گرشاسپ یا کرشاسپ، گرسیوز یا کرسیوز، گشواد یا کشواد



بنا بر سنت نیکوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، قرار است برای هر یک از اعضای قدیمی آن جشن نامه ای منتشر کنند که تا کنون 5 جشن نامه برای این استادان منتشر شده است: دکتر محمد خوانساری، دکتر محمدعلی موحد، استاد اسماعیل سعادت، استاد عبدالمحمد آیتی، دکتر سلیم نیساری. جشن نامۀ دکتر نیساری، حافظ شناس نامدار معاصر به تازگی از سوی نشر آثار فرهنگستان انتشار یافته  و جستاری از نگارنده که در زیر می خوانید در این جشن نامه به چاپ رسیده است. 


گرشاسپ یا کرشاسپ، گشواد یا کشواد ، گرسیوز یا کرسیوز؟
ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
یک از دشواری های اساسی شاهنامه خوانشِ  نامهایی است که حرف گاف دارند. زیرا در نسخه های شاهنامه و کلّاً متون کهن فارسی، گاف فارسی  را به صورت کاف می نوشتند. البته گاهی در برخی نسخه های متون فارسی برای متمایز کردن این دو واج، بالا یا زیرِ کاف سه نقطه می گذاشتند. ویرایشگران شاهنامه از جمله ژول مول و ویراستاران چاپ مسکو بر پایۀ خوانش امروزی این گونه نامها و برخی شواهد دیگر گاف یا کاف را اختیار کرده اند، اما جلال خالقی مطلق در ویرایش خود برخلاف همۀ ویراستاران پیشین، در مورد برخی نامهایی که با کاف آغاز می شوند، همان کاف خوانده و ثبت کرده است. مهمترین دلیل ایشان در خوانش این نامها این است که آنها در در متون پهلوی با K ضبط شده اند. برای نمونه خالقی مطلق( یادداشتهای شاهنامه، ج1، بخش 1، ص168) دربارۀ خوانش گرشاسپ چنین می نویسد:
 «از آنجا که نام کرشاسپ چه در اوستا و چه در پهلوی با حرف «k» اغاز می شود، و در دستنویسهای شاهنامه نیز فرقی بین «ک» و «گ» نگذاشته، بلکه بر طبق رسم الخط قدیم «ک» به کار برده اند، ما دلیلی نداریم که این نام را برابر تلفّظ امروزی با «گ» بنویسیم. همچنین در متون عربی جایی این نام را با «ج» ننوشته اند که راهبر به «گ» باشد».
 ایشان در مورد خوانش کشواد، پدر گودرز نیز چنین می نویسند:
«طبری کشواد را جشواد نوشته و از این رو محتمل است که فردوسی گشواد نوشته بوده باشد، ولی چون ثعالبی کشواد نوشته و نه جشواد، پس محتمل­تر است که در شاهنامۀ ابومنصوری و از آنجا در شاهنامۀ فردوسی نیز با کاف تازی با شد.»
خالقی مطلق بر اساس این گونه دلایل و شواهد برخی دیگر از نامهای حاوی حرف «ک» از جمله کرسیوز را همان کرسیوز خوانده است نه گرسیوز. پیش از خالقی مطلق برخی ایران­شناسان و شاهنامه شناسان در این باره بحثهایی مطرح کرده بودند. نولدکه در مورد خوانش گرشاسپ چنین می نویسد:
«این نام معمولاً گرشاسپ خوانده می شود. ولی با توجّه به اینکه در نسخه های خطی فارسی تمایزی بین k و g نیست، در این نام ما می توانیم k را اصلی بدانیم؛ هرچند که دلیل قطعی وجود ندارد که فردوسی این نام را مانند آنچه امروز تلفظ می شود به نادرست با g تلفظ نکرده باشد؛ از سوی دیگر نامحتمل نیست که او این نام را به صورت درست آن و مطابق قواعد آوایی کَرشاسپ(یا با مصوت دیگری در هجای آغازین آن) تلفظ کرده باشد. به همین سان در مورد نام کرسیوز که امروزه عموماً به جای k، با g تلفّظ می شود، درست­تر آن است که به همان صورتِ کرسیوز (Karsēvaz یا Karsīvaz ) تلفظ شود؛ زیرا ریختِ کهن آن Keresavazda است. نک: Yusti, Namenbuch, p.162. برعکس، نام پدر گودرز، چنانکه یوستی، همان، ص 114 خاطرنشان کرده است، باید با g آغازین، یعنی گَشواد تلفّظ شود، نه کَشواد، زیرا طبری، ج1، ص608، س13، ص617، س11 این نام را با ج نوشته است»(Nöldeke 1920, p. 10, Note 1 ؛ ترجمۀ فارسی، ص 29 که ترجمۀ نگارنده با آن اندکی تفاوت دارد).
