اندر باب ضبطهای حافظانه و فردوسی وار

بسیار شنیده ایم در مباحث حافظ شناسی و شاهنامه شناسی و سعدی شناسی که هنگام بحث دربارۀ دو (یا بیشتر)ضبط نسخه ها، می گویند چه بسا هردو ضبط کار خود شاعر باشد. مثلاً حافظ نخست گفته است: «کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز» و بعد، این شعر را در زمان دیگری برای کس دیگری که خوانده یا نوشته، گفته است: «کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز». یا اینکه جناب سعدی شیراز یک بار سروده است: «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و بار دیگر «بنی آدم اعضای یک پیکرند». حتی محمد حقوقی دربارۀ شعر حافظ نوشته است:
ادامه مطلب ...

داستان بهرام گور و آزاده

پیرو سخن پیشین دربارۀ دیو سپید، این بار هم نکتۀ جالبی را بازهم دربارۀ ارتباط میان نقاشی های داستانهای شاهنامه و متن داستان به عرض می رسانم. بنا به گزارش شاهنامه بهرام گور کنیزکی رومی و چنگ زن داشت به نام آزاده. روزی در حالیکه آزاده را بر پشت خود، سوار بر هیونی(شتر تیزرو) نشانده بود، به نخچیر رفت. ناگاه دو آهوی نر و ماده نمایان شدند. بهرام به کنیزک گفت کدام یک را می خواهی به تیر بیفکنم. آزاده در پاسخ گفت مردان با آهو نبرد نمی جویند. تو دلیری کن و آهوی ماده را نر کن و نر را ماده. سپس هیون را تیز برانگیز و چون آهو از پیش تو می گریزد، به گوش او تیر بیفکن و چون با پایش گوش خود بخارد، تیری دیگر بیفکن و « سر و پای و گوشش بدوز».
بهرام نخست با تیر دو پیکان شاخهای آهوی نر را از سرش جدا کرد و بدین سان نر را ماده کرد و سپس دو تیر همچون دو شاخ بر سروگاه آهوی ماده نشاند. سپس هیون را سوی جفت دیگر براند و همان دم « سر و گوش و پایش به پیکان بدوخت».
ادامه مطلب ...

ضرورت ثبت هم خوانی ها در تصحیح متن

بنده تا چند روز پیش تصور می کردم در تاریخ تصحیح متون فارسی دکتر خالقی مطلق برای نخستین بار در تصحیح شاهنامه دست به ابتکاری جالب زده و افزون بر ثبت ناهمخوانی های نسخه ها، همخوانی های آنها را نیز ثبت کرده است. اما متوجه شدم که دست کم یک مصحح پیش از ایشان این شیوه را به کار بسته است و آن هلموت ریتّر است در تصحیح کتاب ارجمند سوانح العشّاق (روحش شاد). کسانی که به تصحیح خالقی مطلق از شاهنامه مراجعه کرده اند نیک می دانند که با یک نگاه به پانویس ها می توانند دریابند کدام یک از نسخه ها ی 15گانه ضبط یا ضبطهایی جز متن را دارند و کدام ضبط متن.
به کار بستن این شیوه شاید برای متونی که مصحح از نسخه های کمی استفاده می کند، لازم نباشد، ولی برای متونی که مصحح نسخه های متعددی از آن را مبنای کار خود قرار می دهد، لازم است.
ادامه مطلب ...

