چنانکه خوانندگان این وبگاه آگاهی دارند، اینجانب تا کنون چهار نوشته در نقد شاهنامۀ ویرایش آقای فریدون جنیدی نشر داده¬ام: دو نوشتۀ اخیر، یکی گفتگو با دوهفته¬نامۀ امرداد(متن انتقادی یا متن دلبخواهی)است؛ دیگری با عنوان «نیرنگ و خرسند...» که در تازه¬ترین شمارۀ کتاب ماه ادبیات با عنوان «ویرایش علمی؟» در بخش بازتاب منتشر شده است. خلاصه ای از دو نوشتۀ نخستین(تصوّری دیگر از شاهنامه؛ آقای ابوالقاسم فردوسی! شاهنامه را باید به زبان ما می سرودید) با عنوان «ویرایش خلّاق شاهنامه» با زبانی دیگر به تازگی در مجلّۀ نشر دانش که انتشار دورۀ جدید آن با سردبیری استاد ارجمند جناب آقای احمد سمیعی (گیلانی) آغاز شده، نشر یافته است.نوشته¬های این شمارۀ نشر دانش و نوشتۀ خود را تقدیم می¬دارم.
در زیر همان نوشته را پیش از ویرایش می خوانید:
ویرایش شاهنامه با تبر
ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
سالهاست که شنیده و خوانده بودیم آقای فریدون جنیدی دست
اندر کار تصحیح شاهنامه است، تا اینکه در نمایشگاه بینالمللی کتاب، این
تصحیح در شش جلد از سوی نشر بلخ منتشر شد(1388). مصحح در مقدمۀ حدود پانصد صفحهای
خود به تفصیل دربارۀ شیوۀ کار و معیارهای گزینش ضبطها و بیتها و مسائل دیگر به بحث
پرداختهاند. جنیدی در مورد اینکه چگونه تصحیح شاهنامه را پیشۀ کار خود
قرار داده، داستان جالبی آوردهاند که بنا بر آن روزی بیتی از شاهنامه را
شرح کردند که خیلی زیباتر از شعر خود فردوسی شده بود و بدینسان متوجّه شدند که پس
آن بیت نباید اصلی باشد. از همان زمان بود که به فکر تصحیح شاهنامه و
پالودن کتاب از بیتهای الحاقی افتادند و کار را آغاز کردند و پس از سی سال تلاش
تصحیحی از شاهنامه را عرضه کردند که از بیتها و ضبطهای الحاقی پیراسته است.
البته در کتاب ایشان بیتهای الحاقی حذف نشده، بلکه با حروف ایرانیک از بیتهای اصلی
متمایز شده و در پانوشت بیتهای الحاقی دلایل مصحح در الحاقی بودن بیتها درج شده
است. از نظر آقای جنیدی دوسوّم شاهنامه سرودۀ فردوسی نیست.
برخی جلدهای کتاب را در دست میگیرم و ورق میزنم و
استدلالها و دلایل مصحح را برای الحاقی دانستن بیتها میخوانم. باورم نمیشود.
ویراستار حتی به بیتهایی که در آنها فردوسی دربارۀ کار سترگ خود سخن گفته، نیز رحم
نکرده است. بد نیست در آغاز سخنم به یک مورد اشاره کنم: در پادشاهی نوشین روان و
در آغاز شورش پسرش نوشزاد، فردوسی دربارۀ کار بزرگ خود یعنی سرودن شاهنامه چنین می
گوید: «که ماند ز من یادگاری چنین»
جناب جنیدی این مصراع را بدین سبب افزوده دانسته که: «شاهنامه هنوز به پایان نرسیده است که بتوان از آن با “یادگاری چنین” یاد کردن»! کتاب را به گوشهای میاندازم و با خود میگویم که این کتاب ارزش نقد را ندارد، رهایش کن!. سپس به یاد میآورم که مصحح ما مشهور است، پس اگر دوستداران شاهنامه، به ویژه کسانی که با دقائق کار ویرایش آشنا نباشند، پول کلانی بدهند و این کتاب را بخرند و بعد متوجّه شوند که اشتباه کردهاند، چه کسی پاسخگو است؟ گاهی کسی رمانی را میخرد و پس از خواندن خوشش نمیآید، اتفاق خاصّی رخ نمیدهد، ولی در اینجا پای شناسنامۀ ملی ایرانیان در میان است که هرچه مینگرم در قلع و قمع بیتهای اصیل آن که هریک اسناد هویت ملی ماست، «تبردار واقعه را دست خسته به فرمان نیست.» تبردار ما بیرحمانه به جان درختان جنگل انبوه و سر به فلک کشیدۀ شاهنامه افتاده و واقعهای هولناک را آفریده است. پس رایانهام را روشن میکنم و مینویسم. بگذار بگویند که این کتاب ارزش نقد کردن را نداشت.
