نگاهی به زندگی و آثار زندهیاد دکتر محمدامین ریاحی/
.ابوالفضل خطیبی/
در بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال جاری (1388) درست در روز بزرگداشت فردوسی که هر ساله در چنین روزی برگزار میشود، دکتر محمدامین ریاحی که عمری را در شیدایی عظمت این سخنسرای نامی ایران سپری کرده بود، در سن 86 سالگی بدرود حیات گفت و در قطعۀ نامآوران بهشت زهرا آرامگاه ابدی یافت. او در چند حوزۀ زبان و ادب فارسی وتاریخ و جغرافیای تاریخی از جمله تصحیح متون کهن، شاهنامه شناسی و حافظ شناسی آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشت[1].
زندهیاد دکتر ریاحی در یازدهم خردادماه 1302 هجری شمسی در خوی در خانوادهای اصیل دیده به جهان گشود و در همانجا نخست به مکتبخانه رفت و سپس با بازگشایی مدارس جدید راهی دبستان شد و از 1309-1320 دورۀ دبستان و نیز دورۀ اول (= راهنمایی) و دوم دبیرستان را در همانجا به پایان رساند. مقارن اشغال خوی و ارومیه به دست روسها، به ارومیه رفته بود تا دورۀ دبیرستان را در آنجا سپری کند، ولی به سبب وجود درگیریهای قومی و آشوبهای خیابانی در آنجا ناگزیر به خوی بازگشت و دوران دبیرستان را نیز در همان زادگاه خود به پایان رساند. از آنجا که وضع اقتصادی خانوادۀ محمدامین جوان چندان خوب نبود، راهی تهران شد و در دانشرای مقدّماتی که شبانهروزی بود و کمک هزینۀ تحصیلی دریافت میکرد، ثبت نام کرد. به او گفته بودند که در همان ارومیه میتوانی به دانشسرا بروی، ولی او اصرار داشت که به تهران بیاید و در شهری فارسی زبان به ادامه تحصیل بپردازد و چنین نیز شد و او از مهر 1321 تا خرداد 1323 در دانشسرای تهران به تحصیل پرداخت و با رتبۀ شاگرد اولی فارغالتحصیل شد. سپس از مهرماه 1323 تا خرداد 1327 در دانشسرای عالی در رشتۀ دبیری ادبیات فارسی ( و نیز در دانشکدۀ ادبیات) به تحصیل پرداخت و از آنجا نیز با رتبۀ شاگرد اولی فارغالتحصیل شد و دو دانشنامه دریافت کرد: یکی ادبیات فارسی و دیگری علوم تربیتی. دکتر ریاحی از مهرماه 1327 تا مهرماه 1334 در ضمن تحصیل در دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، دبیر دبیرستانهای قم، قزوین، گرگان و تهران نیز بود. او در شهریور 1337 از پایاننامۀ دکتری خود که تصحیح کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی به راهنمایی بدیع الزمان فروزانفر بود، دفاع کرد و نمرۀ «خیلی خوب» گرفت. این کتاب بعدها به چاپ رسید و در 1352 به عنوان کتاب سال برگزیده شد. دکتر ریاحی در طول تحصیل خود غیر از فروزانفر، نزد استادان بزرگی چون ملک الشعرای بهار، ذبیح الله صفا، سعید نفیسی و جلال الدین همایی دانش اندوخت.
دکتر ریاحی از 1335 تا 1340 در سازمان لغتنامۀ دهخدا مشغول به کار بود و حرف «سین» لغتنامۀ دهخدا را تألیف کرد. در خردادماه 1340 به سمت مدیرکلّ نگارش و مشاور و قائممقام وزیر فرهنگ در شوراها منصوب شد. از بهمن ماه 1342 تا بهمن-ماه 1347 با درجۀ وزیرمختاری رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود و درضمن، به دعوت دانشگاه آنکارا به تدریس ادبیات فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران نیز اشتغال داشت. از مهرماه 1348 تا 1350 در دانشکدۀ ادبیات فارسی دانشگاه تهران در گروههای ادبیات فارسی و تاریخ تدریس کرد و از اسفندماه 1350 تا 1354 دبیرکل هیئت امنای کتابخانههای عمومی کشور بود. از مهرماه 1354 تا بهمن 1355 مشاور وزیر و معاون فرهنگستان ادب و هنر ایران و سرانجام پس از درگذشت مجتبی مینوی، از 1355 تا 1357 ریاست بنیاد شاهنامۀ فردوسی و ریاست دانشکدۀ هنرهای دراماتیک را عهدهدار بود. دکتر ریاحی اندکی پیش از انقلاب اسلامی به مدت کوتاهی از دهم دیماه 1357 تا بیست و دوم بهمن ماه همان سال وزیر آموزش و پرورش شد و به همین سبب پس از انقلاب اسلامی به زندان افتاد، ولی پس از چند ماه آزاد شد و تا پایان عمر به دور از فعالیتهای سیاسی و مقامهای دولتی به تحقیق و پژوهش پرداخت.
دکتر ریاحی به راستی وطن پرست پرشوری بود و در سراسر زندگی خود با عشق به ایران عزیز زیست و همواره در برابر جدایی طلبان که میکوشیدند، پارۀ تن ایران را جدا کنند میایستاد. او از هواداران دکتر محمد مصدّق بود و برای این هواداری در آذربایجان رنجها کشید و مقارن غائلۀ پیشهوری و فرقۀ دموکرات در آذربایجان که ریاحی جوان، دانشجوی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران بود ، به عضویت کمیتۀ حزب «پیروزی ایران» یا « حزب وحدت ایران» درآمد. هنگامی که غائله فرونشست و نیروهای دولتی وارد تبریز شدند، انجمن دانشجویان آذربایجانی با ریاست ریاحی، نخستین انجمنی بود که جشن با شکوهی در تهران برپا کرد. او نقل میکند که پس از اتمام جشن راهی منزل ملک الشعرای بهار شد و مصرّانه از او خواست که شعری دربارۀ نجات آذربایجان بسازد. بهار گفت «بنشین همین الآن شعری میسازم. تو تا یک چای بخوری من یک قصیده میسازم. یک مثنوی 30 بیتی ساخت و همانجا برایم خواند». ریاحی خود نیز شاعر بود و اشعاری پرشوری در ایّام جوانی به مناسبت نجات آذربایجان سرود که در همان زمان در برخی روزنامهها و مجلّهها و سرانجام در جزوۀ کوچکی، شامل اشعار ملّی و وطنی او با عنوان در راه نجات آذربایجان (چاپخانۀ کارون، اسفندماه 1325، 52صفحه) به چاپ رسید. در اینجا بخشی از یکی از شعرهای او را با عنوان «عشق میهن» نقل میکنیم. در مورد این قطعه خودش میگوید هنگامی آن را ساخته (1324) که بازی اقلیت و اکثریت مجلس چهاردهم، کشور را به پرتگاه نیستی کشانده بود:
خسته شد جان من از درد وطن، درمان کجاست/ ملک ایران گشت ویران، رحمت یزدان کجاست؟
لشکر افراسیاب فتنه ایران را گرفت / بهر دفع این مصائب رستم دستان کجاست؟
روزگار سفلهپرور داد ایران را به باد / آنهمه فرّ و شکوه و خرگه و ایوان کجاست؟
دشمنان گویند با ما عهد و پیمان بستهاند / لیک در فرهنگ اینان عهد کو پیمان کجاست؟!