     ذبیح الله صفا مطابق نظر نولدکه کرشاسپ ضبط کرده است(ص 34-35 و جاهای مختلف دیگر)، ولی در مورد دو نام دیگر بر خلاف نظر او نویسش­های گرسیوز(ص208) و کشواد(ص209) را به کار برده است. وُلف نیز در فرهنگ شاهنامه این سه نام را بر اساس ویرایش ژول مول، گرشاسپ، گرسیوز و کشواد آورده است، ولی املای گَشواد را نیز در نظر داشته و ذیلِ آن به کشواد ارجاع داده است. چنانکه ملاحظه شد، خالقی مطلق به جز نام گشواد، بر اساس نظرات نولدکه و استدلالهای او این نامها را با ک آغازین ضبط کرده است. به همین سان در دانشنامۀ ایرانیکا نیز گرشاسپ به کرشاسپ و گرسیوز به کرسیوز ارجاع داده شده است، ولی مقالۀ گرشاسپ­نامه ذیلِ همین عنوان آمده، نه کرشاسپ­نامه(Encyclopaedia Iranica, pp. 318.319).
   به نظر نگارنده در مورد این نامها تلفظ امروزین آنها که قرنها سینه به سینه به ما رسیده است اهمیت اساسی دارد و بدیهی است که برای شناخت خوانش درست آنها در زمان فردوسی باید به اصل پهلوی و صورت معرّب آنها نیز توجه شود. در مورد نام گشواد یوستی و پس از او نولدکه به درستی بر اساس صورت معرب آن، یعنی جشواد(در طبری: جودرز جشوادغان= گشوادگان) خوانش گشواد را درست دانسته اند. خالقی مطلق با اینکه روایت طبری را در پیش چشم داشته است، بدان سبب که این نام در غرر اخبار ثعالبی(ص 127-129) کشواد آمده همین تلفظ را پذیرفته است، اما به نظر نگارنده استدلال او درست نمی نماید، زیرا در کتاب ثعالبی همۀ نامهای که با «گ» آغاز می شوند و ما در درستی تلفظ آنها با «گ» تردیدی نداریم و خودِ خالقی مطلق نیز همگی را با «گ» ضبط کرده، با «ک» ضبط شده اند. از جمله: کرامی­کرد(ص272، گرامی­ کرد، پسر جاماسپ)، کیو(ص159، 169، گیو)، کرگسار(ص294، گرگسار)، کستهم(ص125، گستهم)، کردیه(ص682، گُردیه). بنابر این در این گونه موارد ثعالبی این نامها را معرّب نساخته و همان صورت منبع خود (نسخۀ شاهنامۀ منثور ابومنصوری) را آورده است. پس در تعیین خوانش درست این نامها در زمان فردوسی باید ضبط­های این کتاب را نادیده گرفت. بنابر این با توجه به ضبط تاریخ طبری و نبود این نام در متون پهلوی و استدلال نولدکه باید پذیرفت که این نام در زمان فردوسی گشواد تلفظ می شده است. در زیر خوانش دو نام دیگر را در منابع مختلف بررسی می کنیم.