جناب جنیدی این مصراع را بدین سبب افزوده دانسته که: «شاهنامه هنوز به پایان نرسیده است که بتوان از آن با “یادگاری چنین” یاد کردن»! کتاب را به گوشهای میاندازم و با خود میگویم که این کتاب ارزش نقد را ندارد، رهایش کن!. سپس به یاد میآورم که مصحح ما مشهور است، پس اگر دوستداران شاهنامه، به ویژه کسانی که با دقائق کار ویرایش آشنا نباشند، پول کلانی بدهند و این کتاب را بخرند و بعد متوجّه شوند که اشتباه کردهاند، چه کسی پاسخگو است؟ گاهی کسی رمانی را میخرد و پس از خواندن خوشش نمیآید، اتفاق خاصّی رخ نمیدهد، ولی در اینجا پای شناسنامۀ ملی ایرانیان در میان است که هرچه مینگرم در قلع و قمع بیتهای اصیل آن که هریک اسناد هویت ملی ماست، «تبردار واقعه را دست خسته به فرمان نیست.» تبردار ما بیرحمانه به جان درختان جنگل انبوه و سر به فلک کشیدۀ شاهنامه افتاده و واقعهای هولناک را آفریده است. پس رایانهام را روشن میکنم و مینویسم. بگذار بگویند که این کتاب ارزش نقد کردن را نداشت.
نیازی نیست شما
صفحات متعددی از این تصحیح را بخوانید تا دربارۀ اعتبار آن داوری کنید. پس از
خواندن چند صفحه از متن و مقدمه، با معیارهای اصلی مصحح در تشخیص بیتهای الحاقی بهخوبی
آشنا میشوید. داستان از این قرار است که این تصحیح بهشدّت ذوقی است و بنده در
میان متون فارسی و غیر فارسی هیچ نمونۀ دیگری سراغ ندارم که ذوق مصحح تا این حد در
تصحیح تأثیر گذاشته باشد. ایشان گذشته از یکی دو مورد، به جای نسخههای خطی شاهنامه،
تصحیحات دیگران را مبنا قرار داده و بیتها را ویرایش فرمودند. از میان نسخههای
خطی شاهنامه، آقای جنیدی از نسخهای با نام «شاهنامۀ سپاهان» استفاده کردهاند که
گویا بهجز خود ایشان و مالک نسخه کسی از آن آگاهی ندارد. ایشان در گفتگويي، با اشاره به اين دستنويس گفته اند : « در ويرايش شاهنامه از
نسخه ي كهني استفاده كرده ام كه از جنگ بيژن و هومان تا آخر شاهنامه را دربر دارد
، دو صفحه آخر آن پاره شده و تاريخ ندارد اما از نظر نسخه شناسي به گمان من قديمي
ترين شاهنامه ي موجود در جهان است .» ( گفت و گو با فصلنامه بهار ادب – شماره اول – پائيز 1387 ). نخست، اینکه این نسخۀ بیتاریخ
کهنترین نسخۀ شاهنامه است، در حدّ یک ادعا است. دوم اینکه، هر مصححی از هر
دستنویسی که استفاده میکند، در مقدمه یا در مقالهای ویژگیهای آن را توضیح میدهد.
