بادپایان هخته زهار(همراه با دو پیوست در معنی زهار)

برگرفته از وبگاه داریوش آشوری(جستار)
پی‌جوییِ معنا و ریشه‌یِ چند لغت در شاه‌نامه—۵
جویندگی در پیِ معنا و ریشه‌یِ "هخته‌زهار" و صورت‌هایِ گوناگونِ نگارشِ آن در نسخه‌هایِ شاه‌نامه به نتیجه‌یِ نهایی رسیده یا بسیار نزدیک شده است. در این پژوهشِ چندساله نظر پیشین شاه‌نامه‌شناسان در موردِ "هخته زهار" با پی‌جوییِ سنجشگرانه‌یِ معنا و ریشه‌یِ "هخته" و "زهار"، و همچنین جایگاهِ معناییِ "هخته‌زهار" در آن متنِ حماسی، بازبینی شده و معنایِ تازه‌اي از آن به دست آمده است. آنچه این پویشِ را ممکن کرد همکاریِ دانشوراني چند در حوزه‌یِ شاه‌نامه‌شناسی و زبان‌شناسیِ تاریخی بود. آخرین دست‌آوردِ این همیاری به قلمِ آقایِ ابوالفضلِ خطیبی از فرهنگستانِ زبانِ ایران است. ایشان نظرها و سنجشگری‌هایِ من و چند دانشوري را که در این جُستار شرکت داشته اند، به یاریِ نسخه‌شناسیِ شاه‌نامه و منابعِ زبانیِ دیگر بازسنجی کرده و به نتیجه‌گیریِ روشن و پذیرفتنی در موردِ معنایِ "هخته‌زهار" رسانده اند.
اما، در موردِ معنایِ نهاییِ زهار، با سنجشگریِ چندباره، هم به صورتِ استدلالی و هم به یاریِ سندهایِ متنی، به نظرِ تازه‌اي رسیده ام. با سپاس از آقایِ خطیبی که مقاله‌یِ خود را از راهِ اینترنت برایِ من فرستاده اند، آن مقاله را این جا می‌آورم و به دنبالِ آن نامه‌اي را که خطاب به ایشان نوشته ام و نظرِ تازه‌یِ خود را در آن بازگفته‌ام.
بادپایانِ هِخته‌زَهار*
ابوالفضل خطیبی
فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی
در شاهنامه در دو بیتِ زیر ترکیبِ «هِخته­زَهار» به کار رفته که به‌تازگی بحثهای بسیار بین پژوهندگان برانگیخته است­، یکی: به کردارِ گرگان به روزِ شکار/ بر آن بادپايانِ هِخته‌زهار (چاپ خالقی مطلق، جلدِ چهارم ٩٨/۱۵٣۴)
ضبطِ «هخته‌زهار» در تصحیح دکتر خالقی مطلق مطابق است با اقدمِ نسخه­ها، یعنی نسخهء ناقصِ فلورانس ۶۱۴ق و ۶ نسخهء دیگر و نیز لغتِ شهنامه از عبدالقادر بغدادی (شمارهء۲۷۵۱). نسخهء لندن ۶۷۵ق (اقدم نسخه­های کامل شاهنامه)و ۵ نسخهء دیگر ضبط اخته‌زهار و دو نسخهء باقی‌مانده «بخته‌زهار» و «تخته‌زهار» دارند. در چاپِ ژول مول(سوم ۲۷۱/۱۵۴۳) «آهخته‌هار»، و در چاپ مسکو(پنجم ۱۷۲/۱۵۲۳) «اخته‌زهار»آمده­ است. و دیگری:
سُواران چو شيرانِ هخته‌زهار/ که باشند پرخشم روز شکار (همان، جلدِ چهارم ۲۱۱/۶۲۹)
در اینجا دو نسخهء کهن فلورانس و لندن، «بخته(حرف نخست بی­نقطه)زهار» دارند، ولی ضبط متنِ ویراستهء خالقی در ۵ نسخه و نیز لغت شهنامه دیده می­شود. ضبط‌های دیگر عبارتند از: «در کارزار»، «اخته‌زهار»، «اهخته‌زهار»(!) و «گشته‌نهار». در چاپِ ژول مول(چهارم ۳۰/۶۴۴) «گشته‌نهار» و در چاپ مسکو(پنجم ۲۷۲/۶۲۰) «آخته‌زهار» ( با این ضبط وزن مصراع درست نیست) آمده است. بیت زیر نیز به بیت‌های بالا ارتباط دارد:
يکي رخش بودش به کردار گرگ/ کشيده‌زهار و بلند و سترگ (همان، سوم ۵۱/ ۳٨۷)
خلاصه‌ء نظرات ارائه شده دربارهء معنی و اشتقاقِ «هخته‌زهار»
دکتر خالقی مطلق در شرح بیت یکم چنین آورده است: «هخته­ زِهار» یعنی «خایه‌کشیده، اخته‌شده». «هخته» به معنی «کشیده» به گونه­های «بخته» و «اخته» نیز آمده است که در برخی از دستنویس‌ها نیز هست. و امّا فعل «هختن» کوتاه­شدهء هیختن، کوتاه­شدهء آهیختن، به معنی "کشیدن" است. زهار به معنی "آلت تناسلی" است» (خالقی مطلق ۱۳۸۵، ج۲، ص ۱۴۷). دکتر میرجلال الدین کزّازی هم در شرح این بیت، همین نظر را دارد. او می­افزاید: « از زهار با مجاز کل و جزء، خایه خواسته شده است و از هخته‌زهار، با کنایه ایما، نیرومند و پرتوش و تاب: خایهء ستوران نرینه را می­کشیده­اند، تا آنها نیروی خویش را در جفتگیری و "گشنی کردن" به زیان نبرند و به هدر ندهند.» سپس برای تأیید نظر خویش بیت زیر را از خاقانی شاهد می­آورد(کزازی ۱۳۸۴، ج ۵، ص ۶۶۱): هست از پی برنشست خاصت امّید خصی شدن نران را(خاقانی، ص ۳۳)داریوش آشوری حدود سه سال پیش بحث دربارهء ترکیبِ هخته­زهار را نخست در سایت «واژه» و سپس در وبگاه خود، «جستار»، پیش کشید. او نوشت: «آنچه معنايِ داده شده برايِ "اخته‌‌زهار" را نزدِ من بکل سست مي‌کند، کاربُردِ اين صفت در شاهنامه برايِ شير است ("سواران چو شيرانِ اخته‌‌زهار"). اگر "اخته‌‌زهار" به معنايِ "خايه‌کشيده" برايِ اسب وجهی داشته باشد، برايِ شير چه؟ آيا کسی جرأت داشته که خايه‌يِ شير را بکشد؟ و تازه، اگر بتواند، برای چه؟ برايِ اين که "فربهی گيرد"؟ يعني يک رژيمِ چاقي برايِ شيران؟!>>(آّشوری ۱۳۸۶، بخش یکم).آشوری سپس بر اساس معانی راست کردن و ستیخ کردن برای آهختن و هختن، حدس زده است که زهار یا هار « به معنايِ يالِ اسب و شيرِ نر (موهايِ بلندِ رُسته بر گردن‌شان) است که نشانه‌يِ شکوهِ نرينگيِ آن‌هاست. بنابراين، شيرانِ «اخته‌زهار» يا «آهخته‌هار»، «که باشند پُرخشم روزِ شکار»، می‌تواند به معنای شيرانِ برخاسته يال باشد. زيرا يالِ شيرانِ نر هنگامِ غرّش و حمله تيز و برخاسته می‌شود»(همانجا). او دربارهء واژهء زهار نوشت:«اگر زهار در اصل به معنايِ يالِ جانور بوده باشد، در موردِ زهار به معنايِ کُپّه‌-‌موِیِ پيرامونِ آلتِ تناسلي، که به يالِ جانوران، يعني موها يا پرهايِ پيرامونِ گردن‌شان، همانند است، نيز چه‌بسا بتوان گفت که از راهِ قياس با آن اين معنا را به خود گرفته و رفته‌ـ‌رفته خودِ آلتِ تناسلي را نيز در بر گرفته و، سرانجام، ترکيبِ "مویِ زهار" را نيز پديد آورده است» (همانجا). آشوری در اواخرِ بخش یکم نوشتهء خود چنین ادامه می­دهد: «داستان را با آقايِ دکتر حيدريِ ملايري در ميان گذاشتم-- که اهلِ فيلولوژیِ هستند-- و ريشه‌یِ فارسیِ ميانه و باستانِ اين دو واژه و همچنين ردّ‌ِ آن‌ها را در ديگر زبان‌هايِ زنده‌یِ ايراني و گويش‌هایِ محلّی از ايشان جويا شدم. ايشان در نامه‌یِ الکترونيکیِ خود به من گفتند که ردّی از آن‌ها در زبان‌هايِ پهلوي و اوستايي پيدا نکرده اند. امّا توجّهِ ايشان به همانندیِ نزديکِ "زهار" و به‌ويژه "هار" با hair در انگليسي و Haar در آلماني، و هر دو از يک ريشه و به معنايِ "مو"، چنين نمود که کليدِ حلّ‌ِ معمّا را به دست داده است». آشوری در بخش دوم نوشتهء خود، دو سال بعد، همچنان بحث دربارهء این ترکیب را پی گرفت و با ارسال نامه به ایرا‌‌‌ن‌شناسان و شاهنامه­شناسان و زبان­شناسان نظر آنان را جویا شد. احسان یارشاطر نوشت که حدس آشوری در موردِ ريشه‌شناسيِ دو واژهء زهار و هار ، به‌جا و طرح‌کردني است. علی حصوری "زهار" را از ريشهء uz- + hāra = موي دانست که uz- يک پيشوندِ ايرانیِ باستان است، برابر با out- در زبانِ انگليسي [و aus- در آلماني] و در فارسي به صورتِ "آز-" در آزـمايش مانده است. حیدری ملایری هم نظر حصوری را مردود شمرد و هم نظر پیشین خود را دربارهء امکانِ همريشگي "زهار" و "هار" با hair در انگليسي و Haar در آلماني. سپس پیشنهاد تازه­ای را پیش کشید که، بنا بر آن، زهار با