دیو سپید سپید نیست

تا آنجا که بنده دیده ام در همۀ نقاشی های قدیم و جدید در ماجرای جنگ رستم با دیو سپید، دیو سپید، سپید نقاشی شده است. من در شگفتم که یکی از این نقاشان محترم این داستان پنجاه بیتی شاهنامه را نخوانده اند؟! آشکارا گفته شده است که این دیو سیاه بوده است و برای این به دیو سپید نامبردار شده که بیچاره فقط موهایش سپید بوده است. بخوانید:
]رستم] به تاریکی اندر یکی کوه دید/سراسر شده چاه ازو ناپدید
به رنگ شبه روی و چون برف موی/جهان پر زپهنای و بالای اوی
سُوی رستم آمد چو کوهی سیاه/ از آهنش ساعد، وُزاهنش کلاه
اگر این شاهد متقن هم پذیرفته نباشد، شاهد دیگر می آوریم: جناب دیو سپید زنی داشته سپید و نورانی دختر شاه مازندران و پسری داشته به نام شبرنگ که در شبرنگ نامه چون قیر وصف شده است. چکیدۀ بیتهای آغازین شبرنگ نامه چنین است:

ادامه مطلب ...

بنی آدم اعضای یکدیگرند یا یک پیکرند؟ (تکمله)

درشمارۀ 46 گزارش میراث(مرداد و شهریور 1390) آقای سیدعبدالرضا موسوی در جستار «در حاشیۀ بیتی» دربارۀ بیت معروف سعدی، بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند، صورت بنی آدم اعضای یک پیکرند را «اصح و اشرف» دانست و نوشت: «اولاً در حدیث کمثل الجسد آمده است. در ثانی اساساً بیت به شکل اصلی حامل تعبیر مستهجنی می تواند بود. یعنی با عرض معذرت، این یکی به مثابه فلان عضو آن دیگری است(حال این عضو می تواند عضو اسفل یا اعلی باشد) و آن دیگری به مثابه بهمان عضو این یکی» (ص45). در شمارۀ بعدی گزارش میراث بنده دربارۀ این بیت و ضبطهای یکدیگرند و یک پیکرند بحث کردم و نتیجه گرفتم که نه خیر همان یکدیگرند درست است و یک پیکرند اصلاً در نسخه ها نیامده است.
ادامه مطلب ...

فرهنگ جامع زبان فارسی

سه چهار ماه پیش جلد اول فرهنگ جامع زبان فارسی (شامل حرف آ)، نزدیک به 1200 صفحه، زیر نظر دکتر علی اشرف صادقی از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد. از آنجا که بنده از همان آغاز کار، افتخار همکاری با استاد عزیزم را داشتم حق ندارم دربارۀ این فرهنگ اظهار نظر کنم و چنانکه استاد بارها فرمودند ما در آرزوی این هستیم که متخصصان فرهنگ نویسی این کتاب را نقد کنند تا خطاهایمان را - که در کتابی با این حجم اجتناب ناپذیر است - اصلاح کنیم. اما اگر ناقدی بگوید ما وسایل کوهنوردی را به خوبی آماده کرده ایم از کفش میخ دار و طناب گرفته تا آذوقه و بالاپوش، ولی کوهنوردی نمی دانیم، با وجود استاد علّامه ای چون دکتر صادقی، البته نمی پذیریم. با این همه برای دوستانی که با این فرهنگ آشنا نیستند بنده در زیر امتیازات این فرهنگ را فهرست وار می آورم:
ادامه مطلب ...

بیضایی پژوهشگر

دوستان عزیز سلام
در یکی دو سال گذشته به سبب برخی گرفتاری ها به ویژه درس و مشق دورۀ دکتری کمتر جستاری فراهم آوردم، اما از این پس با کمتر شدن گرفتاری ها، بر آنم که نوشته های بیشتری را در این وبگاه نشر دهم. چندی است که صفحۀ فیسبوک(یا معادل فارسی رخ نامه که به گمانم بد نیست) اینجانب نیز فعال شده است و نوشته های کوتاه را در آنجا نشر می دهم. برای دوستانی که با فیسبوک میانۀ خوبی ندارند، برخی از یادداشتهای مفصل تر را در این وبگاه نیز با عنوان یادداشتهای فیسبوکی می گذارم. نخستین یادداشت را در زیر می خوانید:

بیضایی نازنین، بیضایی دوست داشتنی، بیضایی هنرمند، انسان بزرگ، بیضایی فیلمساز ، بیضایی نمایشنامه نویس، خالق رگبار، مرگ یزدگرد، چریکۀ تارا، این یکی رو ببین، باشو غریبۀ کوچک، سگ کشی، اما بیضایی سوی دیگر هم دارد:
ادامه مطلب ...