برای نمونه دکتر خالقی مطلق هنگامی که نسخه فلورانس را اساس ویرایش خود قرار داد،
در مقالاتی ویژگیهای زبانی، تاریخی، ارزش و شیوه نگارش آن را بررسی کرد. دیگران
هم همین کار را کردهاند. اکنون که آقای جنیدی نسخهی سپاهان را اساس کار خودش
قرار داده، چرا نباید در پیشگفتارش دربارهی این نسخه توضیح میداد و دست کم به
چند نمونه از ضبطهای تعیینکنندۀ آن اشاره میکرد؟! واقعیت این است که ما دربارهی
این نسخه آگاهی چندانی نداریم، چون در اختیار ما نیست(بنگرید به گفتگوی حیدری با
نگارنده، چاپ شده در هفتهنامۀ امرداد، 24 مرداد 1388، ص4). با این همه، نگارنده
در همۀ مواردی که ایشان در زیرنویسها به نسخهی سپاهان اشاره میکند و میگوید که
ضبط متن بر پایه دستنویس سپاهان است یا ضبط این نسخه چنین و چنان است، ارجاعات را
گردآوری و بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که این نسخه در ویرایش شاهنامه
اهمیت چندانی ندارد.
آقای جنیدی در گفتگویی با
خبرگزاری فارس(29/2/88) فرمودند که «کار خالقی مطلق در تصحیح شاهنامه گرداوری نسخهبدلها
بوده، در حالی که کار من ویرایش شاهنامه است». یعنی به زبان بیزیانی، خالقی مطلق
ویرایشگر نیستند، بلکه عملۀ ویرایشاند. ایشان صلاحیت ویرایش شاهنامه را ندارند،
بلکه طی بیش از سی سال با بررسی و مطالعۀ نسخههای گوناگون، مواد را گردآوری کردهاند
تا ویرایشگر با صلاحیّتی چون آقای جنیدی بر اساس آن، شاهنامه را ویرایش کنند! در
زیر به برخی معیارهای ایشان در کار تصحیح و برخی ویژگیهای کتاب اشاره میشود:
1.
مصحح به-جای زبان فارسی عصر فردوسی، بیتها را با زبان فارسی امروز سنجیده و با
مشاهدۀ کوچکترین انحراف از هنجارهای زبان امروزی، به سستی و در نتیجه الحاقی بودن
آنها حکم داده و حروف بیت را کج کردهاند. مثلاً هر بیتی که در آن بر خلاف زبان
فارسی امروز، ضمیر «او» برای فاعل غیر ذیروح به کار رفته، الحاقی تشخیص داده شده
است. حال آنکه این از ویژگیهای زبان فارسی فردوسی و عصر اوست و صدها نمونه از این
کاربرد در متون معاصر فردوسی دیده میشود و کمتر دانشجوی زبان و ادبیات فارسی است
که در همان سالهای آغازین دانشجویی با این کاربرد آشنا نشده باشد. از نظر ایشان
فردوسی نباید از واژهای چون «کِفت» (ج6، ص88-89)، گویا بدان سبب که امروزه جزو
زبان معیار نیست، استفاده کرده باشد. حال آنکه این واژه بارها در شاهنامه
در محلّ قافیه و نیز در فرهنگها و متون قدیمی بهکار رفته و در اصلی بودن آن
تردیدی نیست. مثال دیگر میآوریم تا خواننده ببیند، مصحح ما نسبت به بیتهای شاهنامه
تا چه اندازه سختگیر است و مو را از ماست بیرون میکشد! در شرح این بیت: «بیاراست
آن شارستان چون بهشت / ندید اندرو چشم یک جای زشت» که الحاقی تشخیص داده شده،
نوشتهاند:«یک: شارستان را "را" باید. دو: چشم چه کس ندید. افزاینده
خواسته است بگوید که یک جای زشت در آن دیده نمیشد». در اینجا مصحح یک دلیل دیگر
را برای الحاقی بودن بیت فراموش کرده و آن اینکه-چنانکه بالاتر توضیح دادیم- در
مصراع دوم، به جای «اندرو»- که او به شارستان برمیگردد- باید «اندران» میبود!
2.
