ابوالفضل خطیبی
آقای علیرضا حیدری که یار و یاور آقای فریدون جنیدی در تصحیح شاهنامه بوده اند، پاسخی به نقد اینجانب بر شاهنامۀ ویرایش ایشان با عنوان«تصوری دیگر از شاهنامه» که خلاصهای از آن در روزنامۀ اعتماد ملّی(در تاریخ 2/3/88) به چاپ رسیده است، نوشتهاند. نشانی این پاسخ در بخش نظرات این نوشته در وبگاهم درج شده و در اینجا هم میآورم: http://www.acls.blogfa.com/
دوست عزیز جناب آقای علیرضا حیدری
راستش از پاسخ تند شما و از اینکه نقد مرا مغرضانه تلقی کردی و جا به جا با تعریض های فراوان نواختی ، به هیچ روی نرنجیدم. فقط افسوس میخورم به اینکه در سراسر پاسخ شما تعصّب به شاهنامۀ ویرایش آقای جنیدی موج میزند و از هر وسیلهای استفاده کردی که به خیال خود مرا بکوبی و پاسخ دندانشکن بدهی. سرِ آن ندارم که به بند بندِ پاسخ شما پاسخ بدهم. ولی چند نکته را شایستۀ یادآوری میدانم.
من مطلبی را از گفتگوی فریدون جنیدی با خبرگزاری فارس نقل کردهام و شما خلق را به داوری فراخواندهاید که خیر این گفتگو با ایبنا بوده است و بعد نوشتهاید:« چرا در ارجاع دادن و آگاهي رساني از سوي «ابوالفضل خطيبي» كه استاد «خالقي مطلق» او را براي همكاري برگزيده دقت در ذكر منبع ديده نميشود؟».
آخر دوست عزیز! اول اینکه مهم نقل درست مطلب است. دوم اینکه من هم مطب را درست نقل کردهام هم ارجاع آن را. هم ایبنا و هم خبرگزاری فارس این مطلب را نقل کردهاند. نیازی هست نشانی آن را بدهم؟ باشد: http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8705010365
عنوانش هست: شاهنامه فريدون جنيدي با حمايت ارشاد زير چاپ ميرود
خبرگزاري فارس: شاهنامه فردوسي با تصحيح فريدون جنيدي در شش جلد و با كاغذ يارانهاي وزارت ارشاد هفته آينده زير چاپ ميرود.
دوست داشتی شمار بیشتری بدانند که این شاهنامه با کمک وزارت ارشاد به چاپ رسیده است؟! راستی کدام تصحیح شاهنامه بخت این را داشت که ویراستار آن در دو برنامۀ نسبتاَ پرمخاطبِ « دو قدم مانده به صبح» در شبکۀ چهارم رسانۀ ملّی، شاهنامۀ نیمبندِ خود را تبلیغ کند. من در شگفتم از مسئولان رسانۀ ملّی، یک روز سریالی از فردوسی و داستان رستم و اسفندیار میسازند که دل علاقهمندان به فردوسی و شاهنامه را به درد میآورند و روز دیگر مصحح شاهنامه ای را دعوت میکنند که بیاید در دو برنامه بگوید، ای مردم! این شاهنامه ای که بیش از هزار سال شناسنامۀ ملّی ایرانیان بوده، نصفِ آن جعلی است! روزگار غریبی است نازنین!
دوست عزیز در پاسخ خود کارهای عجیب و غریب کرده ای و آسمون و ریسمون بافته ای. بنده انتقاد کردهام و چند نمونه هم آوردهام. ولی شما به جای آنکه دربارۀ این نمونه ها بحث و استدلال کنی و نظرات مرا به زیر تیغۀ نقد ببری، به بیتهای دیگری استناد می کنی و از دکتر خالقی شاهد میآوری که گفته است الحاقیاند؟ بعد دکتر خالقی را در نقطۀ مقابل من فرض میکنی؟ حال آنکه بنده نیز در الحاقی بودن بیت موردِ نظر(ز گرد سواران در آن پهن دشت / زمين شش شد و آسمان گشت هشت) تردیدی ندارم. استدلال شما بیشباهت به پیوند میان دو مصراع این بیت نیست: کلنگ از آـسمان افتاد و نشکست/ وگرنه من کجا و لنگ گیوه! دوست عزیز با این نوع پاسخ دادنها خواننده را خیلی دستِ کم گرفتی.