1) گرشاسپ. در مورد این نام، آنچه امروزه در ورای قرنها به ما رسیده است خوانشِ گرشاسب است. بنده این نظر خالقی مطلق را که در این گونه نامها در زمان فردوسی واج پایانی احتمالاً p به جای b تلفظ می شده است، می پذیرم و وارد این بحث نمی شوم، اما باید شواهد و قراین استواری یافت که این نام در زمان فردوسی کرشاسپ تلفظ می شده است. به نظر نگارنده صورت پهلوی این نام یعنی Ka(i)ršāsp به تنهایی شاهد استواری برای تلفظ قطعی همین صورت در زمان فردوسی نیست. گویا چنین فرض می شود که فاصلۀ ما از زمان فردوسی یعنی حدود هزار سال با فاصلۀ فردوسی از زمان تألیف متون پهلوی(یعنی زمان ساسانیان یا قرنهای سوم و چهارم هجری که گفته می شود در این زمان بیشتر متون پهلوی از نو تحریر یافته اند) بیشتر است. چنانکه بخواهیم فقط بر این اساس در مورد ضبط نامی داوری کنیم و شاهد و قرینۀ دیگری نباشد، چنانکه در عبارت منقول از نولدکه دیدیم، می توانیم بگوییم احتمال اینکه فردوسی مطابق صورت بازماندۀ پهلوی، آن نام را تلفظ می کرده، بیشتر است. اما خوانش کرشاسپ در شاهنامه که نولدکه محتمل دانسته و خالقی مطلق همان را در ویرایش خود از شاهنامه به جای گرشاسپ نشانده، درست نیست. زیرا این نام در برخی متون پهلوی آشکارا گرشاسپ آمده است. اکنون خوانش این نام را در اوستا و متون پهلوی بررسی می کنیم: صورت اوستایی این نام  Kərəsāspa- است(یسنا 9، بند 10، یشتها، 19، بند 40 و جاهای مختلف دیگر؛ نیز نک: Bartholomae 1961,p.470)) و صورتِ سنسکریت آن kŗśāśva-. در کتاب نهم دینکرد که خلاصه ای از فرگرد چهاردهم یکی از نسکهای مفقود اوستا به نام سوتگرنسک را دربردارد(دینکرد، به کوشش مَدَن، ص 802، س1و2، ص803، س13، برای آوانگاری نیبرگ، نک: Nyberg 1933, p. 338) و زند بهمن یسن( فصل 9، بند 20، برای متن آوانگاری راشد محصل، نک: ص77؛ واژه­نامه، ص140) این نام به صورتِ Ka(i)rsāsp ضبط شده است و در دینکرد هفتم(دیباچه، بند 32) و متن روایت پهلوی(به کوشش دابار، ص65، و جاهای مختلف، برای آوانگاری بخش مربوط به مناسبات کرشاسپ با ایزد آذر، نک: 339-343 Nyberg 1933, pp)[1] به صورت Ka(i)rešāsp. چنین می نماید این دو صورت کهن ترین صورت­های این نام در متون بازماندۀ پهلوی باشد. زیرا در صورت نخست هردو واج s باستانی حفظ شده و در صورت دوم با اینکه s نخست به š بدل شده، هنوز مصوت e پس از r در خط پهلوی باقی مانده است. در دستنویس م. او 29(نک: داستان گرشاسپ، ص122، بند 3) نویسشِ kiršāsp دیده می شود. اما نکتۀ مهم اینجاست که این نام در برخی دیگر از متون مهم پهلوی چون بندهشن(فصل33، بند 42 و پانوشت 192، در هردو نسخۀ TD1 و TD2 ) و ویزیدگی­های زادسپرم(فصل 32، بند 4؛ فصل 35، بند 6) آشکارا Garšāsp ضبط شده است. چنانکه نولدکه(همانجا) خاطرنشان ساخته است در متون پهلوی مصوت پس از K یا G دقیقاً دانسته نیست. آیا مصوّت باستانی ə به صورت i حفظ شده یا مانند تلفّظ امروزی این نام، a تلفظ می شده است. تلفظ سومی را نیز زینر به صورت Guršāsp  آورده است(Zaehner 1955, p.259)، اما آنچه تردید ناپذیر است این است که در متون پهلوی هردو صورت کرشاسپ(یا کرساسپ) و گرشاسپ ضبط شده و از این رو در نام گرشاسپ، تحول واج بی واک«K» به واج واکدار«G» در همان دورۀ میانه