فرهنگ آثار ايراني ـ اسلامي (معرفي آثار مكتوب از روزگار كهن تا عصر حاضر)، به سرپرستي احمد سميعي (گيلاني)، جلد دوم سروش، تهران، 1388.
تکوین زبان فارسی: کتابی در بارة منشأ زبان فارسی و ارتباط آن با پهلوی و سایر زبانها و لهجههای ایرانی میانه و نو بر اساس عبارتهای کوتاه فارسی در آثار عربی قرنهای دوم و سوم هجری قمری، نوشتة دکتر علیاشرف صادقی. قدیمیترین نوشتههای بازمانده از زبان فارسی به قرن چهارم هجری میرسد، ولی مسلّم است آغاز پیدایش زبان فارسی در این قرن نمیتواند باشد. در این رساله کوشش شده است که تا آنجا که مدارک به دست آمده اجازه میدهند، تاریخ پیدایش و منشأ این زبان روشن گردد و پرتو تازهای بر تاریخ بسیار مهم سیصد سالة آن از سقوط ساسانیان تا قرن چهارم افکنده شود.
این کتاب گذشته از یادداشتی کوتاه دربارة شیوة تحقیق در آغاز آن، بهطور کلّی به دو بخش بزرگ تقسیم میشود: یکی مشتمل است بر سه فصلِ زبانهای ایرانی باستان، زبانهای ایرانی میانه و دری و دیگری نمونههای فارسی دری و بررسی و تحلیل آنها. پیش از آغاز این فصلها نویسنده در بخش کوتاهی با عنوان «زبانهای ایرانی» توضیح داده است که زبان فارسی یا دری وابسته است به خانوادة زبانهای ایرانی که این یکی خود از جمله زبانهای هند و ایرانی است. هند و ایرانی به خانوادة بزرگتر زبانهای هند و اروپایی که اکثریّت مردمان ساکن میان شبهقارّة هند و غربیترین نقطة اروپا بدان تکلّم میکنند، تعلّق دارد. زبانهای ایرانی مانند زبانهای هندی به سه دورة باستانی میانه و نو تقسیم میگردند.
برای تحقیق دربارة منشأ زبان فارسی نخست باید مادر این زبان و زبانهای خویشاوند آن را شناخت. از این رو در فصل اوّل کتاب بهاختصار زبانهای ایرانی باستان، یعنی مادی، سکایی اوستایی و فارسی باستان معرفی شده است و در فصل دوم زبانهای ایرانی میانه، بهویژه پارتی و مانوی و پهلوی. در این فصل دربارة دو اصطلاح پهلوی و پارسی یا فارسی که در متون مختلف گاه کاربردهای متفاوتی یافتهاند، با تفصیل بیشتری بحث شده است. زبان پارتی در نوشتههای مانوی «پهلوانیگ» نامیده شده و در فارسی دری به صورت «پهلوانی» و به شکل مخفف «پهلوی» به کار رفته است. نویسنده کاربردهای مختلف پهلوانی و پهلوی را در متون فارسی و عربی چنین شرح داده است: الف)به معنی اصلی و اشتقاقی خود، یعنی زبان قوم پارت. زمان تحوّل کلمة پهلوی از معنی پارتی دقیقاً معیّن نیست، ولی نویسنده بر این اساس که ابن مقفّع(آغاز قرن دوم) پهلوی را به معنی پارتی به کار برده و جاحظ(اواسط قرن سوم) آن را به معنی فارسی میانه، حدس زده است که زمان تحوّل معنی این کلمه قرون دوم و سوّم هجری بوده است؛ ب)به معنی فارسی میانه، یعنی زبان رسمی و نوشتاری ساسانیان که دنبالة مستقیم زبان فارسی باستان است ؛ ج) به معنی لهجههای محلّی غرب ایران (فهله یا پهله)؛ د)به معنی لهجة محلّی بهطور اعم؛ ه)به معنی ایرانی. گذشته از اینها، در زبان فارسی دری و بهخصوص شاهنامه، پهلوی، صفتی است برای پهلوانان ایران و جثّه و اندام و سلاح و لباس و مجالس آنان. در کتابهای پهلوی، زبان پهلوی، «پارسیک» یا «پارسیگ» ( یعنی منسوب به پارس موطن ساسانیان) نامیده شده و همین کلمه است که با حذف صامت آخر به پارسی و پارسی در متون عربی به فارسی و فارسیه بدل شده است. در متون فارسی دری- زبانی که از قرن چهارم هجری به بعد زبان کتابت اکثر ایرانیان شده است- کلمة پارسی یا فارسی علاوه بر معنی فارسی دری، گاه به معنی پهلوی(فارسی میانه) نیز به کار رفته است.
