به تازگی در پایگاه کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی نوشته ای منتشر شده است از همکار قدیم ما در مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جناب آقای حسن انصاری با عنوان «فارسیّات ابوسعدسمّان و قطعه شعری نویافته از رودکی» ایشان از امالی ابو سعد سمّان، محدث و متکلم برجسته معتزلی / زیدی ری در نیمه اول سده پنجم قمری که تنها قسمتی از آن باقی مانده است، سه بیت زیر را از رودکی با امانت، آن گونه که در نسخۀ کتاب ضبط شده است، نقل کرده اند:
برگ 170 ب: " وبه قال حدّثنا أبو بکر محمد بن الحسین الشعیری بقرائتی علیه بقزوین قال سمعت محمد بن عبد الله بن عبد العزیز المذکّر الرازی یقول أنشدنی الروذکی:
ایا گیتی افسوس افسوسی براستی
شاهیت (در نسخه: شاییت) بندگیست فزونیت کاستی
بر بچّه گان خویش همه ترک خواستی
خوذ بن کنی همان را کجوز (؟) نشاستی
هر که تو را نخواست مرو را بخواستی
هر که تو را بخواست (در نسخه: نه خواست) بذو دادی استی (؟)
شاهیت (در نسخه: شاییت) بندگیست فزونیت کاستی
بر بچّه گان خویش همه ترک خواستی
خوذ بن کنی همان را کجوز (؟) نشاستی
هر که تو را نخواست مرو را بخواستی
هر که تو را بخواست (در نسخه: نه خواست) بذو دادی استی (؟)
این نوشته را نخست دوست و همکار عزیزم جناب آقای دکتر مسعود قاسمی به بنده نشان دادند و با یکدیگر دربارۀ صورت درست بیتها بحث کردیم. ایشان در مصراع دوم بیت دوم «کجوز» را به «که خود» تصحیح کردند که کاملاً درست است .امروز همین بیتها را با استاد گرامی جناب آقای دکتر علی اشرف صادقی در میان گذاشتیم. ایشان پیشتر روی این بیتها تأمل کرده و با تیزبینی وتیزهوشی خاصّ خود - که بنده در هیچ کس دیگری سراغ ندارم- آنها را تصحیح کردند که تصحیح ایشان را در زیر میآورم:
هان گیتیا! فسوس و فسوسی به راستی/ شائیت بندگیست، فزونیت کاستی
بر بچّگان خویش همه مرگ خواستی/ خود برکَنی همان را که خود برنشاستی
هر که تو را بخواست مر او را نخواستی/ هرکه تو را نخواست بدو دادی آستی
البته در حاشیۀ نسخه ترجمۀ بیتها به عربی آمده که به گفتۀ آقای انصاری ترجمۀ کاملی نیست و با خطی کم و بیش ناخوانا نوشته شده است. این ترجمه را در زیر می آوریم، هرچند کمکی به حل مشکلات شعر نمی کند:
أنّه یقول یا دنیا إنی قد انقطعت إلیک فلم أحصل منک الا ؟ واستعبدتنی بغیر طائل وقد طرحتک وانقطعت إلی ؟ (شاید غیرک). الذی یعطیک ؟ (باید تعطیه باشد) لم یطلبک ویحرمک من طلبک.
اینک توضیحاتی دربارۀ این بیتها:
1- یکی از راز و رمزهای زبان و ادب فارسی این است که چرا از اشعار ارزشمند رودکی به جز بیتهایی پراکنده در فرهنگها و جنگ ها و تذکره ها چیزی باقی نمانده است. آیا ذوق و سلیقۀ ایرانیان در دورههای بعد چنان تغییر یافت که شعرهای امثال رودکی را دیگر نپسندیدند و آثار او را استنساخ نکردند و بدین سان شعرهای او برای همیشه از دست رفت؟ آنچه از اشعار رودکی باقی مانده حاکی از آن است که هنر شعری در اشعار او موج می زند و از این رو بنده باور ندارم که ایرانیان به شعرهای رودکی اقبال لازم را نشان ندادند. به نظر می رسد از دست رفتن دیوان رودکی ناشی از یک اتقاق باشد.
2- صورت مکتوب مصراع یکم وزن ندارد و بنده پیشنهاد دکتر صادقی را عیناً آوردم. هرچند ایشان برای آنکه وزن مصراع را درست کنند، ناچار شده اند بخش بزرگی از مصراع را تغییر دهند. به هر روی در اینکه صورت تصحیح شده صورت اصلی باشد تردید جدی هست.