بر من خرده گرفتی که نوشتهام:« نيازي نيست كه شما صفحات متعددي از اين تصحيح را بخوانيد تا درباره ي اعتبار آن داوري كنيد. پس از خواندن چند صفحه از متن و مقدّمه با معيارهاي اصلي مصحح در تشخيص بيتهاي الحاقي به خوبي آشنا ميشويد.»
دوست گرامی! حقیقت امر این است که حتی به خواندن چند صفحه نیز نیازی نیست. خوانندۀ آشنا به شاهنامه کافی است یک صفحه از این ویرایش را بخواند و همه چیز دستگیرش شود. میخواهی یکی از جلدها را دست بگیرم و باز کنم و هرصفحهای که آمد، با هم بخوانیم؟ باشد، این هم جلد سوم، باز کردم، صفحۀ 440 (خان دویم و کشتن اسفندیار شیران را) :
همۀ بیتهای این صفحه الحاقی تشخیص داده شده است(باور بفرمایید که چشمبندی نکردهام. با یک نگاه میتوان حروف ایرانیک را از غیر ایرانیک تمییز داد. همچنانکه با چند صفحه ورق زدن میتوان فهمید که بیش از نیمی از بیتها ایرانیک و کجاند، یعنی الحاقیاند). با هم می خوانیم:
چو تاریک شد شب بفرمود شاه/ازان جایگه برگرفتن سپاه
حالا چرا الحاقی است؟ بخوانید: «"شب" تاریک(نمیشود)، که خود تاریک است.»
شب تیره لشگر همی راندند/ بر او بر همی آفرین خواندند
این بیت هم الحاقی است. چرا؟ بخوانید:«لشگر نادرست است، "لشگریان"... و چگونه در تاریکی راه و پستی و بلندی بیابان، همۀ آنان بر اسفندیار آفرین میخواندند.»
توجّه بفرمایید از نگاه مصححِ ما لشکریان در تاریکی شب نمیتوانستند بر اسفندیار آفرین بخوانند. تاریکی شب مانع میشد!
چو خورشید زان چادر لاژورد/ یکی معجری زد ز دیبای زرد
از نظر مصحح ما این بیت حتماً الحاقی است. چرا؟ بخوانید:«"معجر" را در گفتار فردوسی جای نیست»
آن وقت شما میگویید آقای جنیدی با واژههای عربی ستیز ندارد. این بیت به خاطر آنکه در آن واژۀ عربی معجر به کار رفته الحاقی تشخیص داده شده است. در شاهنامۀ چاپ خالقی مطلق به جای معجر "مِطرَف" به معنی جامۀ خز و مطلقِ جامه آمده است(ج5،ص229، ب108). آقای جنیدی که میگوید ویرایش خالقی مطلق را زیر دست خود داشته، پس چرا به این ضبط که در بیشتر نسخهها و نیز لغت شهنامۀ عبدالقادر بغدادی آمده، توجّهی نشان نداده است؟ میدانی چرا؟ برای اینکه احتمالاً این بخش را بر اساس چاپ ژول مول که در این بیت ضبط معجر داشته(ج4، ص249، ب1647) ویرایش کرده است. دوست عزیز حتماً یادت هست که مصحح ما در پیشگفتار، عکسهایی از برخی صفحات چاپهای موجودِ شاهنامه را(از جمله ژول مول، خالقی مطلق، مسکو و امیرکبیر) که خود با قلم ویرایش فرموده، آوردهاند.