کهنه جاسوسان دم از میهنپرستی میزنند / لیک هنگام عمل بین پاکی دامان کجاست؟!....
اندر این ویرانه میهندوستی دیوانگیست / من شدم دیوانه یاران بند یا زندان کجاست؟
جان مشتاقان ریاحی سوخت از عشق وطن / تا فدا سازیم جان را بازگو میدان کجاست؟
دکتر ریاحی پیش از انقلاب اسلامی در مقامهای مهم فرهنگی، خدمات برجستهای انجام داده است که یکی از آنها ساماندهی کتابهای درسی بود. او خود در رسالهای با عنوان « داستانی به نام کتابهای درسی» و نیز در جستاری با عنوان «ماجرای کتابهای درسی» در مجلّۀ بخارا (شمارۀ2، مهرماه 1377، ص60-80) به تفصیل دربارۀ وضعیت نابسامان کتابهای درسی در ایران سخن گفته است. او مینویسد با اینکه استادان پیشکسوتی چون احمد آرام و ابوالقاسم قربانی و احمد بیرشک با تألیف کتابهای درسی سهم بزرگی در سر و سامان گرفتن کتابهای آموزش و پرورش جدید در ایران داشتند، ولی از سال 1324 که وزارت فرهنگ تألیف و چاپ کتابهای درسی را آزاد اعلام کرد، بازار آشفتهای پدید آمد و موجب بدنامی وزارت فرهنگ شد. دکتر ریاحی از زمانی که مدیر کل نگارش شد، این نابسامانی و بدنامی را به ارث برد و خود مینویسد او و همکارانش با دوسال و نیم کار شبانهروزی توانست وضعیت کتابهای درسی را به سامان آورد که تا امروز نیز این سامان حفظ شده است.آن زمان، هر مدرسهای، کتابهای درسی را خود تعیین میکرد و برای هر درس 20 تا 30 نوع کتاب وجود داشت. دکتر ریاحی نخست قانونی را به تصویب هیئت دولت رساند که به موجب آن کتابهای درسی جزو کالاهای اساسی شناخته شد و تعیین بهای آن بر عهدۀ وزارت فرهنگ قرار گرفت. سپس در کمیسیونهای مختلفی که استادان رشتههای مختلف حضور یافتند، از میان کتابهای مختلف هر رشته در مرحلۀ اول سه کتاب انتخاب و بقیه غیر مجاز اعلام شد. برای نمونه در مورد کتاب درسی ادبیات فارسی او خود توضیح میدهد که کمسیونی مرکب از استادانی چون مجتبی مینوی، محیط طباطبایی، سید محمد فرزان و مصطفی مقرّبی تشکیل یافت و در آن کتابهای بدیعالزمان فروزانفر و عبدالحسین زرینکوب به عنوان کتاب درسی برگزیده شدند. سرانجام در سال 1342 با اجرای قطعی طرح یکنواختی کتابهای درسی، از هر درس یک کتاب برگزیده و بقیه غیر مجاز اعلام شد. دکتر ریاحی شرح میدهد که چگونه با حمایت خانلری، با قاطعیت در برابر افراد بانفوذی که کتابهای درسی آنها غیر مجاز اعلام شده بود، ایستاد و در برابر فشارها پا پس نکشید.
از دیگر فعالیتهای دکتر ریاحی خدمات فرهنگی و ادبی او در مقام ریاست بنیاد شاهنامه بود. به ابتکار او کنگرههای شاهنامهشناسی به جای شهرهای بزرگی چون تهران و شیراز و مشهد، در هرمزگان برگزار شد که مجموعه مقالات ارائه شده به این کنگره به چاپ رسید. دیگر اینکه به دستور او در بنیاد شاهنامه بایگانی علمی تشکیل شد تا در آنجا فعالیتهای شاهنامهشناسی ساماندهی گردد. به دستور او قرار بود عکس یا میکروفیلمهای نسخههای شاهنامه از کتابخانهها و موزههای مختلف جهان گردآوری شود. برای نمونه او میگوید با دکتر جلال خالقی مطلق قرارداد بسته شد تا در اروپا عکس و میکروفیلم نسخههای معتبر شاهنامه را تهیه و ارسال کند. همچنین دکتر ریاحی مدیر مسئولی مجلّۀ سیمرغ، مجلّۀ تخصصی شاهنامه شناسی و ارگان بنیاد شاهنامه را بر عهده داشت(1356). در این مجلّه، جستارهای ماندگاری در زمینۀ حماسۀ ملّی به چاپ رسیده است. او پیشتر نیز سردبیری هفتهنامۀ مهرگان و مدیریت مجلّۀ کیهان فرهنگی(1334-1335) و ماهنامۀ آموزش و پرورش(1341-1342) را نیز عهدهدار بود.
آثار علمی
دکتر ریاحی در زمینههای مختلف زبان و ادب فارسی بهویژه حافظشناسی و شاهنامهشناسی کتابها و مقالات محققانهای به رشتۀ تحریر درآورد. او نخستین مقالههای تحقیقی خود را در مجلۀ ارمغان در سالهای 1319 و 1320 منتشر کرد. سپس مقالات خود را که در مجلهها و مجموعههای مختلف به چاپ رسیده، در دو مجموعه مقاله گرد آورد: یکی با عنوان چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران و دیگری پایداری حماسی. در زیر کتابهای او در دو حوزۀ تألیف و تصحیح متون به ترتیب تاریخ تألیف یا تصحیح آنها آمده است:
الف) تألیف:
1. داستانی به نام کتابهای درسی، تاریخچۀ کتابهای درسی در ایران و گزارش اصلاح آن، انتشارات وزارت فرهنگ، 1342.
2. کسایی مروزی: زندگی، اندیشه و شعر او، چاپ اول، توس 1367، چاپ هشتم، علمی 1373.
3. گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ، علمی، چاپ اول 1367، چاپ دوم 1373.
4. سفارتنامههای ایران، تاریخ روابط پانصد سالۀ ایران و عثمانی ، توس 1368.
5. زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، پاژنگ 1369.
6. تاریخ خوی: سرگذشت سه هزار سالۀ منطقۀ شمال غرب ایران و روابط سیاسی و تاریخی با اقوام همسایه(کتاب برگزیدۀ سال 1372)، چاپ اول، توس 1372، چاپ دوم، طرح نو1379.
7. سرچشمههای فردوسیشناسی: مجموعۀ نوشتههای کهن دربارۀ فردوسی و شاهنامه و نقد آنها، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه)، 1372.
8. فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، طرح نو، چاپ اول 1375، چاپ چهارم1387.
9. پایداری حماسی(مجموعه مقاله)، مروارید 1379.
10. چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، سخن، 1379.
ب)تصحیح و گزیدۀ متون:
10. جهاننامه: متن کهن جغرافیایی، تألیف شده در 605ه.ق از محمد بن نجیب بکران طوسی، ابن سینا 1342.
11. مفتاح المعاملات: متن ریاضی از قرن پنجم از محمد بن ایّوب طبری، بنیاد فرهنگ ایران 1349.
12. مرصاد العباد(کتاب برگزیدۀ سال 1342)، از نجم دایه رازی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1342.
13. نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، امیرکبیر 1350.
14. برگزیدۀ مرصاد العباد، از نجم الدین رازی، تهران، چاپ اول، توس 1361، چاپ دوازدهم، علمی 1379.
15. رتبه الحیات، از خواجه یوسف همدانی، توس 1362.
