هنر نزد ایرانیان است و بس / ندارند شیر ژیان را به کس
بسیاری با استناد به همین بیت، فردوسی را نژادپرست می دانند که هنر را فقط نزد
ایرانیان می بیند نه نزد نژادهای دیگر. نخست باید دید بیت یادشده در چه بافتی سروده
شده است: بهرام گور، پادشاه نامدار ساسانی خود به رسولی از طرف خودش نزد شَنگُل پادشاه هند
میرود تا باژ بستاند. آنجا کَرگ (کرگدن) و اژدهایی را میکشد و یکی از مردان
دیوزور شاه را چنان بر زمین میکوبد که استخوانهایش خرد میشود. شنگل دخترش سپینود
را بدو میدهد، ولی فغفور چین، پدرزن شنگل، برنمیتابد که شاهزادهبانویی چون نوهاش،
زن فرستادهای از ایران شود؛
پس نامه ای به رسول بهرام، یعنی خود بهرام میفرستد و
او را دعوت می کند که به چین بیاید، لابد برای منصرف کردن بهرام از ازدواج و شاید
هم توطئهای درچیده بوده است. بهرام به سطر سطر نامۀ فغفور پاسخ می گوید. نخست می
گوید: تو چرا در عنوان نامه نوشتی «از شهریار جهان»، حال آنکه «شهنشاه بهرام گورست
و بس!؛ دوم اینکه اشاره کردی به کارهای من
درهند؛ اینجاست که از زبان بهرام گفته میشود (چاپ خالقی مطلق – امیدسالار، ج6، ص585، ب2232-2234):
همان اختر شاه بهرام بود/ که با فرّ و اورند و با نام بود
هنر نیز زایرانیان است و بس!/ ندارند کرگ ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدانشناس / به نیکی ندارند از اختر سپاس
بنابر این، بیت مذکور از زبان بهرام گور سروده شده است، نه آنکه نظر خود شاعر
باشد. در شاهنامه، برای آگاهی از نظرگاهها و اعتقادات فردوسی، تنها باید
به بیتهایی استناد کرد که او جدا از منبع منثور خود، سخن میگوید. در بیت یکم «اختر» مجاز از «بختِ نیک» است؛ همان
است که بدان علاقۀ سبب و مسبَّب گفتهاند؛ شاعر سبب (اختر) گفته و از آن، مسبَّب
(بخت نیک که ناشی از اختر است) اراده کرده است؛ چون اعتقاد بر آن بوده است که بختِ
هرکسی از اختران صادر میشود. شاعر میگوید: اژدهاکشی و کَرگکشیِ من در هند به
سبب بخت بلند بهرام بود و در مصراع دوم بیت مورد بحث ما، کرگ قطعاً اشاره دارد به
همان کرگکشی بهرام نزد شنگل. بنا بر این، نویسش معروفتر «شیر ژیان» در این بیت
که در برخی دستنویسها هم هست (نک: همانجا، پانوشت 12)، قطعاً نادرست است.
نکتۀ مهم دیگر این است که خالقی مطلق در چاپ جدید شاهنامه (ج2، ص570، ب2230)
همان نویسش معروف «نزد» را در متن نهاده است. از میان 15 دستنویس، تنها کهنترین
دستنویس کامل شاهنامه (موزۀ بریتانیا مورخ 675ق) – که در نیمۀ دوم شاهنامه، دستنویس اساس تصحیح محسوب میشود-
نویسش «نیز ز» را دارد و 14 تای دیگر بعلاوۀ دستنونویسهای سعدلو (ص757) و سنژوزف
(ص728) در نویسش معروفتر «نزد» همداستاناند. اساساً یکی از دشواریهای تصحیح شاهنامه
در این بخش، این است که در بسیاری موارد، نویسش یگانۀ دستنویس اساس در تقابل با
همۀ دستنویسهای دیگر قرار میگیرد و از آنجا که بنا به شواهد گوناگون، کاتب آن
باسواد و خوشذوق بوده است، مصحح همواره با این تردید روبهرو میشود که نویسش
یگانه، محصول ذوق این کاتب است یا نویسش کهنی است که فقط در این دستنویس باقی
مانده است (برای بحثی مشروح در این باره نک: خطیبی، ص49-68). به نظر نگارنده در
بیت مذکور، نویسش یگانۀ دستنویس اساس یعنی «هنر نیز زایرانیان است و بس»، به دلایل
زیر محتملتر است:
1. نویسش «نیز زایرانیان» در سنجش با «نزد ایرانیان» دشوارتر
است؛ زیرا تلفظ معمول «ز» در شاهنامه «زِ» (ze)
است که در اینجا اگر اینگونه تلفظ شود، وزن به هم میریزد؛ پس باید همراه با
ایرانیان (پس از افتادن همزه در آغاز «ایرانیان»)، به صورتِ «زایرانیان»(zirāniān) تلفظ شود. بنابر این، این نویسش به
لحاظ خوانش دشوارتر از «نزد ایرانیان» است. به بیان دیگر، احتمال اینکه کاتبان
نویسش«نیز زایرانیان» را به « نزدِ ایرانیان» تبدیل کرده باشند، بیشتر است تا عکس
آن.
