اصطلاح عَسَلی در یک متن پهلوی



دسته ای از متون پهلوی هستند که آنها را متون مکاشفه ای می گویند و در آنها شهود و مکاشفه یا پیشگویی آینده دیده می شود. مانند زند بهمن یسن، یادگار جاماسپی و جز آنها. از میان این دسته، متن منظوم کوتاهی است با عنوان در آمدن شاه بهرام ورجاوند که بی گمان پس از تاخت و تاز اعراب نوشته شده است. در این متن از ستم اعراب سخن گفته شده و گفته شده که سرانجام بهرام ورجاوند از هندوستان ظهور می کند و ایران را از دست اعراب رهایی می بخشد. بحث من در اینجا بر سر یک واژه است در این متن(مصراع پایانی در زیر)، ولی برای فهم آن قطعه ای دردناک که این واژه را در بر دارد در زیر می آورم:


gīrēnd pad stahm az mardōmān
zan ud xwāstagīhā ī šīrēn, bāĝ ud bōyestān
gazīdag abar nihād hend, bē baxt hēnd abar sarān
abāg asalīg  xwāst hēnd, sāg ī garān
گیرند به ستم از مردمان
زن و خواسته های(دارایی های)شیرین، باغ و بوستان
جزیه برنهادند، بخش کردند بر سران
با عسلی خواستند ساوِ گران
این واژه اسلیگ است که حرف نگاری آن چنین است: slyk̓. این واژه را چه باید خواند و معنی کرد؟ در زیر نظراتی که تا کنون دربارۀ خوانش این واژه داده شده می آید:
  1. نخستین بار بیلی این واژه را واژۀ عربی اصلی خواند به معنای «مال اصلی».
2.  تاوادیا نیز مانند بیلی آن را واژۀ عربی اصلی انگاشت، ولی نه به معنای «مال اصلی» که به معنی نژاده (well bred).
3. پس از آن صادق هدایت بر اساس خوانش بیلی بیت را چنین معنی کرد: «گزیته(جزیه) بنهادند و بر سران بخشیدند و باز اصلی و سای گران خواستند».
4. اما اندکی بعد محمدتقی (ملک‌الشعراء)بهار در درستی خوانش واژۀ عربی اصلی و نیز یکی دو واژۀ دیگر عربی در این متن به دیدۀ تردید نگریست و به جای آنها پیشنهادهایی دیگری داد، از جمله دربارۀ واژۀ مورد نظر ما چنین نوشت: «نکند که بین اسلیک در اینجا با عسلی به معنی غیار عربی که همان وصلۀ  جهودی است .... ارتباطی باشد و مراد آن باشد که با وجود تحمیل عسلی، باج و خراج سنگین هم بر ما نهادند». سپس بیت را چنین به فارسی برگرداند:
باوجود اسلیک خواستند ساو [خراج] گران
بنگر که چه افکند دروغ بدین جهان
5. پس از آن مهرداد بهار پس از ذکر خوانش پدرش، نوشت: « من آن را برابر واژۀ اوستایی āθray به معنای ستم و ظلم می دانم».
6.  سعید عریان همین خوانش مهرداد بهار را پذیرفت و این واژه را asarīg آوانگاری کرد و مصراع را مانند مهرداد بهار چنین معنی کرد: «با ستم خواستند ساو گران».
7. رهام اشه این واژۀ پهلوی را به abāz harāg تصحیح کرد و مصراع را چنین معنی کرد: دوباره خراج خواستند.
8. دوست عزیزم تورج دریایی پس از ذکر نظرات بیلی و تاوادیا و ملک الشعرای بهار، نظر بهار(asalīg) را درست دانست.
این فهرست شمارۀ 9 و 10 هم خواهد داشت: یکی نظر بیژن غیبی و دیگری نظر مشترک اکتار شروو و فرانسوا دوبلوا که از طریق دکتر دریایی متوجه شدم، به تازگی این متن را منتشر کرده اند. من به دو نوشتۀ اخیر دسترسی ندارم. از دوستان علاقه مند خواهش می کنم اگر دسترسی دارند این دو شماره را نیز پر کنند. به گمان نگارنده نیز از میان پژوهندگان  ملک الشعرای بهار با نبوغ خاص خود توانست گره این مصراع را بگشاید و در این متن اصطلاح عسلی را تشخیص دهد. از نظر من خوانشهای دیگر هیچ یک قانع کننده نیست. چنانکه بهار گفته است واژه‌های عربیی چون بشیر و اصلی نباید در یک متن پهلوی به کار رفته باشند. خوانش مهرداد بهار هم درست نیست. زیرا واژۀ  asarīg به معنای ستم در متون پهلوی به کار نرفته است که آن را از āθray اوستا بدانیم؛ وانگهی، چنانکه ملاحظه می شود، فقط سه بند یا مصراع پیش از بند مورد مورد نظر ما pad stahm به معنی «با ستم» دیده می شود. اگر نویسنده می خواست این مفهوم را بگوید چرا واژۀ معروف و متداول stahm را به کار نبرده است؟! زنده یاد مهرداد بهار به پژوهشهای مربوط به فرهنگ و زبانهای باستانی خدمات شایانی کرده است، ولی نگارنده با برخی نظرات او موافق نیست و در جاهای دیگر اینگونه نظرات را نقد کرده ام . به طور کلی اعتقاد دارم مهرداد بهار نبوغ پدر را نداشت و ملک الشعرای بهار در تاریخ معاصر ما یک استثناء محسوب می شود.
قبلاً نوشته بودم که جهودان باید تکه ای پارچۀ زرد رنگ بر سینه یا دوش خود روی لباس می دوختند تا از مسلمانان متمایز شوند. شواهدی وجود دارد که زرتشتیان نیز این وصله را به اجبار بر لباس خود می دوختند. پیشینۀ این رسم به زمان متوکل عباسی می رسد که طبق گفتۀ طبری در 235 هجری دستور چنین کاری را صادر کرد(اصطلاح عسلی در متن تاریخ طبری دیده می شود). دوستان پهلوی دان این واژه را چه می خوانند یا کدام خوانش را تأیید می کنند؟