16. رساله الطیور، از نجم دایۀ رازی، توس 1362.
17. عالمآرای نادری، از محمدکاظم مروی، چاپ اول، زوّار 1364، چاپ سوم، علمی 1375.
18. نزهه المجالس، مجموعۀ 4000 رباعی برگزیده از سیصد شاعر پیش از مغول، تألیف جمال خلیل شروانی، چاپ اول، زوّار 1366، چاپ دوم، علمی 1375.
19. معرفه الاسطرلاب معروف به شش فصل، به ضمیمۀ عمل والالقاب، از محمد بن ایّوب طبری، علمی و فرهنگی 1371.
20. بگشای راز عشق: گزیدۀ کشف الاسرار میبدی، چاپ اول، سخن 1374، چاپ دوم 1375.
ج) مقدمه بر کتابها:
21. دیوان رشید یاسمی، ابن سینا 1336.
22. احوال و اشعار حریف جندقی خوئی، نوشتۀ سیدعلی آل داود، فتحی 1366.
23. شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش ژول مول، سخن 1369.
24. گزارشهای تلگرافی آخرین سالهای عصر ناصرالدینشاه، به کوشش شهریار ضرغام 1369
25. جستارهایی دربارۀ زبان مردم آذربایگان، نوشتۀ یحیی ذکاء، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار 1379.
26. از اسطوره تا حماسه: هفت گفتار در شاهنامهپژوهی، سجاد آیدنلو، جهاد دانشگاهی مشهد 1386.
گذشته از اینها، برای تکمیل آثار دکتر ریاحی باید از دو نوشتۀ زیر نیز یاد شود که اولی را بزرگمهر ریاحی یادآوری کردند و دومی را دکتر سجاد آیدنلو:
1. «83 سال عشق به ایران»، رهآورد گیل ، شماره اول(1382)، یادنامه پورداود.
2. «یاد باد آن روزگاران یاد باد»، حدیث عشق 6 (دکتر اصغر مهدوی)، به کوشش نادر مطلّبی کاشانی و سیدمحمد حسین مرعشی،کتابخانۀ مجلس با همکاری مرکز نشر میراث مکتوب 1383.
در اینجا شایسته است درباره میراث قلمی دکتر ریاحی، در سه حوزۀ تصحیح متون فارسی، حافظشناسی و شاهنامهشناسی نکاتی را یادآور شوم. زندهیاد ریاحی تا پایان عمر با عشق و علاقه به متون کهن زبان فارسی زیست و بسیار کوشید تا آنها را احیاء کند. هر متنی را که مییافت با دقت و وسواس علمی نسخههای آن را مقابله میکرد و با مقدمهها و تعلیقات گاه مشروح گرههای ناگشودۀ آن را میگشود. تصحیحات او به ویژه مرصاد العباد، از بهترین و دقیقترین متنهای انتقادی متون فارسی است که تصحیح این متن موضوع پایاننامۀ دکتری او( به راهنمایی بدیع الزمان فروزانفر) بوده است. مجتبی مینوی عالم دقیق و مشکلپسند عصر ما در حق او گفته بود: «کار هر متنی را که ریاحی تحقیق و چاپ کند، تمامشده باید شمرد و دیگر کار مهم و تازهای دربارۀ آن نمیتوان کرد». اتکا به ضبطها و ساختهای کهن زبان به جای ضبطها و ساختهای جدیدِ برساختۀ کاتبان و دوری از تصحییحات ذوقی - که در کار بسیاری از مصححان ایرانی معمول بوده و هست- از ویژگیهای تصحیحات اوست. سخنی از خودِ دکتر ریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ(ص112-113)، گویای هوش سرشار او در شناخت ضبطهای اصیل متون است:
« آن روزها مشغول مقابله و تصحیح مرصاد العباد بودم. رسیدم به این عبارت:«اهل حرفت... چون کسی را یابد که در آن حرفت نداند، و بهای آن متاع نشناسد، بر وی اسب ندواند، و به قیمت افزون بدو نفروشد». تعبیر «در آن حرفت نداند» برای من غریب و ناآشنا بود. زیرا دانستن با «را» علامت مفعول بیواسطه به کار میرود، و میگوییم چیزی را دانستن. برای کاتبان قرن نهم به بعد هم این تعبیر غریب بوده که آن را حذف کرده عبارت جدیدی به جای آن نشاندهاند. اما در همۀ نُسخ تا پایان قرن هشتم به همان صورت بود. مطمئن شدم که درست همان است و با گذشت زمان این تعبیر فراموش شده و در هیچ کتاب لغتی هم ذکر نشده است».
سپس شرح میدهد که برای این تعبیر شواهدی از متون از جمله بیت زیر از حافظ گرد آورد:
آن شد ای خواجه کز افسوس جهان اندیشم محتسب نیز در این عیش نهانی دانست
دکنر ریاحی ادامه می دهد که بیت را برای استاد راهنمایش فروزانفر خوانده و از او پرسیده که «محتسب چه چیز را دانست؟» و فروزانفر بدو گفته است که بیت نامفهوم است و ریاحی هنگامی که شاهدِ مرصاد العباد را برای او خوانده بود، «فوراً و بیتأمل مطلب را دریافت و تأیید کرد». ریاحی میافزاید: «گره این مشکل که " محتسب در عیش نهانی حافظ دانست" یعنی از " عیش نهانی" او و "حدیث حافظ و ساغر که میکشد پنهان" سر درآورده و آگاهی داشته، از هیچ راهی گشودنی نبود، جز اینکه شواهد و نظایر این کاربرد از سخن دیگر شاعران و نویسندگان گردآوری شود و معنی از مجموع شواهد استنباط گردد». البته پیش از دکتر ریاحی حافظشناسانی چون علّامه محمد قزوینی و قاسم غنی و دیگران به لزوم استفاده از متون زبان فارسی در شرح لغات و تعبیرات دیوان حافظ پی برده بودند، ولی ریاحی در پژوهشهای خود به طور گسترده از این شیوه سود جست و به نتایج درخشانی رسید. تصحیح و انتشار کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی نقطۀ عطفی در جریان حافظپژوهی بوده و ریاحی در پژوهشهای خود دربارۀ حافظ که در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ گرد آمده است، بسیاری از گرههای ناگشودۀ بیتهای حافظ را به کمک مرصاد العباد گشود. پس از او، داریوش آشوری در کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ(بازنگریستۀ هستیشناسی حافظ، نشر مرکز 1379) بر اساس همین مرصاد العباد و کشف الاسرار میبدی – که ریاحی گزیدهای از آن را نیز به چاپ رسانده بود- از بحث دربارۀ اقتباس حافظ در مضامین شعری از شاعران و نویسندگان پیش از خود یا معاصر خود فراتر رفت و با روش هرمنوتیکی و مطالعۀ میانمتنی(intertextual) کوشید تا دستگاه فکری حافظ را بنمایاند.
