ز گفتار ویران نگردد جهان

نگارندۀ این سطور این روزها مدام این بیت شاهنامه را که از زبان خسرو انوشیروان گفته شده است، زیر لب زمزمه می­کند:
زگفتار ویران نگردد جهان / بگو آنچ رایت بود در نهان
این بیتِ طلایی در بخش توقیعات انوشیروان آمده است(تصحیح نگارنده و دکتر خالقی مطلق، ص389-409). واژۀ عربی توقیع معانی مختلفی دارد که در شاهنامه در دو معنی به کار رفته است: یکی مهر یا امضای شاهان یا مقامات عالی­رتبه بر روی نامه­ها و فرمانها که تنها در بیت زیر آمده است(هشتم 246/ 3223 ):
چو آن نامه نزديك قيصر رسيد نگه كرد و توقيع پرويز ديد
دوم کلمات قصار شاهان یا بزرگان در پاسخ به پرسشها، دادخواهی­ها و اعتراضها که ممکن بود به صورت شفاهی یا کتبی از سوی هر کسی طرح شود. در سراسر این بخش از شاهنامه توقیع در معنی دوم به کار رفته است.این توقیعات چنانکه در شاهنامه دیده میشود، معمولاً نکته­های حکمت­آمیزی را در بر داشت. از این رو می­توان آنها را در زمرۀ اندرزنامه­ها طبقه­بندی کرد. برابر پهلوی توقیع، هرچند در متون بازمانده از پهلوی نیامده، به احتمال فراوان دستینگ(Dastīnag) بوده است؛ چه، در کهنترین اشعار بازماندۀ فارسی و فرهنگها دستینه معادل توقیع آمده است(← لغت فرس، چاپ اقبال، 499: ذیل دستینه). این توقیعات شاید در اصل برخی قوانین کشورداری در زمان ساسانیان بوده که تدوین گشته و به امضای پادشاه رسیده بوده، سپس در ادبیات پهلوی همین قوانین را به صورت پرسش و پاسخ درآورده­ و برخی اندرزها را نیز بدان افزوده­اند تا اینکه به صورت یک نوع(ژانر) ادبی معروف شده است.
در این بخش بیتهای نغزی دیده می­شود که بیت موردِ نظر یکی از آنهاست. در اینجا شایسته است در بارۀ این بیت و توقیعی که این بیت را دارد(هفتم 402)، توضیح کوتاهی بیاورم.
بپرسيد موبد که شاهِ زمين/ سخن راند ازپادشاهي و دين:
که بي دين جهان بِه که بي پادشا/ خردمند باشد بر اين بر گوا
چنين داد پاسخ که گفتم همين/ شنيد اين سخن مردمِ پاک‌دين
جهان‌دار بي‌دين جهان را نديد/ مگر هرکسي دينِ ديگر گزيد
يکي بت‌پرست و يکي پاک‌دين/ يکي گفت نفرين بِهْ از آفرين
زِ گفتار ويران نگردد جهان/ بگو آنچ رايت بُوَد در نهان
هرآن‌گه که شد تخت بي پادشا/ خردمندي و دين نيارد بها
موبد سخنی از انوشیروان را که جهان بی­دین بهتر از جهان بی-پادشاه باشد به یاد او می­آورد و می­خواهد که تفسیر آن را بشنود. انوشیروان در برابر متولّی دین تأیید می­کند که آری آن، سخن خودِ اوست. در بیتهای بعدی توضیح می­دهد که جهانِ بی­دین معنی ندارد و به هر حال مردم جهان هر یک دینی دارند (در مصراع دوم بیت4 «مگر» قید تأکید است به معنی به­درستی، همانا). در بیت بعدی، دو نمونه می­آورد: بت­پرست و پاک­دین که از نگاه او بدترین و بهترین دینهاست و مرادِ او دینهای مختلف است با شعارهای مختلف. شاه­بیت این بخش بیتِ بعدی است. انوشیروان در برابر موبد که طبعاً تنها دین زردشتی(پاک­دینی) را بر­حق می­داند و دینهای دیگر را بر باطل، دینهای مختلف را رسمیّت می­بخشد. می­گوید صرفاً به سبب گفتار و سخن و حرف و به بیان دیگر ابراز عقیده، ولو آنکه از نگاه ما درست نباشد و حتّی «نفرین»باشد، جهان ویران نمی­گردد و مردم جهان آسیب نمی­بینند. پس آنچه دلِ تنگت می­خواهد بگو! و هر اندیشه و عقیده­ای که در نهانگاه توست و به هر علتی توان ابراز آن را نداشتی، بی­آنکه بترسی، ابراز کن! گویا برای موبد، این سخنِ انوشیروان « که بی­دین جهان به که بی­پادشا» دشوار آمده است. انوشیروان با تیزبینی توضیح می­دهد که من می­دانم که « جهاندار بی­دین جهان را ندید»، ولی فرض محال که محال نیست، اگر فرض کنیم که جهان بی­دین وجود داشته باشد، این جهان بی­دین بهتر از آنکه جهان بدون فرمانروا باشد. در بیت پایانی توضیح می­دهد که اگر فرمانروایی نباشد و نظم و قانون و امنیت برقرار نباشد، چگونه می­توان دین­دار بود و عقیدۀ خود را ابراز و بدان عمل کرد؟!
