به مردم نماند بجز مردمی

سرمقاله(مجله فرهنگ مردم، ویژه مردم و شاهنامه، س7،ش24و25،بهار87)

ابوالفضل خطیبی
در قرن هفتم هجری/سیزدهم میلادی، حدود هشتصد سال پیش در 1217 میلادی در بندر زیتون چین، راهب بودایی ژاپنی با سه بازرگان ایرانی آشنا می­شود و از آنان می­خواهد که به خط خود یک یادگاری برای او بنویسند. یکی از آن سه بازرگان با قلم و مرکّب چینی دو بیت پراکنده و یک رباعی به خط نسخ برای راهب مینویسد که یکی از آن بیتها، بیت زیر است:
جهان یادگار است و ما رفتنی به مردم نماند به­جز مردمی
[1]
این بیت از شاهنامه است و قصد ندارم در اینجا در این باره به بحث بپردازم که این بیت اصلی است یا الحاقی یا اینکه قافیۀ آن اشکال دارد یا نه. به هر روی این بیت در برخی از چاپهای شاهنامه آمده و در سه نسخه از نسخه­های پانزده­گانۀ مبنای تصحیح جلال خالقی مطلق با اختلافاتی در مصراع دوم هست که نزدیکترین صورت به ضبط بالا در نسخۀ استانبول 731 ق دیده می­شود
[2]. از این نظر می­گویم اصلی یا الحاقی بودن آن برای بحث ما چندان اهمیّتی ندارد که مضمون هر دو مصراع بارها و بارها در شاهنامه تکرار شده است. در بارۀ این رویداد شایسته است به نکات زیر توجّه کنیم:
1. بازرگان ایرانی بیتی از شاهنامه را برای نوشتن یادگاری انتخاب می­کند واین نشان می­دهد که شاهنامه را تنها شاعران و نویسندگان و دبیران و استادان و دانشجویان نمی­خواندند، بلکه طبقات مختلف مردم با این کتاب آشنا بوده و یا دست کم ابیاتی از آن را از دیگران شنیده و در خاطر داشته­اند. به یاد آوریم که سرایش شاهنامه هنوز به پایان نرسیده بود که کاتبان و نسّاخان در حضور شاعر آن را کتابت می­کردند و دیری نپایید که چونان کاغذ زر در میان ایرانیان فرهیخته دست به دست گشت و بسیاری از خانواده­های ایرانی نسخه­ای از این کتاب را فراهم می­کردند. فردوسی از این رویداد تصویری جاندار به دست داده است:
بزرگان و بادانش آزادگان نبشتند یکسر همه رایگان
نشسته نظاره من از دورشان تو گفتی بُدم پیش مزدورشان
جز احسنت ازیشان نبُد بهره­ام بکَفت اندر احسنت­شان زَهره­ام
[3]
جالب اینجاست که شاعر ما در حالی که هنوز سرایش شاهنامه را به پایان نرسانده بود، کاملاً اطمینان داشت که ایرانیان نتیجۀ کوششهای سی ساله­اش را برای احیای هویت ایرانی ارج می­نهند و بر روی چشم می­گذارند:
چو این نامورنامه آید به بن ز من روی کشور شود پرسَخُن
از آن پس نمیرم که من زنده­ام که تخم سَخُن من پراکنده­ام
[4]
شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می­دهد شاهنامه نه تنها در دربارها، بلکه چنانکه فردوسی خود پیش­بینی کرده بود، در سراسر ایران در محافل مختلف کتابت و خوانده می­شده است. به دو شاهد زیر توجّه فرمایید:
الف. محمدبن الرضابن محمد العلوي الطوسي، معروف به دفترخان عادلي مؤلف معجم شاهنامه (كهن‌ترين فرهنگ شاهنامه در قرن ششم هجري قمري) دربارة سبب تأليف كتاب مي‌نويسد:
«چون به جانب عراق افتادم، به شهر اصفهان رسيدم، در كوچه‌ها و مدرسه‌ها و بازارها مي‌گشتم تا به مدرسة تاج‌الدين رسيدم. چون دررفتم، جماعتي ديدم نشسته و در كتاب‌خانه باز نهاده و هركسي چيزي مي‌نوشت و چون آن جمعيت ديدم، پيش رفتم و سلام كردم و نشستم و گفتم: در اين خزانه شهنامة فردوسي هست؟ صاحب خزانه گفت: هست. برخاست و مجلد اول از شهنامه به من داد. گفتم: چند مجلد است؟ گفت چهار جلد است... . چون آن را مي‌خواندم و در دل تأمل مي‌كردم، هر بيتي كه در او لفظ مشكل بود، از زبان دري و پهلوي، معني آن برخي در زير نوشته ‌بود. با خود گفتم كه مثل اين نسخه كس نديده‌است و اين الفاظ را جمع بايد كرد كه بسيار خوانندگان هستند كه اين شعر مي‌خوانند و معني اين الفاظ نمي‌دانند... »
[5].