ریاحی بر آن است که پیشینۀ اندیشههای عرفانی حافظ را باید در عرفان غرب و شمال غرب ایران و در اندیشههای عارفان بزرگی چون حلّاج و عین القضّات و احمد غزّالی و سهروردی که نغمۀ دلانگیز عشق را سر میدادهاند، جستجو کرد نه در تصوّف شرق ایران که به جای عرفان عاشقانه، بر مبنای زهد خشک و تعبّد قرار داشته است(ص31) و ازهمین رو شخصیت حافظ را از نظر طرز تفکّر، نه با سنایی و عطّار و عراقی، که با خیّام و سهروردی و باباافضل مقایسه میکند(ص33). با همین نگرش است که مینویسد: «اگر خواجۀ شیراز ارتباطی با عرفان و تصوّف داشته از طریق مرصاد العباد بوده است». نگارندۀ این سطوراین نظر دکتر ریاحی را میپذیرد که حافظ بیشتر متأثر از عرفایی چون حلّاج و عین القضات و سهروردی که عرفان عاشقانۀ آنها رنگ ایرانی داشته و نیز شاعرانی چون خیّام بوده است، ولی دشوار بتوان پذیرفت که ارتباط حافظ با عرفان فقط از طریق مرصاد العباد بوده باشد. گذشته از این کشیدن خط افتراقی بین عرفان غرب و شرق ایران، بهویژه با ملاحظۀ وجود سنت ادبی زبان فارسی(میراث ادبی عرفانی) البته دشوار است. ریاحی بهدرستی نشان داده است که مرصاد العباد امروزه هم میتواند ما را در فهم درست شعر حافظ یاری رساند و هم در تصحیح بیتهای او. نمونهای نقل میکنیم. در مرصاد العباد میخوانیم: «بدانکه دل خلوتگاه خاص حق است، تا زحمت اغیار در بارگاه دل یافته شود غیرت عزّت اقتضای تعزّز کند از غیر، ولکن چون چاوش لا اله بارگاه دل از زحمت اغیار خالی کرد منتظر قدوم تجلّی سلطان الا الله باید بود».
ریاحی(ص223-224) بر اساس همین قطعه، در بیت سخت زیبا و بحثانگیز زیر، بهدرستی «خلوت دل» را بر «منظر دل» و «صحبت اغیار» را بر «صحبت اضداد» ترجیح داده است:
خلوت(منظر)دل نیست جای صحبت اغیار(اضداد) / دیو چو بیرون رود فرشته درآید
نکتۀ مهم دیگری که شایسته است دربارۀ پژوهشهای حافظشناختی ریاحی یادآور شوم این است که او با اینکه عالیترین مضامین و معانی عرفانی شعر فارسی را در غزلهای حافظ یافته است، سخت مخالف معنیتراشیهای عرفانی از غزلهای خواجه بود. «حافظ بیش از هرچیز شاعر است، شاعر محض، نه عارف محض، و مضامین عرفانی را در خدمت هنر جادویی شعر خود گرفته است. به این نکته هم توجّه باید داشت که در غزلها و بیتهای عرفانی حافظ، دید و فکر و مفهوم کلّی عرفانی است نه مفردات کلمات»(ص94). پس از وی دکتر شفیعی کدکنی(موسیقی شعر، آگاه 1373، ص435) نیز هم همین نظر را مطرح کرده و بر آن است که حافظ اعتقاد مسلّم به مبانی یا جزئیات عرفان نداشته و عرفان جز در کلّیات جهانبینی او هیچ نقشی ندارد. حافظ از مجموعۀ عرفان مانند اصطلاحات شطرنج چون ابزاری برای بیان هنر خود بهره برده است. پس از او دکتر دادبه نیز این ابزارها را تا اصطلاحات نجومی و کلامی و تقدیرباوری گسترش داد. نگارنده در جای دیگر(«فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک: منشأ تقدیرباوری در شعر حافظ»، جشننامۀ استاد اسماعیل سعادت، به کوشش حسن حبیبی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1387، ص273-279) دربارۀ این موضوع به بحث پرداخته است و در اینجا فقط دو نکته را یادآور میشود: یکی اینکه اگر هم خواجه از این اصطلاحات به منزلۀ ابزاری برای بیان هنر خودش بهره برده باشد – که به نظر من همۀ آنها صرفاً ابزار نبوده -، شایسته نیست در مورد همۀ این اصطلاحات از شاخههای مختلف، یک حکم واحد صادر کنیم؛ دیگر اینکه، تا آن حد با ابزاری بودن این اصطلاحات موافقم که محصول کار شاعرِ شاعران تا حد هنر برای هنر تنزّل نیابد.
ریاحی در جای دیگر از کتابش در برابر کسانی که « به دنبال تأثیر دین زردشت و سرودههای گاتها (وبنده اضافه میکنم حتی میترائیسم) در سخن حافظ میگردند»، میایستد و بر آن است که آشنایی حافظ با تاریخ و فرهنگ پیش از اسلام منحصراَ از راه شاهنامه و نظایر آن بوده است(ص88-89). در جای دیگر بهتفصیل از تأثیر شاهنامه بر حافظ سخن گفته و بر آن است که «هیچیک از شاعران غزلسرای ایران به اندازۀ حافظ از شاهنامه فکر و مضمون نگرفته است»(ص190 به بعد). میدانیم در کنار حافظ، پژوهش در شاهنامه از دغدغههای فکری زندهیاد ریاحی بود و در میان پژهشهای شاهنامهشناختی به زبان فارسی- که غالباً انشاء است تا پژوهش جدی- دو اثر او، یکی سرچشمههای فردوسیشناسی و دیگر تکنگاری فردوسی چون گوهری تابناک میدرخشد. نگارنده بر آن بود تا نکاتی نیز دربارۀ پژوهشهای شاهنامهشناختی دکتر ریاحی خاطرنشان کند، ولی از آنجا که مجلّۀ نامۀ فرهنگستان هم جای کمی دارد و هم استاد سمیعی در انتشار آن شتاب دارند، امیدوار است در فرصتی دیگر در این باب سخن بگوید. میگویم تا زبان فارسی زنده است –که هست- رایحۀ دلانگیز و شوقانگیز نوشتههای ریاحی با آن نثر سخته و استوار و دلنشین مشامها و جانها را مینوازد. گذشته از این، شخصیت و آثار ریاحی در کنار برخی دیگر از استادان مسلّم زبان و ادب فارسی و ایرانشناسی، برخاسته از خطۀ فرهنگپرور آذربایجان، چون زندهیاد دکتر عباس زریاب خویی و زندهبادان دکتر بهمن سرکاراتی، دکتر ژاله آموزگار و دکتر منوچهر مرتضوی که دلسوز واقعی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بوده و هستند و ایران را عاشقانه دوست میداشتند و دارند، برای مردم آن خطّه، پشتوانۀ معنوی و فکری نیرومندی هستند در برابر یاوهدراییهایی که آذربایجان، پارۀ تن ایران را میآزارند. ریاحی عاشق واقعی زبان فارسی و ایران بود. یادش گرامی و روانش به مینو آرام باد.
[1] . دکتر ریاحی در سال گذشته در گفتگویی مفصل با مجلّۀ کتاب ماه، ادبیات (شمارۀ 20، پیاپی 134، آذر 1387، ص3-20) ، با زبانی شیرین و صمیمی فراز و نشیبهای زندگانی علمی و سیاسی خود را بازگفت و نگارنده نخست با استناد به همین گفتگو خلاصهای از زندگی و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی ایشان را استخراج کرد. ولی از آنجا که زندگینامۀ تهیه شده ناقص و در برخی جاها مبهم بود، از آقای بزرگمهر ریاحی، فرزند زندهیاد ریاحی درخواست یاری کردم و ایشان از سرِ لطف زندگینامۀ مختصری از او را، برایم ارسال کرد و نگارنده توانست با استفاده از این مدارک زندگینامۀ ایشان را کامل کند.
