ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
در اواخر شاهنامه و در آغاز پادشاهی فرخزاد چنین میخوانیم:
ز جهرم فرخزاد را خواندند / بر آن تخت شاهیش بنشاندند
چو بر تخت بنشست و کرد آفرین / ز نیکیدهش بر جهانآفرین،
منم – گفت – فرزند شاهنشهان / نخوانم جز از ایمنی در جهان
(چ خالقی مطلق، ج8، ص 403)
خالقی مطلق در یادداشتهای شاهنامه در شرح بیت دوم نوشتهاند:
«حرف ز (یا به که در پنج دستنویس دیگر آمده است) در بیان سبب است. نیکی دهش در شاهنامه بیشتر به معنی خداوند یا صفت او به کار رفته است، ولی در اینجا گویا به معنی "نیکی دادن" است: چون فرخزاد بر تخت نشست و آفریدگار را به سبب نیکی دادن او ستایش کرد....»(خالقی مطلق 1387 ، ج4،ص266)
چنانچه دکتر خالقی خود یادآور شدهاند، ترکیب نیکیدهش فقط در این بیت ، بر خلاف کاربردهای آن در بیتهای دیگر شاهنامه به معنی نیکی دادن به کار رفته و چنانکه آشکارا پیداست، معنی داده شده پیچ دارد و گویی با زور از بیت بیرون کشیده شده است. اکنون ببینیم نسخهبدلها کمکی به حلّ مشکل میکنند یا نه. در نسخۀ پاریس مورخ 844ق به جای دهش، واژۀ جهش دارد و به نظر نگارنده، کلید مشکل بیت همین واژه است. در فرهنگهای قدیمی واژۀ جهش بهجز معنی یا معانی معمول آن(اسم مصدر از جهیدن)، به معنی «سرشت و طبیعتت و خلقت» آمده است، ولی غیر از فرهنگ جهانگیری که بیت زیر از زرتشت بهرام پژدو را در شاهد این واژه و معنی آن آورده ، فرهنگهای دیگر شاهدی برای آن نقل نکردهاند:
چو دوران سرون جهش بُد پليد / ز گاوان و اسپان خروجي نديد.
بیت بالا به این صورت معنی درستی ندارد و مصراع یکم تحریف صورت درست مصراع زیر است که در خودِ زراتشتنامه(ص189) آمده است:
چو دوراسرون بدجهشن و پلید
بر پایۀ زراتشتنامه دوراسرون نام پادشاه عهد زرتشت بود که به شیوههای مختلف کوشید پیامبر را که کودکی بیش نبود، نابود کند، ولی هربار زرتشت با معجزهای از مرگ رهایی مییافت. این بیت در پی نقل ماجرایی آمده که «دوراسرون بدجهشن و پلید» کودک را بر سر راه گاوان و اسبان نهاد تا لگدکوب آنها شود، ولی از این کار طرفی نبست(خروجی ندید) و با معجزهای کودک جان سالم بهدر برد.
علّامه دهخدا ذیل واژۀ جهش پس از ذکر همان معانی یاد شده(سرشت و طبیعت و خلقت) در فرهنگهای قدیمی، دو بیت از شاهنامه را شاهد آورده است:
چو بر تخت بنشست و کرد آفرین / ز نیکیجهش بر جهانآفرین
چو آن بدجهش رفت نزدیک شاه / ورا دید با بنده در پیشگاه
در بیت نخست، دربارۀ ضبط نیکیکنش توضیح دادیم و بیت دوم به داستان کشته شدن خسروپرویز مربوط میشود. اطرافیان شیرویه شخصی تهیدست و بیچیز به نام مهرهرمزد را اجیر میکنند که خسروپرویز را بکشد. در چاپ خالقی مطلق(ج8،ص361،ب460) این بیت چنین آمده است:
چن آن بدکنش رفت نزدیک شاه / ورا دید با بند در پیشگاه[1]
در این بیت نیز مانند بیت بالا در نسخۀ پاریس 844ق به جای بدکنش، بدجهش دارد و نسخهای دیگر(لنینگراد 733ق) ضبط بدزهش. از میان چاپهای شاهنامه در هر دو بیت در چاپ ژول مول که اساس تصحیح او همان نسخۀ پاریس 844 بوده، ضبطهای نیکیجهش(7/213/2)و بدجهش(7/197/450) آمده و همین ضبطها از طریق چاپ ژول مول به چاپ بروخیم رسیده است و دهخدا از روی چاپ ژول مول یا بروخیم این دو بیت را با این ضبطها ذیل جهش آورده است. گویا در مورد این واژه جریان از این قرار بوده که دهخدا هنگام برگهنویسی شاهنامه این واژه را با دو شاهد مذکور برگهنویسی کرده و برای معنی آن به فرهنگهای قدیمی که مراجعه کرده، برای آن بهترین معنی را همان سرشت و خلقت یافته است.
