بیت زیر که بر سر زبانهاست، به فردوسی هم منسوب است و حتی گفته اند تنها بیت اروتیک اوست :
میان دو پایش
یکی حرف بود / سم آهوی مانده در برف بود
چرا «یکی حرف
بود»؟ روزی با استاد نازنین احمد سمیعی گیلانی - که خدایش طول عمر دهاد- و دانشور
دیگری سخن از این بیت منسوب به فردوسی بود. بنده گفتم استاد! امکان ندارد که این
بیت سرودۀ فردوسی باشد، ولی نکتۀ جالب توجه این بود که استاد سمیعی با آن حضور ذهن
اعجابانگیز خود، «حرف» در این بیت را با «گفتگو» در بیتی از زنده یاد ملکالشعرای
بهار ربط داد. من در اینترنت جستجو کردم و بیت بهار را یافتم در قطعهای با عنوان
«شوخچشم پاریسی»:
یار دستی کشید
در بن ناف / پرده از روی
گفتگو برداشت
بد نیست کل قطعه
را نقل شود:
دیشب آن شوخچشم
پاریسی / رقص را پایهٔ نکو برداشت
گاه دستی به
اشتها افشاند / گاه پایی به
آرزو برداشت
قصه کوته حجاب
عفت را / ماهرانه ز پشت و رو برداشت
ناگهان پای
نازکش لغزید / بر زمین خورد و
هایوهو برداشت
دل ز جا جست و
همچو گل ز زمین / بدن نازنین او
برداشت
دل مسکین ز بیم
زحمت یار / گفتگو کرد و جستجو
برداشت
یار دستی کشید
در بن ناف / پرده از روی
گفتگو برداشت
گفتم ای دوست
حقهات بشکست / گفت نشکست لیک
مو برداشت[1]
آیا «حرف» و
«گفتگو» حسن تعبیر یا بِهگویی (Euphemism) برای فرج نیست؟! باری بیت «میان دو
پایش یکی حرف بود....» به لحاظ زبانی و تصویرسازی، بیتی است استوار، ولی به هیچ
روی از فردوسی نیست، بلکه سرودۀ شاعری است ناشناخته که شاید خلق آن از 100 سال هم تجاوز
نکند. نگارنده از طریق پیکرۀ گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان نتوانست در متون کهن
تشبیه فرج به سم آهو را بیابد، بهجز در مصراعی منسوب به مهستی گنجوی، شاعر قرن پنجم و ششم هجری که در
تذکرۀ متأخری در قرن سیزدهم هجری به نام تذکرۀ آفتاب عالمتاب نقل شده است.
بنا بر این تذکره، سلطان سنجر سلجوقی به مهستی میگوید: «چیست پنهان زیر دامان تو
ای سیمینبدن؟» و مهستی پاسخ میدهد: «نقش سمّ آهوي چين است بر برگ سمن»[2].
خاکشیر اصفهانی[3]،
شاعر قرن ما هم بیت زیر را ساخته است:
................................
باشد/ فرجی که چو جای سُم آهو باشد
دربارۀ این بیت،
دو نکتۀ دیگر نیز شایان ذکر است:
1.
این بیت با تغییر ضبطِ «حرف» به «ژرف» به نظامی گنجوی نیز نسبت داده شده است،
ولی نگارنده نتوانست این صورت و یا صورتی نزدیک به آن را در آثار نظامی بیابد.
صورت «ژرف» در این بیت نه به لحاظ دستوری درست است و نه معنی محصّلی دارد. «ژرف»
صفت است (و نیز قید) و «یکی» نمیتواند پیش از آن بیاید، ولی «حرف» اسم است و «یکی
حرف» به لحاظ دستوری و معنی اشکالی ندارد؛ افزون بر این، «ژرف» از آن دسته صفتهایی
نیست که بتواند جانشین اسم شود.
2.
در متون کهن شواهدی هست که نشان میدهد «صحبت» به معنی «همآغوشی» و «صحبت
کردن» به معنی «همآغوشی کردن» به کار میرفته است. مثلاً در السامی فی الاسامی
(ص71) «عنین» و «عجیز» و «سریس» چنین معنی شده است: «که صحبت نتواند کرد» و یا
ناصرخسرو چنین سروده است[4]:
به زن و کودک کسان منگر / اگرت رغبت است صحبت حور
مولوی در مثنوی میگوید:
شه بدو بخشید آن مهروی را / جفت کرد آن هردو صحبتجوی را[5]
در زبان دری افغانستان «صحبت» به معنی «بوسه» همین امروز رواج دارد.
آیا میتوان «صحبت»، «صحبت کردن» و «سخن کردن» در این معنی را با «گفتگو» در
شعر ملکالشعرای بهار و نیز «حرف» در بیت مورد بحث ربط داد؟ نمیدانم.
[1] . بهار محمدتقی (ملکالشعرا) دیوان،
به کوشش مهرداد بهار، تهران، توس، 1368، ج2، ص1215.
[2] . مهستی گنجوی، دیوان، به کوشش
طاهری شهاب، طهوری، تهران، 1336، ص39-40.
[3] . دیوان مرحوم سید جعفر خاکشیر
شاعر فکاهیسرای اصفهان، ص87
[4] . ناصرخسرو قبادیانی، دیوان، به
کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1353، ص77.
[5] . مولوي، جلالالدّين محمّد، مثنوي
معنوي، بهكوشش رينولد. ا. نيكلسون، تهران، اميركبير، 1363، ج1، ص14، ب200.
برای شواهد دیگر، نخست بنگرید به لغتنامۀ زندهیاد دهخدا، ذیل «صحبت»
و نیز برای برخی منابع دیگر با ارجاعات
کامل: علیائی مقدم، مهدی، «معراجنامۀ منسوب به افلاکی»، فرهنگنویسی (ویژهنامۀ
نامۀ فرهنگستان)، جلد دوم، مهر 1388، ص119، و یادداشت 18. دربارۀ این معنی
صحبت، استاد سمیعی گیلانی این خاطره را نیز از زندهیاد یحیی آریانپور نقل کرد:
همراه با همسرم به تبریز رفتیم و در هتلی اقامت گزیدیم. پیشخدمت هتل بدون آنکه در
بزند، چند بار وارد اطاق ما شد و اصلاً متوجه نبود که شاید من و زنم با هم صحبت
میکردیم.
حرف در عربی به معنی شکاف هم است
ناشناس
۱۱/۲۷/۱۳۹۵ ۱۱:۳۷ بعدازظهر