پس با گفتار، هرچه باشد و هر عقیده­ای که باشد، بت­پرستی تا دین­داری و هر دینی که باشد، جهان ویران نمی­گردد. عکس آن نیز درست است. جهان با تعصّب و و اصرار بر اینکه فقط دینی یا عقیده­ای که من بدان معتقدم درست است و هیچ دین و عقیدۀ دیگری نباید ترویج گردد، ویران می­گردد. بنابراین از نگاه خسرو انوشیروان درست است که دین زردشتی دین رسمی دسنگاه ساسانی است، ولی پیروان ادیان دیگر نیز آزادند دین خودشان را داشته باشند و مهمتر آنکه عقیدۀ خود را ابراز کنند و دستگاه دیانت رسمی نباید متعرّض آنان شود. آنچه سبب ویرانی جهان می­شود این است که تو شمشیر از نیام برکشی و مخالفان دینی خود را به صرف آنکه پیرو دین یا عقیدۀ دیگری هستند،محدود کنی، به بند افکنی یا بکشی. جهان با عمل ویران می­گردد نه با فکر. پس تا زمانی که دین و عقیدۀ خود را ابراز و ترویج می­کنی، آزادی، ولی زمانی که دین و عقیدۀ خود را با زور تحمیل کنی، جهان ویران می­گردد. بنا به گزارشهای دوست و دشمن به­ویژه مورخان رمی در زمان انوشیروان پیروان دینهای دیگر خاصّه مسیحیّت آزاد بودند و چندان محدودیّت نداشتند. یکی از زنان انوشیروان مسیحی بود و پسر همین زن به نام نوشزاد مسیحی شده بود. انوشیروان در کارنامه­اش سخنی دارد که بیت مورد نظر را نیک تأیید می­کند: «هرگز هیچ­کس را برای مذهب یا منشأ متفاوتی که داشت از خود نراندیم»(بنگرید به: ویزه­هوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمۀ مرتضی ثاقب­فر، انتشارات ققنوس، ص263). باز هم می­خوانیم: ز گفتار ویران نگردد جهان.
ادامه مطلب ...

ویرایش علمی یا ویرایش دلبخواهی؟




گفتگو، چاپ شده در دوهفته نامه امرداد،سال دهم شماره 212، شنبه 24 امردادماه 1388.



ویرایش علمی یا ویرایش دلبخواهی؟
(درباره‌ي شاهنامه‌ي دكتر جنيدي)
شهداد حیدری.

انتشار شاهنامه‌ی دکتر جنیدی در اردیبهشت ماه امسال، گفت‌وگوهايي برانگیخت که شاید در پژوهش‌های شاهنامه‌شناسی و ادبی، کمتر همانندی برای آن بتوان یافت. نقدها و داوری‌ها از آن رو بود که دکتر جنیدی نيمي از بیت‌های شاهنامه (نزدیک به 2000 بیت از بخش اسکندر و همه‌ی ستایش‌های محمود غزنوی و بیت‌های بسیار دیگر )را بر پایه‌ي 26 سنجه‌ی پیشگفتار خود (در 460 رویه)، از شاهنامه برچیده‌اند. رها کردن بسياري از واژه‌های تازي شاهنامه نیز بخشی از شیوه‌ی ويرايش دکتر جنیدی است؛ افزون بر این‌که دریافت دلبخواهانه‌ي ویرایشگر از ریشه‌یابی واژه‌های شاهنامه، ‌به ناديده گرفتن بیت‌های فراوان دیگری انجامیده است. گفت‌وگوها و خرده‌گیری‌ها هنگامی دامنه‌دارتر شد که دکتر جنیدی، شاهنامه‌ی خالقی مطلق را نه «ویرایش»، بلکه «گردآوری» دستنویس‌ها دانست. این سخن به گوش دوستداران شاهنامه‌ی دکتر خالقی گران‌ آمد و آن را نشانه‌ی نادرستی راهی دانستند که او در ویرایش شاهنامه برگزیده است.
نخستین نقد از کار جنیدی را ابوالفضل خطیبی منتشر کرد. پیدا بود که پشتوانه‌ی علمی و روش‌مندی دانشورانه‌ی خطیبی، که نمونه‌اش را در ویرایش جلد هفتم شاهنامه و همکاری با خالقی مطلق می‌توان دید، بر اهمیت داوری او می‌افزود.
خطیبی در گفتاری به نام «تصوری دیگر از شاهنامه»، که نخست در وب‌گاه شخصی خطبیی (a-khatibi.blogspot.com) دیده شد و چكيده‌اي از آن در روزنامه‌ي اعتماد ملی به چاپ رسید، کار جنیدی را از آن‌‌رو که «در آن اصول بدیهی و پذیرفته شده‌ی تصحیح متون» نادیده گرفته شده است، غیرعلمی و آن را «بازتاب تصور شخصی دکتر جنیدی از شاهنامه» شناساند.
این داوری تند البته‌ بی‌ پاسخ نماند و یکی از همراهان دکتر جنیدی را برانگیخت تا در جستاری درازدامن، ویژگی‌های شاهنامه‌ی او را برشمارد و آن را برتر از ویرایش‌های دیگر بپندارد. آن نوشته پیش از آن‌که پاسخ علمی به انتقادهای خطیبی باشد، پا فشاری و ستیزی از سر شیفتگی بود.