گذشته از شواهد بالا ترکیب نیکی جهشن در بیت زیر در کوشنامه(ایرانشاه، ص393) نیز به کار رفته است:
شگفتیتر اندر جهان ، گفت کیست/ که هرکس که آن دید بر وی گریست؟
بدو گفت نادانِ نیکیجهش/ چو دانای بدکامه و بدکنش
همچنین نیکیجهش به عنوان نام خاصِ چند پهلوان در برخی متون حماسی دیگر چون بهمننامۀ ایرانشاه(ص210،261) و سمک عیّار(ارجانی، ج4، ص199،200-202،212) نیز دیده میشود.
اکنون ببینیم از میان ضبطهای نیکیدهش و نیکیجهش از یک سو و بدکنش و بدجهش از سوی دیگر، کدام درستتراند و معنی جهش در این دو ترکیب چیست. به نظر بنده در اولی ضبط نیکیجهش، چنانکه در چاپ ژول مول آمده، درستتر است و با این ضبط معنی بیت از آن پیچ رهایی خواهد یافت. هرچند جهش در این ترکیب به معنای مورد نظرِ دهخدا و فرهنگنویسان قدیمی درست است و معنی بیت روشن(نیکیجهش یعنی نیکسرشتی و بدجهش یعنی بدسرشت)، اما به نظر بنده در این ترکیب جهش به معنی بخت است، زیرا در پهلوی jahišn به معنی بخت و اقبال به کار رفته است (بنگرید به: MacKenzie 1971, Nyberg 1974 ) و نیکیجهش یعنی نیکبختی. گذشته از واژۀ جهشن، دست کم دو شاهد از متون پهلوی در دست داریم که در آنها این ترکیب به کار رفته است: یکی به صورتِ nēk jahišn در گزارش شطرنج(بند 33) به معنی نیکبختی و دیگری عبارتِ
jahišn ī nēk
چو بر تخت بنشست و کرد آفرین/ ز نیکیجهش بر جهانآفرین
هنگامی که (فرخزاد) بر تخت بنشست و برای(به سبب) نیکبختی (خود که خداوند نصیب او ساخته بود) بر جهانآفرین آفرین کرد....
به نظر من منطقیتر این است که فرخزاد در آغاز پادشاهی که بخت با او یار بوده که بر تخت شاهی بنشیند، برای نیکبختی خود آفرین خداوند را گفته باشد تا برای نیکسرشتی خود یا - آنگونه که خالقی مطلق معنی کرده است – برای نیکی دادن خداوند . فریتس وُلف در فرهنگ شاهنامه، در این بیت جهش را «استعداد و توانایی» (veranlungen) معنی کرده است.
طبق اصل «ضبط دشوارتر برتر است»، بعید است که کاتبی ضبط آسان و سرراست نیکیدهش را که بارها در شاهنامه آمده است، به ضبط بهراستی سخت دشوارِ نیکیجهش تغییر داده باشد، ولی عکس آن محتمل است و در اینجا بهواقع همین اتفاق افتاده است. کاتبان واژۀ جهش را در این معنی به هیچوجه نمیشناختند و آن را به واژۀ دیگری که به وزن خللی وارد نیاید، تغییر دادهاند.
در زیر سه بیت دیگر را که در آنها واژۀ جهش به کار رفته، میآوریم و سپس بحث خود را پی میگیریم:
چن آن بدجهش رفت نزدیک شاه / ورا دید با بنده در پیشگاه(شاهنامه)
بدو گفت نادانِ نیکیجهش / چو دانای بدکامه و بدکنش(کوشنامه)
چو دوراسرون بدجهشن پليد / ز گاوان و اسپان خروجي ندي(زراتشتنامه)
در مورد بیت دیگر شاهنامه(بیت یکم در بالا) به لحاظ معنی هر دو ضبط بدجهش و بدکنش میتواند درست باشد، ولی بنده طبق همان اصل تصحیح، اصلی بودن ضبط بدجهش را محتملتر میدانم. بهویژه آنکه، در اینجا ضبط حمدالله مستوفی در شاهنامۀ حاشیۀ ظفرنامه(ج2، ص1536، س6) نیز نسخۀ پاریس را همراهی میکند و ضبط زهش نیز در نسخۀ دیگر گویا تصحیف جهش است تا کنش. به هر روی در شاهنامه بارها ترکیب بدکنش به کار رفته و واژۀ آشنای کاتبان بوده است و نباید آن را به ضبط ناشناختهای چون بدجهش تغییر داده باشند، ولی عکس آن محتملتر است که ترکیب ناآشنای بدجهش را به بدکنش تبدیل کرده باشند. در این بیت جهش هم میتواند به معنی بخت باشد و هم –چنانکه زندهیاد دهخدا گفته است - به معنی «سرشت و طبیعت». آدمِ ولگردِ تهیدستی را که از کوچه و خیابان برای کشتن خسروپرویز اجیر می کنند، هم میتواند بدبخت و بختبرگشته خواند و هم بدسرشت و بدذات. هرچند دو معنی بخت و سرشت برای جهش به یکدیگر نزدیکاند، در اینجا برخلاف بیت دیگر شاهنامه که در آن ترکیب نیکیجهش به کار رفته، معنای سرشت برای جهش مناسبتر از بخت است.
