نگارندۀ این سطور این روزها مدام این بیت شاهنامه را که از زبان خسرو انوشیروان گفته شده است، زیر لب زمزمه میکند:
زگفتار ویران نگردد جهان / بگو آنچ رایت بود در نهان
این بیتِ طلایی در بخش توقیعات انوشیروان آمده است(تصحیح نگارنده و دکتر خالقی مطلق، ص389-409). واژۀ عربی توقیع معانی مختلفی دارد که در شاهنامه در دو معنی به کار رفته است: یکی مهر یا امضای شاهان یا مقامات عالیرتبه بر روی نامهها و فرمانها که تنها در بیت زیر آمده است(هشتم 246/ 3223 ):
چو آن نامه نزديك قيصر رسيد نگه كرد و توقيع پرويز ديد
دوم کلمات قصار شاهان یا بزرگان در پاسخ به پرسشها، دادخواهیها و اعتراضها که ممکن بود به صورت شفاهی یا کتبی از سوی هر کسی طرح شود. در سراسر این بخش از شاهنامه توقیع در معنی دوم به کار رفته است.این توقیعات چنانکه در شاهنامه دیده میشود، معمولاً نکتههای حکمتآمیزی را در بر داشت. از این رو میتوان آنها را در زمرۀ اندرزنامهها طبقهبندی کرد. برابر پهلوی توقیع، هرچند در متون بازمانده از پهلوی نیامده، به احتمال فراوان دستینگ(Dastīnag) بوده است؛ چه، در کهنترین اشعار بازماندۀ فارسی و فرهنگها دستینه معادل توقیع آمده است(← لغت فرس، چاپ اقبال، 499: ذیل دستینه). این توقیعات شاید در اصل برخی قوانین کشورداری در زمان ساسانیان بوده که تدوین گشته و به امضای پادشاه رسیده بوده، سپس در ادبیات پهلوی همین قوانین را به صورت پرسش و پاسخ درآورده و برخی اندرزها را نیز بدان افزودهاند تا اینکه به صورت یک نوع(ژانر) ادبی معروف شده است.
در این بخش بیتهای نغزی دیده میشود که بیت موردِ نظر یکی از آنهاست. در اینجا شایسته است در بارۀ این بیت و توقیعی که این بیت را دارد(هفتم 402)، توضیح کوتاهی بیاورم.
بپرسيد موبد که شاهِ زمين/ سخن راند ازپادشاهي و دين:
که بي دين جهان بِه که بي پادشا/ خردمند باشد بر اين بر گوا
چنين داد پاسخ که گفتم همين/ شنيد اين سخن مردمِ پاکدين
جهاندار بيدين جهان را نديد/ مگر هرکسي دينِ ديگر گزيد
يکي بتپرست و يکي پاکدين/ يکي گفت نفرين بِهْ از آفرين
زِ گفتار ويران نگردد جهان/ بگو آنچ رايت بُوَد در نهان
هرآنگه که شد تخت بي پادشا/ خردمندي و دين نيارد بها
موبد سخنی از انوشیروان را که جهان بیدین بهتر از جهان بی-پادشاه باشد به یاد او میآورد و میخواهد که تفسیر آن را بشنود. انوشیروان در برابر متولّی دین تأیید میکند که آری آن، سخن خودِ اوست. در بیتهای بعدی توضیح میدهد که جهانِ بیدین معنی ندارد و به هر حال مردم جهان هر یک دینی دارند (در مصراع دوم بیت4 «مگر» قید تأکید است به معنی بهدرستی، همانا). در بیت بعدی، دو نمونه میآورد: بتپرست و پاکدین که از نگاه او بدترین و بهترین دینهاست و مرادِ او دینهای مختلف است با شعارهای مختلف. شاهبیت این بخش بیتِ بعدی است. انوشیروان در برابر موبد که طبعاً تنها دین زردشتی(پاکدینی) را برحق میداند و دینهای دیگر را بر باطل، دینهای مختلف را رسمیّت میبخشد. میگوید صرفاً به سبب گفتار و سخن و حرف و به بیان دیگر ابراز عقیده، ولو آنکه از نگاه ما درست نباشد و حتّی «نفرین»باشد، جهان ویران نمیگردد و مردم جهان آسیب نمیبینند. پس آنچه دلِ تنگت میخواهد بگو! و هر اندیشه و عقیدهای که در نهانگاه توست و به هر علتی توان ابراز آن را نداشتی، بیآنکه بترسی، ابراز کن! گویا برای موبد، این سخنِ انوشیروان « که بیدین جهان به که بیپادشا» دشوار آمده است. انوشیروان با تیزبینی توضیح میدهد که من میدانم که « جهاندار بیدین جهان را ندید»، ولی فرض محال که محال نیست، اگر فرض کنیم که جهان بیدین وجود داشته باشد، این جهان بیدین بهتر از آنکه جهان بدون فرمانروا باشد. در بیت پایانی توضیح میدهد که اگر فرمانروایی نباشد و نظم و قانون و امنیت برقرار نباشد، چگونه میتوان دیندار بود و عقیدۀ خود را ابراز و بدان عمل کرد؟!