2.
در محور طولی بیتها،
نویسش مختار ما مناسبتر است و پیوستگی بیتها را بهتر نشان میدهد، در حالی که با
نویسش «نزد ایرانیان» پیوستگی بیتهای سوم و چهارم بریده میشود. توضیح بیشتر
اینکه، در بیت یکم، شاعر می گوید از بخت و فرّ و شکوه بهرام بود که من آن کارهای
شگفت را کردم و در بیت بعدی میگوید هنر نیز از آنِ ایرانیان است و بس، کسانی که
کرگ (کرگدن) ژیان را به هیچ می گیرند. چرا بهرام میگوید «هنر نیز...»؟ در شاهنامه
هنر معانی گوناگون و بسیار گستردهتر از معانی امروزی آن (معادل art) دارد که از آن جملهاند: توانایی، دانایی، کاردانی، قابلیت، صنعت، فن ،
دانش و حتی پاکدامنی و پرهیزگاری (برای این معانی، نک: واژهنامۀ پایان یادداشتهای
شاهنامه، از خالقی مطلق). از سوی دیگر، در بسیاری موارد در شاهنامه، هنر
از گوهر (گهر) یا نژاد متمایز شده و بارها گفته شده است که اگر کسی (بیشتر پادشاه
یا پهلوانی) این دو را با هم داشته باشد، شخص برگزیده و زبدهای است[1].
گوهر، داشتههای ذاتی آدمی است، ولی هنر چیزهایی است که آدمی کسب میکند. گوهر یا
نژاد به تنهایی کافی نیست، بلکه باید با هنر نیز ترکیب شود. در بیت یکم از فرِّ پادشاه
ایران سخن میگوید که خدادادی است و در بیت دوم میگوید هنر نیز که اکتسابی است،
بازهم از آن ایرانیان است. درست چند بیت
پیش از همین بیتها، شنگل بهدرستی درمییابد که رسول بهرام باید شاهزاده، شاید هم
برادر بهرام باشد و پس از آنکه بهرام، هم در دلیری (زمین زدن پهلوان دیوزور) و هم
در چوگانبازی شایستگی خود را نشان میدهد، شنگل به او میگوید: «که ای پرهنر
باگهر پیشگاه». درست است که فغفور نمیداند که این فرستاده همان بهرام گور است،
ولی بهرام که خود میداند پادشاه است و از همین رو، هم از فرّ و شکوه خود دادِ سخن
میدهد و هم از هنر خود.
3.
در بیت مورد نظر، «نزدِ» به معنی «از آنِ، متعلق به» است، ولی نگارنده پس از بررسی یکایک بیتهای پرشمار شاهنامه
که این واژه را در خود دارند، معنی مورد نظر را نیافت. در لغتنامه و فرهنگ
بزرگ سخن این معنیِ «نزد» هست، منتها
با شاهدی از همین بیت فردوسی و البته یکی دو شاهد قدیمی دیگر که دشوار میتوان
از آنها معنی مورد نظر را استنباط کرد[2].
از این رو، به احتمال فراوان، در متون کهن زبان فارسی، این معنی «نزدِ» به کار
نرفته است. اما در شاهنامه[3]
و متون کهن، حرف اضافۀ «از/ ز» در معنی «از آنِ، متعلق به» فراوان به کار رفته
است. این معنی در واژۀ نامۀ پایان یادداشتها شاهنامه (ذیلِ «از») از خالقی مطلق
نیست، ولی در بیت زیر آشکارا حضور دارد (دربارۀ پسران فریدون):
از این سه دو پاکیزه از شهرناز/ یکی کِهتر از خوبچهر
ارنواز (ج1، ص92)
در شواهد زیر نیز «از» در همین معنی به کار رفته است:
(قرن 4) آغاز کار شاهنامه از گردآوریدة ابومنصور المعمری دستور ابومنصور عبدالرّزّاقِ
عبداللهِ فرّخ («مقدمۀ قدیم شاهنامه» یا «مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری»، ص134).
(قرن4) مَلِک روم حق خویش خواهد که آن
پادشاهی بهستم از وی انوشروان بستده بود و آن
پادشاهی هرگز از عجم نبودهاست (بلعمی، ج1، ص 1074).