در مورد بیت دوم، معنی بخت برای جهش بسیار مناسبتر است. چه، مضمونِ تقابلِ نادان بختیار با دانای بختبرگشته در متون پهلوی و شاهنامه بازهم آمده است(بنگرید به خطیبی، 1387، ص290) .
در بیت زراتشتنامه مانند بیت اولی معنی سرشت برای جهش مناسبتر است، ولی در اینجا هم معنی بخت میتواند درست باشد. بخت با دوراسرون یار نبود که نتوانست پیامبر را از میان بردارد.
چنانکه نوبرگ(Nyberg 1974) یادآور شده است، اشتقاق jahišn دانسته نیست. به گفتۀ او واج J- در این واژه نشان میدهد که از واژههای دخیل از زبانهای شمال شرقی در پهلوی(زبان جنوب غربی) است. در پهلوی -J باستانی قاعدتاً باید به Z- تبدیل شود(jamān: zamān). چنانکه همین واژه در پازند به صورت zahišn آمده است. به گفتۀ نوبرگ در دستنویسهای پهلوی dahišn با jahišn (jāyišn) خلط شده است. او تحوّل این واژه را به این صورت نشان میدهد: *jăyišn> *jayišn> jahišn.
حاصل سخن آنکه واژۀ جهش به معنی بخت و ترکیبات آن چون نیکیجهش،به معنی نیکبختی، از طریق متن پهلوی خداینامه به شاهنامۀ ابومنصوری(کتابی به نثر فارسی که منبع شاهنامه بوده است) راه یافته و از آنجا به شاهنامه رسیده است، ولی بدان سبب که این واژه در زبان فارسی بسیار کم به کار رفته و ناشناخته بوده، در نسخههای شاهنامه و شاید متون حماسی دیگر به واژههایی چون کنش و دهش تبدیل شدهاست. ولی نشانههایی از ضبط اصلی در برخی نسخههای شاهنامه و متون دیگر باقی مانده است. به گمان نگارنده کاربرد واژۀ جهش در شاهنامه بیش از دو مورد بالا بوده و شاید با جستجو در نسخهبدلهای این کتاب بتوان به موارد دیگر نیز دست یافت. چند شاهد بازمانده از واژۀ جهش یا جهشن در متون فارسی نشان میدهند که این واژه شاید به معنای سرشت و ذات نیز به کار میرفته است.
در تاریخ دورۀ اسلامی، در قرن چهارم هجری، به شخصیت نامداری برمیخوریم به نام ابوعبدالله محمد بن عبدوس جهشیاری، دولتمرد و مورخ و کاتب دورۀ عباسیان و مشهورترین مورخ تاریخ وزرا(مؤلف کتاب الوزراء والکتّاب) که گفتهاند کوفی بوده است. در مورد لقب جهشیاری گفتهاند که چون پدرش عبدوس در خدمت ابوالحسن علی بن جهشیار، سردار و حاجب الموفق، خلیفۀ عبّاسی بوده، لقب مخدومش ر ا بر خود نهاده است. این لقب در زبان عربی ناشناخته است و اصل عربی آن نامعلوم. نگارنده در تاریخ عرب و اسلام هیچ شخص دیگری جز این دو که لقب جهشیار یا جهشیاری داشته باشند، نیافته است. این لقب ایرانی است، مرکب از جهش به معنی بخت بعلاوۀ یار و در مجموع یعنی کسی که بخت یار اوست، بختیار(برای ایرانیان دیگری که نام جهشیار داشتهاند، نک:p. 108 Yusti 1963,). عین همین ترکیب یعنی jahišn-ayār به معنی بختیار(نیکبخت) که نام شخص نیز هست، و jahišn-ayārīh به معنی بختیاری و نیکبختی در متون پهلوی به کار رفته است (بنگرید به مینوی خرد، فصل1، بند66؛ نوبرگ این شواهد را ذیل واژۀ jāyišn گرد آورده). بر این اساس، میتوان گفت که ابوالحسن علی بن جهشیار ایرانی بوده است.