پس با گفتار، هرچه باشد و هر عقیدهای که باشد، بتپرستی تا دینداری و هر دینی که باشد، جهان ویران نمیگردد. عکس آن نیز درست است. جهان با تعصّب و و اصرار بر اینکه فقط دینی یا عقیدهای که من بدان معتقدم درست است و هیچ دین و عقیدۀ دیگری نباید ترویج گردد، ویران میگردد. بنابراین از نگاه خسرو انوشیروان درست است که دین زردشتی دین رسمی دسنگاه ساسانی است، ولی پیروان ادیان دیگر نیز آزادند دین خودشان را داشته باشند و مهمتر آنکه عقیدۀ خود را ابراز کنند و دستگاه دیانت رسمی نباید متعرّض آنان شود. آنچه سبب ویرانی جهان میشود این است که تو شمشیر از نیام برکشی و مخالفان دینی خود را به صرف آنکه پیرو دین یا عقیدۀ دیگری هستند،محدود کنی، به بند افکنی یا بکشی. جهان با عمل ویران میگردد نه با فکر. پس تا زمانی که دین و عقیدۀ خود را ابراز و ترویج میکنی، آزادی، ولی زمانی که دین و عقیدۀ خود را با زور تحمیل کنی، جهان ویران میگردد. بنا به گزارشهای دوست و دشمن بهویژه مورخان رمی در زمان انوشیروان پیروان دینهای دیگر خاصّه مسیحیّت آزاد بودند و چندان محدودیّت نداشتند. یکی از زنان انوشیروان مسیحی بود و پسر همین زن به نام نوشزاد مسیحی شده بود. انوشیروان در کارنامهاش سخنی دارد که بیت مورد نظر را نیک تأیید میکند: «هرگز هیچکس را برای مذهب یا منشأ متفاوتی که داشت از خود نراندیم»(بنگرید به: ویزههوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمۀ مرتضی ثاقبفر، انتشارات ققنوس، ص263). باز هم میخوانیم: ز گفتار ویران نگردد جهان.
زگفتار ویران نگردد جهان / بگو آنچ رایت بود در نهان
این بیتِ طلایی در بخش توقیعات انوشیروان آمده است(تصحیح نگارنده و دکتر خالقی مطلق، ص389-409). واژۀ عربی توقیع معانی مختلفی دارد که در شاهنامه در دو معنی به کار رفته است: یکی مهر یا امضای شاهان یا مقامات عالیرتبه بر روی نامهها و فرمانها که تنها در بیت زیر آمده است(هشتم 246/ 3223 ):
چو آن نامه نزديك قيصر رسيد نگه كرد و توقيع پرويز ديد
دوم کلمات قصار شاهان یا بزرگان در پاسخ به پرسشها، دادخواهیها و اعتراضها که ممکن بود به صورت شفاهی یا کتبی از سوی هر کسی طرح شود. در سراسر این بخش از شاهنامه توقیع در معنی دوم به کار رفته است.این توقیعات چنانکه در شاهنامه دیده میشود، معمولاً نکتههای حکمتآمیزی را در بر داشت. از این رو میتوان آنها را در زمرۀ اندرزنامهها طبقهبندی کرد. برابر پهلوی توقیع، هرچند در متون بازمانده از پهلوی نیامده، به احتمال فراوان دستینگ(Dastīnag) بوده است؛ چه، در کهنترین اشعار بازماندۀ فارسی و فرهنگها دستینه معادل توقیع آمده است(← لغت فرس، چاپ اقبال، 499: ذیل دستینه). این توقیعات شاید در اصل برخی قوانین کشورداری در زمان ساسانیان بوده که تدوین گشته و به امضای پادشاه رسیده بوده، سپس در ادبیات پهلوی همین قوانین را به صورت پرسش و پاسخ درآورده و برخی اندرزها را نیز بدان افزودهاند تا اینکه به صورت یک نوع(ژانر) ادبی معروف شده است.
در این بخش بیتهای نغزی دیده میشود که بیت موردِ نظر یکی از آنهاست. در اینجا شایسته است در بارۀ این بیت و توقیعی که این بیت را دارد(هفتم 402)، توضیح کوتاهی بیاورم.