از آن سو، کسانی دیگر نیز به نقد یا جانبداری از ویرایش دکتر جنیدی برخاستند که حتی آوردن سیاهه‌ای از نام آنها نیز دشوار است. اما یادداشت جلیل دوستخواه، که در آن داوری دکتر جنیدی درباره‌ی شاهنامه خالقی مطلق را «ستیزه‌گری» دانسته بود، پای دکتر جنیدی را هم به این گفت‌وگوها کشاند و او را که تا این زمان از نقدها و پاسخ‌ها دوری گزیده بود، واداشت در نامه‌ای گله‌گزارانه، پاسخ برخی از خرده‌گیران خود را بدهد. اما آن‌چه هواخواهان شاهنامه‌ی جنیدی را شگفت‌زده کرد، آن بود که دوستخواه در آغاز سخن خود نوشته بود که شاهنامه‌ی نشر داده‌ی جنیدی را ندیده است. از همین رو بود که دکتر جنیدی، سرزنش‌وار، در پاسخ او نوشت: «از شما دور است که درباره‌ی شاهنامه‌ی ویرایش شده‌ی من ندیده داوری کنید». اما اين گله‌گزاري، بي‌مورد بود. دوستخواه داوريي درباره‌ي شاهنامه‌ي جنيدي نكرده بود تا سزاوار سرزنش باشد. تنها برداشت او از دستاورد خالقي مطلق را ناروا دانسته بود. از همين رو، ناگزير شد در گفتاري به نام «گفتمان فرهيخته‌ي انتقادي يا هياهو و جنجال و دشنام پراكني»، در پاسخ آن نكوهش‌ها بنويسد: «نه خود آقاي جنيدي و نه قائم‌مقامان او متن نوشته‌ي من را به درستي نخوانده‌اند و آن را به اشتباه، داوري من درباره‌ي شاهنامه‌ي نشر داده‌ي او وانموده‌اند و بر اين بنياد سست و نادرست، به من تاخته‌اند كه گويا درباره‌ي كتابي كه آن را نديده و نخوانده‌ام، سخن گفته‌ام ... من نوشته بودم: چون هنوز شاهنامه‌ي نشر داده‌ي آقاي جنيدي را نديده و برنرسيده‌ام، به خود اجازه نمي‌دهم كه در نقد آن سخني بگويم. از اين آشكارتر چه مي‌توانستم بگويم؟ اما آقايان اين يادآوري روشمندانه‌ي مرا يك‌سره ناديده گرفته‌اند تا بتوانند تهمت و تسخر بزنند و طلب‌كاري كنند.»
داوری‌ها همچنان ادامه داشت. انتشار نوشتار دیگری از خطیبی با عنوان طنزآمیزِ «آقای ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه را باید به زبان‌ ما می‌سرودید!» در پاسخ به کسانی که انتقادهای او را برنتابیده بودند، تندگویی و پرخاش کسانی را برانگیخت که می‌خواستند او را وادار به سکوت کنند و پندارهایی از این دست را پیش می‌کشیدند که خرد‌ه‌گیران شاهنامه‌ی جنیدی در پی آوازه و شهرت‌اند!
کار به کشمکش‌های روزنامه‌ای هم کشید و حسین شهیدی مازندرانی به هواخواهی از کار دکتر جنیدی برخاست و ضبط پاره‌ای از واژه‌های شاهنامه‌ی او را برتر از چاپ‌های دیگر دانست. آن گفتار هم پاسخی از سوی خطیبی در پی داشت و او در نوشته‌ای در وب‌گاه شخصی خود با عنوان «باز هم درباره‌ی شاهنامه‌ي ویرایش فریدون جنیدی» با اشاره به بخشی از شعر شاملو، نوشت: «همچنان در حسرت پاسخی علمی دوره می‌کنم روز را و شب را، هنوز را!»
به هر روی، رویه‌ي شاهنامه‌ی امرداد اندکی دیرتر به بررسی شاهنامه‌ی‌ دکتر جنیدی می‌پردازد چرا كه در آن هنگامه‌ي درافتادن‌ها و كشمكش‌ها، کمتر زمانی برای داوري سنجیده درباره‌ی شیوه‌ی ویرایش دکتر جنیدی به‌دست می‌آمد. اکنون که گفت‌وگوها اندکی كاستي گرفته است، نخست از آقای ابوالفضل خطیبی پرسيديم که چرا شیوه‌ي گزارش و ویرایش شاهنامه‌ی جنیدی را نمی‌پسندند و آن را به دور از روش‌مندی علمی نمي‌دانند. خطيبي در پاسخ به پرسش ما گفت:
«نزدیک به 200 سال پیش که ویرایش شاهنامه در غرب آغاز شد، تاکنون،‌ هر ویرایشگری برای ويرايش شاهنامه معیارها و روش‌‌های پذیرفته‌شده‌ای داشته است. برای نمونه، «ژول مول» در پيشگفتارش توضیح می‌دهد که بر پایه‌ی 30 نسخه‌ای که در دست داشته است، شاهنامه را ويرايش کرده است. هر چند می‌دانیم که اساس کار او نسخه‌ی کتابخانه‌ي‌ پاریس است، اما برخی نسخه‌های دیگر را هم دیده است.
