ابومنصور محمد بن احمد دقیقی سرایش شاهنامه را به فرمان
امیر سامانی، نوح بن منصور (حکومت: 365-367ق) آغاز کرد، ولی پس از سرودن حدود هزار
بیت (در چاپ خالقی مطلق 1015بیت) از آغاز پادشاهی گشتاسپ، در جوانی به دست غلامش
کشته شد و سرایش شاهنامه ناتمام ماند[1].
دربارۀ زندگانی دقیقی آگاهیهای اندکی در دست است و از این رو، دربارۀ خاستگاه،
زمان دقیق زندگی و مذهب یا دین او در بین پژوهندگان اختلاف نظر هست. از سخنان
فردوسی دربارۀ دقیقی و سرودهاش پیداست که دقیقی این بخش را از روی شاهنامۀ
ابومنصوری به نظم آورده و خود فردوسی کار او را پی گرفته است. ولی پرسش مهم این
است که دقیقی چرا شاهنامه را از بخش پادشاهی گشتاسپ آغاز کرد نه از بخشهای
دیگر شاهنامه، یا از آغاز کتاب؟
تنها پاسخی که به این پرسش دادهاند این
است که دقیقی به سبب اعتقاد به دین زردشتی شاهنامه را از بخش پادشاهی گشتاسپ
و دینآوری زردشت و گرویدن شاهان و شاهزادگان امرای برجستهای چون گشتاسپ، لهراسپ،
جاماسپ، اسفندیار، پشوتن و زریر به دین زردشتی آغاز کرد[2]؛ اما
امروزه زردشتی بودن دقیقی چندان هواخواهی ندارد؛ زیرا نام او (محمد) و نام پدرش
(احمد) اسلامی است، آن هم از اسامی دینآور جدید، محمد (ص) و کنیۀ او نیز اسلامی
است. در اشعار بازمانده از او همچنانکه نشانههایی از گرایش او به دین زردشتی هست،
نشانههایی نیز هست که مسلمان بوده است[3]. در
صورت مسلمان بودن او، پاسخ نولدکه به پرسش بالا چندان قانعکننده نتواند بود.
اکنون مدرکی یافت شده است که به این پرسش پاسخ قانعکنندهتری
می دهد و آن دیباچۀ پنجم شاهنامه[4] است.
نخست عین نوشتۀ هرندی اصفهانی، مؤلف مقدمه را نقل میکنیم:
تا سلطنت به نوح بن نصر منتقل شد، و او ملکی عالم و عادل بود،
خواست تا او نیز مانند اجداد خود اثری بر صفحۀ روزگار باقی گذارد و در این اندیشه
روزگاری گذرانید. تا روزی دقیقی که در ملازمت او به منادمت مشغول بود، از تاریخ
عجم فصلی میخواند و ملک به توجه تمام اصغا مینمود و از شنیدن آن اهتزازی داشت.
در خلال این احوال ابوعلی محمد البلعمی (متن: مجد العلقمی) که مترجم تاریخ طبری
است و دستور بزرگ ملک نوح بود، به خدمت ملک آمد او را خوشوقت یافت. ملک او را در
آن اثنا اشارت به دقیقی کرد که او طبعی وقّاد و ذهنی نقّاد و در علم شعر مهارتی
کامل دارد، میباید که این کتاب را به نام نامی شاهنامه نظم دهد. ملک نوح چنان از
جا درآمد که از بالای تخت برخاسته و بوسه بر پیشانی دستور مملکت داد و هم در آن
مجلس تشریف ملوکانه به دقیقی ارزانی داشته، به نظم شاهنامهاش مأمور ساختند. دقیقی
حسب الفرموده به نظم آن مشغول شد و از داستان ارجاسب و گشتاسب که در آن روز که در
خدمت ملک میخواندند هزار بیت به نظم درآورده و ملک به دستور بیشتر از پیشتر در
اکرام او مبالغه مینمود تا شبی ... یکی از غلامان ترک ... با دشنه ... چنان بر
ناف صاحب بیباک خود زد ... که دیگر مجال سخن نیافت (هرندی اصفهانی، ص 53-54).