سپهبد به جای دلیران رسید/ به هامون و پرخاش شیران رسید
دلیل الحاقی بودن این بیت: «به جای دلیران رسید، یا بنزد شیران»
دوست عزیز! بنده نوشته بودم که آقای جنیدی مو را از ماست بیرون میکشند. ببینید، ایشان میگویند آن هامون یا باید جای دلیران باشد یا جای پرخاش شیران. جای هردو نمیشود!
پشوتن بفرمود تا رفت پیش/ ورا پندها داد ز اندازه بیش
در مورد این بیت نوشتهاند:«سخن باژگونه است:"پشوتن را پیش خواند".»
دوست عزیز! دلیل الحاقی بودن این بیت، این است که فردوسی مانند ما به جای «رفت پیش»، باید میگفت:«پیش رفت». تازه، این هم درست نیست باید میگفت:«پشوتن را پیش خواند».
بدو گفت ک :«این لشگر سرفراز/ سپردم ترا من شدم رزمساز»
نوشتهاند:«لت نخست را پیوند"را" باید». آقای حیدری گرامی! نمیدانم شما ادبیات خواندهاید یا نه. یکی از ویژگیهای زبان کهن فارسی این است که در بسیاری موارد نشانۀ مفعول صریح(را) به کار نمی رفته است. در متون پهلوی هم چنین است. ولی امروز به کار میرود. شما میدانید که آقای جنیدی به خاطر ندانستن همین نکتۀ کوچک، صدها بیتِ اصلی فردوسی بزرگ را سلّاخی کرده است. نمونۀ دیگر را پیشتر آورده بودم. دوست عزیز! میخواهید ادامه بدهیم! باشد.
بیامد چو با شیر نزدیک شد/ جهان بر دل شیر تاریک شد
نوشتهاند:«سخن نادرست... از آنجا که با نزدیک شدن بشیر، [شیران]بیآنکه نبردی آغاز شود، جهان را تاریک نمیکند.»
من پیشتر نوشته بودم وقتی سخن فردوسی به مرز مجاز وارد میشود، واویلا!
یکی بود نرّ و دگر ماده شیر/برفتند پرخاشجوی و دلیر
این بیت هم الحاقی است، دلیل میخواهید؟ بفرمایید: «یک. سخن سست است، و پیدا است که از دو شیر، یکی نر است و دیگری ماده. دو. در لت دویم، همان شیر[شیران] که جهان بر دلش تاریک شده بود، بیدرنگ پرخاشجوی و دلیر شدند.»
یعنی یعنی باید فردوسی میدانست که در بیابان اگر دو تا شیر هست حتماً یکی ماده است و دیگری نر؟ و اگر شاعر به این نکته تصریح دارد، حشو است و بیت الحاقی! تو را به خدا، آخر این چه استدلالی است؟! باید فردوسی میدانست که وقتی از دو تا شیر سخن گفته شده است، لزوماً باید یکی نر باشد و دیگری ماده؟ مگر نمیتوان تصور کرد که در بیابان دو تا شیر ماده باشند یا دو تا شیر نر؟!
آهان! تازه فهمیدم. از نظر مصححِ ما، با همان دلایل و شواهدی که نمونه های آن نقل شد، کل داستان هفتخوان اسفندیار الحاقی است. دوست عزیز! این بخش از بخشهای مهم حماسۀ ملّی است و با این جزئیات فقط در شاهنامه آمده است. داستان هفتخوان اسفندیار پیشینه ای بسیار کهن دارد. حتماً در خدای نامه بوده است. این داستان در زمان ساسانیان سرود پهلوانی بوده که در بزمها خوانده می شد. دوست عزیز! شاید بتوان شاهنامه ای بدون مدایح محمود غزنوی و اسکندر مقدونی و بهرام بهرامیان تصور کرد، ولی این تن بمیره، از من نخواه که شاهنامه ای را بدون هفتخوان اسفندیار حتی تصوّر کنم!