واژهء سنسکریت śikhará، به معنی برخاستن موی بدن و گودی زیر بغل مربوط است. جلال خالقی مطلق نیز همان نظر پیش گفته شده را بیان کرد، ولی یاد­آور شد که نظر آشوری در مورد بیت دوم که «اصطلاح در بارهء شير مناسب نيست صائب مينمايد و گويا ضبط گشته‌نهار به معنيِ "گرسنه شده" محتمل‌تر است.» سپس با نقل دو شاهد از ویس و رامین و همای­نامه چنین نوشته است: « چنانکه ملاحظه مي­فرمائيد در بيت‌هاي بالا زهار به معني "خايه" و "آلتِ تناسلی" آمده است. من متأسفانه به علت بيماري از جستجوي شواهد ديگر معذورم، ولی شکي ندارم که شواهد زهار در معني "خايه، آلت تناسلي" و زهار کشيدن در معني "خايه کشيدن" بسيار است و جای شکي باقي نمي‌گذارند که در شاهنامه نيز به همين معني بکار رفته است و نه به معني "یالِ‌ِ بلند”». پس از آن آشوری با ردّ استدلال‌های خالقی مطلق، پیشنهاد تازه­ای را مطرح کرد، بدین شرح: «کهن‌ترين صورت اينجا چه‌بسا همان "آهخته‌هار" است که در نسخه‌یِ ويراسته‌یِ مول آمده است (آقايِ خالقي در آن نامه نگفته اند که در دست‌نويس‌هایِ در اختيارِ ايشان "آهخته‌هار" در جايی آمده است يا نه). اگر برداشتِ من در موردِ معنايِ "هار" درست باشد، يعني يالِ اسب يا شير، در هر دو مورد مشکل حل مي‌شود.» آشوری در همین بخش از نوشتهء خود فرض دیگری را نیز پیش کشید: « کشيده، در اين ترکيب، نه به معنايِ بيرون‌کشيده، بُريده، بلکه به معنايِ صاف و بلند تواند بود، چنان که به معنايِ ستوده در موردِ قد‌ـ‌وـ‌‌بالا مي‌گوييم، "قد‌-‌و‌-‌بالايِ کشيده" يا "بدنِ کشيده". کشيده در موردِ "زهار"، در اين متن، مي‌تواند به معنايِ دارايِ خايه‌هايِ درشت با پوستِ صاف باشد، که نشانِ جواني و نيرومنديِ اسبِ نر است. شايد هنگامِ خريد يا گزينشِ اسبِ نر برای سواری و جنگاوری خايه‌هایِ او را هم ارزيابي می‌کرده اند (و لابد همچنان مي‌کنند؟)»
در بخش سومِ نوشتهء آشوری، نخست نظر دکتر جلیل دوستخواه که تأیید همان نظر دکتر خالقی مطلق و دکتر کزّازی است، نقل شده است. دوستخواه در پایان نوشتهء خود آورده­اند: «امّا اين كه آقاي آشوري پرسيده است چه كسی را زَهره‌یِ ِ اخته‌كردن ِ شير ِ نر باشد؟ بايد گفت كه تعبير ِ "شيران ِ كشيده‌زهار" جنبه‌ي ِ تمثيلي و نمادين دارد و مقصود از آن، اشاره به بيشترين اندازه‌ي ِ نيرومندي و توش و توان است و نه خايه‌كشيدگی‌یِ ِ واقعي.» آشوری در معنی مجازی «نیرومند و پرتوش و توان» برای «اخته‌زهار»، که دوستخواه مطرح کرده، تردید کرده و در مورد شاهد شعری کزّازی از خاقانی(در نوشتهء آشوری، نظامی آمده که اشتباه است) که اسبان نر «از پی برنشستِ شاه» آرزوی خصی شدن داشتند، نوشت: این وصف نه به اسب جنگی که به اسب سواری مربوط می­شود.
آشوری در همین بخش فرض دیگری را نیز در بارهء این ترکیب پیش کشیده است، بدین شرح:
« با توجّه به معنايِ گردن برايِ "هار" که در ترکيبِ "آهخته‌هار" با شاهدی از شاهنامه در فرهنگِ جهانگيری آمده است (گزيد از سواران برون از شمار / بر آن بادپايانِ آهخته‌هار)، با توجّه به اين که "آهخته" به معنايِ افراخته هم آمده است (نکـ‌ : لغت‌نامه) اين ترکيب را می‌توان به معنایِ "کشيده‌گردن" يا "افراخته‌گردن" هم گرفت که برایِ اسبانِ جنگی و نيز شيرانِ نر در هنگامِ حمله درست است. البته، نخست بايد چند‌-‌و-‌چونِ معنايِ "هار" در متنِ شاهنامه روشن شود.» آشوری در آخرین بخش (بخش چهارم) از نوشتهء خود بار دیگر بر این نکته پای فشرده است که «اين که فردوسي هخته‌زهار يا اخته‌زهار و، همانندِ آن‌ها، کشيده‌زهار، را به معنايِ "خايه‌کشيده"، به صورتِ صفتی ستوده برايِ اسبِ جنگي به کار برده باشد، با منطقِ متنِ حماسي و پهلواني خوانا نيست.» سپس دو دلیل آورده است که خایه­کشیدگی دست کم در مورد رخش نمی­تواند مصداق داشته باشد: یکی اینکه، اسبِ پیشکش شده به سهراب از نژاد رخش بوده است و دیگر اینکه در داستان رستم و سهراب هنگامی که رخش در سمنگان گم می­شود، او را برای جفت شدن با مادیان‌ها به کار می­گیرند(همي هر کس از رخش جستند بهر). در پایان این بخش نظر دو پژوهنده در بارهء اشتقاق زهار آمده است: یکی پیشنهاد دیگری از محمّد حیدری ملایری که بر آن است که زهار و هار و زار گونه­هایی از همان واژه­ای هستند که از واژهء هند-و-اروپایی góur*- به معنی موی بدن(حیوانات) مشتق شده است. دیگری نظر لوبتسکی(A. Lubotsky ) که پس از رد پیشنهاد حیدری ملایری، زهار را با واژة اوستایی zafar (ایران باستانی:*zathâr(a)- *zafâr(a)-) به معنی پوزه مربوط دانست و در پایان نوشت: «آیا ممکن است که کشیده‌زهار به دهان اسبان اشاره داشته باشد؟ به لحاظ ریشه­شناسی مناسب می­نماید».
نقد و بررسی نظرات
نگارندهء این سطور پیش از ورود به این بحث، لازم می­دانم این نکته را یادآور شوم که همهء استدلال‌ها و شواهد و قراین مطرح شده از سوی آشوری در برابر خالقی مطلق، دوستخواه و کزّازی در تأیید این نظر که اختگی و خایه­کشیدگی صفت ستوده­ای برای اسبان جنگی به­ویژه رخش رستم نتواند بود، سخت استوار و منطقی است (به­جز بیت‌های مورد استناد آشوری در مورد پیشکش شدن اسبی از نژاد رخش به سهراب که الحاقی است؛ بنگرید به شاهنامه، چاپ خالقی مطلق، دوم، ص ۱۲۷، پانوشت). در اینجا شایسته می­دانم به پژوهش آشوری دربارهء این موضوع، گزارش زیر را از فرسنامهء منثور(ص ۵۰) بیفزایم:«آورده­اند که اسب فحل در همه کارها بهتر است و خصی کردن پسندیده نیست». ولی به نظر بنده ضبط هخته­زهار و کشیده­زهار در هر سه بیت در متن شاهنامه تصحیح خالقی مطلق در میان ضبط‌های دیگر، گزینش کاملاً درستی است. زیرا این ضبط‌ها در نسخه­های کهن و معتبر آمده و به­سادگی نمی­توان آنها را کنار گذاشت. به­ویژه آنکه، ضبط‌های دیگر هیچ برتریی­ ندارند و گذشته از نسخه­های مبنای تصحیح خالقی مطلق ضبط هخته­زهار در بیت یکم در دو نسخهء مهم سعدلو(ص ۳۸۹، س ۱۱) و حاشیة ظفرنامهء حمدالله مستوفی(ج ۱، ص ۶۵۳) نیز آمده است. ضبط اخته به جای هخته که در بیت یکم در ۵ نسخه آمده و در متن چاپ مسکو جای گرفته، در متون قدیمی فارسی تا قرن هشتم هجری اصلاً به کار نرفته است و ضبط آهخته‌هار که در چاپ ژول مول آمده، در هیچ­یک از نسخه­های پانزده­گانهء خالقی مطلق نیست. نگارنده، بنا به دلایل و شواهدی که در زیر می­آید، نه با هیچ­یک از پیشنهادهای چهارگانهءآشوری موافقم و نه با هیچ­یک از اشتقاق‌های عرضه شده به قلم استادان ایرانی و غیر ایرانی. پیش از آن، شایسته است این نکته را یادآور شوم که در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مدیریّت دکتر علی­اشرف صادقی پیکره‌ای رایانه­ای از لغات و ترکیباتِ به کار رفته در مهمترین متون فارسی از کهن‌ترین آنها تا زمان حاضر همراه با شواهد و ارجاع و تاریخ آنها-- که بیش از ۸۵۰ متن را شامل می­شود-- فراهم شده است تا بر اساس آن فرهنگ جامعی برای زبان فارسی تألیف گردد. در این جستار از این پیکره سود جسته و با عنوان پیکرهء گروه فرهنگ­نویسی بدان استناد کرده­ام.