از همۀ دوستان گرامی سپاسگزارم که به این بحث تخصصی وارد شدند و نظرات دیگران یا نظرات خود را در میان گذاشتند. در این یادداشت بحث شیرین عسلی را با توجه به اطلاعاتی که دوستان فراهم آوردند، ادامه می دهیم. نخست بخش نظرات را کامل کنیم:
9. بیژن غیبی مانند تاوادیا abāz را بهbāz/j تصحیح می کند و واژۀ مورد بحث را نیز asarīg می خواند به معنی بی پایان و معنی می کند: باج بی پایان خواستند.
10. فرانسوا دوبلوا نیز abāz را تحریفbāz/j می داند و بر آن است که چون باژ و ساو در شاهنامه و برخی متون فارسی دیگر با هم به کار رفته اند، در اینجا نیز قاعدتا ًباید با هم به کار رفته باشند. دوبلوا واژۀ دوم را همان واژۀ عربی اصلی می خواند،اما نه به معنی «مال اصلی»(نظر تاوادیا)،که صفت باج می داند :باج اصلی:  bāz ī aslī و با استناد به این بیت شاهنامه که «نیم آگه از اصل و فرع خراج»، معتقد است که مالیات اصلی(اصل) در متن مورد نظر همان باج اصلی است و مالیات اضافه همان ساو.
اما من بنده هنوز گمان می کنم خوانش ملک الشعرای بهار بهتر از دیگران است و در شگفتم  که گذشته از دکتر تورج دریایی هیچ یک از پژوهندگان این متن، خوانش بهار را ندیده اند یا اینکه دیده اند، ولی توجه نکرده اند. در مورد ایراد آقای فیروزبخش در مورد وجود هزوارش LAWHL برای abāz در متن اصل پهلوی، احتمال می دهم که بهار خود متوجه این موضوع بوده و هزوارش LAWHL را به   LWTE  برای abāg تصحیح کرده است(من نخست توجه نکرده بودم) و این تصحیح به هیچ روی حدس در حدس نیست. بهار که در واژۀ اسلیگ تغییری نداده است. معنای بهار از این مصراع هم اشکالی ندارد. Abāg همراهی را می رساند. تحت الفظی یعنی: همراه با عسلی ساو گران خواستند. بهار می نویسد: با وجود اسلیگ خواستند ساو(خراج) گران و این هردو یکی است.  اگر تصحیح  هزوارش LAWHL به هزوارش LWTE را نباید پذیرفت، پس چگونه می توان تصحیح هزوارش LAWHL را به واژۀ بدون هزوارش bāz/j پذیرفت؟! چنانکه فرانسوا دوبلوا تصحیح کرده است. برای من سخت است که بپذیرم دو واژه در یک متن پهلوی در کنار یکدیگر، یکی را به کلی تغییر دهیم و دیگری را واژۀ عربی فرض کنیم و میان آن دو کسرۀ اضافه(ī)  بگذاریم. این دلیل دوبلوا نیز که چون در شاهنامه و متون دیگر باژ و ساو با هم آمده، پس نویسندۀ متن مورد نظر ما نیز باید آن دو را با هم آورده باشد، قانع کننده نیست. نویسنده به هر دلیلی ممکن است در اینجا از گزیت و ساو سخن گفته باشد و از باج سخن نگفته باشد. از جمله اینکه در اینجا چه بسا ساو به کل مالیات (هم اصل و هم فرع) اطلاق شده باشد. باید تحقیق کرد.
  پیشنهادهای بیژن غیبی نیز قانع کننده نیست. در مورد تصحیح باج که توضیح دادم و در مورد کاررفتasarīg به معنای بی پایان باید بگویم که در پهلوی asar صفت است هم به معنی بی آغاز و هم بی پایان، ولی صورت asarīg باز در جایگاه صفت چه نوع کاربردی تواند بود؟! این صورت در کدام متن پهلوی به کار رفته و چگونه می توان آن را توجیه کرد؟!
دربارۀ پیشنهاد برخی دوستان عزیز که ارس یا اسلی به معنی اشک در برخی گویشها به کار رفته، باید بگویم که در خود پهلوی هم ارس به معنی اشک است و این واژه مشکل متن ما را به هیچ روی حل نمی کند. این معنی نمی تواند درست باشد: با اشک(درد و رنج) ساو گران خواستند.
برخی دوستان به شواهد خوبی توجه کردند که در آنها گفته شده،گذشته از یهودیان، زردشتیان و مسیحیان نیز مجبور بودن بر روی لباس خود عسلی بذوزند. بله درست است، منتها مسیحیان بیشتر با زنار بر کمر از مسلمانان متمایز می شدند.