در فصل سوم با عنوان «دری»، نویسنده در آغاز بخش یکم آن با عنوان «منشأ زبان دری» نخست به بحث دربارة زبانهای رایج در ایران دورة ساسانی پرداخته و بر اساس تحقیقات ایرانشناسان بهویژه تِدِسکو شرح داده است که زبان فارسی میانة مانوی سرهترین صورت پهلوی است، ولی زبان فارسی میانة زردشتی، آنگونه که آثار بازمانده از این زبان نشان میدهند، زبان آمیختهای است که مبنای آن همان فارسی میانة مانوی است که با عناصر و لغات پارتی و سایر لهجهها آمیخته است؛ چنانکه پهلوی در آنجا که با فارسی میانة مانوی تفاوت پیدا میکند، با پارتی مطابقت میکند. پس از آن، نویسنده دلایل خود را برای این امر که زبان دری در عهد ساسانی وجود داشته، بدین شرح بیان کرده است: 1)گفتة ابن مقفع که زبانهای ایرانی را عبارت میداند از پهلوی و پارسی و دری و خوزی و سریانی؛ 2) وجود کلمة دری که در پهلوی به دو معنی باب و دربار( پایتخت، تیسفون) است؛ 3)وجود بعضی عبارتهای دری در کتب عربی و انتساب آنها به پادشاهان ساسانی و سایر ایرانیان پیش از اسلام؛ 4) استعمال زبان پهلوی در اواخر عهد ساسانی به عنوان زبان نوشتار. دری و پهلوی در اواخر عهد ساسانی کاملاً در تقابل بودهاند؛ زبان دری زبان گفتار تودة مردم بوده و پهلوی اساساً در نوشتهها استعمال میشده است. در اینجا نویسنده دلایل متعددی را برای این معنی ذکر کرده که زبان پهلوی در اواخر پادشاهی ساسانیان زبان زندهای نبوده است.
بخش بعدی به بحث دربارة رابطة دری با پهلوی و تفاوتهای این دو زبان اختصاص دارد. به نظر نویسنده دری صورت تحوّلیافتة پهلوی است، ولی اختلافات آنها بیشتر از آن حد است که بتوان آن را رابطة مادر و فرزندی خواند، رابطهای که نظیر آن میان فارسی باستان و فارسی میانة مانوی وجود دارد. در اینجا این نظر جالب تِدِسکو نقل شده است که در مواردی که پهلوی با فارسی میانة مانوی اختلاف دارد، فارسی دری دنبالة پهلوی است. به گفتة نویسنده اختلافاتی که میان فارسی و پهلوی دیده میشود دو گونه است: نخست، اختلافات منظّمی است که در نتیجة تحوّل مستقیم زبان از پهلوی به فارسی به وجود آمده است. مثلاً کلیة «گ»های بعد از مصوّتهای بلند مانند داناگ و ترساگ و غیره در فارسی به صورت دانا و ترسا درآمده است. دستة دیگر اختلافاتی است که مربوط به ساختمان صرفی و نحوی زبان است. در ادامة این بخش نویسنده با عرضة شواهد و قرائن مختلف به پارهای از تفاوتهای اساسی پهلوی با فارسی اشاره کرده است که از آن جملهاند: تفاوتهای این دو زبان در مقولههای فعل- که مهمتر از مقولههای دیگر است-،اسم، صفت،حروف اضافه و ربط و قیدها و تفاوتهای صوتی و لغوی. به نظر نویسنده تفاوتهای این دو زبان از نظر صرف و نحو و لغت به هیچ روی اندک نیست. از این رو نظر نویسنده در تقابل با نظرات ایرانشناسانی چون براون، بیلی، بائوزانی و لازار قرار دارد که بر آناند ساختمان دستوری دو زبان یکی یا پارهای تفاوتهای جزئی با یکدیگر دارند و تفاوتهای آنها فقط در لغت بوده است.
خلاصة نظرات نویسنده دربارة شکلگیری زبان دری چنین است: انتقال پایتخت ساسانیان از فارس به خوزستان و بعداً به مداین، مسلماً موجب بعضی تغییرات در زبان پهلوی و اقتباس بعضی عناصر لهجهای شده بود. همچنین وجود سپاهیان و مأموران دولتی و سایر افرادی که از نقاط مختلف ایران میآمدند نیز عامل دیگری برای نفوذ لغات و عناصر غیر بومی در زبان پهلوی بود. این عناصر به احتمال زیاد در زبان گفتار نیز راه مییافت. منشأ دیگر اختلاط مربوط به زمانهایی است که سپاهیان ایران از قرن چهارم میلادی به بعد برای مقابله با اقوام مهاجم آسیای مرکزی در خراسان مستقر شدند و از همین زمان پهلوی گفتاری از غرب به شرق برده شد و به مرور هم جایگزین زبان پارتی و بلخی و سایر لهجههای دیگر متداول در خراسان- که حملات اقوام مهاجم آنها را سخت تضعیف کرده بودند- شد و هم از آنها تأثیر پذیرفت. این زبان آمیخته که در خراسان به وجود آمده، از طریق سپاهیان و سایر مإموران دولتی و بازرگانان و غیره به شهرهای مداین راه یافته و دری نام گرفته است. زنده یاد دکتر احمد تفضّلی در نقد خود بر این کتاب(آینده، سال5، شمارة 9-7،587-588) دربارة بخش آخر نظر نویسنده مینویسند: «آنچه در پذیرش قسمتی از این توجیه دشوار مینماید این است که بعید به نظر میرسد که سپاهیان و دیوانیان و بازرگانان زبانی را که در اصل از غرب ایران به شرق رفته و با لهجههای دیگر آمیزش پیدا کرده است، دوباره به غرب ایران(مداین) بازگردانده و زبان تداول کرده باشند.» به نظر تفضّلی « در مداین احتمالاً نوعی پهلوی گفتاری معمول بوده که در اواخر ساسانی دری نامیده شده و این زبان در خراسان گونة خاص خود را داشته است و همین گونة خاص دری خراسان است که تحولیافتة آن را بعدها در قرن سوم و چهارم هجری در آثار نویسندگان و شاعران پارسیگوی میبینیم.»