مؤلف مقدمه در برخی جاها مانند پژوهندهای امروزی روایات
منابع خود را نقد می کند و روایات درست را از نادرست بازمی شناساند. مثلاً روایت
برخی مقدمههای شاهنامه را مبنی بر فرار فردوسی از ستم عامل طوس به غزنین، به این
دلیل نادرست میداند که در آن زمان حسین قتیب،
عامل طوس بوده و فردوسی از او «کرم و احسان میدید نه ستم و طغیان» (ص 70)،
ولی در بسیاری جاها همان روایات نادرست مقدمهها و منابع دیگر دربارۀ فردوسی را نقل
کرده است. مثلاً در همین روایت بالا، نوح بن نصر را به نادرست به جای نوح بن منصور
(حکومت: 365-367ق) امیر سامانی حامی دقیقی دانسته و ابوعلی بلعمی را وزیر او پنداشته است؛ حال آنکه
بلعمی سالها پیش از این، وزیر نصر بن احمد بوده و در 326ق از وزارت کناره گرفته و
در 329ق در گذشته است. با این همه، روایت مربوط به دقیقی و نظم شاهنامه به
فرمان ملک در این مقدمه که با این جزئیات در منابع دیگر نیست، اگر از روی منابع
دیگر نوشته شده باشد و خیالبافیهای هرندی اصفهانی نباشد، دربارۀ سرگذشت دقیقی
بسیار مهم است. از این روایت پیداست که دقیقی در دربار نوح داستانهای شاهان را
برای پادشاه میخوانده است و این داستانها را از روی یک متن منثور میخوانده است
نه منظوم. این متن منثور باید همان شاهنامۀ ابومنصوری باشد که چنانکه از شاهنامۀ
فردوسی آشکارا پیداست در آن زمان از شهرت بسیاری برخوردار بوده و جهانی دل به
داستانهای آن نهاده و خوانندگان داستانهای بسیاری را از این دفتر برای کسان میخواندند[5]. پس
میتوان فرض کرد که نسخهای از شاهنامۀ ابومنصوری (تألیف در 346ق) در آن زمان به
بخارا به در دربار نوح رسیده بوده و دقیقی داستانهای آن را برای شاه میخوانده
است. از این روایت معلوم نیست که دقیقی داستانهای شاهان را از کدام پادشاه آغاز
کرده بوده، ولی روایت آشکارا به ما میگوید که دقیقی در آن روز داستان گشتاسپ و
ارجاسپ را – به گمان ما از روی شاهنامۀ منثور ابومنصوری – برای امیر میخوانده است و در
همان زمان امیر سامانی از او میخواهد که همین داستان را به رشتۀ نظم درآورد که او
هم چنین میکند. چنین مینماید در بیتهای معروفی که فردوسی بلافاصله پس از مرگ
دقیقی میگوید که نخست بر آن شد تا برای به دست آوردن نامه (= شاهنامۀ ابومنصوری)
به بخارا («تخت شاه جهان») برود، قصد داشت هم شاهنامۀ ابومنصوری را به دست آورد و
هم سرودههای ناتمام دقیقی را، ولی دوست مهربان او، شاهنامۀ ابومنصوری را برای او
میآورد و شاعر از سفر به بخارا منصرف میشود
(نک: فردوسی، ج1، ص 13-14)
حاصل سخن آنکه، بنا بر این روایت، دقیقی روزی از سر اتفاق
بخش مربوط به آغاز پادشاهی گشتاسپ را از روی شاهنامۀ ابومنصوری برای نوح میخوانده
و در نخستین گام در همان روز نظم همین داستان را به فرمان امیر آغاز میکند؛ پس،
ممکن است هیچ قصدی برای گزینش این داستان – از میان داستانهای دیگر – در میان نبوده باشد. از سوی
دیگر، به گمان ما، این نظر نولدکه نیز که فردوسی بسیار خوشوقت بود از اینکه مجبور
نبود روایت بحثبرانگیز پیدایش دین زردشتی را شخصاً بسراید، چندان درست نمینماید؛
چه، فردوسی وقتی از عهدۀ نظم روایتهای بحثبرنگیزی چون ازدواج با محارم برمیآید،
چگونه ممکن است نظم روایتهای مربوط به ظهور زدشت پیامبر برای شاعر دشوار باشد و
بخواهد نظم آن را به گردن کس دیگری (دقیقی) بیفکند؟!