دوست عزیز ! خسته شدم. من که دیگر نمیخواهم ادامه بدهم. بیا و بینی و بین الله، به نوشتههای من منصفانه بنگر! آیا دلایل آقای جنیدی برای الحاقی بودن نیمی از شاهنامه قانعکننده است؟! نکتۀ بامزۀ دیگری را می گویم و ختم کلام می کنم. استاد جنیدی بیت زیر از داستان معروف رستم و سهراب را(ج1،ص450، ب7042) الحاقی دانسته اند (بگذریم که ایشان با سلاخی های خود چه به روز این داستان نامبردار آورده اند):
که گر کم شد از تخت من زندرزم/نیامد همی سیر جانم ز بزم
چرا الحاقی است و کج؟ بخوانید(البته در مورد مصراع دوم): «"سیر نیامد" نادرست است: "سیر نشد"». ببینید دوست عزیز! به خاطر اینکه حضرت فردوسی مانند زبان امروز ما نگفته است «سیر نشد» و مانند زبان عصر خود گفته است «سیر نیامد»، بیت الحاقی است! تا اینجا که بامزه نبود، چون پیشتر، از این نمونه ها نقل کرده بودم. نکتۀ بامزه این است که ایشان در هفت صفحۀ بعد(ص457، پانوشت بیت 7180) بیت معروف زیر را هم الحاقی دانسته اند:
از آنجا خروشید سهراب گرد/همی شاه کاووس را برشمرد
چرا الحاقی است؟ بخوانید:«از آنجا نادرست است، زیرا که پیشتر گفته آمد، سهراب بدشت نبرد رفت.»
استاد خودشان در نثر خودشان به جای«گفته شد»، حق دارند مطابق زبان عصر فردوسی بگویند: «گفته آمد»، ولی فردوسی در هزار سال پیش نباید مطابق زبان عصر خود می گفت «سیر نیامد»، باید مانند ما می گفت: «سیر نشد»!
من مطلبی را از گفتگوی فریدون جنیدی با خبرگزاری فارس نقل کردهام و شما خلق را به داوری فراخواندهاید که خیر این گفتگو با ایبنا بوده است و بعد نوشتهاید:« چرا در ارجاع دادن و آگاهي رساني از سوي «ابوالفضل خطيبي» كه استاد «خالقي مطلق» او را براي همكاري برگزيده دقت در ذكر منبع ديده نميشود؟».
آخر دوست عزیز! اول اینکه مهم نقل درست مطلب است. دوم اینکه من هم مطب را درست نقل کردهام هم ارجاع آن را. هم ایبنا و هم خبرگزاری فارس این مطلب را نقل کردهاند. نیازی هست نشانی آن را بدهم؟ باشد: http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8705010365
عنوانش هست: شاهنامه فريدون جنيدي با حمايت ارشاد زير چاپ ميرود
خبرگزاري فارس: شاهنامه فردوسي با تصحيح فريدون جنيدي در شش جلد و با كاغذ يارانهاي وزارت ارشاد هفته آينده زير چاپ ميرود.
دوست داشتی شمار بیشتری بدانند که این شاهنامه با کمک وزارت ارشاد به چاپ رسیده است؟! راستی کدام تصحیح شاهنامه بخت این را داشت که ویراستار آن در دو برنامۀ نسبتاَ پرمخاطبِ « دو قدم مانده به صبح» در شبکۀ چهارم رسانۀ ملّی، شاهنامۀ نیمبندِ خود را تبلیغ کند. من در شگفتم از مسئولان رسانۀ ملّی، یک روز سریالی از فردوسی و داستان رستم و اسفندیار میسازند که دل علاقهمندان به فردوسی و شاهنامه را به درد میآورند و روز دیگر مصحح شاهنامه ای را دعوت میکنند که بیاید در دو برنامه بگوید، ای مردم! این شاهنامه ای که بیش از هزار سال شناسنامۀ ملّی ایرانیان بوده، نصفِ آن جعلی است! روزگار غریبی است نازنین!