.ابوالفضل خطیبی/
در بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال جاری (1388) درست در روز بزرگداشت فردوسی که هر ساله در چنین روزی برگزار میشود، دکتر محمدامین ریاحی که عمری را در شیدایی عظمت این سخنسرای نامی ایران سپری کرده بود، در سن 86 سالگی بدرود حیات گفت و در قطعۀ نامآوران بهشت زهرا آرامگاه ابدی یافت. او در چند حوزۀ زبان و ادب فارسی وتاریخ و جغرافیای تاریخی از جمله تصحیح متون کهن، شاهنامه شناسی و حافظ شناسی آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشت[1].
زندهیاد دکتر ریاحی در یازدهم خردادماه 1302 هجری شمسی در خوی در خانوادهای اصیل دیده به جهان گشود و در همانجا نخست به مکتبخانه رفت و سپس با بازگشایی مدارس جدید راهی دبستان شد و از 1309-1320 دورۀ دبستان و نیز دورۀ اول (= راهنمایی) و دوم دبیرستان را در همانجا به پایان رساند. مقارن اشغال خوی و ارومیه به دست روسها، به ارومیه رفته بود تا دورۀ دبیرستان را در آنجا سپری کند، ولی به سبب وجود درگیریهای قومی و آشوبهای خیابانی در آنجا ناگزیر به خوی بازگشت و دوران دبیرستان را نیز در همان زادگاه خود به پایان رساند. از آنجا که وضع اقتصادی خانوادۀ محمدامین جوان چندان خوب نبود، راهی تهران شد و در دانشرای مقدّماتی که شبانهروزی بود و کمک هزینۀ تحصیلی دریافت میکرد، ثبت نام کرد. به او گفته بودند که در همان ارومیه میتوانی به دانشسرا بروی، ولی او اصرار داشت که به تهران بیاید و در شهری فارسی زبان به ادامه تحصیل بپردازد و چنین نیز شد و او از مهر 1321 تا خرداد 1323 در دانشسرای تهران به تحصیل پرداخت و با رتبۀ شاگرد اولی فارغالتحصیل شد. سپس از مهرماه 1323 تا خرداد 1327 در دانشسرای عالی در رشتۀ دبیری ادبیات فارسی ( و نیز در دانشکدۀ ادبیات) به تحصیل پرداخت و از آنجا نیز با رتبۀ شاگرد اولی فارغالتحصیل شد و دو دانشنامه دریافت کرد: یکی ادبیات فارسی و دیگری علوم تربیتی. دکتر ریاحی از مهرماه 1327 تا مهرماه 1334 در ضمن تحصیل در دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، دبیر دبیرستانهای قم، قزوین، گرگان و تهران نیز بود. او در شهریور 1337 از پایاننامۀ دکتری خود که تصحیح کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی به راهنمایی بدیع الزمان فروزانفر بود، دفاع کرد و نمرۀ «خیلی خوب» گرفت. این کتاب بعدها به چاپ رسید و در 1352 به عنوان کتاب سال برگزیده شد. دکتر ریاحی در طول تحصیل خود غیر از فروزانفر، نزد استادان بزرگی چون ملک الشعرای بهار، ذبیح الله صفا، سعید نفیسی و جلال الدین همایی دانش اندوخت.
دکتر ریاحی از 1335 تا 1340 در سازمان لغتنامۀ دهخدا مشغول به کار بود و حرف «سین» لغتنامۀ دهخدا را تألیف کرد. در خردادماه 1340 به سمت مدیرکلّ نگارش و مشاور و قائممقام وزیر فرهنگ در شوراها منصوب شد. از بهمن ماه 1342 تا بهمن-ماه 1347 با درجۀ وزیرمختاری رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود و درضمن، به دعوت دانشگاه آنکارا به تدریس ادبیات فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران نیز اشتغال داشت. از مهرماه 1348 تا 1350 در دانشکدۀ ادبیات فارسی دانشگاه تهران در گروههای ادبیات فارسی و تاریخ تدریس کرد و از اسفندماه 1350 تا 1354 دبیرکل هیئت امنای کتابخانههای عمومی کشور بود. از مهرماه 1354 تا بهمن 1355 مشاور وزیر و معاون فرهنگستان ادب و هنر ایران و سرانجام پس از درگذشت مجتبی مینوی، از 1355 تا 1357 ریاست بنیاد شاهنامۀ فردوسی و ریاست دانشکدۀ هنرهای دراماتیک را عهدهدار بود. دکتر ریاحی اندکی پیش از انقلاب اسلامی به مدت کوتاهی از دهم دیماه 1357 تا بیست و دوم بهمن ماه همان سال وزیر آموزش و پرورش شد و به همین سبب پس از انقلاب اسلامی به زندان افتاد، ولی پس از چند ماه آزاد شد و تا پایان عمر به دور از فعالیتهای سیاسی و مقامهای دولتی به تحقیق و پژوهش پرداخت.
دکتر ریاحی به راستی وطن پرست پرشوری بود و در سراسر زندگی خود با عشق به ایران عزیز زیست و همواره در برابر جدایی طلبان که میکوشیدند، پارۀ تن ایران را جدا کنند میایستاد. او از هواداران دکتر محمد مصدّق بود و برای این هواداری در آذربایجان رنجها کشید و مقارن غائلۀ پیشهوری و فرقۀ دموکرات در آذربایجان که ریاحی جوان، دانشجوی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران بود ، به عضویت کمیتۀ حزب «پیروزی ایران» یا « حزب وحدت ایران» درآمد. هنگامی که غائله فرونشست و نیروهای دولتی وارد تبریز شدند، انجمن دانشجویان آذربایجانی با ریاست ریاحی، نخستین انجمنی بود که جشن با شکوهی در تهران برپا کرد. او نقل میکند که پس از اتمام جشن راهی منزل ملک الشعرای بهار شد و مصرّانه از او خواست که شعری دربارۀ نجات آذربایجان بسازد. بهار گفت «بنشین همین الآن شعری میسازم. تو تا یک چای بخوری من یک قصیده میسازم. یک مثنوی 30 بیتی ساخت و همانجا برایم خواند». ریاحی خود نیز شاعر بود و اشعاری پرشوری در ایّام جوانی به مناسبت نجات آذربایجان سرود که در همان زمان در برخی روزنامهها و مجلّهها و سرانجام در جزوۀ کوچکی، شامل اشعار ملّی و وطنی او با عنوان در راه نجات آذربایجان (چاپخانۀ کارون، اسفندماه 1325، 52صفحه) به چاپ رسید. در اینجا بخشی از یکی از شعرهای او را با عنوان «عشق میهن» نقل میکنیم. در مورد این قطعه خودش میگوید هنگامی آن را ساخته (1324) که بازی اقلیت و اکثریت مجلس چهاردهم، کشور را به پرتگاه نیستی کشانده بود:
خسته شد جان من از درد وطن، درمان کجاست/ ملک ایران گشت ویران، رحمت یزدان کجاست؟
لشکر افراسیاب فتنه ایران را گرفت / بهر دفع این مصائب رستم دستان کجاست؟
روزگار سفلهپرور داد ایران را به باد / آنهمه فرّ و شکوه و خرگه و ایوان کجاست؟
دشمنان گویند با ما عهد و پیمان بستهاند / لیک در فرهنگ اینان عهد کو پیمان کجاست؟!
کهنه جاسوسان دم از میهنپرستی میزنند / لیک هنگام عمل بین پاکی دامان کجاست؟!....