به نظر دکتر صادقی، برگزیدن نام جدید برای این زبان که به احتمال زیاد در قرن پنجم میلادی مقارن از بین رفتن زبان پارتی شکل گرفته، بیشک به این سبب بوده که تفاوتهای آن با پهلوی بیش از آن بوده است که آن دو را یک زبان واحد بتوان به شمار آورد. باری زبانی که از برخورد پهلوی با لهجهها و زبانهای دیگر متداول در ایران به وجود آمد و دری نام گرفت، زبانی است که در اصطلاح زبانشناسان Koinē نامیده میشود و میتوان آن را به زبان عام که حد وسطی میان زبانها و لهجههای کسانیاند که آن را برای تفهیم و تفاهم به کار میبرند، ترجمه کرد.
با توجّه به نکات بالا، نظر نویسنده دربارة فارسی دری و عناصر تشکیلدهندة آن در تقابل با نظرات محققان دیگر چون جلال الدین همایی(دری به معنی لفظ قلم)، محمدتقی بهار(اصل فارسی دری از خراسان است)، مجتبی مینوی(پارسی دری زبان رسمی و لفظ قلم ساسانی است)، پرویز ناتل خانلری(همان نظر مینوی را نقل کرده است)، یحی ماهیار نوّابی(دری همان فارسی میانه است)، ذبحالله صفا(دری دنبالة زبان پارتی است)، ریچارد فرای(دری و پهلوی یک زباناند) و برتولد اشپولر(فارسی دری در عهد اسلامی به وجود آمده است) قرار دارد و به نظر یان ریپکا نزدیک است( برای این نظرات، نک. همین کتاب، ص47-48،53-54).
نویسنده درآخرین بخش از این فصل با عنوان «دری و فارسی»، در پاسخ به این پرسش که آیا به همانگونه که پهلوی در عهد ساسانی پارسی نامیده میشده، در عهد اسلامی نیز دری در همان معنی زبان تداول ایرانیان استعمال میشده است یا نه؟ مینویسد: کلمة دری تا قبل از شروع ادب فارسی در همان معنی زبان تداول ایرانیان استعمال میشده، اما این استعمال به احتمال زیاد در میان فارسیزبانان شایع بوده نه در عربی و میان کسانی که به عربی مینوشتهاند. زیرا اعراب زبان ایرانیان را- چه پهلوی و چه دری- فارسیه در مقابل عربیه مینامیدند. اما از نظر ایرانیان، برعکس، مصداق فارسیه گاهی زبان پهلوی بوده و گاهی دری و گاهی زبانها و لهجههای دیگر. نویسندگان عربزبان و بهخصوص ایرانیان بهمرور احساس کردهاند که فارسی و فارسیه کلمهای است کلّی و برای نشان دادن هرکدام از زبانهای ایرانی باید صفتی به دنبال آن افزوده شود. از این رو برای نامیدن پهلوی گاهی آن را «الفارسیه الاولی» و گاهی «الفارسیه الفهلویه» نامیدهاند و برای نامیدن دری ، آن را گاهی به شکل «الفارسیه الدریه» به کار بردهاند. با این همه چون زبان عامّة ایرانیان فارسی دری بوده، بعد از سقوط ساسانیان خاصّه بعد از قرن دوم هجری که پهلوی به کلّی از اهمیّت افتاده، مصداق کلمات «فارسی»و «فارسیه» در متون عربی غالباً فارسی دری است و در متون فارسی قرنهای چهارم تا ششم هجری نیز زبان فارسی را «دری»، «فارسی(پارسی)» و «فارسی(پارسی)دری»نامیدهاند. از میان سه اصطلاح اخیر «دری» نامی بوده که ایرانیان خود برای زبان فارسی به کار میبردهاند، اما فارسی دری ظاهراً ترجمة ترکیب «الفارسیه الدریه» بوده و فارسی مخفف ترکیب اخیر. کلمات «دری» و «فارسی دری» در قرون بعد بهمرور متروک شده و تنها کلمة فارسی باقی مانده که تا به امروز نام رسمی زبان ایرانیان است. البته کلمة دری امروزه به لهجة خاص زردشتیان یزد و کرمان و زبان فارسی متداول در افغانستان نیز اطلاق میشود.