۱. زهار به معنی یال اسب. فرهنگها و پیکرهء گروه فرهنگ­نویسی به ما می­گوید که در هیچ متنی زهار بدین معنی به کار نرفته است. آشوری برای این حدس خود که زهار در اصل به معنی یال اسب بوده و از راه قیاس به موی اطراف آلت تناسلی و نیز به خود آلت تناسلی اطلاق شده است، هیچ شاهد و قرینه­ای به دست نمی­دهد و اساساً چنین شاهد و قرینه­ای وجود ندارد. به گمان من، بیشتر حدس‌ها و اشتقاق‌های ناصواب در مورد زهار و معنی آن بدان سبب بوده است که پژوهندگان ما از همان آغاز زهار را به معنی موی اطراف آلت تناسلی گرفته اند، حال آنکه پیکرهء گروه فرهنگ­نویسی به ما می­گوید که در هیچ­یک از متون کهن و معاصر زهار به این معنی به کار نرفته است و به جای آن جا­به­جا «موی زهار» آمده است. بنده نزدیک به ۲۰۰ شاهد قدیم و جدید را بررسی کردم و حتی یک شاهد نیافتم که زهار در آن به معنی موی زهار باشد و در فرهنگهای قدیم و جدید نیز زهار بدین معنی نیست و این معنی را در اینترنت نیز هرچه جستجو کردم نیافتم.
۲. آهخته­هار به معنی یالِ بلند. پیشنهاد دوم آشوری این است که به جای هخته­زهار، ضبط آهخته­هار را به معنی یال بلند بپذیریم. باز هم می­گویم هار به معنی مو و یال در هیچ­یک از متون قدیم و جدید و حتی فرهنگها به کار نرفته است. گذشته از این-- چنانکه گفتیم-- این ضبط در هیچ­یک از نسخه­های شاهنامه نیست و تنها در چاپ ژول مول آمده است. یکی از اصول مهم تصحیح متن این است که مصحح هنگامی می­تواند ضبط نسخهء اساس را رها کند که دلایل و شواهد استواری هم برای تصحیف یا تحریف آن به دست دهد و هم برای درستی ضبط مختار خود. در اینجا آشوری بی­آنکه دلایل و شواهد استواری برای درستی ضبط آهخته­هار به دست دهد، ضبط نسخة اساس، اکثریّت نسخه­ها و اساساً همهء نسخه­های شاهنامه را کنار گذاشته است. از آن­جایی که ژول مول نسخه­بدل‌های خود را به دست نداده، نمی­دانیم ضبطِ "آهخته­هار" در نسخه­های مبنای تصحیح او بوده است یا نه. از این رو، با توجه به اینکه ضبط مذکور در هیچ­یک از نسخه­های مبنای کار خالقی مطلق و نیز در نسخهء سعدلو و حاشیهء ظفرنامه نیست، باید آن را از نوع تصحیح قیاسی شمرد که مصحح در شرایط بسیار خاصّی که همانا اطمینان از تحریف ضبط‌های همهء نسخه­هاست، بدان دست می­زند و در اینجا این شرایط به هیچ روی آماده نیست.
۳. آهخته­هار به معنی گردن برافراشته. آشوری بر اساس بیتی منقول از شاهنامه در فرهنگ جهانگیری(ج ۱، ص ۵۴۴)،که هار در این ترکیب، به معنی گردن آمده، معنی افراشته­گردن را برای آهخته­هار مناسب تشخیص داده است. اما دو مانع اساسی برای پذیرش این پیشنهاد وجود دارد: یکی اینکه، چنانکه گفتیم، ضبط آهخته­هار در هیچ یک از نسخه­های شاهنامه نیست و وجود این ضبط در فرهنگ متأخری چون فرهنگ جهانگیری که در قرن دهم هجری تألیف یافته است، دلیل استواری بر اصالت آن نمی­تواند باشد. ما نمی­دانیم که مؤلف این فرهنگ بیت مذکور را از یکی از نسخه­های شاهنامه نقل کرده است یا از یکی از فرهنگهای مبنای کار خود. بنده مصراع یکم را نتوانستم در چاپها و نسخه­های موجود شاهنامه بیابم. گویا این بیت همان بیت یکم منقول در آغاز این جستار است که در مصراع یکم و ضبط مورد بحث با آن اختلاف دارد. در هرصورت، این ضبط مشکوک می­نماید. دیگر اینکه، بنا بر پیکرهء گروه فرهنگ­نویسی و فرهنگ‌های فارسی هار به معنی گردن در هیچ­یک از متون قدیم و جدید فارسی به کار نرفته است. داستان گویا از این قرار است که جناب انجو شیرازی، مؤلف این فرهنگ، ترکیب آهخته­هار را در نسخه­ای از شاهنامه یا یکی از فرهنگهای مبنای کار خود دیده یا اینگونه خوانده و سپس بر اساس مفهوم بیت، معنی گردن را برای هار تراشیده است. احتمال دیگر اینکه، کاتبی در یکی از نسخه­های شاهنامه ضبط دشوارِ "هخته" را نفهمیده و به واژهء آشناترِ آهخته(صورت کوتاه­شدهء آهیخته) تبدیل کرده است. خالقی مطلق به­درستی متوجّه شده است که: «اولاً در زبان فارسي واژهء هار نداريم و آن يک مورد از اينجا به­وجود آمده که کاتبي هخته را به آهخته تغيير داده و در نتيجه چون وزن غلط شده زهار را تبديل به هار کرده است و سپس اين صورت وارد فرهنگها و چاپ مول شده است. از اينرو تا براي اين صورت گواه‌هاي موثق ديگري (دست کم يکي دو نمونه) به­دست نيايد اعتباري ندارد.» (بنگرید به بخش دوم نوشتهء آشوری)
4.کشیده­زهار به معنايِ دارايِ خايه‌هايِ درشت با پوستِ صاف، که نشانِ جواني و نيرومنديِ اسبِ نر است. درست است که یکی از معانی زهار آلتِ تناسلی است، ولی در بیت سوم، کشیده­زهار در مورد شیر به کار رفته و اسب بدان تشبیه شده است. ممکن است در مورد اسب، جنس نرینهء آن در جنگها بیشتر به کار می­آمده است، ولی شیر نر و ماده در شرزگی و درندگی و پرخاشگری تفاوتی با یکدیگر ندارند. گویا شیر مادّه درّنده­تر نیز هست و غالباً مسئولیت شکار نیز با اوست. گذشته از اینها بنده بعید می­دانم بزرگی بیضه برای شیر یا اسب صفت ستوده­ای محسوب می­شده است.