قرن 5) بگه: حق از خداوند
شما، کی خواهد کو بگروی و کی خواهد کو کافر شه (قرآن قدس، ج1، ص187).
(قرن6) امّا دیوار بود
از دو کودک بیپدر در شهر (ابوالفتوح رازی، ج 13، ص4).
(قرن7) بود در روزگار هیرودیس
مَلِک یهودا یکی کوهون نام او زکریا از خاندان آل ابیآ و زن او از خاندان هارون نام
او الشبع (دیاتسّارون، ص 6).
(قرن8) به جهان خرّم از
آنم که جهان خرّم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (سعدی،
470)[4].
اینک میپردازیم به
بیت سوم:
همه یکدلانند و یزدانشناس / به نیکی ندارند از اختر سپاس
امیدسالار – که تصحیح این بخش و
نگارش یادداشتهای بیتها به قلم اوست – و خالقی مطلق دربارۀ این بیت
سخنی نگفتهاند، ولی معنی آن ساده نیست. معنی سرراست آن این است: ایرانیان یکدل و یزدانشناس
هستند و برای نیکیای که یزدان به آنها ارزانی داشته است، قدردان اختر نیستند. در
شاهنامه «اختر» معانی مختلفی دارد و آنچه به معنی آن در این بیت مربوط میشود، این
است که «اختر»، سرنوشت آدمی را چه نیک و چه بد رقم میزند. از سوی دیگر همین راقم
سرنوشت، خود کارگزارِ یزدان یا خداوند است. مثلاً گفته شده است که یزدان به واسطۀ
اختر به کسی نیکی یا بدی داده است (ج2، ص409)، در نمونهای دیگر گفته شده است (ج7،
ص389):
ز تخمی که یزدان بر
اختر بکشت / ببایدش بر تارک ما نبشت
بارها گفته شده است که
افراد از اینکه اختر به آنها نیکی کرده یا پشتیبان آنها بوده است، یزدان را سپاس
گفتهاند. به دو نمونۀ زیر به ویژه نمونۀ دوم توجه فرمایید:
سپاسم ز یزدان که او
داد فر/ بدین گردشِ اختر و پای و پر (ج4، ص328)
ز تخمِ بزرگانِ یزدانشناس
/ که از تاج دارند از اختر سپاس (ج8، ص442)[5]
نمونۀ اخیر با بیت
مورد بحث ما در تضاد است. در آنجا گفته شده است که ایرانیانِ یزدانشناس به خاطر
نیکیِ بخشیده شده به آنان، اختر را سپاس نمینهند و برعکسِ آن، در اینجا آمده است
که بزرگان یزدانشناس به خاطر تاجِ (پادشاهی) بخشیده شده به آنان، اختر را سپاس مینهند[6]. بنابر
این، در بیت مورد بحث ما در پادشاهی بهرام گور نیز باید در اصل بدین صورت بوده
باشد که ایرانیانِ یزدانشناس برای نیکی بخشیدهشده به آنان از سوی اختر، سپاسگزار
اختر هستند. اکنون، باید دید که با توجه به ضبط نسخهها، آیا چنین تصحیحی امکان
دارد. به گمان ما آری. کافی است به جای «ندارند»، ضبط دو نسخۀ لی و ب، یعنی
«بدارند» را در متن نهاد تا هم بیت به خوبی معنی یابد و هم تناقض یادشده برطرف
شود. پس صورت درست بیت چنین است:
همه یکدلانند و یزدانشناس
/ بهنیکی بدارند از اختر سپاس
«اختر» در این بیت، بیگمان
با «اختر» در بیت یکم در صدر این نوشته («همان اختر شاه بهرام بود») پیوند
تنگاتنگی دارد. پس چرا بیشتر کاتبان «بدارند» را به «ندارند» تبدیل کردهاند؟ به
گمان من، در اینجا کاتبان مسلمان، مطابق عقاید اسلامی خود، توحید خداوندی را
یادآور شدهاند و با تبدیل سادۀ «بدارند»
به «ندارند» که به هیچ روی در وزن شعر نیز خللی ایجاد نمیکرده است، نیکی کردن و
ستایش را به خداوند منحصر کردهاند؛ زیرا سپاس از اختر در توحید اسلامی جایی
ندارد؛ ولی در بیت مشابه دیگر (ز تخمِ بزرگانِ یزدانشناس / که از تاج دارند از
اختر سپاس)، در مصراع دوم نمیتوانستند «دارند» را به «ندارند» تبدیل کنند؛ زیرا
وزن شعر بهکلی به هم میریخته است.