در فصل بعدی کتاب با عنوان «قدیمترین نمونههای فارسی دری»، نویسنده واژهها، ترکیبات، عبارتها، جملهها و گاه قطعاتی از زبان دری را که در متون عربی قدیمی –عمدتاً پیش از قرن چهارم هجری- آمده ، به ترتیب تاریخ آنها نقل و بررسی کرده است. مهمترین آنهاعبارتند از: تکّه شعری منسوب به بهرام گور ساسانی(منم شیر شلنبه و منم ببر یله) که گویا کهنترین شعر بازمانده از زبان دری است(از کتاب المسالک والممالک ابن خردادبه)، قطعاتی منقول از طبری، ابونواس، جاحظ، ابن ماجه، مطهر بن طاهر مقدسی، ابوحنیفة دینوری، نرشخی(سرود معروف اهل بخارا در اینجا آمده است)، یاقت حموی و دیگران و نیز نامهای 38 سطری به خط عبری و سرود آتشکدة کرکوی(از تاریخ سیستان). امّا چنانکه نویسنده خود یادآوار شده است(ص33،57)، گاهی تشخیص اینکه کدامیک از جملهها پهلوی یا دری است، دشوار است. با اینهمه نویسنده فرض را بر این میگیرد که این جملهها همه به فارسی دری است؛ زیرا اساساً از دهان ایرانیان یا کسانی که به زبان ایرانیان سخن گفتهاند نقل شده است.
در فصل پایانی کتاب، بر اساس همین نوشتههای پراکنده از زبان دری در متون عربی، به بررسی خصوصیات فارسی دری در قرنهای اول هجری پرداخته شده است که از آن جمله است بررسی صامتها و مصوتها بر اساس گزارشهایی از سیبویه، ابوحاتم رازی، ابن درید و حمزة اصفهانی. نویسنده در پایان این بخش با عرضة دلایلی نشان داده است که مصوتهای فارسی در قرنهای اوّل هجری دقیقاَ دنبالة دستگاه مصوتهای پهلوی است، جز آنکه در پهلوی، زمانی دو مصوت e و o در نتیجة تحوّل به وجود آمده بوده، ولی بعدها از میان رفته است. همچنین دستگاه مصوتهای فارسی جز در دو مورد ē وō با دستگاه مصوتهای عربی تفاوتی نداشته است. به نظر نویسنده اینکه زبان دری در اواخر دورة ساسانی از پهلوی جدا شده بوده ، الزاماً به این معنی نیست که که دستگاه صوتی این دو زبان تفاوتهای اساسی داشته است. برعکس، این امر که این دو زبان بر روی هم قرار داشتهاند، یعنی همان اشخاصی که در گفتار به دری تکلّم میکردهاند، در نوشتار به پهلوی مینوشتهاند، ایجاب میکند که تلفّظ این دو زبان یکی باشد. نویسنده در پایان این بخش بر آن است که دستگاه مصوتهای فارسی قدیم با دستگاه مصوتهای فارسی معاصر تفاوت اساسی دارد، اما با مصوتهای پهلوی بسیار شبیه و حتی یکی است.
در دو بخش بعدی این فصل، خصوصیات صوتی و صرفی و نحوی فارسی دری بررسی شده و در پایان کتاب نویسنده کل مباحث کتاب را چنین خلاصه کرده است: زبان فارسی زبانی است که در اواخر دورة ساسانی در پایتخت و سایر شهرهای مداین و در خراسان و بعضی مناطق دیگر در گفتارهای روزانة مردم به کار میرفت است. این زبان اصلاً همان زبان پهلوی است که سرزمین اصلی آن فارس بوده، ولی در طول حکومت چهارصدسالة ساسانیان به نقاط دیگر رفته و با عناصر و لغات پارتی که زبان مردم خراسان بوده و عناصر محلّی دیگر درآمیخته شده است. قدیمیترین مرحلة زبان دری احتمالاً قرن پنجم میلادی است، یعنی زمانی که زبان پارتی بهطور کلّی در خراسان از میان رفته بوده است. جملات باقیمانده از زبان دری نشان میدهد که دری صدر اسلام با فارسی دری در قرن چهارم هجری تقریباً یکسان بوده است. بهطوری که قراین و شواهد موجود نشان میدهد، بعد از اسلام میان فارسی دری متداول در خراسان با فارسی متداول در مناطق مرکزی و جنوبی ایران بعضی تفاوتهای لهجهای وجود داشته است. در فارسی متداول در خراسان عناصر قرضی پارتی بیشتر بوده و فارسی در مناطق مرکزی و بهخصوص جنوبی به پهلوی بیشتر شباهت داشته است. این اختلاف طبعاً در زمان ساسانیان نیز موجود بوده است.
کتاب تکوین زبان فارسی که در 1357 از سوی انتشارات دانشگاه آزاد ایران در144 صفحه منتشر شده، نخستین و مهمترین تحقیقی علمی است که تا کنون دربارة این موضوع انتشار یافته است. ژیلبر لازار ایرانشناس نامدار فرانسوی پس از انتشار کتاب در معرّفی آن نوشت: این کتاب که مستند به منابع معتبر است و بهخوبی مدوّن شده، جای خالی تحقیقات مربوط به سرنوشت زبان فارسی در دو سه قرن اوّل هجری را نیک پر ساخته است(Studia Iranica, Supplément 3 – 1980: Abstracta Iranica, p.28) . زندهیاد دکتر احمد تفضّلی نیز در نقد خود بر این کتاب نوشت: «کتاب با دقّت خاصّی تألیف و تنظیم شده و مؤلّف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است(ص584-585). اغلب نتیجهگیریهای مؤلّف صحیح است و کتاب پر از نکات مهم دربارة زبان فارسی است(ص592).»