مصحح ما مخالف سرسخت واژهها و برخی حروف عربی است و در نوشتهها و گفتههای
خود غالباً از به کار بردن واژههای عربی پرهیز میکند. پس، از نظر ایشان، سرورشان
فردوسی هم نباید چندان واژههای عربی بهکار برده باشد و با همین اندیشه شاهنامه
را ویرایش فرمودند، بدینسان که برای برخی از واژههای عربی میکوشند ریشۀ ایرانی
بتراشند تا جواز ورود به متن اصلی را داشته باشد. مثلاً برای واژۀ «عرض»(یا عَرَض،
عَرِض) ریشۀ «اَرِز» اوستایی را فرض کردهاند
به معنی نبرد و جنگ و رزم(پیشگفتار، ص180). در سراسر متن مصحَّح ایشان به صورتهایی
چون نئل(به جای نعل)، تبل(طبل)، لئل(لعل)، تبق(طبق)، نئره(نعره) و جز آنها فراوان
برمیخوریم. برای ایشان، اینکه چنین صورتهایی در نسخههای شاهنامه و متون
زبان فارسی به کار رفتهاند یا نه، اهمیتی ندارد. برای آن دسته از واژههای عربی
که نتوانستند ریشۀ ایرانی بیابند، گاه از خیر کل بیت گذشته و کج نوشتهاند و در
مواردی هم در متن پذیرفته، ولی در پانوشت صورت خودساختۀ فارسی را پیشنهاد کردهاند.
مثلاً در پانوشت مصراعِ «به شعر آرم این
نامه را گفت من»»(ج1، ص26)، نوشتهاند: «بپیوندم(بهجای به شعر آرم) درست مینماید»
3.
یکی از ویژگیهای شعر حماسی استفاده از صنعت مبالغه است که فردوسی نیز از این
صنعت نیک سود جسته است، ولی مصحح ما به هیچ روی ذوق درک این مبالغهها را ندارد
و با ذهن منطقی و حسابگریهای عجیب و غریب
این گونه بیتها را گزافهگوییهای افزایندگان میداند، نه سرودۀ فردوسی(برای نمونهها،
بنگرید به: پیشگفتار، ص397-399).
4.
بدیهی است که در شعر و از جمله شاهنامه، علوم بلاغت(معانی و بیان و بدیع)، بهویژه
بیان که موضوعات مجاز و کنایه و تشبیه و استعاره را دربردارد، فراوان به کار گرفته
میشود ، ولی در تصحیح آقای جنیدی هرجا سخن فردوسی به مرز مجاز وارد میشود، از
نگاه مصحح سخن سست میگردد و کج. مثلاً در پادشاهی بهرام بهرامیان در شرح مصراع
دومِ بیت زیر -که در آن صنعت تشخیص به کار رفته است- :
چو شد پادشاهیش بر
چهار ماه / بر او زار بگریست تخت و کلاه
نوشتهاند:« نه تخت
را و نه تاج را توان گریستن نیست». مصراع یکم نیز از نگاه ایشان سست است. اصلاً
ایشان کل بیتهای مربوط به این پادشاه را سست تشخیص دادهاند و نوشتهاند: «چنین کس
میان ساسانیان نبوده است»(ج4، ص165). خرِ ما از کرّگی دم نداشت! از نظر ایشان چنین
ترکیباتی همه «نادرخور» است و طبعاً بیتهای حاوی آنها الحاقی: «خروش گرفتن»(خروش
که گرفتنی نیست) و «نام و ننگ جستن» («نام جستن شاید...جستنِ ننگ نه») و «ستارهشمر»(از
نظر مصحح باید به جای این ترکیب، «ستارهشماری» یا « یک ستارهشمار» به کار میرفت).
«تو گفتی» (کی به کی میگوید؟!)، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل!