دوست عزیز در پاسخ خود کارهای عجیب و غریب کرده ای و آسمون و ریسمون بافته ای. بنده انتقاد کردهام و چند نمونه هم آوردهام. ولی شما به جای آنکه دربارۀ این نمونه ها بحث و استدلال کنی و نظرات مرا به زیر تیغۀ نقد ببری، به بیتهای دیگری استناد می کنی و از دکتر خالقی شاهد میآوری که گفته است الحاقیاند؟ بعد دکتر خالقی را در نقطۀ مقابل من فرض میکنی؟ حال آنکه بنده نیز در الحاقی بودن بیت موردِ نظر(ز گرد سواران در آن پهن دشت / زمين شش شد و آسمان گشت هشت) تردیدی ندارم. استدلال شما بیشباهت به پیوند میان دو مصراع این بیت نیست: کلنگ از آـسمان افتاد و نشکست/ وگرنه من کجا و لنگ گیوه! دوست عزیز با این نوع پاسخ دادنها خواننده را خیلی دستِ کم گرفتی.
بر من خرده گرفتی که نوشتهام:« نيازي نيست كه شما صفحات متعددي از اين تصحيح را بخوانيد تا درباره ي اعتبار آن داوري كنيد. پس از خواندن چند صفحه از متن و مقدّمه با معيارهاي اصلي مصحح در تشخيص بيتهاي الحاقي به خوبي آشنا ميشويد.»
دوست گرامی! حقیقت امر این است که حتی به خواندن چند صفحه نیز نیازی نیست. خوانندۀ آشنا به شاهنامه کافی است یک صفحه از این ویرایش را بخواند و همه چیز دستگیرش شود. میخواهی یکی از جلدها را دست بگیرم و باز کنم و هرصفحهای که آمد، با هم بخوانیم؟ باشد، این هم جلد سوم، باز کردم، صفحۀ 440 (خان دویم و کشتن اسفندیار شیران را) :
همۀ بیتهای این صفحه الحاقی تشخیص داده شده است(باور بفرمایید که چشمبندی نکردهام. با یک نگاه میتوان حروف ایرانیک را از غیر ایرانیک تمییز داد. همچنانکه با چند صفحه ورق زدن میتوان فهمید که بیش از نیمی از بیتها ایرانیک و کجاند، یعنی الحاقیاند). با هم می خوانیم:
چو تاریک شد شب بفرمود شاه/ازان جایگه برگرفتن سپاه
حالا چرا الحاقی است؟ بخوانید: «"شب" تاریک(نمیشود)، که خود تاریک است.»
شب تیره لشگر همی راندند/ بر او بر همی آفرین خواندند
این بیت هم الحاقی است. چرا؟ بخوانید:«لشگر نادرست است، "لشگریان"... و چگونه در تاریکی راه و پستی و بلندی بیابان، همۀ آنان بر اسفندیار آفرین میخواندند.»
توجّه بفرمایید از نگاه مصححِ ما لشکریان در تاریکی شب نمیتوانستند بر اسفندیار آفرین بخوانند. تاریکی شب مانع میشد!
چو خورشید زان چادر لاژورد/ یکی معجری زد ز دیبای زرد
از نظر مصحح ما این بیت حتماً الحاقی است. چرا؟ بخوانید:«"معجر" را در گفتار فردوسی جای نیست»
آن وقت شما میگویید آقای جنیدی با واژههای عربی ستیز ندارد. این بیت به خاطر آنکه در آن واژۀ عربی معجر به کار رفته الحاقی تشخیص داده شده است. در شاهنامۀ چاپ خالقی مطلق به جای معجر "مِطرَف" به معنی جامۀ خز و مطلقِ جامه آمده است(ج5،ص229، ب108). آقای جنیدی که میگوید ویرایش خالقی مطلق را زیر دست خود داشته، پس چرا به این ضبط که در بیشتر نسخهها و نیز لغت شهنامۀ عبدالقادر بغدادی آمده، توجّهی نشان نداده است؟ میدانی چرا؟ برای اینکه احتمالاً این بخش را بر اساس چاپ ژول مول که در این بیت ضبط معجر داشته(ج4، ص249، ب1647) ویرایش کرده است. دوست عزیز حتماً یادت هست که مصحح ما در پیشگفتار، عکسهایی از برخی صفحات چاپهای موجودِ شاهنامه را(از جمله ژول مول، خالقی مطلق، مسکو و امیرکبیر) که خود با قلم ویرایش فرموده، آوردهاند.