ب. علامه محمد قزويني در نامه‌اي به حسين علاء دربارة اصول انتخاب نسخه‌هاي خطي شاهنامه براي تصحيح آن چنين مي‌نويسد:
«اصل سوم اين‌كه شاهنامه‌هاي صورت‌دار و با قطع و حجم بزرگ عموماً از حيث صحت و غيره ترجيح دارند بر شاهنامه‌هاي بي صورت يا با قطع و حجم كوچك. زيرا كه شاهنامه‌هاي قسم اول را عموماً براي سلاطين و شاهزادگان و بزرگان و اعيان دولت در هر عصري ترتيب مي‌داده‌اند و به همين لحاظ از همه حيثيات... نهايت دقت در ريزه‌كاري را در آن به عمل مي‌آورده‌اند، در صورتي كه شاهنامه‌هاي معمولي بي‌صورت كوچك‌حجم بدخط را براي فروش عمومي به اشخاص معمولي ترتيب مي‌داده‌اند»
[6]
شاهد يكم بالا گواه اين معني است كه در قرون ششم كه سلجوقيان ترك بر ايران سيطره داشتند، استنساخ و خواندن شاهنامه به هيچ روي محدود به دربارها نبوده، بلكه شاهنامه‌خواني در مدارس و بين تحصيل‌كردگان سخت رواج داشته‌است. گذشته از اين باقي ماندن بيش از هزار نسخة خطي از شاهنامه كه در كتاب‌خانه‌هاي مختلف كشورهاي جهان نگه‌داري مي‌شود، گواه آن است كه نه تنها درباريان، بلكه بسياري از خانواده‌هاي ايراني كه توان مالي داشتند، نسخه‌اي از شاهنامه براي خود فراهم مي‌كردند. گذشته از اينها شواهد فراواني هست حاكي از آن‌كه در هزار سال گذشته مردم عادي نيز ازطريق شاهنامه‌خوانان و نقالان با داستان‌هاي شاهنامه آشنا بوده‌اند
[7]. در خاطرات بسیاری از بزرگان، از طبقات مختلف می­خوانیم که در خانواده یا خاندان آنان کسانی بودند که شاهنامه می­خواندند و یا آنان را تشویق می­کردند که شاهنامه بخوانند. این امر به هیچ روی فقط به دوران معاصر که خواندن و نوشتن گسترش یافته، محدود نمی­شود، بلکه شاهنامه­خوانی سنّتی دیرپا در میان بسیاری از خانواده­های ایرانی بوده است. نگارنده خانواده­های کم­سواد یا بی­سوادی را می­شناسد که به شاهنامه سخت مهر می­ورزند و نام همۀ اعضای آن خانواده­ها، نامهای شاهنامه چون کیخسرو و کیکاووس و کیقباد و گشتاسب و جز آنهاست.
2. به مردم نماند مگر مردمی. درست است که شاهنامه حماسۀ ملّی اقوام ایرانی است و در طول تاریخ پرفراز و نشیب ایران رمز بقای ایران و ایرانی و زبان فرهنگ و تاریخ این سرزمین بوده است، ولی از سوی دیگر سراسر این کتاب ارجمند، فارغ از هر دین و مذهب و قومیّتی، ستایش داد و مردمی است. در این نگاه، حماسۀ ملّی به حماسۀ داد و مردمی تبدیل می­شود. از نگاه شاهنامه، مردمی، عبارت است از: جوانمردی،بی­آزاری، نیکویی، بردباری، خردمندی، بافرهنگی، بزرگی و بخشیدن گناه و بد نکردن و مقابلِ: سبکسری، دورویی و بیهوده­گویی و گنج­اندوزی. این خصلت فقط به ایرانیان اختصاص ندارد، بلکه در میان تورانیان و بطریقان جاثلیقان هم کسانی هستند که از مردمی بهره دارند. چند بیت نقل میکنیم:
هنر مردمی باشد و راستی زکژّی بود کمّی و کاستی(3/217)
هر آن کو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر مشمرش زآدمی(3/297)
سر مایۀ مردمی راستی­ست زتاری و کژّی بباید گریست(5/38)
ز دارنده بر جان آن کس درود که از مردمی باشدش تار و پود(6/541)
در شاهنامه صفحه­ای نیست که از پند و اندرز تهی باشد. جا به جا راه درست زیستن در اجتماع را با بیانهای مختلف به خواننده گوشزد می­کند. آدمی معمولاً از شنیدن نصیحت روی­گردان است، ولی پند و اندرزهای شاهنامه از لونی دیگر است و در بسیاری موارد با شواهد جالب و جذّاب و استدلالهای استواری همراه است که خواننده را سخت به اندیشه وامی­دارد. از همین رو از گذشته­های دور این­گونه بیتها محبوبیّت فراوان یافته و در گزیده­هایی که از شاهنامه فراهم می­شد، بخش بزرگی را به خود اختصاص می­داد. بنابر این ستایش داد و مردمی و نیز تأکید بر خرد و عقلانیت در شاهنامه، مهمترین عواملی بود که سبب شد تا شاهنامه مرزهای ایران را در­نوردد و به سرزمینهای دیگر ­رود و در میان قومهای مختلف محبوبیّت یابد.