دانشمندان شوروی، یا دکتر خالقی مطلق هم نوشته‌اند که چه معیار و شیوه‌ای در ويرايش شاهنامه داشته‌اند. دکتر خالقی مطلق نسخه‌ي فلورانس را اساس كار گذاشته و نوشته است که چرا این دستنویس باید پایه‌ي ویرایش شاهنامه باشد. شاهنامه‌شناسان دیگر هم به همین‌گونه شیوه و روش خود را نوشته‌اند. اما آقای جنیدی، در ویرایش شاهنامه، هیچ‌کدام از معیارهای ويرايش را، که به هر روي پیشینه‌ای 200 ساله دارد، نپذیرفته‌اند و ويرايشي بر پایه‌ي پندارهای شخصی خود به‌دست داده‌اند. من روش ایشان را نه در کتابی دیده‌ام، نه از کسی شنیده‌ام و نه آن را علمی می‌دانم. روش‌های ایشان در ویرایش شاهنامه بسیار شگفت‌انگیز، به دور از منطق و گاه با یکدیگر متناقض است. از یک سو زبان پهلوی را معیاری برای ویرایش متن می‌داند و هر جا واژه‌ای در زبان پهلوی به یک معنا به‌کار رفته است،‌ اما در متن شاهنامه معنای دیگری دارد، بیت‌هایی را که آن واژه‌ها را دارد، افزوده دانسته‌اند و از سوی دیگر چنان‌چه متن شاهنامه از ديد دستوری با هنجارهای فارسی امروز هم‌خوانی نداشته است، افزوده‌ی رونویس‌کنندگان و کاتبان شاهنامه پنداشته‌اند. چگونه ما می‌توانیم از یک سو معیار افزوده بودن یا نبودن بیت‌ها را زبان پهلوی بگیریم و از سوی دیگر زبان فارسی امروز؟ آیا این تناقض نیست؟
من در نقدی که بر شاهنامه‌ي آقای جنیدی نوشته‌ام،‌ و در «وب‌گاهم» هست، نمونه‌های گوناگونی آورده‌ام. یکی این‌که ایشان هر جا در بیتی واژه‌ی «او» برای غیرجاندار به کار رفته است، آن را افزوده‌ی رونویس‌کنندگان دانسته‌اند. درست است که امروزه، برای نمونه، به سنگ «او» نمی‌گوییم و «آن» می‌گوییم، اما در زبان فارسی گذشته و در شاهنامه،‌ نمونه‌های فراوانی می‌توان برشمرد که بارها و بارها برای غیرجانداران «او» هم به کار رفته است و نمی‌توان آن را افزوده دانست. یک نمونه‌ی دیگر نشانه‌ی مفعولی «را» است. در زبان فارسی كهن، چنان‌که نوشته‌هاي دوران فردوسی نشان می‌دهند، در بسیاری جاها نشانه‌ي مفعولی «را» به‌کار نمی‌رفته است. نمونه‌هایش را در کتاب «سبک‌شناسی» بهار می‌توانید ببینید. در آنجا نمونه‌های فراوانی آورده شده است که در نوشته‌های کهن، بسیار پیش آمده است که نشانه‌ی مفعولی «را» به‌کار نبرده‌اند. در شاهنامه هم فراوان است. آقای جنیدی بیت‌های شاهنامه را با زبان فارسی امروز سنجیده و هر جا دیده‌اند که این نشانه به‌كار نرفته است، گفته‌اند که آن بیت‌ها افزوده‌ی رونویس‌کنندگان است و از فردوسی نیست.
واژه‌ی «برنا» هم یک نمونه‌ی دیگر است. آقای جنیدی گفته‌اند که واژه‌ی «برنا» در زبان پهلوی به کودک 5 تا 10 ساله گفته می‌شده است. پس هر جا که در شاهنامه چنین معنی نمی‌دهد، آن بیت‌ها افزوده است! آقای حسین شهیدی مازندرانی هم در تایید آقای جنیدی و رد انتقادهای من، همین را گفته‌اند. اما می‌دانیم که در شاهنامه، برنا به معنی جوان است و در برابر پیر می‌آید.
درست است که زبان پهلوی با زبان فارسی همسانی‌هایی دارد، اما اختلاف آن دو زبان هم، چه در بخش واژه‌ها و چه در بخش دستور زبان، بسیار زیاد است. هیچ دلیلی نيست که ما بگوییم که چون در زبان پهلوی واژه‌ی برنا به کودک 5 تا 10 ساله گفته می‌شده است، پس باید در زبان فارسی و شاهنامه هم به همین معنی به کار رفته باشد.
نمونه‌های دیگر هم هست که در نقدم آورده‌ام و می‌توانید در وب‌گاهم ببینید. به هر روي، با همین معیارهای سطحی و غیرعلمی است که آقای جنیدی نیمی از شاهنامه را سروده‌ی فردوسی نمی‌دانند.»