معنی و تلفظ زهار و هخته­زهار
در لغت­نامهء دهخدا زهار چنین معنی شده است: «شرمگاه را گویند که موضع فرج و ذکر باشد(برهان)....پایین‌تر از شکم و...(ناظم­الاطبّا). آلت تناسل مرد یا زن و حوالی آن(فرهنگ فارسی معین)». فرهنگ بزرگ سخن: «قسمتی از سطح بدن که که در جلو لگن قرار دارد و موهای آلت تناسلی روی آن می­روید؛ شرمگاه». در همهء فرهنگها زهار به کسرِ «ز» ثبت شده است. در صورتی که در پهلوی به صورت zahār آمده(Mackenzie 1971) و در برخی از متون کهن نیز به فتح «ز» ضبط شده است (بنگرید به هروی، ص ۱۶۶؛ اخوینی بخاری، ص ۴۱۱، ۵۱۵؛ کرمینی، ج ۱ ، ص ۴۷۹). چنانکه پایین‌تر توضیح خواهیم داد، زهار با واژهء زَه، به معنی فرزند و زادن، نیز مربوط است و چنانکه از بیت‌های زیر از مثنوی مولوی پیداست به فتح «ز» تلفظ می­شده است:
پیش می­آمد سپس می­رفت شه/جمله شب او همچو حامل وقت زَه(ج ۲، ص ۵۱)
تا نگیرد مادران را درد زَه/طفل در زادن نیاید هیچ ره(ج ۱، ص ۲۸۶)
چنین می­نماید زهار نخست به فتح «ز» تلفظ می­شده و سپس با قیاس واژه­هایی چون زِه، به معنی چلّهء کمان، به کسرِ «ز» تلفظ شده است. بنابراین، زهار را در شاهنامه احتمالاً باید به فتح «ز» تلفظ کرد. اکنون می­رسیم به معنی هخته­زهار در شاهنامه. در فرهنگ کوچک پهلوی مکنزی زَهار به معنی زهدان و رحم(womb) آمده است و آشوری در پاسخ به یکی از خوانندگان نوشتهء ایشان که این نکنه را گوشزد کرده، می­نویسد: «این که مکنزی "زهار" را به معنای زهدان گرفته است باید دید برچه اساسی است. شاید او هم خطای لغت­نامه های فارسی را مرتکب شده است.» می­گویم در بین پهلوی­دانان این فرهنگ معتبر است و می­توان بدان اعتماد کرد، اما جای خالی فرهنگ جامع زبان پهلوی با ارجاع به شواهد لغات به­شدّت احساس می­شود. فرهنگ مکنزی شاهد ندارد، ولی مااز طریق برگه­های فرهنگ پهلوی، بازمانده از زنده­یاد دکتر احمد تفضّلی، که در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان زیر نظر دکتر علی­اشرف صادقی و دکتر ژاله آموزگار در حال تدوین است، عجالتاً به سه شاهد دسترسی یافته ایم: دینکرد، چاپ مَدَن، 10/208؛ زبور پهلوی،3/127 و سومی متنی است که با کوته­نوشت pt/3 مشخص شده است(گویا مراد کتاب Pahlavi Texts باشد، ولی نگارنده نتوانست این شاهد را در آن بیابد). اما در زبان پهلوی واژهء پرکاربردتر برای رحم، همان aškamb یا aškomb است که در متون فارسی به صورت شکم باز به همین معنی به کار رفته است و حتی امروزه نیز به کار می­رود. واژهء دیگری که در زبان فارسی به معنای رحم به کار رفته، زِهدان است که در پهلوی یا به کار نرفته یا امروزه باقی نمانده است. در معنی زهار، جز آنچه پیشتر از فرهنگها نقل کردیم، شواهد متون فارسی نشان می­دهد که این واژه به معنی بخش بیرونی زهدان و موضع آلت تناسلی تا شکم به کار می­رفته و توسعاً گاه به کل شکم از ناف تا آلت تناسلی نیز اطلاق می­شده است (در مورد جنس نرینه، زهدان را باید از این تعریف بیرون گذاشت. از ترکیبِ اضافیِ پرکاربرد موی زهار برای نرینه و مادینه پیداست که زهار به معانی موضع آلت تناسل و گاه خود آن در هر دو جنس به کار می­رفته و می­رود) و به­ویژه در شواهد فراوانی که از ناف و زهار سخن به میان می­آید-- و به مناسبت دیگری، شاهدی را نقل خواهیم کرد-- این معنی را آشکارتر می­بینیم. به گمان ما، زهار در هخته­زهار به همین معنی است و هخته هم به معنی برکشیده و بالا کشیده[1]، و مراد آن است که بخش شکم تا آلت تناسلی حیوان (اسب و شیر و گرگ) یا موضع آن یا توسعاً کل شکم حیوان برکشیده و بالا کشیده است. حیوانی با این ویژگی چابکتر و تازنده­تر است. عکسِ آن زمانی است که ناف و زهار حیوان در اثر چاقی یا حاملگی افتاده و برآمده باشد که مانع چابکی و تازندگی حیوان در جنگ یا شکار می­شود. ما شاهدی از یکی از منابع مهم دربارهء اسب، یعنی فرسنامهء منثور(نوشته شده در قرن دهم هجری) یافتیم که هخته­زهار را در این معنی آشکارا نشان می­دهد:
باب یازدهم: در تدبیر اسبی که علف بر وی پیدا نیاید ... علامت آنکه علف بر وی پیدا نباشد آن است که شکم و زهار برکشیده باشد(دو فرسنامه،ص ۸۵؛ برای ترکیب «زهار برکشیده» نیز بنگرید به ص ۹۵؛ فرسنامهء منظوم در همان مأخذ، ص ۱۵۰).
«زهار برکشیده» در شاهد بالا دقیقاً معادل «هخته­زهار» و «کشیده­زهار» در بیتهای مورد بحث در شاهنامه است. عکسِ مورد بالا در شاهد زیر از فرسنامهء منظوم(ص ۱۴۵) دیده می­شود. در مورد اسبی که خورش در او پدیدار نباشد، گفته شده است که بدو شیر و خوراکی­های دیگر بخورانند. پس از آن:
زهار و ناف اندازد دگر باز/شود زین خورد، فربه­تر ز آغاز
درست است که از نظر نویسندة فرسنامه اسبی که علف می­خورد، ولی تأثیری بر جسم او نمی­گذارد و "برکشیده‌زهار" می­شود، باید درمان گردد، اما در مورد هخته­زهار در شاهنامه، شاعر به لاغر­میان بودن و در نتیجه چابکی و تیزپایی اسب و شیر و گرگ نظر داشته است. همانگونه که صفت میان­نزار در بیت زیر برای رخش صفت ستوده­ای محسوب می­شود:دو گوشش چو دو خنجر آبدار بر و یال فربی، میانش نزار(یکم ۳۳۵/۹۸)بر پایهء آنچه گفته شد، گویا گرسنگی سبب برکشیده شدن شکم و زهار می­شود و در مورد شیر و گرگ پرخاشگری و درّنده­خویی آنها را افزون می­کند. از این رو در هر سه بیت مورد بحث، به­ویژه بیت سوم که جنابان شیر و گرگ حضوری فعّال دارند، احتمالاً این معنی نیز موردِ نظر شاعر بوده است.
ریشه­شناسی
گفتیم که پژوهندگان ما(حیدری ملایری و حصوری) بر اساس این فرض ناصواب که زهار و هار به معنی موی بدن است، اشتقاق‌هایی مرتبط با موی برای این واژه­ها پیشنهاد کرده­اند که نادرست است. پیشنهاد لوبوتسکی نیز مبنی بر ارتباط زهار با زَفَر، به معنی دهان و پوزه با اینکه وی اشتقاق پیشنهادی حیدری ملایری را در مورد این واژه با دلایل و شواهد قانع­کننده­ای، رد می­کند، اساس استواری ندارد، به­ویژه آنکه زَفَر بر خلاف زهار، واژه­ای است اهریمنی. گذشته از این، «کشیده­دهان» در توصیف اسب یا شیر و گرگ چه معنی تواند داشت؟ به گمان نگارنده، با توجه به آنکه زَهار در پهلوی به معنی زهدان و رحم است، نظر زنده­یاد عبدالحسین نوشین در مورد اشتقاق این واژه از «زه»، به معنی فرزند، و«آر»، مخفف «آور»، درست می­نماید(نوشین ۱۳۵۱، ص ۲۱۳-۲۱۴)، هرچند او در بیت‌های شاهنامه، زهار را به معنی آلتِ تناسل گرفته و ضبط نادرست اخته­زهار را اصلی انگاشته است. آشوری بر این اشتقاق سه ایراد وارد کرده است: یکی اینکه «از زهار به معنايِ زادآور شاهدی ثبت نشده است». دیگر اینکه، «نمونه‌ای از ترکيب با آر، يعني صورتِ کوتاه شده‌يِ ستاکِ آوردن، نداريم، بلکه همه‌يِ ترکيب‌ها با ‌آور است، مانندِ دل‌آور، جنگ‌آور، ترس‌آور، مرگ‌آور». سوم اینکه، «زه‌-و‌-زاد، يا فرزند آوردن، کُنشِ جانورِ مادينه است نه نرينه. کنشِ جانورِ نرينه تنها بارور کردنِ جانورِ مادينه است». در مورد ایراد یکم و سوم می­گوییم: برای بررسی اشتقاق یک واژه باید کهنترین صورت و معنی آن در نظر گرفته شود و در مورد زهار گفتیم که در زبان پهلوی به معنی زهدان و رحم است و از این رو معنی «فرزند­آور» برای این واژه درست است و برخلاف تصوّر نوشین، اصل پهلوی زهار به جنس نرینه ربطی ندارد. در مورد ایراد دوم می­گوییم: نمونه­های ترکیب با «آر» اندک نیست و ترکیباتی چون نان­درآر و پدر­درآر و پول­درآر و حرف­درآر در زبان فارسی امروز رایج است و نیز در متون فارسی ترکیباتِ دین­آر و شک­آر(قطران، ۱۳۵)، راحت­آر(اسدی طوسی، ص ۹۲)، دردآر، مآر(= میاور، ناصر خسرو، ۳۱۹) و وحی­آر(مولوی، کلیات شمس، ج ۷، ص ۱۷۵)نیز به کار رفته است[2]. مصدر زَه(پهلوی zahag)، زهیدن است که شواهدی از آن در متون فارسی در دو معنی تراوش کردن و زادن در دست است(لغت­نامهء دهخدا)، ولی این واژه در فرهنگ‌های پهلوی دیده نمی­شود. به نظر نگارنده، اشتقاقی که سالها پیش نیبرگ در موردِ زه پیشنهاد کرده است، علمی و درست است. بنا به نظرِ او، زه مرکب است از پیشوند us- (uz-) به معنی بیرون و خارج و ریشهء ah به معنی افکندن و انداختن[3](werfen؛ بنگرید به: Bartholomae 1961, 279 ؛ معنی دوم این واژه در آلمانی بچه­دار شدن است) که این اشتقاق با معانی زهیدن و واژه­های هم­ریشه با آن چون زه، زهار، زهش (به معنی زایش)، زهی (به معنی زایا)، زهدان، زهاندن و زهانیدن به معنی جاری کردن، کاملاً مناسب است. نگارنده در فرهنگ‌ها و متون پهلوی اسمی که مانند زهار با آر(از ستاگ آوردن) ترکیب یافته باشد، نیافتم و از این رو ممکن است در مورد اشتقاق جزء دوم زهار تردید وجود داشته باشد، ولی در مورد اشتقاق جزء اوّل، یعنی زه چنین تردیدی بسیار کمتر است. با توجّه با آنچه گفته شد، عربی انگاشتن زهار در فرهنگ بزرگ سخن اشتباه محض است و اساس علمی ندارد.
