نظر استفاده کرده، ولی در سرتاسر دیوان او حتی در یک بیت هم به واژۀ «دید» به معنی نظر برخورد نمی­کنیم. گویا خودِ آقای فردوسی نیز متوجّه جدید بودن این ترکیب شده­اند که آن را «ساده­تر و روزمرّه­تر» دانسته­اند. عجیب است که حافظ شعرش را به سود زبان روزمرّۀ ما دستکاری کرده باشد! کاش آقای فردوسی می­گفتند که حافظ شعرش را به زبان عصر خود روزمرّه­تر کرده است یا به زبان عصر ما!
3. (غزل1، ب3):
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز(هرکسی خواست قدم در حرم عشق زدن)
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
ضبط علا در نسخۀ د در چاپ خانلری(ص313، پانوشت4) آمده است، ولی آقای فردوسی متوجّه نشده­اند که نسخۀ د، به جای «زدن»، ضبط درست­تر «نهد» را دارد. قدم زدن به معنی قدم نهادن و قدم گذاردن نیست. با ضبط علا معنی بیت چنگی به دل نمی­زند. باید تصوّر کرد که آن« هرکسی» در ذهن خود می­خواهد در حریم عشق قدم بزند- نه بگذارد- و بعد دست غیب می­آید و بر سینۀ او می­زند. استواری و پرمایگی مصراع « مدعی خواست که آید به تماشاگه راز» کجا و این مصراع سست علا و نسخۀ دیگر کجا! به گمان من این علا اصلاً همه جا به نفع مدعی وارد عمل شده است. چنانکه دیدیم در آن بیت به سود او مگویید را به بگویید تبدیل می­کند و بمیرد را به نمیرد و در اینجا مدعی را از ماجرا بیرون می­کشد تا انگ نامحرمی به او نخورد. با ضبط علا منطق بیت آشفته شده است.
4. (غزل1،ب4):
جلوه­ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد(عین آتش شد و آتش به همه عالم زد)
قسمت دوم مصراع دوم در نسخۀ علا، یعنی «و آتش به همه عالم زد» عیناً در مصراع دوم از بیت مطلع در همین نسخه(عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد) تکرار شده است. گذشته از این، این غزل معروف از جمله غزلهای روایی است که توالی منطقی بیتهای آن آشکار است. در زیر چهار بیت اول این غزل را از چاپ خانلری و نسخۀ علا نقل می­کنیم تا خواننده خود آنها را با یکدیگر بسنجد:
چاپ خانلری(غزل148):
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه­ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می­خواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
نسخۀ علا:
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل می­خواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
هرکسی خواست قدم در حرم عشق زدن دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
جلوه­ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد و آتش به همه عالم زد
5. (غزل2،ب1 و47، ب5):
بر درِ میخانۀ عشق ای مَلَک تسبیح گوی(آهسته رو) کاندر آنجا طینت آدم مخمّر می­کنند
این بیت هم به صورت مفرد آمده است(شمارۀ2) و هم از جمله بیتهای غزل 47 است. با خواندن ضبط علا، بی­اختیار یاد این شعر سپهری افتادم: به سراغ من اگر می­آیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من. آهسته راه رفتن فرشته چه تأثیری بر کار مخمّر کردن طینت آدم در ملکوت می­توانست بگذارد؟! مثلاً اگر فرشتگان تندتر یا محکم­تر قدم برمی­داشتند، در کار مخمّر کردن طینت آدم خللی وارد می­شد؟! نکتۀ مهم این بیت این است که فرشته عشق نمی­داند جز آنکه تسبیح خداوندی را بگوید که عشق را در ازل در نهاد بشر قرار داد و تسبیح گفتن فرشتگان اشاره دارد به آیه­ای از قرآن که بنا بر آن فرشتگان همواره تسبیح خداوند را می­گویند. این بیت ارتباط تنگاتنگ با غزل معروفی دارد به مطلع: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند. تسبیح گفتن ملک در بیت زیر از حافظ نیز دیده می­شود(چاپ خانلری،غزل295، ب2):
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
با ضبط علا( آهسته رو ) هم ارتباط بیت با آیۀ قرآنی گسسته شده و هم با بیتهای پرمغز دیگر حافظ در این باره.