دکتر جنیدی در پيشگفتار شاهنامه‌ي نشرداده‌ي خود از دستنویسی به نام «شاهنامه‌ي سپاهان» نام برده‌اند و گفته‌اند که افزون بر این دستنویس، از نسخه‌بدل‌های شاهنامه‌ي دکتر خالقی هم بهره برده‌اند. جنيدي در گفت‌وگويي با اشاره به اين دستنويس گفته‌اند: «در ويرايش شاهنامه از نسخه‌ي كهني استفاده كرده‌ام كه از جنگ بيژن و هومان تا آخر شاهنامه را در بر دارد، دو صفحه‌ي آخر آن پاره شده است و تاريخ ندارد اما از نظر نسخه‌شناسي به گمان من قديمي‌ترين شاهنامه‌ي موجود در جهان است.» (گفت‌وگوي دكتر جنيدي با فصلنامه‌ي بهار ادب – شماره اول – پائيز 1387). اما تا كنون كسي شاهنامه‌ي سپاهان آقاي جنيدي را نديده است. از خطيبي پرسيديم آیا شما دستنویس سپاهان را می‌شناسید؟ آيا اين دستنويس آن اندازه ارزش دارد که پایه‌ي ویرایش شاهنامه باشد؟ او گفت:
«هر ويرايشگري از هر دستنویسی که بهره مي‌برد، در پيشگفتار یا در مقاله‌ای ویژگی‌های آن را توضیح می‌دهد. برای نمونه، دکتر خالقی مطلق هنگامی که نسخه‌ي فلورانس را پايه‌‌ي ویرایش خود قرار داد، در مقاله‌هايي ویژگی‌های زبانی، تاریخی، ارزش و شیوه‌ي نگارش آن را بررسی کرد. دیگران هم همین کار را کرده‌اند. اكنون که آقای جنیدی نسخه‌ی سپاهان را اساس کار خودش گذاشته است، چرا نباید در پیشگفتارش درباره‌ی این نسخه توضیح بدهد؟ خواننده‌ی علاقه‌مند به شاهنامه چه آگاهی از نسخه‌ی سپاهان دارد؟ واقعیت این است که ما درباره‌ی این نسخه چیزی نمی‌دانیم، چون در دسترس ما نیست. من تنها توانسته‌ام جاهایی که ایشان در زیرنویس‌ها به نسخه‌ی سپاهان اشاره می‌کند و می‌گوید که ضبط متن بر پایه‌ي دستنویس سپاهان است، همه را گردآوری کنم. اینها را بررسی کرد‌ه‌ام و در آینده منتشر می‌کنم. تنها کاری که می‌توانیم بکنیم همین است. چون نسخه در دست ایشان است و نه در جایی منتشر کرده‌اند و نه ارزیابیي از آن به‌دست داده‌اند. در اینجا تنها این نکته را می توانم بگویم که بنا به بررسی‌های بنده، این نسخه در ویرایش شاهنامه اهمیت چندانی ندارد.»
گفتيم اما آقاي جنيدي اين دستنويس را کهن‌ترین دستنویس شاهنامه‌ي جهان دانسته‌اند. خطيبي گفت :
آقای جنیدی بر چه پايه‌اي می‌گویند این نسخه کهن‌ترین نسخه‌ي شاهنامه است؟ این نسخه تاریخ که ندارد. آیا ایشان نسخه‌شناس هستند؟ اگر آقای جنیدی این نسخه را اساس ویرایش خود كرده‌اند، دست کم در پیشگفتار خود چند نمونه از ضبط‌های مهم و تعیین‌کننده‌ي این نسخه را یادآور می‌شدند تا بر پايه‌ي آن بنده‌ي دوستدار شاهنامه دريابم که اهمیت این نسخه چه‌اندازه است.
به گمان من حتا آقای جنیدی نمی‌دانند این‌که در ویرایش یک نوشته‌ي کهن یک نسخه پايه‌ي ویرایش قرار می‌گیرد، یعنی چه! به هر روي، ویرایش متن راه و روشی دارد. هر ويرايشگري نسخه‌ها را بررسی می‌کند واهمیت هر یک را برمی‌شمارد و آشکارا می‌گوید که کدام‌یک از این نسخه‌ها را اساس ویرایش خود كرده است. براي نمونه، در چاپ مسکو، پايه‌ي ویرایش نسخه‌ي موزه‌ي بریتانیاست به تاریخ 675 یا در ویرایش خالقی مطلق، پايه‌ي ویرایش نسخه‌ي فلورانس است به تاریخ 614، اما شما شاهنامه‌ی ایشان را ببینید، تصویر نسخه‌های چاپی چند شاهنامه، همانند چاپ مسکو یا شاهنامه‌ي امیرکبیر را آورده‌اند و در حاشیه‌ي صفحاتش ویرایش‌هایی انجام داده‌اند. از دید من، ویرایش متن بر پایه‌ي نسخه‌های چاپی کاری بیهوده و نادرست و غیرعلمی است، آن هم درباره‌ی متنی همانند شاهنامه. شما تاکنون دیده‌اید که برای ویرایش شاهنامه از نسخه‌های چاپ شده بهره بگيرند؟ آقای جنیدی دست به انتخاب زیرنویس‌های چاپ خالقی مطلق هم زده‌اند. اما گزینش ایشان براساس کدام معیار است؟»
دكتر جنيدي برپايه‌ي 26 سنجه‌اي كه در پيشگفتار خود برشمرده‌اند، دست به ويرايش شاهنامه زده‌اند . هنگامي‌كه با آقاي خطيبي در ميان گذاشتيم كه دكترجنيدي بر پایه‌ي دانش خود و سنجه‌هاي پيشگفتارشان شاهنامه را ویرایش کرده‌اند، با شگفتي گفت:
«دانش خودشان؟ من نمی‌فهمم! کسی را هم نمی‌شناسم متنی را این‌گونه ویرایش کند و آن متن ارزش و اعتبار داشته باشد. بله، هر کس می‌تواند بر پایه‌ي ذوق و پسند خودش متنی را چاپ کند اما این‌که آن متن علمی باشد و در نزد دیگران جایی باز کند، داستان دیگری است.»