* سپاسگزاری:
1. آقای داریوش آشوری که نخستین بار بحث مربوط به هخته­زهار را آغاز و با جدّیت پی­گیری کردند.
2.استادم دکتر علی­اشرف صادقی که مانند همیشه این جستار را پیش از انتشار خواندند و چند نکتهء سودمند یادآور شدند.
3.دکتر احسان یارشاطر که از سرِ لطف و بزرگواری به درخواست نگارنده، این جستار را خواندند و یادداشت زیر را برای او فرستادند: «اولاً باید از آقای داریوش آشوری ممنون بود که بحث سودمندی را پیش کشیدند و نامناسب بودن تعبیر نخستین را گوشزد ساختند. از آنجا که زهار در زبان پهلوی بنابر فرهنگ مکنزی به معنی رحم و زهدان وجود دارد، جستجوی ریشه­یابی صورت فارسی آن ضروری به نظر نمی­رسد، زیرا پیداست که منشأ "زهار" فارسی "زهار" پهلوی است و معنای شکم و زیر شکم برای آن دور از انتظار نیست. از این رو تعبیری که جناب عالی پیشنهاد نموده­اید به نظر بنده کاملاً رضایت­بخش است و هخته­زهار را در مورد اسب و شیر می­توان به معنی کشیدگی و ورزیدگی شکم و لاغرمیانی این حیوان گرفت.
منابع
آشوری، داریوش، «پی­جوییِ معنا و ریشة چند لغت در شاهنامه»(۴ بخش)، وبگاه نویسنده با عنوان جستار، بهمن و اسفند ۱۳۸۶ و فروردین ۱۳۸۷.اخوینی بخاری، ابوبکر ربیع بن احمد، هدایه المتعلّمین فی الطب، به کوشش جلال متینی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، ۱۳۴۴.اسدی طوسی، علی بن احمد، «مناظرات»، به کوشش جلال خالقی مطلق، مجلّهء دانشکدهء ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، س ۴، ش ۱ ، بهار ۱۳۵۷.انجو شیرازی، میرجمال الدین حسین، فرهنگ جهانگیری، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، ۱۳۵۱.جرجانی، سیداسماعیل، ذخیرة خوارزمشاهی(چاپ عکسی)، به کوشش سعید سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۵.دهخدا، علی­اکبر، لغت­نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورهء جدید، ۱۳۷۷.دو فرس‌نامة منثور و منظوم در شناخت نژاد و پرورش و بيماري و درمان اسب، به کوشش علی سلطانی گردفرامرزی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران(با همکاری دانشگاه مک­گیل)، ۱۳۶۶.زبور پهلوی، پژوهش: سعید عریان، تهران،سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۲.صادقی، علی­اشرف، «قطعه­هایی بازیافته از کتاب الموازنهء حمزهء اصفهانی»، نامهء ایران باستان، س ۲، ش ۱، بهار و تابستان ۱۳۸۱ (شمارهء پیاپی ۳)، ص ۳-۶۲.فردوسی ، ابولقاسم، شاهنامه، به کوشش ی. ا. برتلس و دیگران ، مسکو ، 1960-1971 .فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه ، به کوشش به کوشش ژول مول، تهران ،شرکت سهامی کتابهای جیبی،۱۳۶۹.فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق ،۸جلد (جلد ۶ با همکاری محمود امیدسالار، جلد ۷ با همکاری ابوالفضل خطیبی)، نیویورک، بنیاد میراث ایران، ۱۳۶۶-۱۳۸۶/1981-2007؛ تهران مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۶. فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، همراه با خمسۀ نظامی، چاپ عکسی از روی نسخۀ معروف به سعدلو (حدود قرن هشتم)، محفوظ در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۹.فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، حاشیهء ظفرنامهء حمدالله مستوفی، چاپ عکسی از روی نسخة مورخ ۸۰۷ هجری در کتابخانهء بریتانیا، زیرِ نظرِ نصرالله پورجوادی و نصرت­الله رستگار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۷، وین، 1999. فرهنگ بزرگ سخن، زیر نظر حسن انوری، تهران، سخن، ۱۳۸۱.قطران تبریزی، ابومنصور، دیوان، به کوشش محمد نخجوانی، تبریز، چاپخانة شفق، ۱۳۳۳.کزّازی، میرجلال­الدین ۱۳۸۴ ،نامة باستان، تهران، انتشارات سمت.معین، محمد ۱۳۵۷، حاشیهء برهان قاطع، از محمد بن حسین بن خلف تبریزی، تهران، امیرکبیر.مولوی، جلال الدین محمد، کلّیات شمس یا دیوان کبیر، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۵۵.مولوي، جلال‌الدّين محمّد، مثنوي معنوي، به‌كوشش رينولد. ا. نيكلسون، تهران، اميركبير، ۱۳۶۳.ناصرخسرو قبادیانی، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۳.نوشین، عبدالحسین، واژه­نامک(دربارهء واژه­های دشوار شاهنامه)، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۱.هروی، موفق الدین ابومنصور علی، الابنیه عن حقایق الادویه، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶.Bartholomae 1961, Ch., Altiranisches Wörterbuch , Berlin.Dēnkard, ed. By D.M.Madan, Bombay, 1911.MacKenzie, D.N. 1971, A concise Pahlavi Dictionary, London.
--------------------------------------------------
دانشورِ ارجمند، آقای خطیبی
پی‌گیریِ شما از پژوهشِ من، با عنوانِ "پی‌جوییِ چند لغت در شاهنامه"، و جست‌-و-‌جوی سنجیده و فراگیري که در باره‌ی آن کرده اید، مایه‌ی سپاس و همچنین شادمانیِ من است. یکي از این بابت که آن بحث زمین نماند و از یاد نرفت؛ و دیگر این که، پژوهشِ شما بر اساسِ سندهایِ متن‌شناختی و زبان‌شناختی این بحث را از زمینه‌یِ حدس و گمان به میدانِ روشن‌تري از باورپذیریِ علمی فراآورده است. من، البته، نه از جایگاهِ شاهنامه‌شناس پای به این جستار گذاشته ام نه زبان‌شناس تاریخی. بلکه طرحِ آن از سویِ من به دلیلِ برانگیخته شدنِ کنجکاوی‌ام و طرح پرسش‌هایي در ذهن‌ام در باره‌یِ آن چند واژه‌ها در شاه‌نامه در یک برخوردِ پیشامدی بود. انگیزه‌یِ آن هم سر-و-کارِ دیرینه‌یِ من با فرهنگ‌هایِ فارسی و کارِ حرفه‌ای بر رویِ لغت‌‌شناسی و ترم‌شناسیِ علمی در حوزه‌یِ علوم انسانی، همچنین کارِ رسمیِ چندین ساله در مؤسسه‌یِ لغت‌نامه‌یِ دهخدا ست. آن تجربه‌ها به من نشان داده است که مسأله‌یِ صورت و معنایِ درستِ این چند واژه از جمله ‌بسیار پرسش‌هایِ ناگفته و مسأله‌هایِ طرح نشده در قلمروِ زبان و ادبیات‌ِ ما ست که هنوز با شک‌آوریِ علمی و شکیباییِ ضروری با آن‌ها برخوردِ سنجیده و روشمندانه نکرده ایم. به همین دلیل، هنوز راهِ درازي به سویِ فرهنگ‌نویسیِ بر بنیاد سنجشگریِ علمی و روشمندیِ مدرن و همچنین فهمِ مدرن از میراثِ ادبیِ تاریخیِ خود داریم.باری، برخورد با آن دو بیتِ شاهنامه و گماني که در بابِ خطایِ ویرایشیِ متن برده بودم، راه‌گشایِ تجربه‌اي شد برایِ پیگیریِ روشِ "حدس و ابطالگری" (conjecture and refutation) در این باره‌. بر این پایه، به عنوانِ نمونه‌اي از روشِ پویشِ علمی، به بازسنجیِ حکم‌ها و نظرهایي پرداختیم که تاکنون داده شده است. برایِ این کار می بایست با نظر کردن از دیدگاه‌هایِ گوناگونِ متن‌شناسی و زبان‌شناسی به این چند لغتِ پرسش‌انگیز در آن متنِ ادبیِ خاص، بکوشیم تا مشکلِ ناهمسازی‌هایِ متن یا نادرستیِ اختیارهایِ ویراستاران آن را بازنماییم، تا از این راه به منطقی‌ترین و درست‌ترین صورتِ آن چند بیت و آن چند واژه برسیم. این کار گران هم به‌تنهایی از من برنمی‌آمد و کوشش و نظرآزماییِ جمعیِ می‌طلبید. این کوشش اکنون، با همیاری علمی، و با مشارکتِ پرارزشِ شما، به نظر می رسد که به نتیجه‌گیری‌ِ سنجیده رسیده است.