6. (غزل4، ب5):
گوش(روی) بگشای که بلبل به فغان می­گوید خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
ضبط «روی بگشای» در هیچ­یک از نسخه­ها جز نسخۀ علا نیست و نباید هم باشد. چه، گوش را برای شنیدن فغان بلبل می­گشایند، نه روی را، که آن را هرچه گشاده کنند فغان بلبل را نمی­شنود.
7. (غزل7،ب5):
خدا را چون دل ریشم قراری بست(یافت)با زلفت بفرما لعل نوشین را که حالش(جانش) با قرار آرد
معنی بیت با ضبط خانلری ترتیب منطقی­تری دارد: دل ریش شاعر نخست با زلف معشوق عهد می­بندد، سپس از او می­خواهد با بوسه­ای دلش را آرامش بخشد. زیبایی و لطف سخن خواجه در این بیت این است که در دو مصراع، قرار را به دو معنی «عهد و پیمان» و «آرامش» به کار برده است، ولی با ضبط علا، قرار در دو مصراع به یک معنی است و از این رو لطف سخن خواجه از دست رفته است. با ضبط علا منطق بیت آشفته شده است. خواجه به دلدارش می­گوید: چون دل ریش من با زلفت آرامش یافته، پس بوسه­ای بفرما تا جانش(جانِ دل؟) آرامش یابد!
8. (غزل11،ب2):
ما را به منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه(شیخ) در ولایت ما هیچ­ کاره نیست
در این بیت ضبط علا(شیخ)بر ضبط نسخه­های دیگر(شحنه) برتری ندارد. ضبط شحنه مناسب­تر نیز هست. زیرا خواجۀ مست از شحنه که مسئول بگیر و ببند است، باید بیشتر بترسد تا شیخ.
9. (غزل14، ب1):
به عهد (فصل) گل شدم از توبۀ شراب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
آشنایان به شعر خواجه نیک می­دانند که در لایه­های تو در توی غزلهای او واژه­ها به لحاظ لفظ و معنی و از منظرهای مختلف چونان حلقه­های زنجیر به یکدیگر مربوط­ و پیوسته­اند. شاید در این بیت در یک لایۀ معنایی عهد به پیمانی اشاره دارد که خواجه با گل یا شراب در موسم بهار بسته، ولی ناخواسته با توبه از آن عهد عدول کرده است. با توجّه به این معنی عهد مناسب­تر می­نماید و یا دست کم ضبط فصل بر آن برتری ندارد.
10. (غزل14، ب6):
رواست نرگس مست ار فکند(به باغ نرگس از آن رو فکند) سر در پیش
که شد ز شیوۀ آن چشم پرعتاب خجل
ضبط خانلری آشکارا بر ضبط علا برتری دارد. در نسخۀ علا «به باغ» اضافی می­نماید و شاعر نیازی به استفاده از آن نداشته است. به جای آن، در چاپ خانلری، صفت مست برای نرگس آمده که در اینجا کاملاً مناسب است و شیوۀ چشم پرعتاب معشوق را دوچندان زیباتر و عاشق­کش­تر کرده، تا آنجا که نرگس مست نیز چاره­ای جز سرافکندگی نداشته است.
11. (غزل14، ب7):
حجاب ظلمت از آن بست(جست) آب خضر که گشت ز طبع حافظ و این(حافظ و وز) شعر همچو آب خجل
در مصراع دوم ضبط علا(داخل کمانک) در هیچ یک از نسخه­ها نیست و نباید هم باشد، زیرا اشتباه است(دو واو عطف پشت سرِ هم آمده است) و باید آن را خطای نگارشی کاتب محسوب کرد.
12. (غزل17، ب2):
افشای راز خلوت ما خواست کرد شمع شکر خدا که سرّ دلش در زبان(دهان)گرفت.
قافیۀ دهان در بیت دیگری از همین غزل آمده که در نسخۀ علا نیست. بعلاوه، میان زبان و شعلۀ شمع ارتباطی هست که با استعمال دهان به معنای زبان از بین می­رود. سرّ دل هم گره در زبان می­افکند نه دهان.
13. (غزل19، ب5):
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طرّۀ هندوی(سلسلۀ موی)تو بود
در این بیت هم مانند بیت پیشین و شمارۀ 4، قافیه تکرار شده است. ضبط« سلسلۀ موی» در نسخۀ علا در بیت اول نیز در محل قافیه آمده است.