در مورد تلفّظ جهشیاری، صاحب الوزراء والکتّاب، بر روی جلد کتابش و نیز جاهای دیگر(بنگرید به: Sourdel 1991 ؛مدخلِ DJAHSHIYÁRI در دایرة المعارف اسلامی به قلم سوردل؛ مقالۀ جهشِیاری در دانشنامۀ جهان اسلام، به قلم محمدرضا ناجی 1386) به صورت جهشِیاری (با سکون ه و کسرِ ش)آمده است. درست است که در دورۀ اسلامی نام این نویسنده به این صورت تلفظ میشده، ولی تلفّظ اصلی این نام مطابق اصل پهلوی آن جهِشیاری(با یای نسبت) بوده است.
منابع
ارجانی، فرامرز بن خداداد بن عبدالله کاتب، سمک عیّار، ، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1343.
انجو شیرازی، میرجمال الدین حسین بن حسن، فرهنگ جهانگیری، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351.
ایرانشاه(ایرانشان) بن ابیالخیر، بهمننامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1370.
ایرانشاه(ایرانشان) بن ابیالخیر، کوشنامه، به کوشش جلال متینی، تهران، علمی،1377.
خالقي مطلق ، جلال 1387: يادداشتهاي شاهنامه(ج3 و 4) ،نيويورك ،بنياد ميراث ايران.
خطیبی، ابوالفضل 1387، «فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک: منشأ تقدیرباوری در شعر حافظ»، جشننامة استاد اسماعیل سعادت، زیر نظر حسن حبیبی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورة جدید، 1377.
زراتشتنامه، منسوب به زرتشت بهرام پژدو، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، طهوری، 1338.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه ، به کوشش ژول مول، تهران ،شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1369.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه(ج8)، به کوشش جلال خالقی مطلق ، نیویورک، بنیاد میراث ایران،1386/2007؛ تهران مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1386.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، حاشیة ظفرنامة حمدالله مستوفی، چاپ عکسی از روی نسخة مورخ 807 هجری در کتابخانة بریتانیا، زیر نظر: نصرالله پورجوادی و نصرتالله رستگار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377، وین، 1999.
مینوی خرد، ترجمة احمد تفضّلی، تهران، توس،1364.
ناجی، محمدرضا 1386، «جهشِیاری»، دانشنامۀ جهان اسلام(ج11)، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی
یادگار زریران، ترجمه و آوانویسی از عباس ماهیار نوّابی، تهران، 1374.
MacKenzie, D.N. 1971, A Concise Pahlavi Dictionary, London.
Nyberg. H. S. 1974, A Manual of Pahlavi, vol. I, Wiesbaden.
Sourdel 1991, D., “DJAHSHIYÁRI “, The Encyclopaedia of Islam(EI2), Leeiden.
Wizārišn ī Čatrang ud Nihišn ī Nēw-Ardaxšīr, see: Daryaee, T., “Mind, Body, and the Cosmos: Chess and Backgammon in Ancient Persia”, Iranian studies, volume 35, number 4, Fall 2002, pp.281-312.
Wolf, F. 1965, Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim.
Yusti, J. 1963, Iranisches Namenbuch, Hildesheim,.
.(تجدیدچاپ در تهران، اساطیر، 1377)
15 اردیبهشت ماه 1388
[1] . در مصراع دوم با اینکه در همۀ نسخههای مبنای تصحیح خالقی مطلق و در متن او، ضبط بند آمده است، بنده ضبط بنده را که در چاپ ژول مول آمده است(احتمالاً در نسخههای مبنای تصحیح او این ضبط بوده است)، درستتر میدانم. زیرا در سرگذشت خسروپرویز در هیچجا گفته نشده است که او را در بند و زنجیر زندان کردهاند. برعکس، شیرویه دستور داده بود، اسباب آسایش او را فراهم کنند(ص354). در واقع خسروپرویز به بیان امروزی در بازداشت خانگی بهسر میبرد(ص318) و هنگامی که فرستادگان شیرویه برای رساندن پیغام معروف او به نزدش میروند، خسرو در موقعیّتی شاهانه وصف شده است(ص330) و چند بیت پس از همین بیت مورد نظر، چنین آمده است(ص361،ب466):
یکی ریدکی بود پیشش به پای / به ریدک چنین گفت کای رهنمای...
0 نظر :: جهش، واژه ای ناشناخته در شاهنامه: پیشنهادی برای تصحیح دو بیت
ارسال یک نظر