بپرسيد موبد که شاهِ زمين/ سخن راند ازپادشاهي و دين:
که بي دين جهان بِه که بي پادشا/ خردمند باشد بر اين بر گوا
چنين داد پاسخ که گفتم همين/ شنيد اين سخن مردمِ پاکدين
جهاندار بيدين جهان را نديد/ مگر هرکسي دينِ ديگر گزيد
يکي بتپرست و يکي پاکدين/ يکي گفت نفرين بِهْ از آفرين
زِ گفتار ويران نگردد جهان/ بگو آنچ رايت بُوَد در نهان
هرآنگه که شد تخت بي پادشا/ خردمندي و دين نيارد بها
موبد سخنی از انوشیروان را که جهان بیدین بهتر از جهان بی-پادشاه باشد به یاد او میآورد و میخواهد که تفسیر آن را بشنود. انوشیروان در برابر متولّی دین تأیید میکند که آری آن، سخن خودِ اوست. در بیتهای بعدی توضیح میدهد که جهانِ بیدین معنی ندارد و به هر حال مردم جهان هر یک دینی دارند (در مصراع دوم بیت4 «مگر» قید تأکید است به معنی بهدرستی، همانا). در بیت بعدی، دو نمونه میآورد: بتپرست و پاکدین که از نگاه او بدترین و بهترین دینهاست و مرادِ او دینهای مختلف است با شعارهای مختلف. شاهبیت این بخش بیتِ بعدی است. انوشیروان در برابر موبد که طبعاً تنها دین زردشتی(پاکدینی) را برحق میداند و دینهای دیگر را بر باطل، دینهای مختلف را رسمیّت میبخشد. میگوید صرفاً به سبب گفتار و سخن و حرف و به بیان دیگر ابراز عقیده، ولو آنکه از نگاه ما درست نباشد و حتّی «نفرین»باشد، جهان ویران نمیگردد و مردم جهان آسیب نمیبینند. پس آنچه دلِ تنگت میخواهد بگو! و هر اندیشه و عقیدهای که در نهانگاه توست و به هر علتی توان ابراز آن را نداشتی، بیآنکه بترسی، ابراز کن! گویا برای موبد، این سخنِ انوشیروان « که بیدین جهان به که بیپادشا» دشوار آمده است. انوشیروان با تیزبینی توضیح میدهد که من میدانم که « جهاندار بیدین جهان را ندید»، ولی فرض محال که محال نیست، اگر فرض کنیم که جهان بیدین وجود داشته باشد، این جهان بیدین بهتر از آنکه جهان بدون فرمانروا باشد. در بیت پایانی توضیح میدهد که اگر فرمانروایی نباشد و نظم و قانون و امنیت برقرار نباشد، چگونه میتوان دیندار بود و عقیدۀ خود را ابراز و بدان عمل کرد؟!
پس با گفتار، هرچه باشد و هر عقیدهای که باشد، بتپرستی تا دینداری و هر دینی که باشد، جهان ویران نمیگردد. عکس آن نیز درست است. جهان با تعصّب و و اصرار بر اینکه فقط دینی یا عقیدهای که من بدان معتقدم درست است و هیچ دین و عقیدۀ دیگری نباید ترویج گردد، ویران میگردد. بنابراین از نگاه خسرو انوشیروان درست است که دین زردشتی دین رسمی دسنگاه ساسانی است، ولی پیروان ادیان دیگر نیز آزادند دین خودشان را داشته باشند و مهمتر آنکه عقیدۀ خود را ابراز کنند و دستگاه دیانت رسمی نباید متعرّض آنان شود. آنچه سبب ویرانی جهان میشود این است که تو شمشیر از نیام برکشی و مخالفان دینی خود را به صرف آنکه پیرو دین یا عقیدۀ دیگری هستند،محدود کنی، به بند افکنی یا بکشی. جهان با عمل ویران میگردد نه با فکر. پس تا زمانی که دین و عقیدۀ خود را ابراز و ترویج میکنی، آزادی، ولی زمانی که دین و عقیدۀ خود را با زور تحمیل کنی، جهان ویران میگردد. بنا به گزارشهای دوست و دشمن بهویژه مورخان رمی در زمان انوشیروان پیروان دینهای دیگر خاصّه مسیحیّت آزاد بودند و چندان محدودیّت نداشتند. یکی از زنان انوشیروان مسیحی بود و پسر همین زن به نام نوشزاد مسیحی شده بود. انوشیروان در کارنامهاش سخنی دارد که بیت مورد نظر را نیک تأیید میکند: «هرگز هیچکس را برای مذهب یا منشأ متفاوتی که داشت از خود نراندیم»(بنگرید به: ویزههوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمۀ مرتضی ثاقبفر، انتشارات ققنوس، ص263). باز هم میخوانیم: ز گفتار ویران نگردد جهان.
نقدی بر این نوشتار در پایگاه پژوهشهای فرهنگ و زبانهای آریایی با عنوان زیر منتشر شده است :
جهان زین سخن پاک ویران شود
http://acls.blogfa.com/post-29.aspx
acls
۶/۲۵/۱۳۸۸ ۴:۵۸ بعدازظهرجناب خطیبی دست و پنجولتون درد نکنه با این نوشته ی فوق العاده تون. امشب این شعر رو تو ذهنم زمزمه میکردم و برای ایکنه این درّ دری رو دوباره با واژگان دل انگیز فردوسی بزرگ بخونم رو اینترنت جستجوش کردم و خدا رو شکر این مطلب شما رو که تا حالا تو وبلاگتون ندیده بودم دیدم. دست مریزاد و هزار آرزوی شادی و تندرستی برای شما 😙
seen
۹/۰۴/۱۳۹۶ ۱۱:۵۹ بعدازظهر