2 نظر :: اصطلاح عَسَلی در یک متن پهلوی

  1. سلام علیکم. در نوشتن و نقطه گذاری ی
    zan ud xwāstagīhā ī šīrēn, bāĝ ud bōyestān
    و نوشتن و نقطه گذاری ی معادل فارسی / فارسی نویسش، یعنی
    «زن و خواسته های(دارایی های)شیرین، باغ و بوستان»
    جناب عالی در هر دو مورد از الگوی کلیشه ای ی «من، تو و او»، و نه «من و تو و او»، استفاده کرده اید. توضیح می دهم. ظاهراً تا بیست سال سی سال قبل در عنوان کتابها و تیتر روزنامه ها و خیلی موارد دیگر، نهادینه نشده بود که اگر سه واو عطف باشد حتماً اولی اش را تغییر دهند به ویرگول. اما در حال حاضر نهادینه شده. من مخالف این الگوی کلیشه ای هستم. و چه بسا شما پژوهشگر ارجمند به فکر فرو بروید، و با نگاه دوباره به نوشته و نقطه گذاری ی متن پهلوی (؟) که شما انجام داده اید، متوجه شدت نفوذ این الگوی کلیشه ای در ذهنها شوید. و احیاناً یک مقدار فاصله بگیرید از این الگوی کلیشه ای.
    با احترام.


  2. با درود به شما
    مشخصات کتابشناسیک مقاله ی دوبلوا این چنین است
    آن را به زودی خدمتتان خواهم فرستاد


    De Blois, Francois (2000) 'A Persian poem lamenting the Arab conquest.' In: Netton, Ian Richard, (ed.), Studies in honour of Clifford Edmund Bosworth. Leiden; Boston: Brill, pp. 82-95.