صورت گرفته بود تا چه رسد به دورۀ فارسی نو و زمان سرایش شاهنامه و گرشاسپ­نامه. پس تردیدی بر جای نمی ماند که در زمان سرایش شاهنامه و گرشاسپ­نامه و متون دیگر نام این پهلوان گرشاسپ تلفظ می شده است نه کرشاسپ. از سوی دیگر، این دلیل خالقی مطلق(همانجا) دربارۀ ترجیح خوانشِ کرشاسپ که « در متون عربی جایی این نام را با «ج» ننوشته اند که راهبر به «گ» باشد»، نیز استوار نیست، زیرا در تاریخ طبری(ج1، ص1871) که نامهای آغاز شده با «گ»، مانند گودرز و گشنسپ به صورتهای جودرز و جشنسف معرب شده، گشتاسپ به صورت کشتاسب ضبط شده است نه جشتاسف. در تاریخ حمزه اصفهانی نیز همین نام هم به صورت کشتاسب آمده است(ص27) و هم به صورت بشتاسف(ص20). همچنین در همین متن عربی گودرز در یک جا به صورت جودرز آمده(ص31) و در جای دیگر به صورت کودرز(ص13،21) بنابراین نمی توان این حکم کلی را صادر کرد که در متون عربی همه جا «گ» به «ج» معرب شده است و چنانکه در مورد ضبطِ نام گشتاسپ در تاریخ طبری و گودرز در تاریخ حمزه دیدیم گاهی «گ» به «ک» نیز معرّب می شده است. ما در این مورد ضبط کرشاسپ در متن عربی غرر اخبار ثعالبی را آگاهانه نادیده گرفتیم و آن را شاهد و دلیلی برای درستی صورت گرشاسپ در نظر نگرفتیم؛ زیرا چنانکه پیشتر گفته شد، ثعالبی اساساً همۀ نامهای آغاز شده با «گ» را «ک» ضبط کرده است. در اینجا بر اساس آنچه گفته شد، تحول نام گرشاسپ را از دورۀ باستان تا امروز می توانیم به صورت زیر نشان دهیم:
Kərəsāspa-> Kirsāsp> Kirešāsp> Kiršāsp>Karšāsp>Garšāsp> Garšāsb
     
2) گَرسیوز(برادر افراسیاب که با دسیسه­ چینی او سیاوخش کشته شد). چنانکه دیدیم یوستی و نولدکه و به پیروی از آنها خالقی مطلق صورت درست این نام را در شاهنامه برخلاف تلفظ امروزی آن(گرسیوز) و بر اساس صورت پهلوی آن  کرسیوز دانسته اند. این نام در اوستا به صورت   Kərəsasvazdah- (یشتها 19، بند18، 77؛ 17، بند42؛ نیز نک: Bartholomae 1961, p.469-470) و در پهلوی در دو جا به صورت Karsēwaz آمده است: یکی در متن روایت پهلوی(فصل47، بند8)[2] و دیگری در بندهشن(فصل35، بند 17( که در این یکی پاکزاد با اینکه در 5 نسخۀ کتاب حرف آغازی این نام K است، گویا مطابق تلفظ امروزی، آن را Garsēwaz آوانگاری کرده است. با این­همه، از آنجا که صورت اوستایی بخش آغازین این نام، یعنی  Kərəsā(a)s- با صورت اوستایی نام گرشاسپ یکی است و امروزه این نام نیز با g آغازین تلفظ می شود، به احتمال فراوان همان تحول مربوط به گرشاسپ در گرسیوز نیز رخ داده است.
    در این جستار سرِ آن ندارم که دربارۀ تحوّل دو واج k و  g در زبانهای ایرانی و به ویژه در زبان فارسی به بحث بپردازم. در اینجا تنها به ذکر چند مثال از تبدیل «ک» به «گ» بسنده می شود. در المعرّب جوالیقی(ص279) گردن به کَرد معرّب شده است و این شاهد خوبی است در کنار شواهد یاد شده در بالا که «گ» به «ک» نیز معرّب می شده است. همچنین در کتاب الأبنیه، به خط اسدی طوسی پَلگ، به جای پلک(برگ 129پ)، سرگه به جای سرکه(103پ)، شگاف، به جای شکاف(68ر) اشگ به جای اشک(131ر)، شگم به جای شکم(134پ) و شگافتن به جای شکافتن(33ر) به کار رفته است(برای این واژه ها و واژه های دیگر مانند آنها،  نک: صادقی 1388، ص پنجاه و چهار-پنجاه و هفت).