سپهبد به جای دلیران رسید/ به هامون و پرخاش شیران رسید
دلیل الحاقی بودن این بیت: «به جای دلیران رسید، یا بنزد شیران»
دوست عزیز! بنده نوشته بودم که آقای جنیدی مو را از ماست بیرون میکشند. ببینید، ایشان میگویند آن هامون یا باید جای دلیران باشد یا جای پرخاش شیران. جای هردو نمیشود!
پشوتن بفرمود تا رفت پیش/ ورا پندها داد ز اندازه بیش
در مورد این بیت نوشتهاند:«سخن باژگونه است:"پشوتن را پیش خواند".»
دوست عزیز! دلیل الحاقی بودن این بیت، این است که فردوسی مانند ما به جای «رفت پیش»، باید میگفت:«پیش رفت». تازه، این هم درست نیست باید میگفت:«پشوتن را پیش خواند».
بدو گفت ک :«این لشگر سرفراز/ سپردم ترا من شدم رزمساز»
نوشتهاند:«لت نخست را پیوند"را" باید». آقای حیدری گرامی! نمیدانم شما ادبیات خواندهاید یا نه. یکی از ویژگیهای زبان کهن فارسی این است که در بسیاری موارد نشانۀ مفعول صریح(را) به کار نمی رفته است. در متون پهلوی هم چنین است. ولی امروز به کار میرود. شما میدانید که آقای جنیدی به خاطر ندانستن همین نکتۀ کوچک، صدها بیتِ اصلی فردوسی بزرگ را سلّاخی کرده است. نمونۀ دیگر را پیشتر آورده بودم. دوست عزیز! میخواهید ادامه بدهیم! باشد.
بیامد چو با شیر نزدیک شد/ جهان بر دل شیر تاریک شد
نوشتهاند:«سخن نادرست... از آنجا که با نزدیک شدن بشیر، [شیران]بیآنکه نبردی آغاز شود، جهان را تاریک نمیکند.»
من پیشتر نوشته بودم وقتی سخن فردوسی به مرز مجاز وارد میشود، واویلا!
یکی بود نرّ و دگر ماده شیر/برفتند پرخاشجوی و دلیر
این بیت هم الحاقی است، دلیل میخواهید؟ بفرمایید: «یک. سخن سست است، و پیدا است که از دو شیر، یکی نر است و دیگری ماده. دو. در لت دویم، همان شیر[شیران] که جهان بر دلش تاریک شده بود، بیدرنگ پرخاشجوی و دلیر شدند.»
یعنی یعنی باید فردوسی میدانست که در بیابان اگر دو تا شیر هست حتماً یکی ماده است و دیگری نر؟ و اگر شاعر به این نکته تصریح دارد، حشو است و بیت الحاقی! تو را به خدا، آخر این چه استدلالی است؟! باید فردوسی میدانست که وقتی از دو تا شیر سخن گفته شده است، لزوماً باید یکی نر باشد و دیگری ماده؟ مگر نمیتوان تصور کرد که در بیابان دو تا شیر ماده باشند یا دو تا شیر نر؟!