14. (غزل26، ب8):
می ده(خور) که شیخ(شیح) و حافظ و مفتیّ و محتسب(مستقی) چون نیک بنگری همه تزویر می­کنند
ضبط «خور» در برخی نسخه­ها هست ولی ضبطهای «شیح» و «مستقی» را آقای فردوسی از روی امانت­داری در متن گذاشته­اند. اولی قطعاً همان شیخِ نسخه­های دیگر است و دومی تحریف محتسب – در نسخه­های دیگر - است و گویا بر اثر ترکیب مفتی و محتسب به این روز افتاده است. مستقی به چه معناست؟
15. (غزل27، ب4):
ضبط خانلری: سرود مجلس جمشید گفته­اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
ضبط علا: سرود مجلس دوران جام جم این بود که جام نوش که دوران جم نخواهد ماند
ضبط علا در مصراع یکم در هیچ­یک از نسخه­ها نیست و این ضبط نه تنها برتر از ضبط خانلری نیست، که تکرار واژۀ دوران، با یک معنی واحد در دو مصراع در نسخۀ علا، بیت را از فصاحت انداخته است(توجّه بفرمایید به ترکیبِ: «مجلس دوران جام جم!»).
16. (غزل34، ب3):
ضبط خانلری: قصر فردوس به پاداش عمل می­بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
ضبط علا: قصر عشرتگه و ایوان به ملوک ارزانی ما فقیریم و گدا دیر مغان ما را بس
در مورد این ضبط علا همین را بگویم که این بیت بی­شباهت به سرودۀ شاعری بسیار مبتدی نیست!
17. (غزل35، ب4):
درویش را نباشد نزل سرای(نزلی برای)سلطان ماییم و کهنه دلقی(نیم­دلقی) کآتش در آن توان زد
اینکه درویش نزلی برای سلطان نداشته باشد، کاملاً بدیهی است و نیازی نبوده است که شاعر آن را بر زبان بیاورد. ولی شاعر در این بیت بر بی­نیازی و عزّت نفس درویش تأکید دارد که به­رغم آنکه محتاج است، بر درِ سرای سلطان نمی­گردد. در مورد ضبط منحصر به فرد علا در بیت دوم، یعنی نیم­دلق، ما هرچه در متون زبان فارسی از آغاز تا امروز جستجو کردیم اثری از آن نیافتیم. در مورد پوشاک، نیم­تنه و نیم­آستین و نیم­دار و نیم­داشت به کار رفته است. گویا هرکس که این واژه را ساخته، «نیمِ» نیم­دار و نیم­داشت به معنی کهنه ولی قابل استفاده و دست دوم را در ذهن خود داشته است. دار و داشت در این دو ترکیب به معنی کهنه و فرسوده است و نیم­دار و نیم­داشت، یعنی نیم کهنه شده، نه نیم سالم مانده. بنابراین از نیم، معنی فرسوده برنمی­آید که آن را با دلق ترکیب کنیم. نیم­دلق به معنی دلق کهنه ولی قابل استفاده؟!
18. (غزل39، ب2):
به نوک خامه رقم کرده­ای سلام مرا که کارخانۀ(کارنامۀ)دوران مباد بی­رقمت(بی­قلمت)
در این بیت با ضبط خانلری باز هم کاربرد صنعت ایهام بین رقم کردن به معنی نوشتن در مصراع یکم و رقم به معنی اثر و نشانه در بیت دوم – که در هر دو معنی در چندین بیت دیگر نیز آمده است – دیده می­شود که در نسخۀ علا از دست رفته است. همچنین «قلمت» در محلّ قافیه، تکرار قافیۀ مطلع غزل، درست در بیت پیش از این بیت است که البته با صنعت ردّ القافیه می­توان آن را توجیه کرد، اما در این غزل، بیت دیگری نیز با قافیۀ قلمت هست که در نسخۀ علا نیست. در نسخۀ علا این بیت به راستی «روان­تر و ساده­تر و روزمرّه­تر» شده است!
19. (غزل39، ب5):
مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق(معنی) که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
ضبط خانلری برتر از ضبط علا است یا دست کم ضبط علا برتری ندارد. شاعر در بیت دوم پس از «که» بیانی، توفیق ممدوح خود را که همانا عزیز و محترم داشتن او از سوی دولت سرمد(بخت جاوید) باشد، بیان می­کند و از او می­خواهد به شکرانۀ این توفیق او را خوار نگرداند.