منابع
ابومنصور هروی، موفق بن علی، کتاب الابنیه عن حقایق الادویه، نسخه­برگردان به قطع اصل نسخۀ عکسی، شمارۀ A. F. 340، کتابخانۀ ملّی اتریش(وین)، به خط علی بن احمد اسدی طوسی(کتابت 477)، با مقدّمۀ فارسی و انگلیسی، ایرج افشار و علی اشرف صادقی و دیگران، تهران 1388؛ وین 2009.  
ثعالبی نیشابوری، ابومنصور، تاریخ غررالسیر (غررأخبار ملوک الفرس و سیرهم)، به کوشش . زُتنبرگ، پاریس 1900 (تهران 1963).
جوالیقی، ابی­منصور، المعرّب من الکلام الأعجمی علی حروف المعجم، به کوشش احمد محمد شاکر، تهران، 1966.
حمزه اصفهانی، ابوالحسن، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، بیروت، 1961.
خالقي مطلق ، جلال2001، يادداشت­هاي شاهنامه ،نيويورك ، 1380.
داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گلشاه و متن­های دیگر(بررسی دستنویس م. او29)،آوانویسی و ترجمه از متن پهلوی کتایون مزداپور، تهران، 1378.
دینکرد هفتم، ترجمه و آوانگاری محمدتقی راشد محصّل، تهران، 1389.
روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1369.
زند بهمن یسن، تصحیح متن، آوانویسی، برگردان فارسی و یادداشتها از محمّدتقی راشد محصّل، تهران، 1370.
صادقی، علی­ اشرف، «ویژگی های زبانی الابنیه»، مقدمۀ کتاب الابنیه(نک: ابومنصور هروی)
طبری، محمد بن جریر، کتاب تاریخ الرسل والملوک، به کوشش یان دوخویه و دیگران، لایدن، 1897-1901.
فردوسی، ، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی )، 1366-1386/1981-2007؛ ، تهران، 1386.
نولدکه، تئودور، حماسۀ ملّی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، 1357.
وزیدگیهای زادسپرم، تصحیح متن، آوانویسی و ترجمه از محمد­تقی راشد محصّل، تهران، 1385.
Anthologie de Zādspram, ed: Ph. Gignoux et A. Tafazzoli, Studia Iranica, Cahier
13, Paris, 1993.
Avesta. Die heiligen Bücher der Parsen, ed. K. F. Geldner, 3 vols. in 1, Stuttgart,
1886-95(reprint: Tehran, 2004 ).
The Bûndahishn, Being a Facsimile of the TD Manuscript No. 2, ed. T. D. Anklesaria, Bombay, 1908.
Bundahišn: Zoroastrische Kosmogonie und Kosmologie, Kritische Edition von F. Pakzad, Tehran, 2005.
Nöldeke, Th., 1920, Das iranische Nationalepos, Berlin and Leipzig.
Nyberg, H.S. 1933, “ La Legende de Keresāspa”, Oriental Studies in Honour of C. E. Pavry , Upsala.
Encyclopaedia Iranica, ed. By E.Yarshater, London & New York, 2001.
The Pahlavi Rivâyat Accompanying the Dâdestân î Dînîg, ed. E. B. N. Dhabhar, Bombay, 1913.  
The Pahlavi Rivāyat Accompanying the Dādestān ī Dēnīg, ed. and trans. A. V. Williams, 2 vols., Copenhagen, 1990.
Wolf, F. 1965, Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim (reprint: Tehran, 1998).
Yusti, J. 1963, Iranisches Namenbuch, Hildesheim (reprint: Tehran, 2004).
Zaehner, R.C., 1955, Zurvan:  A Zoroastrian Dilemma, Oxford.



[1] . برای ترجمۀ انگلیسی ویلیامز از این بخش، نک:,vol. I, pp. 39-43 The Pahlavi Rivāyat؛ ترجمۀ فارسی، ص29-32.
[2] . برای ترجمۀ انگلیسی ویلیامز ، نک: ,vol. II, p. 77 The Pahlavi Rivāyat؛ ترجمۀ فارسی، ص 57.
تصویر: استاد اسماعیل سعادت، استاد سلیم نیساری و استاد عبدالمحمد آیتی
ادامه مطلب ...