نخستین کوششِ من در برخورد با مشکلِ متنی و معناییِ دو بیت از شاهنامه در بابِ وصفگریِ اسب و شیر-- بدونِ دسترس داشتن به منابعِ لازم، از جمله شاه‌نامه‌یِ ویراسته‌یِ آقای خالقی-- طرحِ پرسش‌هایي بر پایه‌یِ حدس در باره‌یِ معنایِ "هخته‌زهار" و "آهخته‌هار" بود. آن حدس‌ها با کوشش‌هایي برایِ ریشه‌یابیِ هند-و-اروپاییِ "هار" و "زهار" از سوی دانشورانِ اهلِ زبان‌شناسیِ تاریخی، به‌ویژه آقایِ حیدریِ ملایری، دنبال شد. امّا، پرس-‌و-جویِ بیش‌تر درباره‌یِ این جُستار و ناکام ماندنِ کوشش‌ها برایِ ریشه‌یابیِ آن دو واژه، سرانجام مرا به این نتیجه رساند که-- چنان که در آن چند مقاله آورده ام-- حدسِ نخستینِ من در باره‌یِ هار و زهار، به معنایِ "یال"، درست نبوده است. اما ایرادهایِ من بر "هخته‌زهار" به معنایِ خایه‌کشیده، همچنان بر جا بود و بی‌پاسخ مانده بود.جایِ خرسندی‌ست که دانشوري که هم شاه‌نامه‌شناس است و هم دسترس به منابعِ زبانیِ لازم برایِ چنین پژوهشي دارد، این جستار را دنبال کرده و گامِ بزرگي پیش برده است. اکنون براساسِ سندهایي که شما در پژوهشِ خود داده اید، روشن است که معنایِ زهار "زیرِ شکم" است، هم در انسان و هم در حیوان، شاملِ آلتِ نرینگی و مادینگی و پیرامونِ آن، که شکم را نیز می‌تواند در بر بگیرد. در نتیجه، در ترکیب‌هایِ "هخته‌زهار" و "کشیده‌زهار" به معنایِ "شکم-و-زیرِ شکم" است. هخته را هم به معنایِ برکشیده و بالا‌کشیده یا رو به بالا پذیرفته اید، نه کنده و بَرکنده-- چنان که پیش از این پژوهندگانِ شاه‌نامه انگاشته بودند. "هخته‌زهار" را، بر اساسِ گواه‌هایِ نسخه‌شناختی در بیشینه‌یِ نسخه‌ها، گزینشِ درستِ ویرایشیِ متن ( در ویرایشِ آقای خالقی) دانسته اید و، به گواهیِ سندهایِ دیگر، همچنین با توجه به منطقِ متن، به معنایِ "لاغرمیان" گرفته اید. این برداشت‌ها به نظرِ من هم یکسره منطقی و درست است. بنا براین، باید پذیرفت که "هخته‌زهار" و "کشیده‌زهار"، برایِ شیر و اسب هر دو، به معنایِ دارایِ شکم و زیرِ شکمِ کشیده و باریک است، به نشانه‌یِ چالاکی و چُستی، در برابرِ افتاده و شُل، به نشانه‌یِ تنبلی و سستی.امّا، در بابِ معنایِ زهار از راهِ ریشه‌شناسی (زه + ‌ار= آور) به معنایِ "فرزندآور"، که شما هم پذیرفته اید، نکته‌اي به نظرِ من می‌رسد. و آن این که، اگر زهار را از زه به معنایِ فرزند بگیریم، ترکیبِ "فرزندآور" ناگزیر به مادینه برمی‌گردد و نرینه را در بر نمی‌گیرد. همچنین معنایِ "زهدان" که مکنزی در فرهنگِ پهلویِ خود به آن نسبت داده، جایِ درنگِ دو باره دارد. زیرا همه‌یِ منابعِ فارسی زهار را در موردِ نرینه و مادینه یکسان به کار برده اند. ولی اگر به معنایِ دیگر "زه" برویم، یعنی سرچشمه و مجرایِ روان شدنِ آب از چشمه و قنات و زهیدن به معنایِ روان شدن، تراویدن-- چنان که در فرهنگ‌ها آمده است-- چه بسا به نتیجه‌یِ پذیرفتنی‌‌تري برسیم.این که زهار را، به معنایِ ریشه‌ای، "فرزندآور" دانسته اند، از آن جا سرچشمه گرفته است که در دوران‌هایِ اخیر آن را با مفهومِ "آلتِ تناسلی" یکی انگاشته اند و آن دو را مترادف آورده اند (از جمله در واژه‌نامک، فرهنگِ ‌شاهنامه‌یِ نوشین، فرهنگِ معین، شرح‌هایِ خالقی و کزازی از شاه‌نامه). امّا، به گمانِ من، "آلتِ تناسلی" به معنایِ مترادفِ مطلقِ آلتِ نرینه و مادینه مفهومِ ناسنجیده‌اي ست که از راهِ ترجمه در دوران‌هایِ اخیر به زبانِ فارسی راه یافته و نیازمندِ درنگِ دو باره است. زیرا نرّگی و مادگی، همچون دو اندام در جانورِ نر و ماده، پیش و بیش از آن که "آلتِ تناسلی" باشد، یک کارکردِ پایه‌ایِ فیزیولوژیک دارد که برایِ هر جانور دارایِ ضرورتِ زیستیِ بی‌چون-و-چرا ست. و آن، نقشِ آن دو همچون مجرا و دهانه‌یِ خروجِ آب‌هایي ست که سیستمِ پالایشیِ بدن (کلیه و مثانه) از درونِ آن زه‌کشی می‌کند.نامِ فارسیِ این آب‌ها پیشاب یا زهراب است. کارکردِ اصلیِ شبانه‌روزیِ این اندام، با دو شکل و ساختمان در نر و ماده، در تمامیِ درازایِ زندگی، از دَمِ زاد تا دمِ مرگ همین است. حال آن که نقشِ آن همچون "آلتِ تناسلی" در نرینه و مادینه به دورانِ گُـشنی و جفت‌گیریِ جانور برایِ زادآوری (تولیدِ مثل) بازمی‌گردد، که دوره‌اي ست میانه—دورانِ جوانی-- در چرخه‌یِ زندگانی، از زاد به مرگ. بنا بر این، زهار در کودک، تا پیش از بلوغ، هنوز "آلتِ تناسلی" نیست و در پیر دیگر نیست. اما کارکردِ فیزیولوژیک اصلی خود را، که بیرون ریختنِ پیشاب یا ادرار باشد، هم در نرینه و هم در مادینه، دارد. در این دورانِ میانه در برخي نرینه‌ها و مادینه‌ها، به علتِ نابسامانی‌هایِ فیزیولوژیک-- یا روانی، در موردِ انسان-- آلتِ نرینگی یا مادینگی چه‌بسا نمی‌تواند کارکردي برایِ گُـشن‌گیری داشته باشد، یعنی شخص در سویه‌یِ نرینه می‌تواند "ناتوان" باشد و در سویه‌یِ مادینه نازا. در نتیجه، آلت‌، آلتِ تناسلی نباشد. نبودِ این کارکرد، اگرچه جانور را از زادآوری، یا ماندگاریِ نسل، بی‌بهره می‌کند، امّا به ماندگاریِ فردیِ او زیاني نمی‌رساند. حال آن که، جانور بی‌کارکردِ اصلیِ فیزیولوژیکِ آلت، همچون مجرا و دهانه‌اي برایِ "زه‌کشی"ِ بدن، بر اثرِ گرفتگیِ آن، نمی‌تواند چندان زنده بماند.ترکیبِ "آلتِ تناسلی"--- همچون نامي برایِ آلتِ نرینگی و مادینگی و کارکردِ زادآورانه (procreative)‌یِ آن دو— در زبانِ فارسی پیشینه‌یِ چندان درازي ندارد و در دوران‌هایِ اخیر، در ترجمه‌یِ génital organe از زبانِ فرانسه به فارسی آمده، و سپس سایه‌یِ خود را بر معنایِ زهار نزدِ لغت‌شناسان افکنده است. گمانِ من آن است که زهار در اصل با زه‌کش و زه‌کشی نسبت معنایی داشته است. به گواهیِ فرهنگ‌هایِ کهن، زهار به معنایِ مجرا و دهانه‌یِ چشمه و قنات به کار می‌رفته (شاید هنوز هم به کار می‌رود) و آنگاه، در کاربردِ مجازیِ آن برایِ انسان و حیوان، معنایِ "مجرایِ بول" (یا، بنا به برابرگزینیِ فرهنگستانِ یکم، پیشاب‌راه) به خود گرفته است. لغت‌نامه‌یِ دهخدا، به نقل از غیاث‌اللغات و آنندراج، زهار را، از جمله، چنین معنا کرده است: "سوراخي در سنگ و غیره که آب از آن برآید." همچنین یکي از معناهایِ زهیدن را "تراویدن، جوشیدن، بیرون آمدن، جاری شدن" داده است. در فرهنگِ سخن هم زهار را، از جمله، "جویي برایِ تخلیه‌یِ آب" معنا کرده اند. ترکیبِ "بیرون‌زهیدن" هم در فرهنگ‌ها آمده است.براین اساس، می‌توان گفت که زهار، از راهِ تشبیه و قیاس با "زهارِ" چشمه و قنات، در زبانِ ادب، به معنایِ "زیرِ شکم" یا جایگاهِ اندام‌هایِ نرینگی و مادینگی، جانشینِ نام‌هایِ اصلیِ آلت در زبانِ خودمانی شده است که کاربردشان در زبانِ رسمی بی‌ادبی شمرده می‌شود و ناروا ست. از این رو، در متن‌هایِ رسمیِ ادبی، همچون شاه‌نامه ، تاریخِ بیهقی، و متن‌هایِ دیگر زهار به‌راحتی به کار برده ‌شده است. پیشینه‌یِ کاربردِ آن هم به نظر نمی‌‌رسد که از فارسیِ میانه (پهلوی) فراتر رود. به همین دلیل، جست‌-و-جویِ دانشوران در این جستار برای ریشه‌یابیِ آن در فارسیِ باستان و زبان‌هایِ هند-و-اروپایی ثمر‌بخش نبود.این بیتِ خاقانی هم به روشنی گویایِ این معنا از زهار همچون مجرا و دهانه‌یِ قنات و چشمه است: سنگ را آب بردَمَد زِ شکم / آب را سنگ درفُتد به زهار