اکنون یکی از جلدها را در دست میگیرم و آن را باز میکنم و یک صفحه از آن را
با هم میخوانیم تا بیشتر با دلایل آقای جنیدی برای الحاقی دانستن بیشتر بیتهای
شاهنامه آشنا شویم. این هم جلد سوم، باز
کردم، صفحۀ 440 (خان دویم و کشتن اسفندیار شیران را) :
همۀ بیتهای این صفحه
الحاقی تشخیص داده شده است(باور بفرمایید که چشمبندی نکردهام. با یک نگاه میتوان
حروف ایرانیک را از غیر ایرانیک تمیز داد. همچنانکه با چند صفحه ورق زدن میتوان
فهمید که بیشتر بیتها ایرانیک و کجاند، یعنی الحاقیاند). با هم می خوانیم:
چو تاریک شد شب
بفرمود شاه/ازآن جایگه برگرفتن سپاه
حالا چرا الحاقی است؟
بخوانید: «"شب" تاریک(نمیشود)، که خود تاریک است.»
شب تیره لشگر همی
راندند/ بر او بر همی آفرین خواندند
این بیت هم الحاقی
است. چرا؟ بخوانید:«لشگر نادرست است، "لشگریان"... و چگونه در تاریکی
راه و پستی و بلندی بیابان، همۀ آنان بر اسفندیار آفرین میخواندند.»
توجّه بفرمایید از
نگاه مصححِ ما لشکریان در تاریکی شب نمیتوانستند بر اسفندیار آفرین بخوانند.
تاریکی شب مانع میشد!
چو خورشید زان چادر
لاژورد/ یکی معجری زد ز دیبای زرد
از نظر مصحح ما این
بیت حتماً الحاقی است. چرا؟ بخوانید:«"معجر" را در گفتار فردوسی جای
نیست»
این بیت به خاطر آنکه
در آن واژۀ عربی معجر به کار رفته الحاقی تشخیص داده شده است. در شاهنامۀ چاپ
خالقی مطلق به جای معجر "مِطرَف" به معنی جامۀ خز و مطلقِ جامه آمده
است(ج5،ص229، ب108). آقای جنیدی که میگوید ویرایش خالقی مطلق را زیر دست خود
داشته، پس چرا به این ضبط که در بیشتر
نسخهها و نیز لغت شهنامۀ عبدالقادر بغدادی آمده، توجّهی نشان نداده است؟
سپهبد به جای دلیران رسید/ به هامون و پرخاش
شیران رسید
دلیل الحاقی بودن این
بیت: «به جای دلیران رسید، یا بنزد شیران»
در سطور پیشین
نوشتم که آقای جنیدی مو را از ماست بیرون
میکشند. ببینید! ایشان میگویند آن هامون یا باید جای دلیران باشد یا جای پرخاش
شیران. جای هردو نمیشود!
پشوتن بفرمود تا رفت
پیش/ ورا پندها داد ز اندازه بیش
در مورد این بیت
نوشتهاند:«سخن باژگونه است:"پشوتن را پیش خواند".»
دلیل الحاقی بودن این
بیت، این است که فردوسی مانند ما به جای «رفت پیش»، باید میگفت:«پیش رفت». تازه،
این هم درست نیست، باید میگفت:«پشوتن را پیش خواند».
بدو گفت ک :«این لشگر
سرفراز/ سپردم ترا من شدم رزمساز»
نوشتهاند:«لت نخست
را پیوند"را" باید». دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و کسانی که
اندکی با متون کهن آشنا باشند، نیک میدانند که یکی از ویژگیهای زبان کهن فارسی
این است که در بسیاری موارد نشانۀ مفعول صریح(را) به کار نمی رفته است، ولی
امروزه به کار میرود. آقای جنیدی به خاطر ندانستن همین نکتۀ کوچک، صدها بیتِ اصلی
فردوسی بزرگ را سلّاخی کرده است (نمونۀ دیگر را پیشتر آوردم)
بیامد چو با شیر
نزدیک شد/ جهان بر دل شیر تاریک شد
نوشتهاند:«سخن
نادرست... از آنجا که با نزدیک شدن بشیر [شیران]،بیآنکه نبردی آغاز شود، جهان را
تاریک نمیکند.»
در سطور پیشین نوشتم
که وقتی سخن فردوسی به مرز مجاز وارد میشود، واویلا!