مي‌دانيم كه خالقی مطلق و همکاران‌ او، ابوالفضل خطيبي و محمود اميد سالار، با باریک بینی بسیار شاهنامه را ویرایش کرده‌اند و همه‌ی نسخه‌بدل‌ها را در پانویس آورده‌اند. پرسشي كه در اينجا پيش مي‌آيد اين است كه به‌راستي ويرايشگران ديگر چه نيازي به دوباره دیدن دستنویس‌ها دارند؟ آیا نمي‌توان از همان نسخه‌بدل‌های چاپ خالقی مطلق بهره جست و بر پایه‌ي دریافت‌های تازه، ویرایش دیگری از شاهنامه به‌دست داد؟ خطيبي به ما مي گويد:
«پرسش‌ خوبی است. اشکالی در این کار نمی‌بینم. اما بپذیرید که راه برای سوء‌استفاده‌های فراوانی هم باز خواهد شد. همانند کاری که آقای جنیدی کرده‌اند. ایشان دستنویس‌های دکتر خالقی را ندیده‌اند و هیچ‌گاه دنبال نسخه‌ها نرفته‌اند. تنها شاید نسخه‌ی فلورانس را که چاپ شده است، دیده باشند. استناد ایشان به نسخه‌بدل‌های دکتر خالقی است. همان‌گونه که پیش‌تر گفتم، سنجه و روشی هم در به‌كارگيري این نسخه‌بدل‌ها به‌دست نداده‌اند. یک سری زیر نویس‌های چاپ خالقی را در متن آورده‌اند و یک سری از نسخه‌بدل‌های چاپ‌های دیگر را نیز، بدون هیچ نظم و معیار و چهارچوب علمی.
اما آن‌چه که شما گفتید، بله، خردپذیر و منطقی است که کسی بر پایه‌ي نسخه بدل‌های چاپ دكتر خالقي، يا هر ويرايش ديگري، به دريافت‌هاي تازه‌اي برسد و از ديد علمي ثابت كند كه آن‌چه در پاورقي آمده است و در بین نسخه‌بدل‌ها، درست‌تر از آن چیزی است که در متن آورده شده است. این راه باز است. دکتر خالقی هم همین را از دیگران می‌خواهند. پیش‌تر هم چنین کاری انجام شده است. در اين‌باره گفت‌وگويي نيست اما باید چهارچوب‌های علمی را در نظر گرفت.
چند سال پیش، زنده‌‌یاد دکتر شاپور شهبازی چنین کاری کرد. او در نقدی که در مجله‌ی «ایران شناسي» چاپ شد، نزدیک به 50 نمونه، کمتر یا بیشتر، از نام‌های شاهنامه را بررسی کرد و با دیدن منابع پهلوی و تاریخی و نسخه‌بدل‌ها و متن شاهنامه، به این نتیجه رسید که ضبط پاورقی درست تر از ضبطی است که در متن آمده است. دکتر خالقی به نقد او پاسخ داد و نیمی از پیشنهادهای او را پذیرفت و نیم دیگر را نادرست دانست. کار علمی با نسخه‌بدل‌ها چنين است نه این‌که ما بیايیم بر پایه‌ي سنجه‌های ذوقی و غیرعلمی، ويرايش دیگری از شاهنامه به‌دست دهیم. به گمان من، این نهایت سوء‌استفاده از رنج‌های چندین ساله‌ی دکتر خالقی و همکارانش است. می‌دانید 16-15 دستنویس را بیت به بیت دیدن و کوچک‌ترین اختلاف‌ها را یادداشت کردن و در پاورقی آوردن، چه رنج طاقت‌فرسایی است؟ آن‌وقت ما بیاییم و به سادگی از این رنج سالیان سوء‌استفاده کنیم وبا بهره‌گيري از ضبط‌های پانوشت، ويرايشي دیگر به دور از سنجه‌های علمی منتشر کنیم، آیا چنین کاری درست است؟ باز می‌گویم که من عیبی در این نمی‌بینم که کسانی نسخه‌بدل‌ها را ببینند و به دریافت و برداشت دیگری برسند، اما باید معیارهای علمی کارشان را روشن کنند.»
