برخی شعرهای شاملو را که میخوانی، بغضی پنهان گلویت را میگیرد. می-خواهی گریه کنی ولی نمیتوانی. شاعر سخت بیقرار است و این بیقراری را به تو منتقل میکند..فریادگر دردهای آدمی است. وقتی تو را با تاریخ کشورش پیوند میزند، از شعرش خون میچکد، قطره قطره قطره. خشونتی لخت و عور و ویرانگر را با با تپیدن هر نبضت حس میکنی. انگار چاقو خوردهای و دردی جانکاه سراسر بدنت منتشر شده است.وقتی از قرار و مدار برادرانمان سخن میگوید که رستگاری نزدیک را در کشتن یکدیگر میجویند، درختِ سرسبز و سایهدار، دیگر درخت نیست، که «جهل معصیتبار نیاکان است». هنگامی که« گورستانی چندان بیمرز شیارمیکنند»، در قاموسِ شاعر واژهها دیگر معنی معمول خود را ندارند، بلکه معنی واژهها را با خونابههایی که از چشمِ بازماندگان سرازیر میشود، رنگ میزند. در فرهنگ لغات شاعر، مهتاب و آسمان و دریچه و چشمه معنای دیگری دارند. هنگامی که گاوآهن بر ما بستهاند، چگونه میتوان از شبِ مهتابیی سخن گفت که مهتاب بر روی دلدادگان عاشق گردِ نقره میپاشد یا از چشمۀ جوشان و باصفا و زلالی سخن گفت که شیرین و مهتاب در آن تن میشویند یا از پنجرهای که از منظرهای دلانگیز عکس یادگاری میگیرد؟! نه،
درخت: جهلِ معصیتبار نیاکان
مهتاب: کفری است که جهان را میآلاید
نسیم: وسوسۀ نابکار
عشق: رطوبتِ چندشانگیزِ پلشت
دریچه: به چشمانداز عقوبتی میگشاید
چشمه: از تابوت میجوشد
آسمان: سرپناهی تا به خاک بنشینی و بر سرنوشتِ خویش گریه ساز کنی
با این همه، درمیان زشتیها و پلشتیهای روزگار، باز این عشق است که سبب میشود امیدها در دل شاعر جوانه زند: «پیش از آنکه در اشک غرقه شوم از عشق چیزی بگوی»
شعر شاملو آینهای است که بیقراریهای ما را در نیم قرن گذشته بازمیتاباند. اصلاً از نگاه او: تاریخِ ما بیقراری بود/ نه باوری/ نه وطنی.
روز جمعۀ گذشته دوم مرداد، سالروز خاموشی شاملوی عزیز بود. به همین مناسبت در اینجا نخست تصویر چهارمقالهای را که سالها پیش در معرفی چهار دفتر شعر او به نامهای آیدا در آینه، آیدا، درخت، خنجر، خاطره، ابراهیم در آتش و باغ آینه نوشتم و در جلد یکم فرهنگ آثار ایرانی – اسلامی(معرفی آثار مکتوب از روزگار کهن تا عصر حاضر، به سرپرستی احمد سمیعی گیلانی، سروش،1375) به چاپ رسیدهاند، میآورم. دربارۀ همین دفترها، زندهیاد محمد حقوقی نیز – که بهتازگی به دیار دیگر شتافت -مطالب ارزشمندی پس از نوشتههای من نوشتهاند که آنها را نیز میتوانید بخوانید. پس از آن نقدی را ملاحظه میفرمایید که چند سال پیش بر کتاب ضحاک، نوشتۀ علی حصوری نوشتم که در مجلۀ کتاب ماه هنر(مهر و آبان 1379، ص56-58) به چاپ رسده است.این نقد را بدین مناسبت در اینجا آوردهام که در آن نظر خود را دربارۀ سخنرانی جنجالی زندهیاد شاملو دربارۀ فردوسی مطرح کردهام.
یادِ بزرگمردان ادب فارسی، احمد شاملو و محمد حقوقی هماره گرامی و روانشان به مینو آرام باد
استاد بزرگوار
این کمترین هم نقدی دربارهی شاهنامهی ویراسته جنیدی نوشتهام:
http://rouznamak.blogfa.com/post-547.aspx
بسیار خرسند میشوم اگر از رای شما بهرهمند شوم
با احترام
مجید ساسانی
majidsasani@yahoo.com
majid
۵/۱۳/۱۳۸۸ ۴:۵۳ بعدازظهراز پس جبران بی خبری ام،
به افراط افتاده ام و متن به متن می گردم در این صفحات.
لذت می برم و باز می گردم.
عالی است.
عالی.
ناشناس
۹/۰۲/۱۳۸۸ ۱۲:۳۹ قبلازظهر