3- در مصراع دوم بیت یکم، آقای انصاری شاهیت را به جای شاییت در متن نشانده و صورت مضبوط در متن را در پرانتز نهاده اند که این کار لازم نبود، زیرا صورت کهن این کلمۀ «شا» و «پادشا»(مانند گیا به جای گیاه) است و همین نشان از کهنگی متن دارد. در شاهنامه صورت پادشایی به جای پادشاهی فراوان دیده می شود.
4- در مصراع یکم بیت دوم ترک ایجاد مشکل کرده است. می توان ترک را به معنی ترک کردن گرفت و مصراع را بدین گونه معنی کرد که: ای گیتی برای بچّه های خودت ترک کردن خواستی، یعنی بچه های خود را چون زادی، آنان را ترک گفتی، ولی نه ساختار نحوی مصراع چنگی به دل می زند و نه معنای آن. هرچند مضون مصراع که همانا بی وفایی گیتی باشد، در ادبیات فارسی به کار رفته است. دکتر صادقی ترک را به مرگ تصحیح می کنند که به نظر می رسد تصحیح خوبی باشد. اما چنانچه بخواهیم این واژه را در متن نگهداریم، شاید ترگ به معنی کلاهخود باشد که در اینجا می تواند به دو معنی به کار رفته باشد: یکی کنایه از سختی و مرارت که در شاهنامه ترگ تیره به جای کلاه بر سر گذاشتن کنایه از در آرامش نبودن و در رنج و سختی بودن در بیت زیر آمده است. سام برای کینخواهی از افراسیاب که بر تخت شاهی ایران نشسته بود، می گوید:
رکابست پای مرا جایگاه/ یکی ترگ تیره سرم را کلاه
(چ خالقی مطلق، ج1، ص317)
(چ خالقی مطلق، ج1، ص317)
دیگر اینکه، در بیتی معروف دربارۀ دقیقی تیره ترگ بر سر گذاشتن کنایه از مرگ به کار رفته است:
برو تاختن کرد ناگاه مرگ/ نهادش به سر بر یکی تیره ترگ(همان، ص13)
در مصراع یکم بیت سوم صورتِ « بخواست مر او را نخواستی» تصحیح دکتر قاسمی است که درست است و در مصراع دوم، معنی «دادی آستی» چندان روشن نیست. آستی به معنی آستین است و بر اساس بافت بیت و مضمون کلام شاید به معنی بخشش کردن و پیشکش کردن باشد.
به هر روی مضمون این سه بیت این است که کارهای گیتی، به ویژه در برخورد با آدمی از روی حساب و کتاب نیست. به بیان امروز شایسته سالاری را رعایت نمی کند. کارهایش عوضی و مسخره است. باید کسی را به مقام شاهی برسانی، بنده می کنی و آنکه باید فزونی ندهی، کاستی می دهی. حتی بر بچّۀ خودت مرگ میخواهی و همان را که خود کاشته ای از جا درمی آوری که اشاره به مرگ آدمیان دارد. آنکه به تو توجّه و عنایت نشان می دهد، از خود می رانی و آنکه به تو توجّهی ندارد، بدو بذل و بخشش می کنی.
این مضمون در متون پهلوی هست و بنده در مقالۀ «فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک: منشأ تقدیرباوری حافظ»، ردِّ این مضمون را از متون پهلوی به شاهنامه و ادبیات فارسی و از آنجا به حافظ گرفته ام که در اینجا به برخی شواهد اشاره می شود:مینوی خرد:
«به خرد و دانايي با بخت ميتوان ستيزه كرد يا نه؟ پاسخ: حتي با نيرو و زورمندي خرد و دانايي هم با بخت نميتوان ستيزه كرد، چه هنگامي كه تقدير (baxšišn) براي نيكي يا بدي فرا رسد، دانا در كار گمراه و نادان كاردان و بددل دليرتر و دليرتر بددل و كوشا كاهل و كاهل كوشا شود و چنان است كه با آن چيزي كه مقدر شده است، سببي (wihānag) نيز همراه ميآيد و هر چيز ديگر را ميراند» (47/3/6).