20. (غزل46، ب5):
لطیفه­ای­ست نهانی که عشق ازان (از او) خیزد که نام آن نه لب لعل (آن لب لعلی) و خطّ زنگاریست
در مصراع دوم، آقای فردوسی در پانوشت5 نوشته­اند: در چاپ خانلری به جای «لب لعلی» (در نسخۀ علا)، «لب لعل» است، ولی چنانکه ملاحظه می­فرمایید، در چاپ خانلری ضبط «نه لب لعل» آمده است. توجّه بفرمایید، طبق ضبط علا، حافظ می­گوید: نام آن لطیفۀ نهانی که عشق از آن برمی­خیزد، لب لعلی و خط زنگاری است. یعنی ما باور کنیم که خواجه در بیت بعدی عکس این معنی را بگوید و اصلاً تشخیص نداده که لب و خط معشوق نهان نیست و پیداست؟! به گمانم علا ما را دست انداخته است! خواجه می­گوید: نام آن جاذبۀ اسرارآمیز معشوق که منشأ عشق است، لب لعل و خط زنگاری او نیست. خواجه در بیت بعدی نیز این معنی را بیشتر توضیح می­دهد:
جمال شخص نه چشم است و روی و عارض و خط هزار نکته در این کار و بار دلداریست
21. (غزل48، ب4):
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر(یاور)آید
بوی زلف معشوق بهتر است خواجه را هدایت و رهبری کند تا یاوری!
22. (غزل48، ب5):
گفتم خوشا هوایی کز باغ حسن(کوی عشق) خیزد گفتا خنک(خوشا) نسیمی کز کوی(بوی) دلبر آید
چنانکه ملاحظه می­شود در نسخۀ علا، «خوشا» در دو مصراع بیت تکرار شده است. گذشته از این، بوی از دلبر می­آید و نسیم از کوی دلبر نه نسیم از بوی دلبر.
در زیر بقیّۀ ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا، بدون هیچ توضیحی آمده و خواننده خود می­تواند آنها را با ضبطهای چاپ خانلری بسنجد(بیتها مطابق چاپ خانلری است و ضبطهای نسخۀ علا داخل کمانک درج شده­اند):
22. (غزل4، ب2):
بوی یکرنگی از این نقش نمی­آید خیز دلق آلودۀ صوفی به می ناب(صاف)بشوی
23. (غزل6، ب5):
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار(زینهار)عرضه ده بر جانان پیام ما
24. (غزل6، ب7):
حافظ ز دیده دانۀ اشکی همی فشان باشد(بادا)که مرغ وصل کند میل دام ما
25. (غزل8، ب4):
در گوشۀ سلامت مستور چون توان بود تا نرگس تو با ما گوید رموز(هنوز)مستی
26. (غزل11، ب1):
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند(بگذارند)چاره نیست
27. (غزل21، ب7):
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی شد که بازآید و جاوید(بازآید بیچاره) گرفتار بماند
28. (غزل23، ب2):
در این خرقه بسی(هزار)آلودگی هست خوشا(که خوش) وقت قبای می­فروشان
29. (غزل24، ب4):
این یک دو دم که وعدۀ (دولت) دیدار ممکن است دریاب کار ما(فرصت شمار هان) که نه پیداست کار عمر
در مصراع یکم، ضبط «دولت» در نسخۀ علا – که آقای فردوسی بدان اشاره نکرده­اند – در نسخه­های دیگر هست
30. (غزل33، ب5):
جنگ(بحث) هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه(یکسو نه) چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
31. (غزل36، ب1):
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای(بنگریم صاف) می لعل­فام را
32. (غزل37، ب5):
این قصّۀ عجب شنو از(ای) بخت واژگون ما را بکشت یار(دوست) به انفاس عیسوی
33. (غزل37، ب6):
چشمت به عشوه(غمزه) خانۀ مردم خراب(سیاه)کرد مخموریت(مستوریت)مباد که خوش مست می­روی
فقط ضبط «مستوریت» در هیچ­یک از نسخه­های دیگر نیست.