می­دانیم در شاهنامه ترکان با تورانیان، دشمن ایرانیان یکی انگاشته شده­اند. ولی پادشاهان ترک سلجوقی آسیای صغیر چنان جذب فرهنگ غنی ایران شدند که نامهای پادشاهان ایرانی شاهنامه چون کیخسرو و کیقباد و کیکاووس را بر خود دارند. شاهنامه هم در دربار صفویان ارج و منزلتی والایافت و هم در دربار دشمن خونی آنان، ترکان عثمانی. در هردو دربار مقام یا شغلی با عنوان شاهنامه­خوان وجود داشته است. در قرن دهم هجری، عبدالقادر بغدادی در دربار عثمانی برای استفادۀ خوانندگان ترک از شاهنامه، فرهنگی از لغات شاهنامه را به ترکی تدوین کرده است.
حاصل سخن اینکه شاهنامه شاهکار ادبی مبتنی بر واقعیّتهای اجتماعی است. از یک سو، از بسیاری بیتهای آن صدای چکاچاک شمشیرها و کوس جنگ به گوش می­رسد و از بیتهایی خون می­چکد و رویارویی نیکی و بدی، مردمی و نامردمی، حقّ و باطل، بندگی و آزادگی، عشق و نفرت و مهر و کین به اوج خود می­رسد و از دیگر سو در بسیاری بیتها گویی بر ساحل دریایی آرام یا در پهنۀ دشتی پرسبزه و ریحان نغمۀ زندگی نواخته می­شود. در جنگهای داخلی ، شاعر ما را وامیدارد تا ضرب­آهنگ نفسهایمان را با کشاکش درونی قهرمانان داستان که هر یک را در قلبمان جای داده است،تنظیم کنیم. شاعرِ ما، گاه در میان کشمکشها و گیر و دارها، لمحه­ای جنگ را متوقّف می­کند، درفشها و تیغها و گرزها را کنار می­زند و رویداد را برای ما تحلیل می­کند و پیامش را به گوشهای شنوا می­رساند. آغاز و پایان داستانها و ماجراها نیز موقعیّت مناسبی است تا با نگاه شاعر و حکیم گرانمایه به زندگی و حیات بنگریم:
يكايك به‌نوبت همه بگذريم سَزد گر جهان را به بد نسپَريم(6/461)


[1] این سند امروزه در موزۀ قدیم شهر کیوتوی ژاپن محفوظ است؛ نک. ت. کورویاناگی، «شاهنامه­شناسی در ژاپن»، نمیرم از این پس که من زنده­ام: مجموعه مقالات کنگرۀ جهانی بزرگداشت فردوسی(دی ماه 1369)، به کوشش غلامرضا ستوده،تهران انتشارات دانشگاه تهران،1374ص63-64.
[2] فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، کالیفرنیا و نیویورک، بنیاد میراث ایران، 1375(1977)، دفتر پنجم، ص403، پانوشت 1.
[3] . همان، دفتر هشتم، 1386(2007)، ص 486 ،ب879-881.
[4] . همان، ص 288، ب3708-3709.
[5] . معجم شاهنامه، به كوشش حسين خديوجم، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ، 1353 ش، ص 1ـ2.
[6]. نك. نصيري، محمدرضا، «مكاتباتي دربارة شيوة تصحيح شاهنامه» پيك نور، سال اول، شمارة اول، بهار 1382، ص 41.
[7]. بنگريد به گزارش‌هاي مختلف در كتاب سرچشمه‌هاي فردوسي‌شناسي، از محمدامين رياحي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني، 1372؛ مردم و فردوسي، از سيد ابوالقاسم انجوي شيرازي، تهران، انتشارات علمي،1363. جای بسی شگفتی است که با وجود شواهد فراوان از نفوذ شاهنامه در میان طبقات مختلف مردم ایران در هزار سال گذشته، دکتر محمد قراگوزلو در جستاری غیر علمی با نادیده گرفتن همۀ شواهد چنین می­نویسد: «توجه داشته‌باشيم آثاري مانند شاهنامه كه مؤلف آن مدعي است زنده كردن (عجم زنده كردم...) زبان فارسي به لحاظ مصون‌سازي آن نسبت به تهاجم زبان و فرهنگ ادبي، اجتماعي اعراب و تركان، مديون اين منظومه است، تا قبل از صنعت چاپ از تيراژ چند نسخة خطي كه آن هم فقط در كتابخانه‌هاي دربار موجود بوده، فراتر نرفته‌است و هيچ‌گاه در اختيار مردم عادي قرار نگرفته‌است». بنگرید به: «تابوي فردوسي در محاق نقد: طرح مباحثي نو در فردوسي پژوهي»، گوهران، شمارة هفتم و هشتم، بهار و تابستان 84، جلد دوم، ص 348ـ359. به خوانندگانی که علاقه­مندند با نمونه­ای از فردوسی­ستیزی مدرن آشنا شوند، خواندن این مقاله توصیه می­شود.

0 نظر :: به مردم نماند بجز مردمی