بخشي از گفت‌وگوهايي كه پس از چاپ و نشر شاهنامه‌ي جنيدي پيش آمد، به داوري دكتر جنیدی درباره‌ي ويريش خالقي مطلق بازمي‌گشت. به‌راستي جنيدي هیچ‌گاه کار دکتر خالقی مطلق را نادیده نگرفته‌ است و همواره ستایشگر او بوده‌است. جنيدي در پيشگفتارش بر ويرايش شاهنامه مي‌نويسد: «كار خالقي مطلق بسيار گسترده است و ارزنده‌ترين كاري است كه تا كنون در زمينه‌ي شناخت شاهنامه به انجام رسيده است و شايسته‌ي بسي ستايش و بزرگداشت و آفرين است. من از ميان ايرانيان بيش از همه از كوشش و نگرش وي برخوردار شده‌ام. پس بيش از همگان سپاسدار وي هستم». اما جنيدي اين را هم بارها بازگو كرده است كه کار خالقی مطلق، گردآوری دستنویس‌هاست نه ویرایش شاهنامه. خطيبي مي‌گويد:
«به گمان من سخنی که ایشان گفته‌اند و شاهنامه‌ی دکتر خالقی را گردآوری دستنویس‌ها دانسته‌اند، نه ویرایش شاهنامه، بزرگ‌ترین جفا و ستم به دکتر خالقی است. چه کسی می‌گوید دکتر خالقی شاهنامه را ویرایش نکرده است؟ این سخن چه معنی دارد؟‌ یعنی می‌فرمایید خالقی نسخه‌بدل‌ها را گردآورده است و چون خودش دانش و صلاحیت گزینش آنها را نداشته است، آنها را چاپ کرده است تا ویراستاران باصلاحیتی چون آقای جنیدی دست به ویرایش متن بزنند؟ بر این مبنا، به زبان بی‌زبانی آقای دکتر خالقی عمله‌ي ویرایش هستند نه ویراستار! دکتر خالقی 15 دستنویس را بررسی کرده و یکی از آنها را پايه‌ي کارش گذاشته است. همه‌ی نسخه‌ها را با هم سنجیده است و بر پایه‌ی سنجه‌های پذیرفته‌شده و آشنایی که با نوشته‌های کهن دارد، متنی علمی به‌دست داده است. مگر ویرایش جز از این است؟ ویرایش یک نوشته‌ي کهن راهی جز این ندارد. پس چرا می‌گویند که خالقی تنها دستنویس‌ها را گردآوری کرده است؟ آن سخن آقای جنیدی جفای آشکار به رنج‌‌های چندین ساله‌ي دکتر خالقی است. آن‌چه در انديشه‌ي آقای جنیدی از ویرایش شاهنامه هست، ویرایش ذوقی و بر پایه‌ي دریافت‌های شخصی و به دور از اصول علمی پذیرفته‌شده‌ی استادان و ایران‌شناسان­ است.» باز از ابوالفضل خطيبي مي‌پرسيم شیوه‌‌ي نگارش برخی از واژه‌های شاهنامه دکتر جنیدی را نادرست دانسته‌اید. برای نمونه آنجایی که واژه‌ی «نعل» را فارسی دانسته‌اند و «نئل» نوشته‌اند و نمونه‌های دیگر. در حالی‌که می‌دانیم شیوه‌ی نگارش یکسانی در میان استادان نيست. خطيبي پاسخ مي‌دهد:
«همین هم نمونه‌ی دیگری است که از ایشان چهارچوب‌های پذیرفته­شده‌ي ویرایش نوشته‌هاي کهن را نادیده گرفته­اند. یکی از معیارهای پذیرفته‌شده همین است که در ویرایش متن نباید نویسش واژه­ها را در نسخه‌ها نادیده گرفت. در کدام دستنویس دیده شده که «نعل» را «نئل» بنویسند؟ یا «طبل» را «تبل»؟ آیا این یک کار خودساخته نیست؟ ویرایشگر حق ندارد دستنویس‌ها را نادیده بگیرد. پایبند نبودن به دستنویس‌ها راه را برای ویرایش‌های ذوقی باز می‌کند. همین است که یکباره بر آن مي‌شوند نیمی از شاهنامه را افزوده و ساختگی بدانند. می‌توان تغییرات را در مقاله‌ای نوشت یا در پیوست‌ها آورد، اما متن باید دست‌نخورده بماند.»
تازه‌ترين نقدي كه بر شاهنامه‌ي جنيدي منتشر شده است، جستار سخن‌سنجانه‌اي است از مجيد ساساني(در تارنماي روزنامك) که نقدهای خطیبی را تایید کرده است. او در نوشته‌اي به نام «ويرايش شاهنامه با روشي نو يا ...»، به بررسي بخش‌هايي از شاهنامه‌ي دكتر جنيدي پرداخته است و با اشاره به حذف‌هاي فراوان جنيدي از داستان «رستم و سهراب»، آورده است: «خوانندگان آگاه مي‌دانند كه ويرايش متن‌هاي كهن، دانشي است خود بسا بر پايه‌ي دانش‌هاي نسخه‌شناسي، زبان‌شناسي تاريخي، تاريخ ادبيات، تاريخ فرهنگ و تمدن ايراني و ... و همچون دانش‌هاي ديگر براي خود سنجه‌ها و آئين‌هاي ويژه‌اي دارد. سوگمندانه در ويرايش استاد جنيدي چيزي كه هيچ جايگاهي ندارد، همين سنجه‌ها و آئين‌هاست.»