34. (غزل40، ب6):
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس(به طرف میکده خواهیم معتکف گشتن)
که وعظ بی­عملان واجب است نشنیدن

36. (غزل47، ب3):
بندۀ پیر خراباتم که درویشان او گنج را از بی­نیازی(بی­بهایی)خاک بر سر می­کنند

بررسی ما از ضبطهای منحصر به فرد علا به پایان رسید و چنانکه ملاحظه می­فرمایید، مجموع این ضبطها به هیچ روی 63 مورد، آنگونه که آقای فردوسی در مقدمه و مصاحبه­ها ادعا کرده نیست. ایشان نوشته­اند: « شصت و سه مورد از این تفاوتها ، آنها هستند که در هیچ­یک از نسخه­های موجود برابر آنها پیدانمی­شوند.» این 63 مورد ضبطهای نسخۀ علاست که در چاپ خانلری نیستند نه در «هیچ­یک از نسخه­های موجود.» یعنی حدود نیمی از ضبطهایی که آقای فردوسی در پانوشت در بخش ملاحظات آورده­اند که «ضبط علا در هیچ­یک از نسخه­های خانلری نیست»، در دفتر دگرسانیهای نیساری دیده می­شوند. در مورد ضبط بگویید و نمیرد، به جای مگویید و بمیرد که آقای فردوسی ادعا کرده ضبط منحصر به فرد علاست و مقارن رونمایی این نسخه بحثهای زیادی در مورد آن به راه افتاد، در قسمت شمارۀ1 نشان دادیم که هردو در نیساری هست. بنابراین چنانکه در بالا ملاحظه می­فرمایید، ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا، 41 مورد در 31 بیت است که اگر دو ضبطِ قطعاً غلط، یعنی شیح و مستقی(شمارۀ 36) را از این مجموعه کنار بگذاریم به عدد 39 می­رسیم.
در زیر چند نمونۀ دیگر از ضبطهای نسخۀ علا را که در چاپ خانلری نیست، ولی در دفتر دگرسانیهای نیساری هست، می­آوریم، هم برای نشان دادن نادرستی ادعای آقای فردوسی و هم برای اینکه خواننده خود ضبطهای دیگر علا را با چاپ خانلری مقایسه کند(باز هم بیتها مطابق چاپ خانلری است و ضبطهای نسخۀ علا داخل کمانک آمده­اند. در پایان بیت، ارجاع نیساری در متن یا در بخش ابیات اضافه بر متن یا در نسخه­بدلها درج شده است):
1. (غزل3، ب4):
پنج روزی که در این مرحله مهلت(منزل) داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست(نیساری،1/313)
2. (غزل7، ب6):
در این باغ ار خدا خواهد دگر(در این)پیرانه­سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد(نیساری،1/416)
3. (غزل9، ب6):
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی (ملک و حور دل و جان) به نثار افشانند(نیساری،1/171)
4. (غزل10، ب4، در پانوشت کتابِ فردوسی دو جا به اشتباه ب5 آمده است):
بعد از اینم چه غم از تیر کج­انداز حسود(چه غم از تیر کج­انداز حسود است مرا)
چو(که)به محبوب کمان­ابروی خود پیوستم(نیساری،2/1033)
5. (غزل26، ب7):
فی­الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر(هیچ) کاین کارخانه­ایست که تغییر می­کنند(نیساری،1/177)
6. (غزل34، ب7):
حافظ از مشرب قسمت گله بی­انصافی است طبع چون آب و غزلهای(سخنهای)روان ما را بس(نیساری2/915)
7. (غزل44، ب7):
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست(سپرده­اند) روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم(نیساری،2/1162)
در اینجا بار دیگر نظر خوانندۀ گرامی را به 39 مورد از ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا جلب می­کنم. از هر نظر که بنگریم، در میان آنها، آیا حتی یک ضبط وجود دارد که برتری محسوسی به ضبطهای نسخه­های دیگر داشته باشد؟ آیا این ضبطها به پیشبرد حافظ­پژوهی و حل مشکلات شعر حافظ هیچ کمکی می­کنند؟ به نظر نگارنده نه. گیریم این نسخه به­واقع در زمان حافظ و در آخرین روزهای حیات او نوشته شده باشد و به گفتۀ آقای فردوسی شاید خود حافظ شعرش را دستکاری کرده باشد، پرسش اینجاست که پس چرا با این دستکاری­ها، ذوق سلیم و بی­مانندِ شاعرِ شاعران – که در این نکته هیچ­کس تردید ندارد – سخت نزول یافته و از اوج سربلندی به خاک پستی افتاده است؟اگر این دستکاری­ها کار خودِ حافظ باشد، چگونه می­توان باور کرد که شاعری یگانه­ای چون او اینگونه فجیع به کشتن خویش برخیزد؟! بنده نظر استاد ایرج افشار را که قدمت این نسخه را تأیید کرده­اند، می­پذیرم و این تحلیل آقای فردوسی را نیز که سرعنوانها از زنده بودن شاعر در زمان کتابت نسخه نشان دارد، می­توان پذیرفت، ولی شواهد دیگری که برای قدمت این نسخه عرضه کرده­اند، قطعی نیست. گذشته از این، در این نسخه مواردی هست که به هر حال بحث­انگیز می­نماید، از آن جمله­اند:
1. حذف صدگان از تاریخی که علا در بیتی آورده است. این قاعده هیچگاه معمول نبوده و باید آن را در زمرۀ استثناء ها محسوب کرد.