ابوالفضل خطیبی
این کتاب گذشته از یادداشتی کوتاه دربارة شیوة تحقیق در آغاز آن، بهطور کلّی به دو بخش بزرگ تقسیم میشود: یکی مشتمل است بر سه فصلِ زبانهای ایرانی باستان، زبانهای ایرانی میانه و دری و دیگری نمونههای فارسی دری و بررسی و تحلیل آنها. پیش از آغاز این فصلها نویسنده در بخش کوتاهی با عنوان «زبانهای ایرانی» توضیح داده است که زبان فارسی یا دری وابسته است به خانوادة زبانهای ایرانی که این یکی خود از جمله زبانهای هند و ایرانی است. هند و ایرانی به خانوادة بزرگتر زبانهای هند و اروپایی که اکثریّت مردمان ساکن میان شبهقارّة هند و غربیترین نقطة اروپا بدان تکلّم میکنند، تعلّق دارد. زبانهای ایرانی مانند زبانهای هندی به سه دورة باستانی میانه و نو تقسیم میگردند.
برای تحقیق دربارة منشأ زبان فارسی نخست باید مادر این زبان و زبانهای خویشاوند آن را شناخت. از این رو در فصل اوّل کتاب بهاختصار زبانهای ایرانی باستان، یعنی مادی، سکایی اوستایی و فارسی باستان معرفی شده است و در فصل دوم زبانهای ایرانی میانه، بهویژه پارتی و مانوی و پهلوی. در این فصل دربارة دو اصطلاح پهلوی و پارسی یا فارسی که در متون مختلف گاه کاربردهای متفاوتی یافتهاند، با تفصیل بیشتری بحث شده است. زبان پارتی در نوشتههای مانوی «پهلوانیگ» نامیده شده و در فارسی دری به صورت «پهلوانی» و به شکل مخفف «پهلوی» به کار رفته است. نویسنده کاربردهای مختلف پهلوانی و پهلوی را در متون فارسی و عربی چنین شرح داده است: الف)به معنی اصلی و اشتقاقی خود، یعنی زبان قوم پارت. زمان تحوّل کلمة پهلوی از معنی پارتی دقیقاً معیّن نیست، ولی نویسنده بر این اساس که ابن مقفّع(آغاز قرن دوم) پهلوی را به معنی پارتی به کار برده و جاحظ(اواسط قرن سوم) آن را به معنی فارسی میانه، حدس زده است که زمان تحوّل معنی این کلمه قرون دوم و سوّم هجری بوده است؛ ب)به معنی فارسی میانه، یعنی زبان رسمی و نوشتاری ساسانیان که دنبالة مستقیم زبان فارسی باستان است ؛ ج) به معنی لهجههای محلّی غرب ایران (فهله یا پهله)؛ د)به معنی لهجة محلّی بهطور اعم؛ ه)به معنی ایرانی. گذشته از اینها، در زبان فارسی دری و بهخصوص شاهنامه، پهلوی، صفتی است برای پهلوانان ایران و جثّه و اندام و سلاح و لباس و مجالس آنان. در کتابهای پهلوی، زبان پهلوی، «پارسیک» یا «پارسیگ» ( یعنی منسوب به پارس موطن ساسانیان) نامیده شده و همین کلمه است که با حذف صامت آخر به پارسی و پارسی در متون عربی به فارسی و فارسیه بدل شده است. در متون فارسی دری- زبانی که از قرن چهارم هجری به بعد زبان کتابت اکثر ایرانیان شده است- کلمة پارسی یا فارسی علاوه بر معنی فارسی دری، گاه به معنی پهلوی(فارسی میانه) نیز به کار رفته است.
در فصل سوم با عنوان «دری»، نویسنده در آغاز بخش یکم آن با عنوان «منشأ زبان دری» نخست به بحث دربارة زبانهای رایج در ایران دورة ساسانی پرداخته و بر اساس تحقیقات ایرانشناسان بهویژه تِدِسکو شرح داده است که زبان فارسی میانة مانوی سرهترین صورت پهلوی است، ولی زبان فارسی میانة زردشتی، آنگونه که آثار بازمانده از این زبان نشان میدهند، زبان آمیختهای است که مبنای آن همان فارسی میانة مانوی است که با عناصر و لغات پارتی و سایر لهجهها آمیخته است؛ چنانکه پهلوی در آنجا که با فارسی میانة مانوی تفاوت پیدا میکند، با پارتی مطابقت میکند. پس از آن، نویسنده دلایل خود را برای این امر که زبان دری در عهد ساسانی وجود داشته، بدین شرح بیان کرده است: 1)گفتة ابن مقفع که زبانهای ایرانی را عبارت میداند از پهلوی و پارسی و دری و خوزی و سریانی؛ 2) وجود کلمة دری که در پهلوی به دو معنی باب و دربار( پایتخت، تیسفون) است؛ 3)وجود بعضی عبارتهای دری در کتب عربی و انتساب آنها به پادشاهان ساسانی و سایر ایرانیان پیش از اسلام؛ 4) استعمال زبان پهلوی در اواخر عهد ساسانی به عنوان زبان نوشتار. دری و پهلوی در اواخر عهد ساسانی کاملاً در تقابل بودهاند؛ زبان دری زبان گفتار تودة مردم بوده و پهلوی اساساً در نوشتهها استعمال میشده است. در اینجا نویسنده دلایل متعددی را برای این معنی ذکر کرده که زبان پهلوی در اواخر پادشاهی ساسانیان زبان زندهای نبوده است.