بنا براین، پذیرفتنی‌تر می‌نماید که زهار را، در چنان متن‌ها، به معنایِ "مجرایِ بول" در انسان و جانور، هم نرینه و هم مادینه، بگیریم تا آلتِ تناسلی. شاهدي که آقایِ خالقی، در پاسخ به پرسشِ من، از همای‌نامه آورده اند (نکـ : بخشِ دوّمِ "پی‌جویی ...")، پشتیبانِ همین برداشت است که زهار به معنایِ مجرایِ پیشاب یا زهراب است: ستوران زِ بانگ‌اش گریزان شدند / همه سر-به -سر زهره‌ریزان شدند. تو چنداشتی زهره‌شان بُد گُمیز / شدند از زهار-اندرون زهره‌ریز. در نتیجه، اکنون با روشنیِ بیش‌تر می‌توان گفت که، زهار نه به معنایِ خایه است، چنان که گمان رفته بود، نه (به مجاز) به معنایِ "فرزندآور". به معنایِ زهدان هم نیست، اگرچه در نرینه مجرایِ خروجِ منی و در مادینه مجرایِ خروجِ بچّه از زهدان به هنگامِ زایمان نیز هست. امّا، این، همچنان که گفتیم، کارکردِ همیشگیِ فیزیولوژیکِ آن نیست. به عبارتِ دیگر، زهار در نرینه مجرایي ست، از سویي، پیوسته به بیضه‌ها و در مادینه، از سویي، پیوسته به زهدان یا رحم، بچّه‌دان، امّا با هیچ‌یک از آن دو یکی نیست، و، مهم‌تر از آن، تنها کارکردِ تناسلی ندارد.بازبینیِ متن‌هایِ پهلوی و نیز پیکره‌یِ زبانیِ فراهم آمده در فرهنگستان، به همتِ شما و دیگر دانشوران، می‌تواند این حدس‌ها و استدلال‌ها را استوارتر کند، همچنین جست‌-و-‌جویي در متن‌هایِ پزشکیِ کهن، مانندِ ذخیره‌یِ خوارزمشاهی. من گمان می‌کنم که هنوز جایِ پژوهشي در باره‌یِ ویژگی‌هایِ "اسبِ جنگی" یا "اسبِ نبرد"، به گفته‌یِ فردوسی، و شیوه‌یِ رفتار با آن، خالی ست. چنین پژوهشي --که باید بر پایه‌یِ بازخوانیِ همه‌یِ متن‌هایِ پهلوانیِ کهن، از ادبی و عامیانه، به نثر و به شعر، انجام شود—چه‌بسا نکته‌هایِ دیگري را، جز آنچه تاکنون به آن پرداخته ایم، در ویرایشِ شاه‌نامه روشن کند. این پژوهش را استادانِ ادبیات می‌توانند به صورتِ تکلیف بر عهده‌یِ دانشجویانِ کارشناسیِ ارشد و دکتری بگذارند.
داریوش آشوری
اسفندِ 1387
Créteil, France
**********
دوست دانشمند جناب آقای دکتر داریوش آشوری
باسلام
از اینکه جستار بنده با عنوان «بادپایان هخته­زهار» را شایستۀ درج در وبگاه خود(جستار) دانستید بسیار سپاسگزارم و نیز شادمانم از اینکه استادان دانشمندی چون جناب عالی و دکتر احسان یارشاطر و دکتر علی­اشرف صادقی و استادان دیگر نظرات مطرح شده در این جستار را درست و پذیرفتنی دانسته­اند.
جناب عالی در وبگاه خود در نامه­ای لطف­آمیز به بنده بحث دربارۀ این ترکیب را این بار در معنای واژۀ زهار همچنان پی گرفته­اید. اجازه دهید بحث خود را با بخش پایانی و نتیجه­گیری نوشتۀ شما آغاز کنم. فرموده­اید:
« در نتیجه، اکنون با روشنیِ بیش‌تر می‌توان گفت که، زهار نه به معنایِ خایه است، چنان که گمان رفته بود، نه (به مجاز) به معنایِ "فرزندآور". به معنایِ زهدان هم نیست، اگرچه در نرینه مجرایِ خروجِ منی و در مادینه مجرایِ خروجِ بچّه از زهدان به هنگامِ زایمان نیز هست. امّا، این، همچنان که گفتیم، کارکردِ همیشگیِ فیزیولوژیکِ آن نیست. به عبارتِ دیگر، زهار در نرینه مجرایي ست، از سویي، پیوسته به بیضه‌ها و در مادینه، از سویي، پیوسته به زهدان یا رحم، بچّه‌دان، امّا با هیچ‌یک از آن دو یکی نیست، و، مهم‌تر از آن، تنها کارکردِ تناسلی ندارد».
بنده با این بخش از نتیجه­گیری شما که زهار – البته در متون فارسی – نه به معنای خایه است و نه به معنی فرزند­آور و نه به معنی زهدان کاملاً موافقم، ولی با برخی از مقدمات بحث که به این نتیجه­گیری انجامیده چندان موافق نیستم. اینجانب پس از خواندن مطالب جناب عالی یک بار دیگر همۀ حدود دویست شاهد قدیم و جدید واژۀ زهار را از این منظر مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که در زبان فارسی – چنانکه شما نیز متوجه شده­اید- زهار اختصاصاً به معنای زهدان و آلت تناسلی مرد یا زن به کار نرفته است و چنانکه در جستار پیشین نوشتم به معنای موضع آلت تناسلی و اطراف آن و به­طور کلی شرمگاه است که چنانچه برخی شواهد نشان می­دهند، گاه آلت تناسلی را نیز شامل می­شود. در چندین شاهد زهار در کنار عورت و خایه و یا در کنار رحم و زهدان آمده و کاملاً از آنها متمایز شده است. در هیچ یک از شواهد جز شواهد معدودی که شما از خاقانی(سنگ را آب بردَمَد زِ شکم / آب را سنگ درفُتد به زهار) و همای­نامه(تو چنداشتی زهره‌شان بُد گُمیز / شدند از زهار-اندرون زهره‌ریز) نقل کرده­اید، زهار به معنای مجرایی پیوسته به بیضه­ها در نرینه و پیوسته به زهدان در مادینه به کار نرفته است. به نظر بنده شاید با یکی از علائق مجاز، یعنی علاقۀ جزئیت و کلّیت (ذکر کل و ارادۀ جزء) بهتر بتوان این گونه شواهد را توجیه کرد. نویسنده کل (زهار به معنی شرمگاه با متعلّقات آن از جمله آلت تناسلی و مجرای آن) گفته و جزء که همان مجرای آلت تناسلی است، اراده کرده است. در شاهدی از ویس و رامین( به‌تندي زير خنگ‌اندر بغريد / بزد يشک و زهارش ر ا بدريد) که دکتر خالقی زهار را به معنی آلت تناسلی گرفته، بهتر است به معنای کل قسمت شرمگاه از جمله آلت تناسلی بگیریم تا اختصاصاً آلت تناسلی.
مرقوم فرموده­اید: « لغت‌نامه‌یِ دهخدا، به نقل از غیاث‌اللغات و آنندراج، زهار را، از جمله، چنین معنا کرده است: "سوراخي در سنگ و غیره که آب از آن برآید." همچنین یکي از معناهایِ زهیدن را "تراویدن، جوشیدن، بیرون آمدن، جاری شدن" داده است. در فرهنگِ سخن هم زهار را، از جمله، "جویي برایِ تخلیه‌یِ آب" معنا کرده اند. ترکیبِ "بیرون‌زهیدن" هم در فرهنگ‌ها آمده است.»
در لغت­نامۀ دهخدا و فرهنگ بزرگ سخن زهار به معانی ذکر شده نیست، بلکه واژۀ زه بدان معانی آمده است. بنا به بررسی بنده، واژۀ زه - و نیز زهش- به معنی محلّ جوشیدن آب چشمه درست است و شواهد قدیمی دارد، ولی معنی «جویی برای تخلیۀ آب» برای واژۀ زه شاهد قدیمی ندارد و در فرهنگ سخن فقط یک شاهد معاصر برای آن نقل شده است. از این رو در درستی این نظر شما که «به گواهیِ فرهنگ‌هایِ کهن، زهار به معنایِ مجرا و دهانه‌یِ چشمه و قنات به کار می‌رفته (شاید هنوز هم به کار می‌رود) و آنگاه، در کاربردِ مجازیِ آن برایِ انسان و حیوان، معنایِ "مجرایِ بول" (یا، بنا به برابرگزینیِ فرهنگستانِ یکم، پیشاب‌راه) به خود گرفته است»،تردید دارم.