2. آقای فردوسی از سرعنوانهای برخی از غزلها چون «وله سلّمه الله» و «طاب وقته» چنین نتیجه می­گیرد: «.....می­توان چنین پنداشت که حافظ در اوج سربلندی و محبوبیت دچار بیماری مهلکی شده است که همۀ دوستانش، شاید همۀ شهر، را نگران نگه می­داشته است. در این روزها است که علا سرگرم استنساخ غزلهای شاعر است. بنابراین هر بار که علا یکی از عنوان­های خود را وارد می­کند ناگزیر آنچه را در دل دارد به شکل دعائی بر بالای هر غزل می­افزاید؛ برای شاعر سلامتی می­طلبد، و توفیق و بقا، و چون احتمالاً با او آشنایی دارد، ملاقاتی خوش­تر ...» این برداشتها که مبتنی بر تخیّل است تا شواهد متقن، برای نگارش یک سناریو یا فیلم­نامه دربارۀ رابطۀ علا با حافظ مناسب­تر است .
3. هچ­یک از ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا اختصاصاً ضبطهای اصیلِ بازمانده از زبان عصر حافظ نیست که امروزه ما بر اساس آن قدمت و اصالت نسخه را دریابیم.
4. در نسخۀ علا هیچ بیتی از دیوان حافظ دیده نمی­شود که در نسخه­های دیگر نباشد.
5. در مقایسه با چاپ خانلری، در نسخۀ علا از 49 غزل، تنها 9 غزل(شماره­های 1،5،19،22،23،28،30،42،44) کامل­اند و 40 غزل دیگر از یک تا شش بیت کم دارند. مثلاً غزل معروف با مطلع «ناظر روی تو صاحب­نظری نیست که نیست»(شمارۀ16) شش بیت و غزل بعدی با مطلع «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت» چهار بیت کم دارند. در نسخۀ علا حتی یک غزل هم دیده نمی­شود که دست کم یک بیت اضافه بر چاپ خانلری داشته باشد.
بهتر است از این گفتۀ آقای فردوسی که اهمیت ویژۀ غزلهای علا را در این دانسته که «این شعرها در آخرین روزهای زندگانی حافظ به ثبت رسیده­اند»، این نتیجۀ به راستی خطرناک را نگیریم که همۀ بیتهای اضافه بر نسخۀ علا، احیاناً سرودۀ حافظ نیستند. به نظر نگارنده علا بر خلاف کاتبان دیوان حافظ، احتمالاً برخی از غزلها را از حافظۀ خود نوشته و از این رو در هنگام ثبت آنها در جنگ خود، همۀ بیتهای آنها را در خاطر نداشته و غزلها را ناقص و ابیات آنها را پس و پیش نوشته است. بعلاوه، هنگام کتابت برخی غزلها، واژه­ها یا قسمتهایی از بیتها را فراموش کرده بوده و چون خود شاعر بوده، آن واژه­ها را از ذهن خود به جای متن اصلی گذاشته است. بنابراین، شایسته است به ضبطهای منحصر به فرد نسخۀ علا نیز از همین منظر نگریسته شود. نگارنده بارها سی بیتِ نسخۀ علا را که ضبطهای منحصر به فرد دارند، خوانده­ام. احساس می­کنم این غزلها مانند دریای زلالی است که اینجا و آنجا لکّه­های کوچک سیاه نفتی(ضبطهای منحصر به فرد علا) به چشم می­خورند. یا دستگاهی را با قطعات اصلی در نظر می­آورم که چند تا از قطعه­های آن را که نه از نظر شکل و نه از نظر هماهنگی با قطعه­های دیگر، تناسب دارد، عوض کرده­اند و در نتیجۀ آن، این قطعه­ها کمی لق می­زنند.
تهران، بهمن ماه 1387







0 نظر :: با مدّعی مگویید یا بگویید ؟ نگاهی به پنجاه غزل حافظ از روزگار او