بخش بعدی به بحث دربارة رابطة دری با پهلوی و تفاوتهای این دو زبان اختصاص دارد. به نظر نویسنده دری صورت تحوّلیافتة پهلوی است، ولی اختلافات آنها بیشتر از آن حد است که بتوان آن را رابطة مادر و فرزندی خواند، رابطهای که نظیر آن میان فارسی باستان و فارسی میانة مانوی وجود دارد. در اینجا این نظر جالب تِدِسکو نقل شده است که در مواردی که پهلوی با فارسی میانة مانوی اختلاف دارد، فارسی دری دنبالة پهلوی است. به گفتة نویسنده اختلافاتی که میان فارسی و پهلوی دیده میشود دو گونه است: نخست، اختلافات منظّمی است که در نتیجة تحوّل مستقیم زبان از پهلوی به فارسی به وجود آمده است. مثلاً کلیة «گ»های بعد از مصوّتهای بلند مانند داناگ و ترساگ و غیره در فارسی به صورت دانا و ترسا درآمده است. دستة دیگر اختلافاتی است که مربوط به ساختمان صرفی و نحوی زبان است. در ادامة این بخش نویسنده با عرضة شواهد و قرائن مختلف به پارهای از تفاوتهای اساسی پهلوی با فارسی اشاره کرده است که از آن جملهاند: تفاوتهای این دو زبان در مقولههای فعل- که مهمتر از مقولههای دیگر است-،اسم، صفت،حروف اضافه و ربط و قیدها و تفاوتهای صوتی و لغوی. به نظر نویسنده تفاوتهای این دو زبان از نظر صرف و نحو و لغت به هیچ روی اندک نیست. از این رو نظر نویسنده در تقابل با نظرات ایرانشناسانی چون براون، بیلی، بائوزانی و لازار قرار دارد که بر آناند ساختمان دستوری دو زبان یکی یا پارهای تفاوتهای جزئی با یکدیگر دارند و تفاوتهای آنها فقط در لغت بوده است.
خلاصة نظرات نویسنده دربارة شکلگیری زبان دری چنین است: انتقال پایتخت ساسانیان از فارس به خوزستان و بعداً به مداین، مسلماً موجب بعضی تغییرات در زبان پهلوی و اقتباس بعضی عناصر لهجهای شده بود. همچنین وجود سپاهیان و مأموران دولتی و سایر افرادی که از نقاط مختلف ایران میآمدند نیز عامل دیگری برای نفوذ لغات و عناصر غیر بومی در زبان پهلوی بود. این عناصر به احتمال زیاد در زبان گفتار نیز راه مییافت. منشأ دیگر اختلاط مربوط به زمانهایی است که سپاهیان ایران از قرن چهارم میلادی به بعد برای مقابله با اقوام مهاجم آسیای مرکزی در خراسان مستقر شدند و از همین زمان پهلوی گفتاری از غرب به شرق برده شد و به مرور هم جایگزین زبان پارتی و بلخی و سایر لهجههای دیگر متداول در خراسان- که حملات اقوام مهاجم آنها را سخت تضعیف کرده بودند- شد و هم از آنها تأثیر پذیرفت. این زبان آمیخته که در خراسان به وجود آمده، از طریق سپاهیان و سایر مإموران دولتی و بازرگانان و غیره به شهرهای مداین راه یافته و دری نام گرفته است. زنده یاد دکتر احمد تفضّلی در نقد خود بر این کتاب(آینده، سال5، شمارة 9-7،587-588) دربارة بخش آخر نظر نویسنده مینویسند: «آنچه در پذیرش قسمتی از این توجیه دشوار مینماید این است که بعید به نظر میرسد که سپاهیان و دیوانیان و بازرگانان زبانی را که در اصل از غرب ایران به شرق رفته و با لهجههای دیگر آمیزش پیدا کرده است، دوباره به غرب ایران(مداین) بازگردانده و زبان تداول کرده باشند.» به نظر تفضّلی « در مداین احتمالاً نوعی پهلوی گفتاری معمول بوده که در اواخر ساسانی دری نامیده شده و این زبان در خراسان گونة خاص خود را داشته است و همین گونة خاص دری خراسان است که تحولیافتة آن را بعدها در قرن سوم و چهارم هجری در آثار نویسندگان و شاعران پارسیگوی میبینیم.»