در مجلسي در حضور نوشينروان كه بزرگان كشور حضور داشتند:
از ايشان يكي بود فرزانهتر/ بپرسيد از او از قضاوقدر
كه فرجام و انجام چونين سَخُن/ چگونهست و اين بر چه آيد به بُن
چنين داد پاسخ كه جويندهمرد/ جوان و شب و روز با كاركرد
بود راه روزي بر او تار و تنگ/ به جوي اندرون آب او با درنگ
يكي بيهنر خفته بر تختِ بخت/ همي گل فشاند بر او بر درخت
چنينست رسم قضاوقدر/ ز بخشش نيابي به كوشش گذر
جهاندار و دانا و پروردگار/ چنين آفريد اختر روزگار
(شاهنامه، هفتم 184/1152ـ1158)
در مجلس نوشينروان و بوزرجمهر چنين آمده است:
چنين گفت با شاه بوزرجمهر/ كه يكسر شگفتست كار سپهر
يكي مرد بينيم با دستگاه/ رسيده كلاهش به ابر سياه
كه او دست چپ را نداند ز راست/ ز بخشش فزوني نداند، نه كاست
يكي گردش آسمان بلند/ ستاره بگويد كه چون است و چند
فلك رهنمونش بهسختي بود/ همه بهر او شوربختي بود
( شاهنامه، هفتم 302/2637ـ2641)
اين مضمون در بيتهاي زير از حافظ آمده است:
فلك به مردم نادان دهد زمام مراد/ تو اهل فضلي و دانش همين گناهت بس(263/7)
دفتر دانش ما جمله بشوييد به مي/ كه فلك ديدم و در كين من دانا بود(199/3)
ارغنونساز فلك رهزن اهل هنر است/ چون از اين غصه نتابيم و چرا نخروشيم(369/4)
درود و سپاس آقای خطیبی.
یزدان صفایی
۸/۰۵/۱۳۹۰ ۱۱:۳۸ بعدازظهردوست عزيزم جناب خطيبی؛
با درود و سپاس از لطفتان در رابطه با ابيات رودکی. اين مطلب را در مقاله سمان که در آرابيکا منتشر خواهد شد نقل می کنم.
ارادتمند ديرين
حسن انصاری
حسن انصاری
۸/۰۸/۱۳۹۰ ۹:۵۹ بعدازظهربادرود و سپاس و عرض ادب
بسیار لذت بردم جناب استاد خطیبی.
اردتمند بهمن خیابانی
http://koosh-nameh.blogspot.com
http://kosh-nameh.loxblog.com
وبلاگ این بنده می باشد.البته مدتی است که دل و دماغ آنرا ندارم که بنویسم
ناشناس
۸/۰۹/۱۳۹۰ ۴:۲۷ بعدازظهرآقای آصف فکرت هم به این اشعار پرداخته اند که شاید برای شما جالب باشد.
http://fekrat.kateban.com/entry1817.html
علی
۸/۱۸/۱۳۹۰ ۳:۰۲ قبلازظهرازبرکات بررسیهای تاریخی
ای گیتیا فســــوس، فسوسی به راســـتی
شاهیت بندگیســـت، فزونیــــت کاســـتی
بر بچّگان خویش همه مرگ خواســــتی
خود برکنی همان را که خود نشاســــتی
هرکه تو را نخواست مر او را بخواستی
هر که تو را بخــست، بذو دادی آســــتی
رودکی
فارسيّات ابو سعد سمّان و قطعه شعری نو يافته از رودکی
عبارت بالاعنوان تازه ترین مطلب سایت بررسیهای تاریخی http://ansari.kateban.com/به همت جناب آقای حسن انصاری است. مطلب چنین آغاز می شود:
"ابو سعد سمّان، محدث و متکلم برجسته معتزلی / زيدي ري در نيمه اول سده پنجم قمری امالی ارزشمندی در حديث دارد که تنها قسمتی از آن باقی مانده است. ما پيشتر در اين سايت، نسخه اين امالي را که در کتابخانه آمبروزيانا در ميلان نگهداری می شود معرفی کرديم. از ابواب اين کتاب، بابی هم هست که قسمتی از آن مشتمل است بر تعدادی از روايات و احاديثی که در آن کلمه و يا تعبير و يا جمله ای فارسی به نقل از حضرت رسول (ص) و يا از صحابه و ديگران روايت شده است. برخی از اين احاديث و روايات در منابع ديگری هم نقل شده و برخی تازگی دارد...."
در ادامه جناب آقای انصاری می نویسند:
"آنچه اينجا ارائه می دهيم قطعه شعری است از شاعر کهنسال ايرانی، رودکی که تا آنجا که من می دانم جای ديگری نقل نشده و گويا تازگی دارد. متأسفانه نسخه چندان همه جا خوانا نيست؛ به ويژه اينکه عکسی که من از اين کتاب در اختيار دارم عکس مرغوبی نيست. نکته جالب توجه اين است که ابو سعد سمّان اين قطعه شعر را به سندی متصل از رودکی نقل می کند و از اين نقطه نظر اين نقل ارزش تاريخی در رابطه با زندگی رودکی هم دارد. اينجا اين متن را مطابق آنچه در نسخه آمده (با اصلاحاتی ضروری در رسم الخط) نقل می کنيم:
برگ 170 ب: " وبه قال حدّثنا أبو بکر محمد بن الحسين الشعيري بقرائتي عليه بقزوين قال سمعت محمد بن عبد الله بن عبد العزيز المذکّر الرازي يقول أنشدني الروذکي:
ايا گيتی افسوس افسوسی براستی
شاهيت (در نسخه: شاييت) بندگيست فزونيت کاستی
بر بچّه گان خويش همه ترک خواستی
خوذ بن کنی همان را کجوز (؟) نشاستی
هر که تو را نخواست مرو را بخواستی
هر که تو را بخواست (در نسخه: نه خواست) بذو دادی استی (؟)..."
