بزشکِ هِزبر و پلنگان یا به رشکِ هِزبر بَلیکان؟


در داستان رستم و سهراب دو بیت هست که تا کنون بحث‌های بسیاری برانگیخته است. یکی آنجا که  رستم ردِّ رخش را می گیرد:
چو نزدیک شهر سَمَنگان رسید / خبر زو به شیر و پلنگان رسید (ج2، ص120، ب29)
دیگری آنجا که تهمینه در خوابگاه رستم، خود را چنین معرفی می کند:
یکی دخت شاه سَمَنگان منم / بزشک هِزبر و پلنگان منم (ج2، ص122، ب62)
دربارۀ بیت دوم تفسیرهایی که تا کنون داده شده اینهاست

1.      هزبرو پلنگان استعاره از پهلوانان و دلاوران است و تهمینه می گوید من با زیبایی خود مایۀ آرامش یلان و جنگجویان هستم و دیدار و جمال من برای آنها مانند طبیب است برای بیماران(مینوی 1352، و 1369، ص5، پانویس بیت70؛ یاحقی 1368، ص79؛ رستگار فسایی 1373، ص95، 96؛ کزازی 1381، ج2، ص564؛ برای این نظرات، نک: آیدنلو، همانجا).
ادامه مطلب ...

تو نیکی کن آنگه به جیحون فکن

بیت معروف زیر از سعدی بزرگ مثل سائر شده است
تو نیکی می کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز
دربارۀ منشأ این بیت همه به داستانی اشاره دارند در قابوس نامه که به راستی قصۀ بی نمکی است: متوکل عباسی غلام محبوب و خوش سیمایی به نام فتح داشت (در روایت قابوس نامه فرزندخواندۀ خلیفه!!) که هنگام شنا در دجله ناپدید می شود؛ تا اینکه پس از هفت روز او را در شکافهای کنار دجله می یابند.
فتح به خلیفه می گوید: من این هفت روز گرسنه نبودم، هر روز ده نان در طبقی از جلوی من رد می شود و من دو سه نانی از آن که بر رویش «محمد بن الحسین اسکاف» نوشته شده بود، بگرفتمی و بخوردمی. الاسکاف فرا خوانده می شود و او داستان را چنین تعریف می کند: هر روز نانهایی برای اطعام مساکین کنار می گذارم، ولی چند روزی کسی سراغ نانها نیامد. پس هر روز نانها را به دجله می ریختم تا ماهیان بی نصیب نمانند. شنوده بودم که نیکوئی کن و در آب انداز که روزی بردهد.
ادامه مطلب ...

پاسخی به تعریضی



در شمارۀ تازۀ بخارا (ش103، ص111-113)، جناب دکتر ناصرالدین پروین در مجموعه مقولات چندگانۀ خود، گانه ای نیز به دانشنامۀ مطبوعات و تعریض به من بنده اختصاص داده اند. حضرت استاد پس از شکوه از دانشنامه های ناتمام و کوچک نبودن کار دانشنامۀ مطبوعات کشوری چون ایران، می فرمایند: «حالا- شگفت آنکه از میان شاهنامه پژوهان-کسانی دست بالا زده اند که این کار عظیم را انجام دهند. اما جلد اول دانشنامۀ مطبوعات ایران نشان می دهد کاری یکدست و جامع ارائه نشده است: نه از نظر گزینش مدخلها و نه از نگاه تدوین آنها. با این وصف، کاریست که می توان در حال حاضر بدان دل خوش کرد و امیدوار بود جلدهای آینده بهتر از جلد نخست باشد».
ادامه مطلب ...

آیا روایت جشن سده در شاهنامه الحاقی است؟


تحریر دوم:
سده نام جشنی ملّی است که ایرانیان از دیرباز تا زمان سلجوقیان در شامگاه دهم بهمن ماه با برافروختن آتش و پایکوبی بر گرد آن برگزار می کردند و زردشتیان کرمان هنوز هم برگزار می کنند. دربارۀ پیشینۀ این جشن روایتهای گوناگونی نقل شده است. بنا بر روایتی هنگامی که فرزندان مشی و مشیانه به صد رسید جشنی ترتیب دادند و آن را سده نام نهادند (بیرونی، التفهیم، ص257) در شاهنامه که موضوع جستار حاضر است هوشنگ پیشدادی آن را بنیان نهاد. به گزارش حمدالله مستوفی (ص81) جمشید آن را بنا نهاد و روایتی در زین الاخبار گردیزی(ص525-536) پیشینۀ این جشن را به چیرگی فریدون بر ضحّاک می رساند.
ادامه مطلب ...