به نظر دکتر صادقی، برگزیدن نام جدید برای این زبان که به احتمال زیاد در قرن پنجم میلادی مقارن از بین رفتن زبان پارتی شکل گرفته، بیشک به این سبب بوده که تفاوتهای آن با پهلوی بیش از آن بوده است که آن دو را یک زبان واحد بتوان به شمار آورد. باری زبانی که از برخورد پهلوی با لهجهها و زبانهای دیگر متداول در ایران به وجود آمد و دری نام گرفت، زبانی است که در اصطلاح زبانشناسان Koinē نامیده میشود و میتوان آن را به زبان عام که حد وسطی میان زبانها و لهجههای کسانیاند که آن را برای تفهیم و تفاهم به کار میبرند، ترجمه کرد.
با توجّه به نکات بالا، نظر نویسنده دربارة فارسی دری و عناصر تشکیلدهندة آن در تقابل با نظرات محققان دیگر چون جلال الدین همایی(دری به معنی لفظ قلم)، محمدتقی بهار(اصل فارسی دری از خراسان است)، مجتبی مینوی(پارسی دری زبان رسمی و لفظ قلم ساسانی است)، پرویز ناتل خانلری(همان نظر مینوی را نقل کرده است)، یحی ماهیار نوّابی(دری همان فارسی میانه است)، ذبحالله صفا(دری دنبالة زبان پارتی است)، ریچارد فرای(دری و پهلوی یک زباناند) و برتولد اشپولر(فارسی دری در عهد اسلامی به وجود آمده است) قرار دارد و به نظر یان ریپکا نزدیک است( برای این نظرات، نک. همین کتاب، ص47-48،53-54).
نویسنده درآخرین بخش از این فصل با عنوان «دری و فارسی»، در پاسخ به این پرسش که آیا به همانگونه که پهلوی در عهد ساسانی پارسی نامیده میشده، در عهد اسلامی نیز دری در همان معنی زبان تداول ایرانیان استعمال میشده است یا نه؟ مینویسد: کلمة دری تا قبل از شروع ادب فارسی در همان معنی زبان تداول ایرانیان استعمال میشده، اما این استعمال به احتمال زیاد در میان فارسیزبانان شایع بوده نه در عربی و میان کسانی که به عربی مینوشتهاند. زیرا اعراب زبان ایرانیان را- چه پهلوی و چه دری- فارسیه در مقابل عربیه مینامیدند. اما از نظر ایرانیان، برعکس، مصداق فارسیه گاهی زبان پهلوی بوده و گاهی دری و گاهی زبانها و لهجههای دیگر. نویسندگان عربزبان و بهخصوص ایرانیان بهمرور احساس کردهاند که فارسی و فارسیه کلمهای است کلّی و برای نشان دادن هرکدام از زبانهای ایرانی باید صفتی به دنبال آن افزوده شود. از این رو برای نامیدن پهلوی گاهی آن را «الفارسیه الاولی» و گاهی «الفارسیه الفهلویه» نامیدهاند و برای نامیدن دری ، آن را گاهی به شکل «الفارسیه الدریه» به کار بردهاند. با این همه چون زبان عامّة ایرانیان فارسی دری بوده، بعد از سقوط ساسانیان خاصّه بعد از قرن دوم هجری که پهلوی به کلّی از اهمیّت افتاده، مصداق کلمات «فارسی»و «فارسیه» در متون عربی غالباً فارسی دری است و در متون فارسی قرنهای چهارم تا ششم هجری نیز زبان فارسی را «دری»، «فارسی(پارسی)» و «فارسی(پارسی)دری»نامیدهاند. از میان سه اصطلاح اخیر «دری» نامی بوده که ایرانیان خود برای زبان فارسی به کار میبردهاند، اما فارسی دری ظاهراً ترجمة ترکیب «الفارسیه الدریه» بوده و فارسی مخفف ترکیب اخیر. کلمات «دری» و «فارسی دری» در قرون بعد بهمرور متروک شده و تنها کلمة فارسی باقی مانده که تا به امروز نام رسمی زبان ایرانیان است. البته کلمة دری امروزه به لهجة خاص زردشتیان یزد و کرمان و زبان فارسی متداول در افغانستان نیز اطلاق میشود.
در فصل بعدی کتاب با عنوان «قدیمترین نمونههای فارسی دری»، نویسنده واژهها، ترکیبات، عبارتها، جملهها و گاه قطعاتی از زبان دری را که در متون عربی قدیمی –عمدتاً پیش از قرن چهارم هجری- آمده ، به ترتیب تاریخ آنها نقل و بررسی کرده است. مهمترین آنهاعبارتند از: تکّه شعری منسوب به بهرام گور ساسانی(منم شیر شلنبه و منم ببر یله) که گویا کهنترین شعر بازمانده از زبان دری است(از کتاب المسالک والممالک ابن خردادبه)، قطعاتی منقول از طبری، ابونواس، جاحظ، ابن ماجه، مطهر بن طاهر مقدسی، ابوحنیفة دینوری، نرشخی(سرود معروف اهل بخارا در اینجا آمده است)، یاقت حموی و دیگران و نیز نامهای 38 سطری به خط عبری و سرود آتشکدة کرکوی(از تاریخ سیستان). امّا چنانکه نویسنده خود یادآوار شده است(ص33،57)، گاهی تشخیص اینکه کدامیک از جملهها پهلوی یا دری است، دشوار است. با اینهمه نویسنده فرض را بر این میگیرد که این جملهها همه به فارسی دری است؛ زیرا اساساً از دهان ایرانیان یا کسانی که به زبان ایرانیان سخن گفتهاند نقل شده است.