و در پایان عباراتی که به جای ترجمۀ عربی شعر رودکی آماده است چنین نقل شده است:
"اما خوشبختانه در حاشيه نسخه ترجمه ابيات آمده اما نه چندان کامل و با خطی کم و بيش ناخوانا در برخی کلمات:
معنی الأبيات:
أنّه يقول يا دنيا إني قد انقطعت إليک فلم أحصل منک الا ؟ واستعبدتني بغير طائل وقد طرحتک وانقطعت إلی ؟ (شايد غيرک). الذي يعطيک ؟ (بايد تعطيه باشد) لم يطلبک ويحرمک من طلبک."
نگارنده، آصف فکرت، نه از باب تخصصی که ندارم بلکه از باب علاقه ای که به سخن فارسی دری و خاصه به سخن استاد شاعران، رودکی، دارم، خواستم تا هرچه زودتر برابر به فهم و سلیقۀ خویش قرائتی از این شعر داشته باشم که بخوانم و از بر کنم تا بدان هنگام که متنی میسّر گردد که به اتفاق اهل تخصص مورد تایید قرار گیرد. بار دیگر ابیات به صورتی که در آغاز یاد شد، تحریر می شود:
ای گیتیا فسـوس، فسوسی به راســتی
شاهیت بندگیست، فزونیــــت کاســـتی
بر بچّگان خویش همــه مرگ خواســــتی
خود برکنی همان را که خود نشاســــتی
هرکه تو را نخواست مر او را بخواســـتی
هر که تو را بخــست، بذو دادی آســــتی
احتمال دیگر:
یا گیتیا فسوس، فسـوسی به راستی
شاهیت بندگیســـت، فزونیت کاستی
بر بچّگان خویش همـــه مرگ خواستی
خود بن کنی همان را که خود نشاستی
هرکه تو را نخواست مر او را بخواسـتی
هر که تو را بخســــت بذو دادی آستی
یادداشت:
بن کندن: بیخ برکندن
نشاستن: برنشاندن و نشاندن
آستی دادن: بخشش دادن نظیر آستین افشاندن
بخست: بیازرد
با تشکر از دانشمند و نسخه شناس متبحر جناب آقای حسن انصاری که مارا به نعمت سخن رودکی متنعم فرمودند.
شهر اتاوا – 26 مهر ماه 1390 برابر 18 اکتوبر 2011
آصف فکرت
http://fekrat.kateban.com/entry1817.html
ناشناس
۸/۲۰/۱۳۹۰ ۱۲:۳۷ قبلازظهراز دوستان عزیزی که جستار استاد آصف فکرت را یادآور شدند و برای نگارنده فرستادند بسیار سپاسگزارم. دربارۀ جستار ایشان چند نکته را یادآور می شوم:
1. بنده هم موافقم که بن کندن را به برکندن تصحیح نکنیم و بهتر است همان متن را نگه داریم. شاهدی از بن کندن در شاهنامه داریم، بنگرید:
چنین داد پاسخ که می کن بنش/ که خونی ست ناکرده در گردنش
2.استاد آصف فکرت آستی دادن را به بخشش دادن معنی کرده اند و از بیت هم همین معنی بر می آید. ولی من نتوانستم شاهدی برای این ترکیب بیابم. اگر استاد شاهدی برای این ترکیب ارائه کنند، بر بنده منّت نهاده اند
3. من با تصحیح بخست موافق نیستم. زیرا در اینجا احتمالاً شاعر بین بخواست و نخواست تقابل ایجاد کرده است.
دوستدار
ابوالفضل خطیبی
ابوالفضل خطیبی
۸/۲۱/۱۳۹۰ ۳:۴۳ بعدازظهرکجوز نشاستی باید به معنی که جوز (گردو) می نشاند. اشاره به داستان خسرو و گردوکار پیر است. بذو دادی استی، به معنی آهسته به او انعام دادی.
Mofrad
۹/۱۶/۱۳۹۰ ۱۲:۵۲ قبلازظهر