[1] . برای متن سرودۀ دقیقی، نک: فردوسی،
ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1386ش، ج5، ص 172، ب14- ص174، ب1028، برای
سخنان فردوسی دربارۀ دقیقی، نک: ص75-76، ب1-13؛ ص175، ب1029-1036؛ نیز نک: دیباچۀ
شاهنامه، ج1، ص 13، 128-134).
[2] . مثلاً نک: نولدکه، حماسۀ ملی ایران،
ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، نشر جامی و مرکز نشر سپهر، 1369ش، ص 48.
[3] . خالقی مطلق، جلال، «دقیقی»، فردوسی
و شاهنامهسرایی (گزیدهای از مقالات دانشنامۀ زبان و ادب فارسی)، به مناسبت
همایش بین المللی هزارۀ شاهنامۀ فردوسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1390ش،
ص117؛ دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (ج4)، زیر نظر اسماعیل سعادت، تهران،
فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1391ش.
[4] . محمد قزوینی («مقدمۀ قدیم شاهنامه»،
هزارۀ فردوسی، تهران، دنیای کتاب، ص151-152)، مقدمههای شاهنامه را به سه
دسته تقسیم کرد: یکی مقدمۀ قدیم که با مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری آغاز میشود و در
آغاز برخی نسخههای شاهنامه (موزۀ بریتانیا مورخ 675ق، دارالکتب قاهره، مورخ 741ق)
بازمانده است؛ دوم، مقدمۀ اوسط (یا وسطی) که قزوینی مشخصات آن را به دست نمیدهد؛
فقط گفته است به لحاظ زمانی بین مقدمۀ قدیم و جدید قرار دارد؛ سوم مقدمۀ جدید یا
همان مقدمۀ شاهنامۀ بایسنغری در قرن نهم هجری (مورخ 829ق). محمدامین ریاحی (سرچشمههای
فردوسیشناسی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1372ش،ص 171-180، 264- 287، 326-338،
349- 363؛ بهویژه، نک: ص265) مقدمههای شاهنامه را به ترتیب زمان تألیف آنها بدین
صورت مرتب کرده است: مقدمۀ اول که همان مقدمۀ قدیم در تقسیمبندی قزوینی است؛ مقدمۀ
دوم همان مقدمۀ نسخۀ شاهنامۀ فلورانس، مورخ 614ق است که پس از قزوینی کشف شد.
البته مقدمه در این نسخه ناقص است، ولی صورت کامل آن در نسخۀ محفوظ در طوپقاپوسرای
استانبول، مورخ 903ق باقی مانده است؛ مقدمۀ سوم همان مقدمۀ اوسط در تقسیمبندی
قزوینی است که ریاحی توانست مشخصات آن را بیابد. به نوشتۀ او، این مقدمه در نسخهای
از شاهنامه محفوظ در کتابخانۀ مجلس شورای ملی باقی مانده است که تاریخ ندارد، ولی
فهرستنویس آن را متعلق به نیمۀ قرن دهم هجری دانسته است؛ مقدمۀ چهارم، همان مقدمۀ
جدید (مقدمۀ شاهنامۀ بایسنغری) در تقسیمبندی قزوینی است. در واقع ریاحی همان
تقسیمبندی قزوینی را حفظ کرده و فقط مقدمۀ نسخۀ فلورانس را در جایگاه دوم قرار
داده است. سرانجام اینکه به تازگی مقدمۀ پنجمی به دست آمده که شخصی به نام حمزة بن
محمدخان هرندی اصفهانی بر اساس مقدمههای شاهنامه و اشعار خود فردوسی و برخی منابع
دیگر در 1031ق مدون کرده و به کوشش محمدجعفر یاحقی و سیدمحسن حسینی وردنجانی به
چاپ رسیده است (تهران، سخن، 1395ش) است.
[5] . چن از دفتر این داستانها بسی / همیخواند
خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده
بر این داستان / همان بخردان نیز و هم راستان (فردوسی، ج1، ص13، ب126-127)
0 نظر :: چرا دقیقی سرایش شاهنامه را از پادشاهی گشتاسپ آغاز کرد؟
ارسال یک نظر