در فصل پایانی کتاب، بر اساس همین نوشتههای پراکنده از زبان دری در متون عربی، به بررسی خصوصیات فارسی دری در قرنهای اول هجری پرداخته شده است که از آن جمله است بررسی صامتها و مصوتها بر اساس گزارشهایی از سیبویه، ابوحاتم رازی، ابن درید و حمزة اصفهانی. نویسنده در پایان این بخش با عرضة دلایلی نشان داده است که مصوتهای فارسی در قرنهای اوّل هجری دقیقاَ دنبالة دستگاه مصوتهای پهلوی است، جز آنکه در پهلوی، زمانی دو مصوت e و o در نتیجة تحوّل به وجود آمده بوده، ولی بعدها از میان رفته است. همچنین دستگاه مصوتهای فارسی جز در دو مورد ē وō با دستگاه مصوتهای عربی تفاوتی نداشته است. به نظر نویسنده اینکه زبان دری در اواخر دورة ساسانی از پهلوی جدا شده بوده ، الزاماً به این معنی نیست که که دستگاه صوتی این دو زبان تفاوتهای اساسی داشته است. برعکس، این امر که این دو زبان بر روی هم قرار داشتهاند، یعنی همان اشخاصی که در گفتار به دری تکلّم میکردهاند، در نوشتار به پهلوی مینوشتهاند، ایجاب میکند که تلفّظ این دو زبان یکی باشد. نویسنده در پایان این بخش بر آن است که دستگاه مصوتهای فارسی قدیم با دستگاه مصوتهای فارسی معاصر تفاوت اساسی دارد، اما با مصوتهای پهلوی بسیار شبیه و حتی یکی است.
در دو بخش بعدی این فصل، خصوصیات صوتی و صرفی و نحوی فارسی دری بررسی شده و در پایان کتاب نویسنده کل مباحث کتاب را چنین خلاصه کرده است: زبان فارسی زبانی است که در اواخر دورة ساسانی در پایتخت و سایر شهرهای مداین و در خراسان و بعضی مناطق دیگر در گفتارهای روزانة مردم به کار میرفت است. این زبان اصلاً همان زبان پهلوی است که سرزمین اصلی آن فارس بوده، ولی در طول حکومت چهارصدسالة ساسانیان به نقاط دیگر رفته و با عناصر و لغات پارتی که زبان مردم خراسان بوده و عناصر محلّی دیگر درآمیخته شده است. قدیمیترین مرحلة زبان دری احتمالاً قرن پنجم میلادی است، یعنی زمانی که زبان پارتی بهطور کلّی در خراسان از میان رفته بوده است. جملات باقیمانده از زبان دری نشان میدهد که دری صدر اسلام با فارسی دری در قرن چهارم هجری تقریباً یکسان بوده است. بهطوری که قراین و شواهد موجود نشان میدهد، بعد از اسلام میان فارسی دری متداول در خراسان با فارسی متداول در مناطق مرکزی و جنوبی ایران بعضی تفاوتهای لهجهای وجود داشته است. در فارسی متداول در خراسان عناصر قرضی پارتی بیشتر بوده و فارسی در مناطق مرکزی و بهخصوص جنوبی به پهلوی بیشتر شباهت داشته است. این اختلاف طبعاً در زمان ساسانیان نیز موجود بوده است.
کتاب تکوین زبان فارسی که در 1357 از سوی انتشارات دانشگاه آزاد ایران در144 صفحه منتشر شده، نخستین و مهمترین تحقیقی علمی است که تا کنون دربارة این موضوع انتشار یافته است. ژیلبر لازار ایرانشناس نامدار فرانسوی پس از انتشار کتاب در معرّفی آن نوشت: این کتاب که مستند به منابع معتبر است و بهخوبی مدوّن شده، جای خالی تحقیقات مربوط به سرنوشت زبان فارسی در دو سه قرن اوّل هجری را نیک پر ساخته است(Studia Iranica, Supplément 3 – 1980: Abstracta Iranica, p.28) . زندهیاد دکتر احمد تفضّلی نیز در نقد خود بر این کتاب نوشت: «کتاب با دقّت خاصّی تألیف و تنظیم شده و مؤلّف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است(ص584-585). اغلب نتیجهگیریهای مؤلّف صحیح است و کتاب پر از نکات مهم دربارة زبان فارسی است(ص592).»
ابوالفضل خطیبی
0 نظر :: تکوین زبان فارسی
ارسال یک نظر