اندر این ویرانه میهندوستی دیوانگیست / من شدم دیوانه یاران بند یا زندان کجاست؟
جان مشتاقان ریاحی سوخت از عشق وطن / تا فدا سازیم جان را بازگو میدان کجاست؟
دکتر ریاحی پیش از انقلاب اسلامی در مقامهای مهم فرهنگی، خدمات برجستهای انجام داده است که یکی از آنها ساماندهی کتابهای درسی بود. او خود در رسالهای با عنوان « داستانی به نام کتابهای درسی» و نیز در جستاری با عنوان «ماجرای کتابهای درسی» در مجلّۀ بخارا (شمارۀ2، مهرماه 1377، ص60-80) به تفصیل دربارۀ وضعیت نابسامان کتابهای درسی در ایران سخن گفته است. او مینویسد با اینکه استادان پیشکسوتی چون احمد آرام و ابوالقاسم قربانی و احمد بیرشک با تألیف کتابهای درسی سهم بزرگی در سر و سامان گرفتن کتابهای آموزش و پرورش جدید در ایران داشتند، ولی از سال 1324 که وزارت فرهنگ تألیف و چاپ کتابهای درسی را آزاد اعلام کرد، بازار آشفتهای پدید آمد و موجب بدنامی وزارت فرهنگ شد. دکتر ریاحی از زمانی که مدیر کل نگارش شد، این نابسامانی و بدنامی را به ارث برد و خود مینویسد او و همکارانش با دوسال و نیم کار شبانهروزی توانست وضعیت کتابهای درسی را به سامان آورد که تا امروز نیز این سامان حفظ شده است.آن زمان، هر مدرسهای، کتابهای درسی را خود تعیین میکرد و برای هر درس 20 تا 30 نوع کتاب وجود داشت. دکتر ریاحی نخست قانونی را به تصویب هیئت دولت رساند که به موجب آن کتابهای درسی جزو کالاهای اساسی شناخته شد و تعیین بهای آن بر عهدۀ وزارت فرهنگ قرار گرفت. سپس در کمیسیونهای مختلفی که استادان رشتههای مختلف حضور یافتند، از میان کتابهای مختلف هر رشته در مرحلۀ اول سه کتاب انتخاب و بقیه غیر مجاز اعلام شد. برای نمونه در مورد کتاب درسی ادبیات فارسی او خود توضیح میدهد که کمسیونی مرکب از استادانی چون مجتبی مینوی، محیط طباطبایی، سید محمد فرزان و مصطفی مقرّبی تشکیل یافت و در آن کتابهای بدیعالزمان فروزانفر و عبدالحسین زرینکوب به عنوان کتاب درسی برگزیده شدند. سرانجام در سال 1342 با اجرای قطعی طرح یکنواختی کتابهای درسی، از هر درس یک کتاب برگزیده و بقیه غیر مجاز اعلام شد. دکتر ریاحی شرح میدهد که چگونه با حمایت خانلری، با قاطعیت در برابر افراد بانفوذی که کتابهای درسی آنها غیر مجاز اعلام شده بود، ایستاد و در برابر فشارها پا پس نکشید.
از دیگر فعالیتهای دکتر ریاحی خدمات فرهنگی و ادبی او در مقام ریاست بنیاد شاهنامه بود. به ابتکار او کنگرههای شاهنامهشناسی به جای شهرهای بزرگی چون تهران و شیراز و مشهد، در هرمزگان برگزار شد که مجموعه مقالات ارائه شده به این کنگره به چاپ رسید. دیگر اینکه به دستور او در بنیاد شاهنامه بایگانی علمی تشکیل شد تا در آنجا فعالیتهای شاهنامهشناسی ساماندهی گردد. به دستور او قرار بود عکس یا میکروفیلمهای نسخههای شاهنامه از کتابخانهها و موزههای مختلف جهان گردآوری شود. برای نمونه او میگوید با دکتر جلال خالقی مطلق قرارداد بسته شد تا در اروپا عکس و میکروفیلم نسخههای معتبر شاهنامه را تهیه و ارسال کند. همچنین دکتر ریاحی مدیر مسئولی مجلّۀ سیمرغ، مجلّۀ تخصصی شاهنامه شناسی و ارگان بنیاد شاهنامه را بر عهده داشت(1356). در این مجلّه، جستارهای ماندگاری در زمینۀ حماسۀ ملّی به چاپ رسیده است. او پیشتر نیز سردبیری هفتهنامۀ مهرگان و مدیریت مجلّۀ کیهان فرهنگی(1334-1335) و ماهنامۀ آموزش و پرورش(1341-1342) را نیز عهدهدار بود.
آثار علمی
دکتر ریاحی در زمینههای مختلف زبان و ادب فارسی بهویژه حافظشناسی و شاهنامهشناسی کتابها و مقالات محققانهای به رشتۀ تحریر درآورد. او نخستین مقالههای تحقیقی خود را در مجلۀ ارمغان در سالهای 1319 و 1320 منتشر کرد. سپس مقالات خود را که در مجلهها و مجموعههای مختلف به چاپ رسیده، در دو مجموعه مقاله گرد آورد: یکی با عنوان چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران و دیگری پایداری حماسی. در زیر کتابهای او در دو حوزۀ تألیف و تصحیح متون به ترتیب تاریخ تألیف یا تصحیح آنها آمده است:
الف) تألیف:
1. داستانی به نام کتابهای درسی، تاریخچۀ کتابهای درسی در ایران و گزارش اصلاح آن، انتشارات وزارت فرهنگ، 1342.
2. کسایی مروزی: زندگی، اندیشه و شعر او، چاپ اول، توس 1367، چاپ هشتم، علمی 1373.
3. گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ، علمی، چاپ اول 1367، چاپ دوم 1373.
4. سفارتنامههای ایران، تاریخ روابط پانصد سالۀ ایران و عثمانی ، توس 1368.
5. زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، پاژنگ 1369.
6. تاریخ خوی: سرگذشت سه هزار سالۀ منطقۀ شمال غرب ایران و روابط سیاسی و تاریخی با اقوام همسایه(کتاب برگزیدۀ سال 1372)، چاپ اول، توس 1372، چاپ دوم، طرح نو1379.
7. سرچشمههای فردوسیشناسی: مجموعۀ نوشتههای کهن دربارۀ فردوسی و شاهنامه و نقد آنها، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه)، 1372.
8. فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، طرح نو، چاپ اول 1375، چاپ چهارم1387.
9. پایداری حماسی(مجموعه مقاله)، مروارید 1379.
10. چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، سخن، 1379.
ب)تصحیح و گزیدۀ متون:
10. جهاننامه: متن کهن جغرافیایی، تألیف شده در 605ه.ق از محمد بن نجیب بکران طوسی، ابن سینا 1342.
11. مفتاح المعاملات: متن ریاضی از قرن پنجم از محمد بن ایّوب طبری، بنیاد فرهنگ ایران 1349.
12. مرصاد العباد(کتاب برگزیدۀ سال 1342)، از نجم دایه رازی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1342.
13. نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، امیرکبیر 1350.
14. برگزیدۀ مرصاد العباد، از نجم الدین رازی، تهران، چاپ اول، توس 1361، چاپ دوازدهم، علمی 1379.
15. رتبه الحیات، از خواجه یوسف همدانی، توس 1362.
16. رساله الطیور، از نجم دایۀ رازی، توس 1362.