یکی بود نرّ و دگر
ماده شیر/برفتند پرخاشجوی و دلیر
این بیت هم الحاقی
است، دلیل میخواهید؟ بفرمایید: «یک. سخن سست است، و پیدا است که از دو شیر، یکی
نر است و دیگری ماده. دو. در لت دویم، همان شیر[شیران] که جهان بر دلش تاریک شده
بود، بیدرنگ پرخاشجوی و دلیر شدند.»
یعنی یعنی باید
فردوسی میدانست که در بیابان اگر دو تا شیر هست حتماً یکی ماده است و دیگری نر؟ و
اگر شاعر به این نکته تصریح دارد، حشو است و بیت الحاقی! تو را به خدا، آخر این چه
استدلالی است؟! باید فردوسی میدانست که وقتی از دو تا شیر سخن گفته شده است،
لزوماً باید یکی نر باشد و دیگری ماده؟ مگر نمیتوان تصور کرد که در بیابان دو تا
شیر ماده باشند یا دو تا شیر نر؟!
آهان! تازه فهمیدم. از نظر مصححِ ما، با
همان دلایل و شواهدی که نمونه های آن نقل شد، کل داستان هفتخوان اسفندیار الحاقی
است! این بخش از بخشهای مهم حماسۀ ملّی
است و با این جزئیات فقط در شاهنامه آمده است. داستان هفتخوان اسفندیار پیشینه ای
بسیار کهن دارد. حتماً در خدای نامه بوده است. این داستان در زمان ساسانیان سرود
پهلوانی بوده که در بزمها خوانده می شد. شاید بتوان شاهنامه ای بدون مدایح محمود
غزنوی و اسکندر مقدونی و بهرام بهرامیان
تصور کرد، ولی شاهنامه ای بدون هفتخوان اسفندیار، وای خدای من، حتی نمیتوانم
تصوّر هم بکنم!
جالب اینجاست که آقای جنیدی بسیاری از بیتهای اصلی فردوسی
را بی هیچ توضیحی جعلی دانسته اند و چون دلیلی برای جعلی بودن آنها نیافتهاند،
نوشته اند: «پیوسته به گفتار است» یا «پیوسته به رج پیشین» یا «پیوسته به رج
پسین». یعنی بیت مورد نظر اشکالی ندارد ولی چون به بیتهای پیشین یا پسین یا بخش مربوطه که جعلی فرض شده، وابسته است، آن
هم جعلی است. ترا به خدا ببینید که ایشان چه به روز شاهنامه آورده اند. بیت
زیر(ج4،ص414)را الحاقی دانسته اند:
چو درویشِ نادان کند مهتری / به دیوانگی ماند این داوری
می دانید چرا؟ بخوانید:«سخن سخت زیبا و ژرف است، اما پیوسته
به گفتار است.» یعنی چون پیش و پسِ این بیتِ سخت ژرف و زیبا الحاقی اند، پس چاره ای
نیست که این بیت هم الحاقی باشد! در مورد بسیاری از بیتها نوشته اند: «بدآهنگ است»، « ناهماهنگ است»، «سست است»،
«نادرخور است».
شایسته است برای انبساط خاطر هم که شده به نمونۀ دیگر اشاره
کنم:
استاد جنیدی بیت زیر
از داستان معروف رستم و سهراب را(ج1،ص450، ب7042) الحاقی دانسته اند (بگذریم که
ایشان با سلاخی های خود چه به روز این داستان نامبردار آورده اند):
که گر کم شد از تخت
من زندرزم/نیامد همی سیر جانم ز بزم
چرا الحاقی است و کج؟
بخوانید(البته در مورد مصراع دوم): «"سیر نیامد" نادرست است: "سیر
نشد"». ببینید! به خاطر اینکه حضرت فردوسی مانند زبان امروز ما نگفته است
«سیر نشد» و مانند زبان عصر خود گفته است «سیر نیامد»، بیت الحاقی است! تا اینجا
که بامزه نبود، چون پیشتر، از این نمونه ها نقل کرده بودم. نکتۀ بامزه این است که
ایشان در هفت صفحۀ بعد(ص457، پانوشت بیت 7180) بیت معروف زیر را هم الحاقی دانسته
اند:
از آنجا خروشید سهراب
گرد/همی شاه کاووس را برشمرد
چرا الحاقی است؟
بخوانید:«از آنجا نادرست است، زیرا که پیشتر گفته آمد، سهراب بدشت نبرد رفت.»