آهان! تازه فهمیدم. از نظر مصححِ ما، با همان دلایل و شواهدی که نمونه های آن نقل شد، کل داستان هفتخوان اسفندیار الحاقی است. دوست عزیز! این بخش از بخشهای مهم حماسۀ ملّی است و با این جزئیات فقط در شاهنامه آمده است. داستان هفتخوان اسفندیار پیشینه ای بسیار کهن دارد. حتماً در خدای نامه بوده است. این داستان در زمان ساسانیان سرود پهلوانی بوده که در بزمها خوانده می شد. دوست عزیز! شاید بتوان شاهنامه ای بدون مدایح محمود غزنوی و اسکندر مقدونی و بهرام بهرامیان تصور کرد، ولی این تن بمیره، از من نخواه که شاهنامه ای را بدون هفتخوان اسفندیار حتی تصوّر کنم!
دوست عزیز ! خسته شدم. من که دیگر نمیخواهم ادامه بدهم. بیا و بینی و بین الله، به نوشتههای من منصفانه بنگر! آیا دلایل آقای جنیدی برای الحاقی بودن نیمی از شاهنامه قانعکننده است؟! نکتۀ بامزۀ دیگری را می گویم و ختم کلام می کنم. استاد جنیدی بیت زیر از داستان معروف رستم و سهراب را(ج1،ص450، ب7042) الحاقی دانسته اند (بگذریم که ایشان با سلاخی های خود چه به روز این داستان نامبردار آورده اند):
که گر کم شد از تخت من زندرزم/نیامد همی سیر جانم ز بزم
چرا الحاقی است و کج؟ بخوانید(البته در مورد مصراع دوم): «"سیر نیامد" نادرست است: "سیر نشد"». ببینید دوست عزیز! به خاطر اینکه حضرت فردوسی مانند زبان امروز ما نگفته است «سیر نشد» و مانند زبان عصر خود گفته است «سیر نیامد»، بیت الحاقی است! تا اینجا که بامزه نبود، چون پیشتر، از این نمونه ها نقل کرده بودم. نکتۀ بامزه این است که ایشان در هفت صفحۀ بعد(ص457، پانوشت بیت 7180) بیت معروف زیر را هم الحاقی دانسته اند:
از آنجا خروشید سهراب گرد/همی شاه کاووس را برشمرد
چرا الحاقی است؟ بخوانید:«از آنجا نادرست است، زیرا که پیشتر گفته آمد، سهراب بدشت نبرد رفت.»
استاد خودشان در نثر خودشان به جای«گفته شد»، حق دارند مطابق زبان عصر فردوسی بگویند: «گفته آمد»، ولی فردوسی در هزار سال پیش نباید مطابق زبان عصر خود می گفت «سیر نیامد»، باید مانند ما می گفت: «سیر نشد»!
در ترجمه ی یونانی تورات که هفتاد نفر مترجم آنرا از عبری به یونانی ترجمه کرده اند کلمات سریانی بسیار بکار رفته است. بعد از مدتی همین ترجمه ی یونانی را چند مرتبه با متن عبری مقابله و تصحیح کرده اند و هر جا کلمه ی سریانی بوده در جای خود باقیمانده و آن را تغییر نداده اند.
Ma Hastim
۳/۰۶/۱۳۸۸ ۱۰:۴۵ بعدازظهرمن متاسفانه نتوانستم شاهنامه آقای جنیدی را ببینم اما با نقدهای شما و استاد دوستخواه و استاد رضا مرادی غیاث آبادی تا حدود زیادی توانستم شیوه تصحیح شاهنامه به روش اقای دوستخواه را بدانم. البته تا آن جا که می دانم تصحیح هم یک علم است کاش اساتید نسخه شناسی مانند ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه این دو تصحیح (خالقی مطلق و جنیدی) را می دیدند و نظرشان را اعلام می کردند. به هر گونه شیوه ذوقی آقای جنیدی در تمامی کتابهایشان مشخص است مثلاً واژه شناسی هایی که در کتابهای مختلفشان کرده اند. با سپاس
ابراهيم شياسي اراني
۳/۰۷/۱۳۸۸ ۷:۴۰ بعدازظهر