17. عالمآرای نادری، از محمدکاظم مروی، چاپ اول، زوّار 1364، چاپ سوم، علمی 1375.
18. نزهه المجالس، مجموعۀ 4000 رباعی برگزیده از سیصد شاعر پیش از مغول، تألیف جمال خلیل شروانی، چاپ اول، زوّار 1366، چاپ دوم، علمی 1375.
19. معرفه الاسطرلاب معروف به شش فصل، به ضمیمۀ عمل والالقاب، از محمد بن ایّوب طبری، علمی و فرهنگی 1371.
20. بگشای راز عشق: گزیدۀ کشف الاسرار میبدی، چاپ اول، سخن 1374، چاپ دوم 1375.
ج) مقدمه بر کتابها:
21. دیوان رشید یاسمی، ابن سینا 1336.
22. احوال و اشعار حریف جندقی خوئی، نوشتۀ سیدعلی آل داود، فتحی 1366.
23. شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش ژول مول، سخن 1369.
24. گزارشهای تلگرافی آخرین سالهای عصر ناصرالدینشاه، به کوشش شهریار ضرغام 1369
25. جستارهایی دربارۀ زبان مردم آذربایگان، نوشتۀ یحیی ذکاء، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار 1379.
26. از اسطوره تا حماسه: هفت گفتار در شاهنامهپژوهی، سجاد آیدنلو، جهاد دانشگاهی مشهد 1386.
گذشته از اینها، برای تکمیل آثار دکتر ریاحی باید از دو نوشتۀ زیر نیز یاد شود که اولی را بزرگمهر ریاحی یادآوری کردند و دومی را دکتر سجاد آیدنلو:
1. «83 سال عشق به ایران»، رهآورد گیل ، شماره اول(1382)، یادنامه پورداود.
2. «یاد باد آن روزگاران یاد باد»، حدیث عشق 6 (دکتر اصغر مهدوی)، به کوشش نادر مطلّبی کاشانی و سیدمحمد حسین مرعشی،کتابخانۀ مجلس با همکاری مرکز نشر میراث مکتوب 1383.
در اینجا شایسته است درباره میراث قلمی دکتر ریاحی، در سه حوزۀ تصحیح متون فارسی، حافظشناسی و شاهنامهشناسی نکاتی را یادآور شوم. زندهیاد ریاحی تا پایان عمر با عشق و علاقه به متون کهن زبان فارسی زیست و بسیار کوشید تا آنها را احیاء کند. هر متنی را که مییافت با دقت و وسواس علمی نسخههای آن را مقابله میکرد و با مقدمهها و تعلیقات گاه مشروح گرههای ناگشودۀ آن را میگشود. تصحیحات او به ویژه مرصاد العباد، از بهترین و دقیقترین متنهای انتقادی متون فارسی است که تصحیح این متن موضوع پایاننامۀ دکتری او( به راهنمایی بدیع الزمان فروزانفر) بوده است. مجتبی مینوی عالم دقیق و مشکلپسند عصر ما در حق او گفته بود: «کار هر متنی را که ریاحی تحقیق و چاپ کند، تمامشده باید شمرد و دیگر کار مهم و تازهای دربارۀ آن نمیتوان کرد». اتکا به ضبطها و ساختهای کهن زبان به جای ضبطها و ساختهای جدیدِ برساختۀ کاتبان و دوری از تصحییحات ذوقی - که در کار بسیاری از مصححان ایرانی معمول بوده و هست- از ویژگیهای تصحیحات اوست. سخنی از خودِ دکتر ریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ(ص112-113)، گویای هوش سرشار او در شناخت ضبطهای اصیل متون است:
« آن روزها مشغول مقابله و تصحیح مرصاد العباد بودم. رسیدم به این عبارت:«اهل حرفت... چون کسی را یابد که در آن حرفت نداند، و بهای آن متاع نشناسد، بر وی اسب ندواند، و به قیمت افزون بدو نفروشد». تعبیر «در آن حرفت نداند» برای من غریب و ناآشنا بود. زیرا دانستن با «را» علامت مفعول بیواسطه به کار میرود، و میگوییم چیزی را دانستن. برای کاتبان قرن نهم به بعد هم این تعبیر غریب بوده که آن را حذف کرده عبارت جدیدی به جای آن نشاندهاند. اما در همۀ نُسخ تا پایان قرن هشتم به همان صورت بود. مطمئن شدم که درست همان است و با گذشت زمان این تعبیر فراموش شده و در هیچ کتاب لغتی هم ذکر نشده است».
سپس شرح میدهد که برای این تعبیر شواهدی از متون از جمله بیت زیر از حافظ گرد آورد:
آن شد ای خواجه کز افسوس جهان اندیشم محتسب نیز در این عیش نهانی دانست
دکنر ریاحی ادامه می دهد که بیت را برای استاد راهنمایش فروزانفر خوانده و از او پرسیده که «محتسب چه چیز را دانست؟» و فروزانفر بدو گفته است که بیت نامفهوم است و ریاحی هنگامی که شاهدِ مرصاد العباد را برای او خوانده بود، «فوراً و بیتأمل مطلب را دریافت و تأیید کرد». ریاحی میافزاید: «گره این مشکل که " محتسب در عیش نهانی حافظ دانست" یعنی از " عیش نهانی" او و "حدیث حافظ و ساغر که میکشد پنهان" سر درآورده و آگاهی داشته، از هیچ راهی گشودنی نبود، جز اینکه شواهد و نظایر این کاربرد از سخن دیگر شاعران و نویسندگان گردآوری شود و معنی از مجموع شواهد استنباط گردد». البته پیش از دکتر ریاحی حافظشناسانی چون علّامه محمد قزوینی و قاسم غنی و دیگران به لزوم استفاده از متون زبان فارسی در شرح لغات و تعبیرات دیوان حافظ پی برده بودند، ولی ریاحی در پژوهشهای خود به طور گسترده از این شیوه سود جست و به نتایج درخشانی رسید. تصحیح و انتشار کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی نقطۀ عطفی در جریان حافظپژوهی بوده و ریاحی در پژوهشهای خود دربارۀ حافظ که در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ گرد آمده است، بسیاری از گرههای ناگشودۀ بیتهای حافظ را به کمک مرصاد العباد گشود. پس از او، داریوش آشوری در کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ(بازنگریستۀ هستیشناسی حافظ، نشر مرکز 1379) بر اساس همین مرصاد العباد و کشف الاسرار میبدی – که ریاحی گزیدهای از آن را نیز به چاپ رسانده بود- از بحث دربارۀ اقتباس حافظ در مضامین شعری از شاعران و نویسندگان پیش از خود یا معاصر خود فراتر رفت و با روش هرمنوتیکی و مطالعۀ میانمتنی(intertextual) کوشید تا دستگاه فکری حافظ را بنمایاند.