راي و رأي

ابوالفضل خطیبی (فرهنگستان زبان و ادب فارسی)
سيد احمدرضا قائم­مقامی (دانشگاه تهران)

در متون منظوم و منثور فارسی دو واژۀ «رای» و «رأی» فراوان به‌کار رفته­اند. «رأی» در عربی یعنی «نظر» و «عقیده» و «تدبیر» و «بصیرت» و «مشاوره» و «حُکم» و «فتوا»، و همین معنی‌ها وارد زبان فارسی نیز شده‌است. «رای» نیز معنی‌هاي متعددی دارد، بدین شرح: «نظر»، «عقیده»، «تدبیر»، «مصلحت»، «قصد» و «آهنگ»، «منظور» و «مقصود»، «هوش»، «خِرَد»، «خواست» و «اراده»، «شیوه» و «روش»، «رسم» و «آیین» و «فرمان». «رای»، چنان‌که در ادامة بحث معلوم خواهد شد، اصالتاً فارسی است، ولی چون «رأی» هم، باز به شرحی که خواهد آمد، بدون همزه تلفظ می‌شده، همیشه به‌دقت نمی­توان گفت کدام‌یک از این معانی فارسی است و کدام عربی. چند فعل مرکّب هم هست که با «رای» ساخته شده‌است، مانند «رای آوردن» به معنی «قصد کردن»، «رای انداختن» به معنی «چاره­جویی کردن»، «رای جستن» به همان معنی، «رای زدن» به معنی‌هاي مختلف و جز آن‌ها. با «رای» چند ترکیب نیز ساخته شده‌است که از آن جمله است:
ادامه مطلب ...

شاهنامۀ بایسُنقُری

شاهنامۀ بایسُنقُری، از نفیس­ترین شاهنامه­های مصوّر که به دستور غیاث­الدین بهادرخان بایسنقر(حک: 803-837ق) پسر شاهرخ و نوادۀ تیمور  و به کوشش زبده­ترین هنرمندان آن دوران در هرات فراهم شد. تهیۀ این نسخه در سال 829ق/1426م آغاز و در 5 جمادی الاول سال 832 /30 ژانویۀ سال 1430م به پایان رسید. این نسخه دارای 346 برگ به خط نستعلیق به قلم جعفربن علی تبریزی ، معروف به جعفر بایسنقری ، شاگرد خواجه میر علی تبریزی و قطع سلطانی نوشته شده و دارای یک مقدمۀ منثور و 22تصویر نفیس است.
ادامه مطلب ...

اگر تندبادی برآید ز کُنج

داستان رستم و سهراب با بیت زیر آغاز می شود:
اگر تندبادی برآید ز کنج/ به خاک افکند نارسیده­ترنج
صورت کنج در مصراع یکم این بیت تا کنون بحثهای بسیاری را برانگیخته است و به تازگی استاد فتح­الله مجتبایی نیز به این بحث وارد شده و نظری کاملاً متفاوت پیش کشیده­اند. با اینکه نظرات گوناگون در بارۀ ضبط و معنی این واژه در جستار دکتر مجتبایی و استادان دیگر آمده است، در اینجا شایسته است - ولو بسیار کوتاه- به آنها اشاره کنم. مهمترین اشکالی که از سالیان پیش استادان بزرگ ما چون مجتبی مینوی و ماهیار نوابی و اکنون استاد مجتبایی بر این بیت وارد دانسته اند، این است که در این بیت کُنج اسم معرفه است، در حالی که باید اسم نکره و به صورت کُنجی می آمد. از این رو کوشش بر این بود که خوانش و معنی دیگری برای این واژه بیابند به شرح زیر:
ادامه مطلب ...