مرقوم فرموده­اید:« به گمانِ من، "آلتِ تناسلی" به معنایِ مترادفِ مطلقِ آلتِ نرینه و مادینه مفهومِ ناسنجیده‌اي ست که از راهِ ترجمه در دوران‌هایِ اخیر به زبانِ فارسی راه یافته و نیازمندِ درنگِ دو باره است. زیرا نرّگی و مادگی، همچون دو اندام در جانورِ نر و ماده، پیش و بیش از آن که "آلتِ تناسلی" باشد، یک کارکردِ پایه‌ایِ فیزیولوژیک دارد که برایِ هر جانور دارایِ ضرورتِ زیستیِ بی‌چون-و-چرا ست. و آن، نقشِ آن دو همچون مجرا و دهانه‌یِ خروجِ آب‌هایي ست که سیستمِ پالایشیِ بدن (کلیه و مثانه) از درونِ آن زه‌کشی می‌کند....ترکیبِ "آلتِ تناسلی"‒ همچون نامي برایِ آلتِ نرینگی و مادینگی و کارکردِ زادآورانه (procreative)‌یِ آن دو ‒ در زبانِ فارسی پیشینه‌یِ چندان درازي ندارد و در دوران‌هایِ اخیر، در ترجمه‌یِ génital organe از زبانِ فرانسه به فارسی آمده، و سپس سایه‌یِ خود را بر معنایِ زهار نزدِ لغت‌شناسان افکنده است.» به گمان بنده آلت تناسلی سایۀ خود را بر معنای عورت و نامهای تابوی شرمگاه دو جنس مؤنّث و مذکّر افکنده است تا زهار که گفتیم اختصاصاً به معنای عورت نبوده است. گذشته از این، ترکیبِ"آلتِ تناسلی" جدید نیست، بلکه در زبان فارسی پیشینۀ هشتصد ساله دارد. این ترکیب از قرن ششم هجری قمری در متونی چون سندبادنامۀ ظهیری(به کوشش احمد آتش، تهران، کتاب فرزان، 1362، ص 174) و جامع العلوم ستّینی(فخر الدّین رازی، به کوشش سیدعلی آل­داود، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار، 1361، ص285) به کار رفته است. در مورد ناسنجیده بودن مفهوم «آلت تناسلی»، این معنی را می­توان به بسیاری از واژه­ها و ترکیبات دیگر زبان نیز تعمیم داد. مثلاً ما فارسی زبانان در گزینش لفظ فرودگاه به محلّ فرود هواپیما توجّه داشته­ایم و عربها به محلّ بلند شدن هواپیما(المطار) و آلمانها نیز به همین معنی (flughafen)، و کاربر، این الفاظ را بی­آنکه مفاهیم آنها را ناقص بداند به کار می­برد. در این نامگذاری­ها معمولاً به یکی از ویژگی­های برجسته و مهم مدلول توجّه می­شود. همچنین در درستی این نظر شما نیز که «زهار در اصل با زه‌کش و زه‌کشی نسبت معنایی داشته است»، تردید دارم. زیرا، اگر چنین بود قاعدتاً باید در متون فارسی، «زه» به معنای گمیز و پیشآب به کار می­رفت که بنا به بررسی من از شواهد این واژه و واژه­های مرتبط با آن، به کار نرفته است.
در متون پهلوی زهار به معنی زهدان و رحم است و در متون فارسی به معنی شرمگاه که برای هر دو جنس مذکر و مؤنّث به کار رفته است. بنابر این در مورد این واژه از دوره میانه به دورۀ نو(از فارسی میانه به فارسی دری) ما با تغییر و تحوّل معنایی روبه­رو هستیم و به سبب همین تغییر معنایی، جناب عالی معنای فرزند­آور را برای زهار مردود دانسته­اید. درست است که در متون فارسی زهار به معنی زهدان و رحم و طبعاً فرزندآور نیست ، ولی این دلیل کافی نیست که به واژۀ پهلوی zahār شک کنیم و یا طبق اشتقاق پیشنهادی، معنی فرزند­آور را برای آن مردود بدانیم، زیرا با اینکه زبان فارسی دری دنبالۀ زبان پهلوی است، ولی چه از نظر دستور زبان و چه در حوزۀ واژه­ها و تلفظ، گاه تفاوتهای نمایانی با یکدیگر دارند. از این رو، بر این فرض اشکالی وارد نمی­بینم که زهار در پهلوی با همان اشتقاق پیشنهادی به معنی زهدان به کار می­رفته و در فارسی دری به شرمگاه دو جنس مذکّر و مؤنث تغییر معنایی داده است (در این تغییر معنایی مجاورت زهدان و شرمگاه مؤثّر بوده). چنین نمونه­هایی در این دو زبان بازهم دیده می­شوند. عجالتاً پسوند قیدسازِ «–ئیها(īhā)» را در زبان پهلوی در نظر می­آورم که در فارسی دری به صورت نشان جمع «–ها »باقی مانده است. مثلاً در پهلوی mardīhā به معنی مردانه است و در فارسی دری مردها به معنی مردان و پسوند قیدساز در فارسی همانا «–انه» است، مثل مردانه. بنابر این ضرورتی ندارد که با تغییر کاربرد پسوند «-ئیها» از پهلوی به فارسی دری، به دنبال ریشۀ دیگری، جدای از «-ئیها» برای «-ها» باشیم.
با اینکه شواهدی مبنی بر ارتباط معنایی بین زهیدن و گمیزیدن و زه و زهاب با ادرار و گمیز نیافتم، هربار که به نظر جناب عالی فکر می کنم، احساس می­کنم شاید ارتباطی بین آنها وجود داشته باشد. می­خواهم به نظر جناب عالی از منظری دیگر بنگرم و این احتمال را مطرح کنم که شاید زه و زهش به معانی آب و منبع آب و زادن و نسل و فرزند، و زهه به معانی زادن و زهدان، و زهاب به معنی تراویدن آب، در تغییر معنایی زهار از زهدان به موضع آلت تناسلی که محل دفع ادرار و منی و حیض است،مؤثر بوده­اند. همچنین شاید بر اساس این اشتقاق عامیانه در بین اهل زبان که زهار مرکب است از «زه» به معنی آب و «-آر»(مخفف آور، از ستاگ آوردن)، این واژه را به شرمگاه با آن کارکرد فیزیولوژیک – که شما به تفصیل از آن سخن گفتید – اطلاق کرده­اند. در این مورد، شایسته است به دو نکتۀ زیر نیز توجّه شود:
1. پیشاب به معنی ادرار و ترکیباتی چون «آب تاختن» به معنی ادرار کردن و آب به معنی منی به کار می­رفته و برخی از آنها هنوز هم به کار می­روند. به شاهد زیر دربارۀ ارتباط میان آب و منی و زهیدن از مولوی(دیوان شمس، ج2، ص200) توجّه فرمایید:
قطرۀ آب منی کز حیوان می­زهد لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند
2.در همان جستار «بادپایان هخته­زهار» چند نمونه از اشتقاق­سازی­های عامیانه با «-آر» را از قول حمزۀ اصفهانی نقل کرده­ام.
دربارۀ یادداشت آقای دکتر حیدری ملایری باید بگویم که در مورد ریشه­شناسی زاییدن به همان صورتی که ایشان آورده­اند، ایران­شناسان توافق دارند و اشتقاق زه را نیز اینجانب در همان جستار از قول نیبرگ آورده­ام، منتها نکتۀ تازۀ یادداشت ایشان دربارۀ دو ریشۀ جداگانۀ زهیدن را قابل طرح می­دانم. هرچند شواهدی که ایشان برای این معنی ارائه کرده­اند، کافی نیست. چنانکه ملاحظه فرمودید بنده نیز مانند ایشان ارتباط معناییی بین زهیدن و گمیزیدن و زه و زهاب با ادرار و گمیز نیافتم. آقای حیدری ملایری در یک جا نوشته­اند:«ریشه­شناسی پیشنهاد شده برای واژۀ فارسی میانۀ zahār استوار است» و در جای دیگر نوشته­اند موجود نبودن پسوند «–آر» در معنای مورد نظر، «استواری zahār را در پهلوی سست می­کند.» چنانکه در همان جستار «بادپایان هخته­زهار» آورده­ام، زهار دست کم با سه شاهد در زبان پهلوی جای استواری دارد و شایسته نیست به سبب یافت نشدن واژۀ دیگری که در آن پسوند –آر به کار رفته باشد،این واژه را نادیده یا سست انگاریم. در بالا به پرسشی که در پایان یادداشت ایشان آمده، یعنی:« اگر زه در زهار با زاییدن پیوند داشته باشد چگونه در دورانهای گذشته‌ی مردسالاری این واژه‌ی ویژه‌ی مادینه توانسته است خود را همچون واژه‌ی عام شرمگاه تحمیل کند؟»، پاسخ داده­ام، ولی خود اذعان دارم که ممکن است پاسخ مذکور کاملاً قانع­کننده نباشد.
پاینده و پیروز باشید
ارادتمند: ابوالفضل خطیبی
فروردین­ماه 1388

يک نظر :: بادپایان هخته زهار(همراه با دو پیوست در معنی زهار)

  1. استاد محترم جناب آقای دکتر خطیبی

    من مقاله را کلمه به کلمه خواندم و هم از شما و هم از آقای آشوری سپاسگزارم که مشکل این بیت حل شد. کار علمی بسیار دقیقی بود

    رفیق فردوسی
    www.khazaie.blogfa.com