و در پايان افزوده است: «بار ديگر مي‌گويم كه اين نامه‌ي ارجمند (شاهنامه‌ي جنيدي) پژوهشي در خور نگرش در پهنه‌ي شاهنامه‌پژوهي است اما به هيچ روي نمي‌توان آن را ويرايش شاهنامه دانست. آن‌چه استاد جنيدي نوشته‌اند، گزيده‌اي است از شاهنامه‌اي كه ايشان دوست مي‌داشتند فردوسي آن‌گونه بسرايد.»
به هر روي، كساني به نوشته‌هاي ابوالفضل خطيبي، كه نخستين داوري درباره‌ي شاهنامه‌ي دكتر جنيدي را او نوشت، پاسخ‌های تند و هیجانی دادند. در پايان از خطيبي پرسيديم آیا هر کسی شایستگی علمی داوری درباره‌ی ویرایش و متن‌شناسی شاهنامه را دارد؟ خطيبي گفت:
«کسی می‌تواند درباره‌ي ویرایش شاهنامه داوری کند که خود با نوشته‌هاي کهن آشنا باشد. زبان فارسی كهن را نیک بداند. فرهنگ و اساطیر ایران را به‌خوبی بشناسد. من خوشحال می‌شدم که خود آقای جنیدی، یا شاگردان و مریدانشان، پاسخی علمی به من می‌دادند. حتا یک مورد از پاسخ‌هایی که نوشته شده‌ است، پایه‌ي علمی ندارد. من در نقدهایم با مثال‌های گوناگون نشان داده‌ام که متن ایشان چه کم و کاستی‌هایی دارد. آنجا نوشته‌ام که حتا بررسی همه‌ی شاهنامه‌ی آقای جنیدی ضرورتی ندارد. بسنده است یک برگ از آن را بخوانید تا دریابید سراپا اشکال است. اگر کسی می‌خواهد پاسخ بدهد، همان یک صفحه‌ای را که من خوانده‌ام، با دلیل و برهان، نشان بدهد که خطا کرده‌ام و برداشتم نادرست است. خود آقای جنیدی به جای این‌که به نقد من پاسخ بدهد، نوشته‌ای از آقای شهیدی مازندرانی را در يكي از روزنامه‌ها آورده‌اند در ستایش از شاهنامه‌ي خودشان. در حالی‌که نوشته‌ي‌ آقای شهیدی هیچ ارتباطی به نقد من ندارد. نقد من در رد شاهنامه‌ي جنيدي است و نوشته‌ي آقای شهیدی در تایید آن. من از کسانی که دلبستگی به شاهنامه‌ي آقای جنیدی دارند، می‌خواهم که با دلیل و برهان سخن بگویند. سخن‌هایشان باید پایه‌ي علمی داشته باشد. اتهام زدن که مشکلی را حل نمی‌کند. ببینید آقایی به نام شاهین پارسی که گمان نمی‌کنم مطلعه‌ي ژرفی در شاهنامه داشته باشد، چون من تا کنون به جز این ناسزانامه در پاسخ به نقدم، از ایشان چیزی در مجلات معتبر و غیرمعتبر نخوانده‌ام(شاید ایشان مقالاتی داشته باشند ولی من ندیده باشم)، در نوشته‌ي خود می‌نویسد: «وی(خطیبی) در چهار بند مسائلی را مطرح کرده که سراپا غرض­ورزانه و بی­اساس است و پاسخ بدانها از سوی صاحب­نظران ادبیات فارسی بایسته است تا روشن گردد که این جوانک جویای نام با چه ترفندهای کودکانه­ای در صدد خودنمایی برآمده است و با پا در کفش بزرگان کردن، تلاش می­‌کند تا خویشتن را به چشم ایرانیان بکشد!» نوجه بفرمایید منتقد ما ناسزا را خود به ما می‌دهد و پاسخ علمی را چون از عهده برنمی‌آید، واگذار می‌کند به صاحب­نظران ادبیات فارسی! یعنی آن صاب­نظران کذایی دیگر زحمت ناسزا گفتن را نکشند ما این کار مهم را کرده­ایم. تنها پاسخ علمی بدهند! تقسیم وظایف بهتر از این نمی­شود! به هر روی، به ديد بنده اگر شاهنامه را به درخت تناور و پرشاخ و برگی مانند کنیم، آقای جنیدی این درخت نتاور را با اره، از درازا، به دو نیم کرده است. حالا هر اندازه باغبان دلیل بیاورد که در اصل این درخت بدین شکل بوده است که نیم آن اضافی است، عقل سلیم باور نمی‌کند. یا مانند جاده‌ای است که پیمان­کار بناست آن را آسفالت کند اما مهندس پیمان­کار ما به جای آن‌که سراسر جاده را آسفالت کند، از عرض جاده بخش‌هایی را آسفالت می‌کند و بخش‌هایی را به حال خود(زمین خاکی) وامی­گذارد، حالا هر اندازه مهندس ما دلیل بیاورد که براي نمونه این‌چنين بهتر است و از سرعت خودروها کاسته می‌شود و احیانا با یکدیگر برخورد نمی‌کنند یا چپ نمی‌شوند، کسی باور نمی‌کند.»

ادامه مطلب ...