استاد خودشان در نثر
خودشان به جای«گفته شد»، حق دارند مطابق زبان عصر فردوسی بگویند: «گفته آمد»، ولی فردوسی در هزار سال
پیش نباید مطابق زبان عصر خود می گفت «سیر نیامد»، باید مانند ما می گفت: «سیر
نشد»!
مصحح در مقدمه(ج6، ص43)
نوشته اند که از طریقِ مدیومهایی که نام آنها ذکر شده، در کار ویرایش متن «یاوری
از جهان مینوی» بدو رسیده است. بنده از چند و چون این باشندگان مینوی آگاهی ندارم،
ولی استدلالهای مصحح در تشخیص بیتهای
الحاقی حاکی از آن است که زبان این باشندگان خیلی امروزی بوده یا اینکه زبان
مدیومها در نوع استدلالهای ایشان تأثیر گذاشته است. حاصل سخن اینکه
تصحیح آقای جنیدی از شاهنامه، بدان سبب که در آن، اصول بدیهی و پذیرفتهشدۀ تصحیح
متون که مهمترین آنها همانا اتکا به نسخههای قدیمی و زبان عصر فردوسی است، سخت
نادیده گرفته شده است، به هیچ روی تصحیح علمی محسوب نمیشود. این تصحیح بازتاب
تصوّر شخصی ویراستار از شاهنامه است با معیارهای امروزی که بنا بر آن مدح
پادشاهان عیب است و زشت. شاهنامهای است آرمانی که مطابقِ افسانۀ زبان پاک و
خالص و بهدور از واژههای بیگانه پرداخته
شده است. از این رو مصحح نه تنها به اصل سرودۀ شاعر که هدف هر مصححی است، نزدیک
نشده، بلکه درست در نقطۀ مقابل، از آن بسی دور و دورتر شده است. به هر روی، به
لحاظ علمی، ویرایش جدید آقای جنیدی متأسفانه بسیار فروتر از نخستین تصحیحات شاهنامه
به کوشش مصححان اروپایی از جمله لامسدن، ترنر مَکَن و ژول مول است و حتی فروتر از
چاپهای سنگی و سربی و حروفی هند و ایران که از حدود 150 سال پیش به این سو به کوشش
کسانی چون تاجر شیرازی و مصطفی قلی کجوری و اولیاء سمیع و
امیربهادر جنگ و مهدی قریب منتشر شده است. در پایان نگارندۀ این سطور، به
عنوان کسی که دستی در ویرایش شاهنامه دارد، به ضرس قاطع اعلام میکنم که در کره
خاکی هر شاهنامهای را که شما بیابید به لحاظ علمی معتبرتر از این شاهنامۀ خودساخته است.