منابع
ابوالفتوح رازي، حسينبن علي، روضالجنان و روحالجنان
في تفسيرالقرآن، بهكوشش محمّدجعفر ياحقي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي،
1376.
بلعمی، ابوعلی محمد، تاریخ بلعمی، به کوشش
محمدتقی بهار، تهران، 1341.
خالقی مطلق، جلال، یادداشتهای شاهنامه، 3
جلد (جلدهای 9، 10، 11)، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1389ش.
خطیبی، ابوالفضل، «کاتب خوشذوق و درد سر مصحح»:
دربارۀ کهنترین نسخۀ کامل شاهنامه»، برگزیدۀ مقالههای نشر دانش (شمارۀ 11)
دربارۀ شاهنامه، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1385، ص49-68.
دیاتسّرن، گردآوردۀ طاطیانوس، ترجمۀ عزّالدّین محمد بن
مظفّر تبریزی
رینگرن، هلمر، تقدیرباوری در منظومههای حماسی
فارسی (شاهنامه و ویس و رامین)، ترجمۀ ابوالفضل خطیبی، تهران، هرمس، 1388ش.
سعدي شيرازي، شیخ مصلحالدین، ، غزلهاي سعدي،
بهكوشش غلامحسين يوسفي، تهران، سخن، 1385.
فردوسی،
ابوالقاسم ، شاهنامه (2جلد)، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، سخن، 1393ش
فردوسی، ابوالقاسم ، شاهنامۀ فردوسی همراه با خمسۀ نظامی، با
مقدمۀ فتحالله مجتبائی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1379ش.
فردوسی،
ابوالقاسم، شاهنامه، نسخهبرگردان از روی نسخۀ کتابت اواخر سدۀ هفتم و
اوایل سدۀ هشتم هجری قمری (کتابخانۀ شرقی، وابسته به دانشگاه سنژوزف بیروت، شمارۀ
NC 43)، به کوشش ایرج افشار، محمود امیدسالار، نادر مطلبی کاشانی، با
مقدمۀ جلال خالقی مطلق)، تهران، انتشارات طلایه، 1389ش.
فردوسی،
ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، 8 جلد (ج6 با همکاری محمود
امیدسالار و ج7 با همکاری ابوالفضل خطیبی)، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزگ اسلامی،
1386ش (8 جلد متن و سه جلد یادداشتهای شاهنامه).
فرهنگ جامع
زبان فارسی، زیر نظر علیاشرف صادقی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب
فارسی، 1395ش (جلد دوم زیر چاپ)
کزّازی، میرجلالالدین، نامۀ
باستان: ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، تهران، انتشارات سمت، 1389ش.
«مقدّمۀ قدیم شاهنامه» یا
«مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری»، به کوشش محمد قزوینی، بیست مقالۀ قزوینی، ج2،
تهران، 1332.
تصویر: کشتن بهرام گور کرگدن را در هند. شاهنامۀ بزرگ ایلخانی (دموت)، نیمۀ اول قرن هشتم.
[1] . برای نمونه بنگرید به بیتهای زیر:
ز ميرين به هر گوهري بگذرم/ به گنج و به تيغ و هنر برترم
(ج5، ص36)
مگر آنكه سام يلستم پدر/ دگر هست با اين نژادم هنر (ج1،
ص229)
چو شد هفتساله گوِ سرفراز/ هنر با نژادش هميگفت راز (ج2،
ص368)
[2] . مثلاً در فرهنگ بزرگ سخن،
بیت زیر از خاقانی به عنوان شاهد آمده است:
جان من نزد توست اینجا نی / من کجا ایدری توانم شد.
در این بیت، دو واژۀ اینجا و «ایدری» نشان می دهند که در
مصراع یکم «نزدِ» به معنی معمول آن، یعنی «پیشِ» است نه «متعلّق به».
[3] . در واژهنامۀ پایان یادداشتهای
شاهنامه از خالقی مطلق، معانی مختلف «از» درج شده، ولی در آن، معنی مورد نظر
ما نیست.
[6] . کزازی در تفسیر بیت مورد نظر مینویسد:
چنان
مینماید که خواست از لخت دوم از بیت سپسین آن است که ایرانیان بیهیچ چشمداشت،
نیکی میکنند و نیکی را به پاسِ خود آن میخواهند و با نیکی کردن، سپاس و منتی بر
اختر نمینهند و از آن، پاداش نیکی را چشم نمیدارند. بدین سان ز برابر با به
یا بر به کار رفته است (کزازی، ج7، ص903). اما این تفسیر، نه مناسب بیت است
و نه تناقض یادشده را توجیه میکند.
0 نظر :: هنر نزد ایرانیان است و بس؟
ارسال یک نظر