ریاحی بر آن است که پیشینۀ اندیشههای عرفانی حافظ را باید در عرفان غرب و شمال غرب ایران و در اندیشههای عارفان بزرگی چون حلّاج و عین القضّات و احمد غزّالی و سهروردی که نغمۀ دلانگیز عشق را سر میدادهاند، جستجو کرد نه در تصوّف شرق ایران که به جای عرفان عاشقانه، بر مبنای زهد خشک و تعبّد قرار داشته است(ص31) و ازهمین رو شخصیت حافظ را از نظر طرز تفکّر، نه با سنایی و عطّار و عراقی، که با خیّام و سهروردی و باباافضل مقایسه میکند(ص33). با همین نگرش است که مینویسد: «اگر خواجۀ شیراز ارتباطی با عرفان و تصوّف داشته از طریق مرصاد العباد بوده است». نگارندۀ این سطوراین نظر دکتر ریاحی را میپذیرد که حافظ بیشتر متأثر از عرفایی چون حلّاج و عین القضات و سهروردی که عرفان عاشقانۀ آنها رنگ ایرانی داشته و نیز شاعرانی چون خیّام بوده است، ولی دشوار بتوان پذیرفت که ارتباط حافظ با عرفان فقط از طریق مرصاد العباد بوده باشد. گذشته از این کشیدن خط افتراقی بین عرفان غرب و شرق ایران، بهویژه با ملاحظۀ وجود سنت ادبی زبان فارسی(میراث ادبی عرفانی) البته دشوار است. ریاحی بهدرستی نشان داده است که مرصاد العباد امروزه هم میتواند ما را در فهم درست شعر حافظ یاری رساند و هم در تصحیح بیتهای او. نمونهای نقل میکنیم. در مرصاد العباد میخوانیم: «بدانکه دل خلوتگاه خاص حق است، تا زحمت اغیار در بارگاه دل یافته شود غیرت عزّت اقتضای تعزّز کند از غیر، ولکن چون چاوش لا اله بارگاه دل از زحمت اغیار خالی کرد منتظر قدوم تجلّی سلطان الا الله باید بود».
ریاحی(ص223-224) بر اساس همین قطعه، در بیت سخت زیبا و بحثانگیز زیر، بهدرستی «خلوت دل» را بر «منظر دل» و «صحبت اغیار» را بر «صحبت اضداد» ترجیح داده است:
خلوت(منظر)دل نیست جای صحبت اغیار(اضداد) / دیو چو بیرون رود فرشته درآید
نکتۀ مهم دیگری که شایسته است دربارۀ پژوهشهای حافظشناختی ریاحی یادآور شوم این است که او با اینکه عالیترین مضامین و معانی عرفانی شعر فارسی را در غزلهای حافظ یافته است، سخت مخالف معنیتراشیهای عرفانی از غزلهای خواجه بود. «حافظ بیش از هرچیز شاعر است، شاعر محض، نه عارف محض، و مضامین عرفانی را در خدمت هنر جادویی شعر خود گرفته است. به این نکته هم توجّه باید داشت که در غزلها و بیتهای عرفانی حافظ، دید و فکر و مفهوم کلّی عرفانی است نه مفردات کلمات»(ص94). پس از وی دکتر شفیعی کدکنی(موسیقی شعر، آگاه 1373، ص435) نیز هم همین نظر را مطرح کرده و بر آن است که حافظ اعتقاد مسلّم به مبانی یا جزئیات عرفان نداشته و عرفان جز در کلّیات جهانبینی او هیچ نقشی ندارد. حافظ از مجموعۀ عرفان مانند اصطلاحات شطرنج چون ابزاری برای بیان هنر خود بهره برده است. پس از او دکتر دادبه نیز این ابزارها را تا اصطلاحات نجومی و کلامی و تقدیرباوری گسترش داد. نگارنده در جای دیگر(«فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک: منشأ تقدیرباوری در شعر حافظ»، جشننامۀ استاد اسماعیل سعادت، به کوشش حسن حبیبی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1387، ص273-279) دربارۀ این موضوع به بحث پرداخته است و در اینجا فقط دو نکته را یادآور میشود: یکی اینکه اگر هم خواجه از این اصطلاحات به منزلۀ ابزاری برای بیان هنر خودش بهره برده باشد – که به نظر من همۀ آنها صرفاً ابزار نبوده -، شایسته نیست در مورد همۀ این اصطلاحات از شاخههای مختلف، یک حکم واحد صادر کنیم؛ دیگر اینکه، تا آن حد با ابزاری بودن این اصطلاحات موافقم که محصول کار شاعرِ شاعران تا حد هنر برای هنر تنزّل نیابد.
ریاحی در جای دیگر از کتابش در برابر کسانی که « به دنبال تأثیر دین زردشت و سرودههای گاتها (وبنده اضافه میکنم حتی میترائیسم) در سخن حافظ میگردند»، میایستد و بر آن است که آشنایی حافظ با تاریخ و فرهنگ پیش از اسلام منحصراَ از راه شاهنامه و نظایر آن بوده است(ص88-89). در جای دیگر بهتفصیل از تأثیر شاهنامه بر حافظ سخن گفته و بر آن است که «هیچیک از شاعران غزلسرای ایران به اندازۀ حافظ از شاهنامه فکر و مضمون نگرفته است»(ص190 به بعد). میدانیم در کنار حافظ، پژوهش در شاهنامه از دغدغههای فکری زندهیاد ریاحی بود و در میان پژهشهای شاهنامهشناختی به زبان فارسی- که غالباً انشاء است تا پژوهش جدی- دو اثر او، یکی سرچشمههای فردوسیشناسی و دیگر تکنگاری فردوسی چون گوهری تابناک میدرخشد. نگارنده بر آن بود تا نکاتی نیز دربارۀ پژوهشهای شاهنامهشناختی دکتر ریاحی خاطرنشان کند، ولی از آنجا که مجلّۀ نامۀ فرهنگستان هم جای کمی دارد و هم استاد سمیعی در انتشار آن شتاب دارند، امیدوار است در فرصتی دیگر در این باب سخن بگوید. میگویم تا زبان فارسی زنده است –که هست- رایحۀ دلانگیز و شوقانگیز نوشتههای ریاحی با آن نثر سخته و استوار و دلنشین مشامها و جانها را مینوازد. گذشته از این، شخصیت و آثار ریاحی در کنار برخی دیگر از استادان مسلّم زبان و ادب فارسی و ایرانشناسی، برخاسته از خطۀ فرهنگپرور آذربایجان، چون زندهیاد دکتر عباس زریاب خویی و زندهبادان دکتر بهمن سرکاراتی، دکتر ژاله آموزگار و دکتر منوچهر مرتضوی که دلسوز واقعی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بوده و هستند و ایران را عاشقانه دوست میداشتند و دارند، برای مردم آن خطّه، پشتوانۀ معنوی و فکری نیرومندی هستند در برابر یاوهدراییهایی که آذربایجان، پارۀ تن ایران را میآزارند. ریاحی عاشق واقعی زبان فارسی و ایران بود. یادش گرامی و روانش به مینو آرام باد.
[1] . دکتر ریاحی در سال گذشته در گفتگویی مفصل با مجلّۀ کتاب ماه، ادبیات (شمارۀ 20، پیاپی 134، آذر 1387، ص3-20) ، با زبانی شیرین و صمیمی فراز و نشیبهای زندگانی علمی و سیاسی خود را بازگفت و نگارنده نخست با استناد به همین گفتگو خلاصهای از زندگی و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی ایشان را استخراج کرد. ولی از آنجا که زندگینامۀ تهیه شده ناقص و در برخی جاها مبهم بود، از آقای بزرگمهر ریاحی، فرزند زندهیاد ریاحی درخواست یاری کردم و ایشان از سرِ لطف زندگینامۀ مختصری از او را، برایم ارسال کرد و نگارنده توانست با استفاده از این مدارک زندگینامۀ ایشان را کامل کند.
دست استاد خطیبی درست!
پایدار باشید.
م.ر.ت
۵/۰۱/۱۳۸۸ ۱۰:۱۳ قبلازظهر