پیوست
چندی پیش اینجانب نقد بسیار کوتاهی بر شاهنامۀ ویرایش آقای فریدون جنیدی نوشتم که
در یک ستون در روزنامۀ اعتماد ملی به چاپ رسید(2/3/88).سپس (7تیر 1388) در همین
روزنامه نوشتهای از آقای جنیدی خواندم با عنوان «واژههایی که دیگر معنا ندارند»
که چنین آغاز شده است: « از آقای ابوالفضل خطیبی در تاریخ 2 خرداد 1388 گفتاری در
نقد و رد شاهنامه ویرایش شده به وسیلۀ اینجانب در روزنامۀ اعتماد ملّی به چاپ
رسیده است. بنده بهتر میبینم که به جای پاسخ به ایشان گفتار استاد حسین شهیدی
مازندران(بیژن) را که یکی از برجستهترین شاهنامهشناسان کشورند و دارای چند کتاب
پژوهشی نامآور در شاهنامه به شرح زیرند بیاورم ...». توجه بفرمایید که در صفحۀ
اول روزنامه، عنوان بالا همراه با عکسی از آقای جنیدی آمده و در صفحۀ 10 ، همان
عکس و عنوان با نوشته ای از حسین شهیدی در پاسخ به نقد اینجانب. اما عجیب این است
که نوشتۀ آقای شهیدی هیچ ربطی به نقد من ندارد. فقط ارتباط این دو نوشته این است
که یکی در رد شاهنامۀ آقای جنیدی است و دیگری در تأیید آن. ایشان در بند اول نوشتۀ
خود آوردهاند که این نوشتۀ دربارۀ دفتری است از آقای جنیدی با عنوان «پیشگفتار بر
شاهنامۀ فردوسی» و بعد چنین میخوانیم: «این پیشگفتار گنجینهای است سرشار از نکتههای
گوناگون که در شاهنامۀ فردوسی از آن یاد شده است. همچنین معنای راستین و ژرفنگرانۀ
بسیاری از واژهها را به دست میدهد. زیرا با گذشت زمان و نیز ناآگاهی رونویسکنندگان
و نادانی افزایندگان به شاهنامه با دیدگاههای گوناگون، واژههای فارسی را که ریشه
در زبان پهلوی و اوستایی و به سخن دیگر ریشه در زبانهای باستانی ایران دارند معنای
درست خود را از دست داده و خلاف معنی راستین معنای تازهای به آنها دادهاند که
هیچگونه همخوانی با ریشۀ واژه نداشته است».
در این نوشته شرح دو واژۀ برنا و سترگ از
پیشگفتار آقای جنیدی نقل شده است. از نظر آقای جنیدی – و لابد آقای
شهیدی- بر اساس متون باستانی ایران برنا برابر با کودک 5 تا 10 ساله است نه برابر
با جوان که در بسیاری از بیتهای شاهنامه و نیز در نظم و نثر فارسی آمده است. پس از
نظر ایشان بیتهایی از شاهنامه که در آنها برنا نه برابر کودک 5 تا 10 ساله، که به
معنی جوان به کار رفته، کار «رونویسکنندگان ناآگاه و پچینکنندگان و افزایندگان
است که با کجفهمی و بیدانشی و ناآگاهی به سخنان فردوسی، واژههایی به کار بردهاند
و یا بیتهایی به شاهنامه افزودهاند که هیچگونه پیوندی با سخنان فردوسی ندارد».
به گمان من نیازی نیست که کسی حکماً زبانشناسی و معنیشناسی خوانده باشد تا بداند
که واژهها با گذشت زمان به لحاظ معنی تغییر میکنند. بنا به استدلال آقای جنیدی
باید چنین نتیجه گرفت که در شاهنامه هرجا واژهای در غیر از معنی پهلوی آن به کار
رفته باشد، بیتی که آن واژه را دربردارد، الحاقی است! از همین رو به نظر ایشان بیت معروفِ توانا بود هرکه دانا
بود/ زدانش دل پیر برنا بود، چون در آن برنا برابر با کودک 5 تا 10 ساله به کار
نرفته، الحاقی است. اصلاً از نظر مصحح ما همۀ بیتهای شاهنامه که در آنها برنا به
این معنی به کار نرفته، الحاقیاند و کج. نگارنده در شگفت است که همین یکسوّم
شاهنامه نیز چگونه از زیر دست آقای جنیدی قسّر در رفته و با حروف راست چاپ شده
است. احساس میکنم اگر دربارۀ برخی بدیهیات توضیح بیشتری دهم، به شعور خوانندۀ این
نوشته توهین کردهام؛ فقط به این دو نکته
اشاره میکنم که زبان پهلوی و زبان فارسی
بهرغم همانندی، هم در حوزۀ واژهها و هم در حوزۀ دستور تفاوتهای اساسی با یکدیگر
دارند و منبع مستقیم شاهنامه، شاهنامۀ
ابومنصوری به نثر فارسی بوده است نه متون پهلوی.
0 نظر :: ویرایش خلّاق شاهنامه
ارسال یک نظر